کودکان ۱۸ سالهای که فقط از لحاظ جسمانی رشد کردهاند، اما راههای چگونه زیستن و روی پای خود ایستادن را آموزش ندیدهاند. عدهای تقصیر را به گردن سبک زندگی امروزی میاندازند و خیال خود را راحت میکنند. آیا سبک زندگی امروزی این نوع تربیت را ترویج میدهد یا اینکه والدین دیگر حال و حوصله تربیت فرزندان خود را ندارند؟ بهتر است اینگونه بگوییم که سبک زندگی مدرن رایج در کشور، خانوادهها را به سمت زندگی غربی سوق داده است. به تصور خانوادههای امروزی، در سبک زندگی غربی فرزندان به حال خود رها میشوند و مثل یک گیاه خودرو، خود به تنهایی بزرگ میشوند و راه و مسیر زندگی خود را پیدا میکنند. در حالی که همه میدانیم اینگونه نیست و این برداشت اشتباه خانواده به اصطلاح امروزی جامعه ماست. خانوادههای غربی به تربیت و استقلال فرزندانشان طبق فرهنگ و عرف جامعه خود بسیار پایبند هستند. آنها فرزندان خود را برای زندگی آینده با استقلال فکری و مالی تربیت میکنند و فضای عمومی جامعه نیز چنین چیزی را میپذیرد، اما داستان جامعه ما بسیار متفاوت از داستان جوامع غربی است.
غفلت والدین از تربیت کامل
بسیاری از والدین امروزی به دلیل شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه مجبور هستند هر دو بیرون از خانه دوش به دوش هم کار کنند، اما این اجبار آنها را از تربیت اصولی و کامل فرزندانشان غافل کرده است. عدهای از والدین هم از این شرایط به نفع خود استفاده میکنند و با طرز فکر به اصطلاح امروزی، پوششی برای این غفلت خود ایجاد میکنند. این دسته از والدین فقط خود را گول میزنند چرا که دود این بیمسئولیتی آنها در آینده به چشم خودشان میرود. در واقع فرزندی که دست پرورده آنهاست یک بار اضافه بر دوش جامعه و خانواده خواهد شد، زیرا او هیچ وقت یاد نگرفته است چگونه مراقب خودش باشد و چگونه زندگی کند تا باری بر دوش دیگران و جامعه نباشد.
از قدیم گفتهاند تربیت بچه از خود بچه عزیزتر است. اگر هر یک از والدین به این گفته اعتقاد داشته باشند قطعاً در تربیت فرزند خود سهلانگاری نخواهند کرد، حواسشان به تکتک فرآیند تربیت فرزندشان خواهد بود، هیچ وقت از او غافل نخواهند شد و مسئولیتی که بر عهده آنهاست را به دیگران حواله نخواهند داد. این والدین خود پرستار و مربی کودکشان هستند و از همان نوزادی با فرزند خود چگونه زندگی کردن را تمرین میکنند.
کودکان خود را در میانه راه رها نکنیم
مراقبت از خود، بخش بسیار مهمیاز فرآیند تربیت کودکان است که از همان زمانی که کودک راه رفتن را تمرین میکند یاد میگیرد و این یادگیری نباید متوقف شود. والدین باید مراقبت از خود را در تمام مراحل زندگی به فرزندانشان آموزش دهند. همانطور که در کودکی به او یاد میدهند هنگام بازی چگونه از خود مراقبت کند که آسیبی نبیند باید در سن بالاتر هم به او یاد بدهند که در بازیهای کامپیوتری و آنلاین هم باید مراقب خودش باشد تا از جانب اشخاص بیگانه آسیبی نبیند. هرچند سبک زندگی امروزی و شتاب و سرعتی که در تکنولوژی وجود دارد بچهها را از والدین جلو انداخته است.
بسیاری از والدین از وسایل دیجیتالی و تکنولوژی پیشرفته هیچ اطلاعاتی ندارند و بالطبع از خطرات و آسیبهای آن هم بیاطلاع هستند. پرسش اینجاست والدینی که خود هیچ نمیدانند چگونه میتوانند فرزندان خود را آموزش دهند؟ در همین جاست که کودکان در دنیای دیجیتال غرق میشوند و والدین با این خیال که فرزندشان در خانه است و هیچ خطری او را تهدید نمیکند او را به حال خود رها میکنند. همین رها کردن میتواند نقطه شروع پرورش کودکانی باشد که هیچ نوع مراقبت اصولی و درست از والدین خود آموزش ندیدهاند و در دنیای خود غرق شدهاند. آنها در دنیای خود غرق میشوند و هیچوقت یاد نمیگیرند که چگونه در زندگی اجتماعی خارج از دنیای دیجیتال از خود مراقبت کنند.
آنها مسئولیتپذیری را آموزش نمیبینند، چون هیچ وقتی برای انجام کارهای خارج از بازیهای دیجیتال نمیگذارند. به همین ترتیب سبک زندگی این کودکان با سبک زندگی والدین خود متفاوت میشود. آنها زندگی کردن را از جای دیگری آموزش میبینند که هیچ ربطی به سبک زندگی والدینشان ندارد.
کودکانی که فضای مجازی را جایگزین دوست کردهاند
برخی از کودکانی که معتاد فضای مجازی هستند اصلاً هیچ دوستی ندارند و از اجتماع گریزان هستند، برخی نیز که دوستانی دارند بالطبع دوستانی را انتخاب میکنند که شبیه خودشان هستند. این در حالی است که هیچ کس نمیتواند نقش مهم دوست در زندگی را نادیده بگیرد و بگوید دوست هیچ تأثیری بر زندگی انسان ندارد. در اینکه یک دوست خوب میتواند انسان را به بالاترین درجه برساند و یک دوست بد میتواند به پایینترین نقطه بیندازد هیچ شکی نیست، اما اینکه کودک امروزی چطور یک دوست خوب را از بین این همه انسان تشخیص بدهد کار سختی است که متأسفانه بچههای امروزی آن را بلد نیستند. شاید یکی از دلایل آن عدم اعتماد به نفسی باشد که تقریباً اکثر بچههای امروزی به آن مبتلا هستند.
وقتی اعتماد به نفس نباشد ارتباط برقرار کردن با دیگران هم سخت میشود. حتی اگر همه موانع برطرف شوند و همه مهارتها هم آموخته شوند و در همدلی و احساسات هم که مشکلی نباشد و موقعیتش هم که فراهم شود، باز شروع یک رابطه دوستی از همه سختتر است. به خصوص کودکانی که اعتماد به نفس کافی ندارند، میترسند حرفی بزنند که اوضاع را بدتر کند یا باعث شود مورد تمسخر همسالان خود قرار بگیرند. کودکی که عادت به نه شنیدن ندارد، هر جواب منفی را ممکن است به حساب رد شدن کامل یا دوست داشته نشدن بگذارد و به همین دلیل هم ترجیح بدهد فاصله بگیرد. اما در این میان بچههایی هستند که با تربیت غلطی که دارند خوب بلدند از همین بچههای ضعیفی که اعتماد به نفسی ندارند سوءاستفاده کنند و آنها را به بیراهه بکشانند. در اینجاست که اگر کودک آیین دوستیابی را آموزش ندیده باشد نمیتواند از خود در برابر افراد دوستنما محافظت کند.
کودکانمان را از همان کودکی برای زندگی اجتماعی تربیت کنیم. آنها را در دنیای بیرحم امروزی به حال خود رها نکنیم. به آنها یاد بدهیم که چگونه از خود در هر لحظه زندگی مراقبت کنند. این آموزشهای مهم را به دیگران نسپاریم. اگر فرزندمان را دوست داریم تربیت و آینده او را هم دوست بداریم. با فرزندانمان دوست باشیم و در دنیای دوستی به او چگونه زندگی کردن را آموزش دهیم.