احسان اقبال سعید؛ دانشجوی دکترای مسائل ایران در مطلبی برای «تابناک» نوشت؛
رفتار و ویژه خواری برخی فرزندان مقامات ـ که به آقازاده ها شهرت یافته اند ـ از بزرگترین آفات درخت سیاست و اعتماد در ایران امروز است. ابعاد این پدیده، که زمانی تنها به سطوح عالی محدود بود، امروز گاهی در خردترین امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز ریشه دوانیده است. فراتر از آقازادگی، خویشاوندسالاری و باند و قبیله سازی هم که نوعی مافیای وطنی را تشکیل می دهد و چون گیاهی سمی در بخش های بزرگی از کشور ریشه دوانیده است.
فرزندان مقامات فارغ از موارد استثنایی، سیستماتیک گذرگاههای سیاسی و اقتصادی را قبضه میکنند و این روند به دیگر حوزهها نیز تسری یافته است. در سینما، فرزندان کارگردانان و بازیگران وارد چرخه شده و در فوتبال نیز شاهد همین رویه هستیم. جالب اینکه مربیان خارجی نیز که دست ما را خوانده اند، وابستگانشان را راهی ایران کرده و آب و نانی برایشان دست و پا میکنند.
در امور خردتر نیز شاهد این گونه روابط خاص هستیم که البته همیشه منفی نیست؛ برای مثال، صنف دکه داران تهران، بیشتر متعلق به جغرافیایی خاص هستند یا رانندگی تاکسی در خطوطی خاص، سرقفلی گروهی خاص است. حال به راستی ریشه این بیماری حاد که فغان برکنارماندگان و محرومان از ایل و آل را درآورده، چیست؟ البته شاید بتوان ریشه ها را در موارد زیر جستوجو کرد.
مفهوم پررنگ خانواده
از مفاهیمی که با وجود همه ادعاها مبنی بر تزلزل یا تغییر شکلش به دلیل ورود الگوهای غربی همچنان پررنگ و پرنفس به حساب میآید، نهاد خانواده است؛ مسأله ای که در پی فردگرایی و مفاهیمی چون حریم خصوصی در غرب و حتی شرق دور کمرنگ شده است؛ اما در ایران نقش خانواده پررنگ بوده و خانواده تا سرحد جان، حافظ منافع تک تک افراد خود است. در شرایط ناپایدار و دشوار اقتصادی و اجتماعی پدران و کمتر مادران پرنفوذ که عموم فرزندان نازپرورده را فارغ از توان اثبات خود در هرم سخت اجتماع میدانند، تضمین آینده آنان را در دستور کار خود قرار داده اند. این نهاد مقدس در کنار همه زیبایی های خود این آسیب را نیز به همراه دارد و متأسفانه تا سطوح باورنکردنی رسوخ کرده است و اصلاحطلبان که ادعای دموکراسی و مدرنیته دارند، فرزندان سیاسیون این جناح را یا منصوب یا در لیستهای انتخاباتی تکرار و در یک تراژدی طنزآمیز دموکراسی را موروثی می کنند.
تاریخ ایلی و آلی
تاریخ سیاسی سرزمین بیشتر عرصه افراد و احزاب مستقل نبوده است و گروهها و خانواده ها بر مبنای گروه های وفاداری چون آل و ایل شکل یافته و قدرت و گوشه نشینی را تجربه کرده اند. اگر تاریخ را مرور کنیم تا قبل از قدرت گیری رضاشاه پهلوی، تمام سلسله های ایران ریشه در ایلات داشتهاند که تشکل های خانوادگی بر مبنای نسبت خونی و میزان وفاداری شکل گرفتهاند و وفاداری و ماندن در چارچوب این گروهها آینده ثروت و قدرت و حتی حیات را تشکیل می داده است. در ایران پس از مدرنیته نیز شکل کار عوض شده، ولی ماهیت تغییر چندانی نیافته است. افراد محور سیاسی می شوند و بر حسب میزان وفاداری و نسبت مرید و مرادی افراد دور آن ها جمع می شوند و با رفت وآمد شخص سیاسی و صعود و سقوط افراد تعیین می شود.
ناپایداری شرایط و تأمین آینده
واقعیت سیاسی ایران در تمام ادوار حکایت از ناپایداری بسیار دارد. بسیارند صاحبان ثروت و قدرتی که در کوتاه مدتی همه چیز را از کف دادهاند. شاید حکایت محمود احمدی نژاد و اوج قدرت و عزیزدردانگی اش و حکایت امروزش نشانگر همه چیز باشد. به همین دلیل افراد ترجیح می دهند در شرایطی که دستان می رسد دست فرزندان و بستگان و وفاداران را در موقعیت های تأثیرگذار بند کنند تا در روزگار سختی تنها نمانند و از سوی دیگر، چون دوران کامیابی بیشتر کوتاه است، از این فرصت استفاده کامل را ببرند.
اصل وفاداری
در سیاست ایرانی در بیشتر دفعات، اصل وفاداری بر اصولی چون ضوابط و لیاقت ارجح بوده است، زیرا وقتی ثروت و قدرت محدود است و بیشتر در دست قدرت رسمی، تلاش، خیانت و حتی نمک نشناسی سکه رایج برای رسیدن به صندلی مقصود می شود. به همین دلیل افراد ترجیح می دهند تا مورد اعتمادترین افراد را در اطراف خود منصوب کنند، چون مقبول ترینها و محرم سر و رام بودن اصل بسیار مهمی در این گونه خاص زیست سیاسی است. حتی در سطوح بالای سیاسی نیز شاهدیم که رؤسای دفتر مقامات را فرزندان یا برادرانشان تشکیل می دهند که وفادارترینند و چشم و گوش مسئول مورد نظر را تشکیل می دهند.
پیشینه یک تفکر
به هر حال شاید این روزها، نوای فامیل گرایی و آقازاده سالاری سکه رایج روز باشد؛ اما عموم مردم نباید فراموش کنند، در همیشه تاریخ این سرزمین، این سکه رایج بوده است. شاید کمتر کسی بداند که عباس میرزا، یکی از خوشنام ترین رجال سیاست ایرانی در عصر قاجار که بسیار هم ایران دوست بوده است در پایان شکست های غم انگیز و خفت بار ایران از روسیه که منجر به قرارداد گلستان و ترکمنچای شد، در بند هفتم آن، روسیه را به حمایت از تداوم سلطنت ایران و در اولویت حمایت از عباس میرزا متعهد می کند! در ظاهر جاگیر کردن اولاد و نزدیکان، همیشه با شدت و ضعف در این ملک رایج بوده و به نظر می رسد به عنوان یک فرهنگ شایع به آسانی قابل تغییر و اصلاح نباشد و تنها با مرور زمان و تغییر فرهنگ و نظارت رسانه ها و فضای مجازی قابل تعدیل تدریجی باشد؛ البته اگر خود اهالی رسانه فرزندان و برادران مدیر مسئول نباشند.