شیوانا ۴۰ – مواظب واکنش هایت باش!
شیوانا در میدان دهکده خرید می کرد. مغازه داری را دید که با عده ای ولگرد درگیر شده است. ولگردان به مغازه دار دشنام می دادند و او هم با فریاد و دشنام متقابلا به آنها پاسخ می داد. شیوانا به سمت مغازه دار که فرد محترمی بود رفت و با تعجب از او پرسید:” چرا دهانت را به دشنام آلوده می کنی!؟ تو که شخص محترمی هستی!؟”
مغازه دار با شرمندگی گفت:” ببینید استاد! این ولگردها چه رفتار ناشایستی دارند و چگونه با مردم صحبت می کنند!؟”
شیوانا سری تکان داد و گفت: تو مسئول نحوه رفتار دیگران با خودت نیستی و کسی به خاطر رفتارزشت بقیه تو را سرزنش نمی کند. تو فقط مسئول واکنش های خودت هستی. پس بی تفاوت نسبت به رفتار بقیه مواظب واکنش هایت باش.”
شیوانا ۳۹ – دوست داشتنی باش!
شیوانا از کوچه ای عبور می کرد. متوجه شد پسری از خانواده ای ثروتمند بقیه بچه های کوچه را دور خود جمع می کند و به آنها خوردنی و خوراکی می دهد تا با او بازی کنند. اما بچه ها به محض گرفتن خوراکی او را ترک می کردند وبه بازی با یکدیگر سرگرم می شدند. پسر بچه پولدار هم غمگین و افسرده به همه دشنام می دهد و با بداخلاقی باعث آزردن و رمیدن بیشتر بچه ها از خودش می شود.
شیوانا آهسته به سوی پسر پولدار رفت . کنارش نشست و در گوشش گفت:” پسرم! به زور نمی توان دیگران را وادار به دوست داشتن کرد. به جای آن سعی کن دوست داشتنی باشی!یک شخص دوست داشتنی هر جا که برود همه دورش جمع می شود. چه خوردنی در بساطش باشد و چه دستش خالی باشد!”
شیوانا ۳۷ – همسر رویایی !
مردی سه دختر دم بخت داشت. نزد شیوانا آمد وبه او گفت که سه نفر به خواستگاری دخترانش آمده اند و او می ترسد که بعدا ازدواج با این سه نفر منجر به جدایی فرزندانش شود. شیوانا سری تکان داد و گفت : ویژگی های شاخص دخترانت را بگو.”
مرد گفت:” دختر اولم بسیارساکت و آرام و متین است. اما وقتی در جمع قرار می گیرد شروع به شیرین زبانی می کند و سعی می کند با سروصدا و شلوغ کردن مجلس را گرم کند. دختر دومم بسیار ترسو است. اما وقتی در جمع قرار می گرد سعی می کند با شکستن حد و مرزها خود را جسور و شجاع و بی پروا جلوه دهد و همیشه مراقب هستم که به خودش آسیبی نرساند.
دختر سوم من هم بسیار تنبل است. ولی وقتی با غریبه ها روبرو می شود خود را بسیار کار کن و فعال نشان می دهد و آنقدر در اینخصوص خودنمایی می کند که باعث تحسین همگی و شرمندگی بقیه خواهرانش می شود.”
شیوانا تبسمی کرد و از مرد خواست تا سه خواستگار را نزد او بفرستد و خودش هم در مجلس حضور داشته باشد. شیوانا از خواستگاران راجع به دلیل انتخاب همسرانشان برای او توضیح دهند.
خواستگار دختر اول گفت:” من خودم آرام و ساکت و خجالتی ام و دوست دارم همسرم دختری اجتماعی و سروزبان دار باشد و بتواند نقص من را در زندگی جبران کند. شیرین زبانی و سروزبان داشتن دختر اول مرا شیفته او کرده است. ای استاد بزرگوار ! تمنا دارم کاری کنید که پدر دختر به این ازدواج راضی شود!!”
خواستگار دختر دوم گفت:” من بسیار ترسو و بزدل هستم و حتی شبها از بیرون رفتن و در تاریکی قدم زدن می ترسم. همیشه دنبال همسری بودم که برخلاف من شجاع و بی پروا و یکه تاز باشد و وقتی دختر دوم این مرد را دیدم شیفته او شدم. ای کاش استاد التفاتی کنند و از پدر درخواست کنند به ازدواج من و دختر دوم رضا یت دهد!!”
خواستگار دختر سوم گفت:” راستش را بخواهید من فردی تنبل و راحت طلبم که ترجیح می دهم همسرم این ضعف را نداشته باشد. زبر و زرنگ بودن دختر سوم مرا شیفته خود ساخته است. ای کاش پدر دختر به ازدواج من و دخترش رضایت دهد. “
شیوانا خواستگاران را مرخص کرد و در خلوت به پدر دختر گفت:” انسان ها وقتی به دیگری دل می بازند در واقع عاشق آرزوها و رویاهای خود می شوند. هرکس به شخصی که در رویا می بیند و می پسندد دل می بندد و اینکه فرد انتخابی آنها با مشخصات آرمانی آنها مطابقت دارد یا خیر را اصلا نمی بیند. به نظر می رسد که مشخصات فرد رویایی دختران تو و خواستگارانشان با هم تطابق دارد. اینکه این انطباق درست است یا خیر را من نمی دانم.