۱۶ سال بیشتر نداشتم که سر و کله خواستگاری ۵۲ ساله پیدا شد و من در سن جوانی و او در سرازیری پیری و قرار بود من به عنوان همسرش به او بله بگویم.
به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، زنی که بهعنوان همسر سوم ازدواج کرده و در زندگی مشترک دوبار شکست خورده است، با مراجعه به مرکز مشاوره پلیس اصفهان داستان زندگیاش را اینگونه تعریف کرد:
۱۶ سال بیشتر نداشتم که سر و کله خواستگاری ۵۲ ساله پیدا شد. من در سن جوانی و او در سرازیری پیری، من در نوجوانی و او پیرمرد، بازنشسته و دارای ۳ همسر و من قرار بود به عنوان چهارمین همسرش به او بله بگویم.
پدرم فردی معتاد و تمام فکر و ذکرش هم تهیه مواد مصرفی اش بود و هیچ توجهی به من نداشت، شاهین هم، هم پیاله و یار غار پدرم و از دید او بهترین آدم روی زمین بود. به همین خاطر بدون توجه به خواستههای من، قرار و مدار ازدواج را گذاشت و تا خواستم به خودم بیایم، دیدم سر سفره عقد هستم، جواب بله به عاقد برای من کلامی گنگ و نامفهوم بود که با “بله” بازی عمو زنجیر باف، برایم تفاوت چندانی نداشت، نه از عشق و محبت همسرانه فهم درستی داشتم و نه از راه و رسم زندگی. آن هم با این همه سال تفاوت سنی؟! به هیچ عنوان دوستش نداشتم حتی نمیتوانستم نگاهش کنم چه برسد به اینکه بخواهم همسرش باشم.
شاهین، انواع و اقسام مواد مخدر را مصرف میکرد و زرق و برق پول هایش چشمان پدرم را کور کرده بود، خلاصه پای سفره عقد نشستم و عقدنامه را امضاء کردم و این امضاء خط پایانی شد برای تمام خوشیهای زندگی ام، بالاخره با بدترین شکل ممکن ۵ سال با هزاران سختی و مشقت از این زندگی اجباری گذشت. زندگی که چه عرض کنم، زنده به گور شدن تمام هویت و وجودم بود. ولی مجبور بودم روزگار را سپری کنم. خلاصه آخر یک روز دل به دریا زدم و بدون گرفتن هیچ مهریه و نفقهای از او جدا شدم، گفتم مهرم حلال و جانم آزاد.
پس از طلاق راه به جایی نداشتم، با منزل پدرم نیز تماس گرفتم که به نزد خانواده ام بروم، اما مادرم آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: پدرت اجازه نمیدهد و گفته تو دیگر اینجا جایی نداری.
مانده بودم چه کنم، تک و تنها و غریب و آواره در خیابانها پرسه میزدم، بی هدف سوار یک خودروی مسافرکش شدم راننده پرسید کجا میروید خانم؟ نمیدانستم چه جوابی به او بدهم، مرتب به او میگفتم مستقیم تا اینکه کلافه شد و گفت: چرا آدرس درست نمیدهی معلوم هست کجا میخواهی بروی؟ من زدم زیر گریه او ماشین را نگه داشت و آبی به من داد و من هم ماجرای بی پناهی خودم را به او گفتم، مهران به بهانه کمک مرا به منزل مادرش برد و سفارش مرا به او کرد، چند ماهی در منزل مادر مهران زندگی کردم تا اینکه روزی آمد و از من خواستگاری کرد، من هم که فکر میکردم نیت او خیر و کمک به من است قبول کردم و با مهران به زیر یک سقف رفتم و زندگی تازهای را شروع کردم.
هنوز چند ماه از زندگی مشترک من و مهران نگذشته بود که متوجه شدم، کسی که بعد از طلاق به او متکی شده ام و پدر فرزند در راهم است، یکی از افراد خلافکار و دارای پروندههای متعدد تبهکاری است و من هم سومین زن در زندگی او هستم. با فهمیدن این موضوع دنیا روی سرم خراب شد. حالا نمیدانم چه کنم و به کجا پناه ببرم، آن از ازدواج اولم و این هم از ازدواج دومم. همه اینها تقصیر پدرم است، اگر بعد از طلاق مرا پذیرفته بود و به حال خود رهایم نکرده بود من گرفتار چنین سرنوشتی نمیشدم.
نظر کارشناس
عطائی کارشناس ارشد مرکز مشاوره آرامش پلیس اصفهان پیرامون این موضوع گفت: منظور از اجبار در ازدواج همان مجبور کردن یا تحت فشار درآوردن فردی برای ازدواج است و به عبارت دیگر مرد یا زنی که تحت فشار روحی یا تهدید تن به ازدواج میدهد. ازدواج بدون عشق و علاقه در نهایت با بی تفاوتی و سردی مواجهه میشود. زندگی زناشویی خود به تنهایی آن قدر سخت است که اگر عشق و علاقه چاشنی آن نباشد، مصیبتی میشود که قابل جبران نیست.
این روانشناس و آسیب شناس مسائل خانواده اظهار داشت: مشکلات زناشویی، نداشتن درک صحیح زن و مرد از موقعیت خودشان، مرد سالاری و آداب و رسوم غلط و در نهایت استبداد پدر یا مادر در خانه که ریشه در بی سوادی دارد باعث بسیاری از انحرافات اجتماعی میشود.
وی افزود: خانوادههایی که از نظر فرهنگی در سطح پایین هستند اغلب بی برنامه اند و خانه از امنیت کافی برخوردار نیست و کمتر به فرزندشان توجه میکنند، همانطور که در این ماجرا ملاحظه کردید زن جوان در خانوادهای که از وضعیت مالی خوبی هم برخوردار نیست و پدر معتاد مجبور است برای تامین مواد خود از فرزند خود نیز بگذرد و او را دچار مشکلات عدیدهای در زندگی کرده است.
کارشناس مرکز مشاوره آرامش، تربیت و پرورش فرزندانی سالم، با نشاط و خلاق را از مهمترین وظایف خانوادهها عنوان کرد و گفت: لازمه این امر آشنا کردن والدین به اصول و روشهای برقراری روابط انسانی با فرزندان است، چرا که کمبود و نارسایی محبت موجبات نارسایی در سایر زمینههای رشدی فرزندان را مهیا میکند.
این کارشناس مشاوره و آسیب شناس مسائل خانواده اظهار داشت: مهمترین قدم در فرآیند پرورش فرزندان سالم، آشنا کردن والدین با اصول و روشهای برقراری ارتباط با فرزندان است.
عطائی افزود: مهارتهای زندگی به ویژه مهارت حل مسئله و راهنمایی در خصوص مهارتهای زندگی و چگونگی برخورد با مشکلات مراجع، تقویت باورهای دینی و اعتقادی و آموزش آنها به افراد، و قدرت نه گفتن به جای رفتارهای منفعلانه از جمله آموزشهایی هستند که باید از سوی والدین به فرزندان تعلیم داده شوند.
اما قبل از همه این موارد ابتدا باید جامعه را با فرهنگ مشاوره و مشورت پذیری علمی آشنا کرد که در این گونه موارد فرزندان نیز با مراجعه به مشاوران کارآمد حتی در صورت داشتن خانوادهای نامناسب، راه درست را انتخاب کنند.