گزارش/ تحریم فرزندان مسئولین، تنها تحریمی که باید از آن استقبال کرد!

تحریم فرزندان مسئولین، تنها تحریمی که باید از آن استقبال کرد!

پس از آنکه سیگنال‌هایی مبنی بر تحریم حضور بستگان مسئولین داده شد، برخی ناظران این تحریم‌ها را نه تنها بر ضرر منافع ملی، بلکه اقدامی در راستای مصالح ایران تلقی کردند که حتی اگر غرب در پی تصویب و اجرای آن نرفت، باید نهادهای داخلی در پی‌اش باشند تا یکی از نقطه ضعف گروهی از مسئولین در مواجهه با غرب رفع شود.

به گزارش تابناک، لابی‌های ضدایرانی در آمریکا و کانادا مجموعه تحرکاتی را در راستای تصویب قوانینی برای ممنوعیت حضور، تجارت و تحصیل بستگان مقامات ایران در این کشورها در دستور کار قرار داده‌اند. یکی از کشورهای اروپایی نیز در پی تصویب تحریم‌هایی در اتحادیه اروپاست که یکی از مفاد آن، ممنوعیت حضور بستگان مقامات کشورمان در این کشورها و حتی اخراج آنها از خاک اروپاست.

اگرچه ذات هرگونه تحریم ظالمانه است اما به صورت استثناء باید از این تحریم خاص استقبال کرد. هرچند این تحریم‌ها به این گروه از مسئولین در کوتاه مدت آسیب خواهد رساند اما در بلندمدت، گامی بلند در راستای تامین منافع ملی به ویژه حراست از امنیت ملی است. آمارهایی که در سال‌های پیشین از حضور چندین هزار بستگان مسئولین در دیگر کشورها حکایت داشت، بسیار نگران کننده بود و با توجه به این وسعت، طبیعی بود در سطوح تصمیم گیری، شاهد اراده‌ای برای مقابله با این پدیده خطرناک نباشیم.

بی‌شک وقتی مسئولی فرزندانش در دیگر کشورها به تحصیل می‌پردازند یا در آن کشورها اقامت دارند، وقتی قرار است درباره مواجهه جدی تر با یک کشور دیگر تصمیم گیری شود، این وضعیت می‌تواند اهرم فشاری بر روی آن گروه از مسئولین شود که فرزندان‌شان در آن کشور ساکن هستند. بر فرض اگر قرار باشد جدیت بیشتری در مقابله با رفتارهای خصمانه بریتانیا در پیش گرفت، مقامات که فرزندان‌شان ساکن این کشورها هستند ممکن است در نهادهای تصمیم گیر داخلی دعوت به مماشات نمایند و در مقام تصمیم ساز، تاثیر منفی داشته باشند.

تحریم فرزندان مسئولین، تنها تحریمی که باید از آن استقبال کرد!

علاوه بر این، حضور این بستگان نیز می‌تواند فرصتی برای سرویس‌های اطلاعاتی برای اعمال فشار بر مسئولین برای استفاده در سطوح مختلف و یا تبدیل برخی از این بستگان به عاملین این سرویس‌ها برای تخلیه مسئولین یا تاثیرگذاری بر اندیشه‌ها و جهت‌گیری‌های مسئولین از طریق آنها باشدد. بنابرین ایجاد ذهنیت پایین‌ترین سطح و جاسوس سازی بالاترین ظرفیتی است که این حضور می‌تواند برای سرویس‌های بیگانه در پی داشته باشد و ساده لوحانه است که تصور کرد این سرویس‌ها از این ظرفیت استفاده نکرده یا نمی‌کنند.

به عنوان نمونه پسر یکی از سران پیشین قوا توسط یکی از مجموعه‌های سفارت فرانسه جذب شده بود و کارمند این مجموعه بود و البته این سفارتخانه در سطوح پایین‌تر نیز سرویس‌هایی را به گروهی از مقامات داده است. طبیعی است این تحرکات دست‌کم در ناخودآگاه مقام ارشد تصمیم بگذارد و ردپای فرانسه در بسیاری از بخش‌ها مشهود باشد که یکی از نمودهای عینی آنها، خودروسازی ایران است که با وابستگی عمده به فرانسه، یکی از بدترین عملکردها را در چند دهه اخیر داشته و امروز فراتر از یک مونتاژکار نیست.

در واقع اینکه ویزا و سپس اقامت بستگان برخی مسئولین توسط برخی کشورها در این سال‌ها راحت‌تر از دیگران شهروندان داده می‌شد، یک زنگ خطری بود که باید شنیده می‌شد و همان زمان مقررات منع اقامت فرزندان مسئولین تصویب و توسط دستگاه‌های اطلاعاتی و قضایی به اجرا گذاشته می‌شد. البته اکنون با این اقدمات غربی‌ها، می‌توان پیش‌دستی کرد و مجلس قانون منع اقامت فرزندان مسئولین در کشورهای خارجی را تصویب نماید.

البته شنیده‌های تابناک حکایت از آن دارد که برخی دستگاه‌های حساس اخیراً در این زمینه ابلاغیه‌هایی را داشته‌اند اما انتظار می‌رود مجلس در طرحی انقلابی و در راستای حفاظت از امنیت ملی، این اقدام را به عنوان مقرراتی ملی تصویب نماید و برای متخلفین مجازات‌های سنگین در حد اقدام علیه امنیت ملی در نظر بگیرد.

ممکن است عنوان شود این حضور در مواردی اجتناب ناپذیر است که قانون گذار می‌توان این موارد را احصاء و در قانون لحاظ نماید که از جمله این استثناها می‌تواند تحصیل تنها در رشته‌های نوظهوری باشد که در مراکز آموزش عالی ایران تدریس نمی‌شود.

 

 

 

علائمی که نشان می‌دهد شما به موبایل اعتیاد دارید/راهکارهای ترک اعتیاد

در بین اعضای خانواده و اطرافیان خودتان نگاه کنید، چند نفر هستند که بدون گوشی همراه نمی‌توانند زندگی کنند یا وقتشان را بگذرانند، حتی برخی می‌توانند در طول شبانه روز یک کلام با اعضای خانواده‌شان صحبت نکنند اما بدون گوشی هرگز نمی‌توانند زندگی کنند! اینها همان معتادان به گوشی و فضای مجازی هستند.این گزارش را بخوانید.

می‌گفت گاهی اوقات با اضطراب و ناراحتی شدید از خواب می‌پرد و گوشی‌اش را با سرعت برمی‌دارد و صفحه اش را بالا و پایین می‌کند، درحالیکه می‌داند هیچ کاری ندارد و منتظر هیچ کسی نیست که به او پیام بدهد، بعدخیالش جمع می‌شود و دوباره می‌خوابد و تا چندین بار در طول شب این اتفاق می‌افتد تا اینکه صبح خسته و کوفته از رختخواب بلند می‌شود می فهمد آخرین بار که بیدار شده با گوشی در دستش به خواب رفته؛ به جز همه اینها  همیشه منتظر یک اتفاق بد است، اینکه گوشی‌اش زنگ بخوردو یک خبر بدی به او بدهند. این حالت‌ها آنقدر اضطرابش را زیاد کرده که به تپش قلب افتاده و گاهی حتی بدون مجوز دکتر قرص هم می‌خورد.

اینها بخشی از صحبت‌های یک معتاد به گوشی است.بله درست شنیدید. معتاد به گوشی که دچار اختلال نوموفوبیا است یعنی همان اختلال اضطرابی به گوشی‌های هوشمند و صفحات مجازی که استفاده مدام از گوشی، تبلت یا رایانه را شامل می‌شود و باعث اختلال در زندگی، کار، درس و روابط افراد می‌شود. خیلی‌ها اصلا خودشان اعلام می‌کنند که باگوشی‌شان ازدواج کرده اند، اینها هرگز نمی‌توانند یک رابطه درست صمیمانه با دیگران داشته باشند چون رفتارشان باعث آزار سایرین است. اما چه شد که اینطور شد؟ چرا در عصر تکنولوژی که قرار بود این فناوری و تکنولوژی به کمک ما بیاید و باری از دوشمان بردارد، باری هم بر دوشمان شد و در واقع این فناوری است که سوار عده‌ای شده .

*نشانه‌های اعتیاد به گوشی هوشمند

اصلا بیایید از اینجا شروع کنیم که معتاد به گوشی همراه به چه کسی می‌گویند؟

«سمیرا آل بویه »روان شناس، چند علامت را که نشان می‌دهد فردی دچار اعتیاد به گوشی است، فهرست بندی می‌کند:

-کسی که مدام موبایلش را چک می‌کند، حتی زمانی که کار واجبی ندارد یا پیام یا زنگی ندارد که منتظرش باشد.

-کسی که دچار اختلال نوموفوبیا است، یعنی اگر یک لحظه گوشی‌اش از او دور باشد، نگران شده و مضطرب می‌شود.

-کسی که در فضای مجازی بیهوده گردی می‌کند، یعنی اخبار،‌ویدئوها و عکس‌هایی را دنبال می‌کند که به دردش نمی‌خورد.

-کسی که تأیید طلب است یعنی اگر پست یا عکس یا مطلبی جایی بگذارد، و لایک و کامنت کافی نگیرد، عصبانی و ناراحت می‌شود.

-کسی که پنهان کار است یعنی چت‌های خصوصی با کسانی دارد که نزدیکانش از آنها با خبر نیستند.

بنابراین کسانی که مدام گوشی دستشان است و لحظه‌ای آن را از خودشان جدا نمی‌کنند، زمانی که گوشی خاموش می‌شود استرس می‌گیرند، به جای صحبت کلامی با اعضای خانواده پیامک می‌دهند، بدون گوشی هیچ جا نمی‌روند، حتی موقع تماشای تلویزیون یا کار گوشی دستشان است، هنگام راه رفتن آن را چک می‌کنند و مورد سرزنش دیگران دراین رابطه قرار می‌گیرند، دچار اعتیاد به گوشی هستند.

اختلال‌های مرتبط با گوشی‌های همراه و اینترنت به جز علائم اضطرابی باعث مشکلات دیگری مثل فشار و آسیب به چشم، خطر تصادف، سندروم گردن، چاقی، سندروم کانال کارپال و کاهش کیفیت خواب می‌شود.

*راهکارهای درمان اعتیاد به گوشی

حال که می‌بینیم فناوری‌های امروزی تا عمق و ریشه‌های وجودی زندگی‌مان گسترده شده است، باید یک طوری خزنده‌های بی صدا را ریشه کن کنیم و ارتباطمان با آنها در حد یک سلام و احوالپرسی و راه افتادن کارمان باشد، نه اینکه با آنها ازدواج کنیم.

و اما حالاچه کنیم؟

آل بویه در این باره می‌گوید:‌«شاید گفتن اینکه استفاده از گوشی را محدود کنیم، برای معتادان به گوشی‌های همراه و فضای مجازی شوخی مضحکی باشد اما واقعا باید این اتفاق به طرق مختلف رخ بدهد مثلا اینکه نوتیف‌ها و صدای پیام‌ها را خاموش کنیم تا به خاطر هر دینگ دینگی سراغ گوشی نرویم و زمان زیادی را صرف کنیم.

دوم اینکه گوشی را زمان خواب با خود به رختخواب نبریم به جای آن یک جایگزین بگذاریم مثل کتاب یا یک موسیقی آرام که ما را مشغول کند تا خوابمان برود و به جایش مدام گوشی و شارژر و دیدن فیلم و عکس که بدتر ما را مضطرب و از خواب بی خواب می‌کند، نباشد. حتی برای تنظیم ساعت بیدار شدن هم می‌توانیم یک ساعت کوکی یا زنگدار تهیه کنیم و از آن به جای گوشی استفاده کنیم تا به بهانه اینکه ساعت می‌گذاریم، گوشی مدام تا نیمه شب دستمان نباشد.

سوم ابتدای صبحمان را با گوشی و چک کردن اخبار شروع نکنیم چرا که اینکار اول صبح باعث حالت اضطرابمان می‌شود. به جای زمان‌های مشخصی برای استفاده و چک کردن گوشی قرار دهیم ، مثلا در یک بازه زمانی در محل کار یا هنگامی که کلاس نداریم.

چهارم هنگام مصرف هر وعده غذایی گوشی کنار دستمان نباشد تا بخواهیم ازاخبار دنیا مطلع شویم بلکه صبحانه،‌ناهار یا شاممان را با لذت بدون فضای مجازی و استوری و هر چیز دیگری بگذرانیم. پنجم گاهی گوشی را از دسترس خارج کنید، مثلا صدایش را قطع کنید یا اینکه خاموش کنید تا به کارهایتان با تمرکز برسید و ذهنتان هم آرام باشد.

ششم اگر والدین خانه هستید برای استفاده از گوشی در منزل قوانینی تعیین کنید، مثلا موقع غذا همه گوشی‌هایش را در جایی مشخص بگذارند یااینکه موقع خواب با خودشان به اتاق خواب نبرند و اینکه زمان صحبت اعضای خانواده با هم گوشی دست کسی نباشد و قوانینی از این دست که همه آنها را رعایت کنند. اینطور دیگر مدام مادر یا پدر مجبور نیستد فریاد بزنند که بچه‌ها گوشی را کنار بگذارید و سر سفره بیایید یا با هم صحبت کنیم.

این نکته را هم در نظر داشته باشید که اعتیاد به گوشی یک شبه یا یک هفته‌ای ترک نمی‌شود بلکه این عادت به مرور ایجاد شده و به سختی هم ترک می‌شود نکته مهم این است که در آن ممارست داشته باشیم و به تدریج ساعت‌های استفاده نکردن از گوشی را زیاد کنیم نه یک مرتبه!»

برخی کارشناسان فضای مجازی هم معتقدند که به جای قطع کردن گوشی باید استفاده از آن را کم کرد چرا که با قطع یک مرتبه احتمال بازگشت نیز زیاد است اما اگر بتوانیم مدیریت درست داشته باشیم، نتیجه خوبی هم می‌گیریم.

چند نکته دیگر نیز در این زمینه حائز اهمیت است که می‌توانیم بدان اشاره کنیم. مثلا اینکه برخی از کانال‌ها ، گروه‌ها و فعالیت‌های غیرضروری در فضای مجازی را اگر ترک کنیم، ارتباطمان با گوشی کمتر می‌شود و اعصابمان نیز راحتتر است. مثلا اگر ما در چندین فضای مجازی عضو هستیم و در هر کدام در تعداد زیادی گروه نیز فعالیت داریم، نمی‌توانیم در آن واحد یا حتی در یک روز به همه آنها پاسخگو باشیم و در آنها مشارکت کنیم و همین باعث اضطراب زیادمان می‌شود.پس بهترین حالت این است که در این فضاها هرکدام که بیشتر مورد استفاده ، نیاز و پسند ما است،آن را حفظ کنیم و بقیه را حذف یا کمرنگ کنیم و در گروهی عضو نشویم که مجبور به چک کردن مدام آنها باشیم.

در یک دوره‌ای اینطور شده بود که همه مردم برای فضاهای مجازی مدام دنبال سلفی گرفتن بودند و همین هم دردسرهای زیادی را برای خیلی افراد ایجاد کرد اما یکی از مسائل اعتیاد به گوشی همین سلفی گرفتن مدام است که باید آن را ترک کنیم و راهکارش این است که با گذر زمان استفاده از آن را کاهش دهیم و با این کار اعتماد به نفسمان هم افزایش پیدا می‌کند. یک قانون دیگری نیز مطرح شده به نام قانون «۲۰-۲۰-۲۰»‌یعنی اگر مدت زمانی که به گوشی نگاه می‌کنید ۲۰ دقیقه است، ۲۰ ثانیه به چشمانتان استراحت دهید و به یک شی که از شما ۶ متر فاصله دارد نگاه کنید تا چشم استراحت کند و مشکلات خشکی و تاربینی کم شود.

برخی از افراد هم هستند که به خاطر بازی‌های گوناگونی که در گوشی‌هایشان دارند مدام گوشی دستشان است مثلا مدام باید مراحل مختلف را در یک بازی آنلاین طی کنند و همین آنها را دچار مشکل در زندگی می‌کند. بهتر است که بازی‌های مختلف را در گوشی حذف کنید و یا اینکه هیچ بازی آنلاینی در گوشی نداشته باشیم. گاهی هم لازم است که به خود گوشی استراحت بدهیم و با اعضای خانواده وقت بگذرانیم مثلا به گردش و تفریح بدون گوشی برویم و از زندگی لذت ببریم.

با تمام این احوال اگر باز هم نمی‌توانید اعتیاد به گوشی را کنار بگذارید بهتر است که به مشاور خانواده مراجعه کنید چرا که عوارض ناشی از اعتیاد به گوشی خیلی زیاد است و علاوه بر مشکلات جسمانی و عقب افتادن از برنامه‌های زندگی بر روح و روان ما نیز اثر منفی دارد.

 

 

 

 

سردترین مناطق کشور از اواسط دهه ۹۰ تا امروز

دمای هوا در چهار ایستگاه هواشناسی واقع در خراسان رضوی و سیستان و بلوچستان در ماه جاری شکسته شد و تا ۲۳.۵- درجه سانتیگراد کاهش یافت این در حالیست که طی شش سال گذشته برخی استان‌ها حتی دمای ۴۳- سانتیگراد را تجربه کرده‌اند.

به گزارش ایسنا بر اساس داده‌های سازمان هواشناسی کشور، کمینه دمای استان خراسان رضوی – سرخس در سال ۸۶ حدود ۱۹.۸- سانتیگراد ثبت شده بود این در حالیست که در روز ۲۳ دی‌ماه  با دمای ۲۳- رکورد کمینه دمای خود را شکست. ایستگاه هواشناسی چناران در خراسان رضوی نیز در این تاریخ با ثبت کمینه دمای ۲۳.۵- سانتیگراد از رکورد کمینه دمای خود در سال ۸۶ که ۲۲- درجه سانتیگراد بود عبور کرد.

استان سیستان و بلوچستان- زابل نیز ۲۴ دی‌ماه با کمینه دمای ۱۱.۲- درجه سانتیگراد از رکورد کمینه دمای خود در سال ۸۶ با دمای ۱۰- درجه سانتیگراد عبور کرد. ایستگاه زهک نیز با ثبت دمای ۹.۵- در ۲۴ دی ماه رکورد کمینه دمای خود را در سال ۸۶ با دمای ۸.۲  سانتیگراد شکست.

لازم به ذکر است طی شش سال اخیر نیز برخی استان‌ها سردترین دمای کشور را تجربه کردند که از جمله آن‌ها می‌توان به گیلانغرب کرمانشاه با دمای ۴۳.۵- درجه سانتیگراد در ۱۹ آذر ۱۳۹۹، فیروزآباد اردبیل با دمای ۳۸.۹- سانتیگراد دراول دی ۱۳۹۹، ازنا در لرستان با دمای ۳۱.۸- درجه سانتیگراد در ۷ اسفند ۱۳۹۷، سرآرود کرمانشاه با دمای ۳۱.۴- درجه سانتیگراد در ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، سراب آذربایجان شرقی با دمای ۳۰- درجه سانتیگراد در ۴ بهمن ۱۳۹۹ و ورزقان آذربایجان شرقی با دمای ۲۹.۷- در ۹ بهمن ۱۳۹۶ اشاره کرد.

 

 

چکمه‌های انگلیسی؛ مأموران«ام‌آی‌۶» چگونه ۴۵ دولت را سرنگون کردند؟

چکمه‌های انگلیسی؛ مأموران«ام‌آی‌۶» چگونه ۴۵ دولت را سرنگون کردند؟

اسنادی به تازگی در انگلیس منتشر شده که نشان می‌دهد انگلیس در چند دهه اخیر به شیوه‌های مختلف بیش از ۴۰ کودتا در بیش از ۲۷ کشور جهان انجام داده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، وزارت خارجه انگلیس اخیراً اسنادی را از رده محرمانگی خارج کرده که نشان می‌دهد سرویس‌های امنیتی این کشور از سال ۱۹۴۵ بیش از ۴۰ کودتا برای سرنگونی دولت‌های خارجی در ۲۷ کشور انجام داده‌اند.

وب‌سایت «دی‌کلسیفاید» که این اسناد را بررسی کرده و گزارشی در این رابطه منتشر کرده که ترجمه آن در ادامه می‌آید.

احتمالاً شناخته‌شده‌ترین کودتای سازمان اطلاعات انگلیس از سال ۱۹۴۵، سرنگونی دولت منتخب و دموکراتیک ایران در سال ۱۹۵۳ بود – عملیاتی که با سازمان سیا برنامه ریزی شده بود. اما انگلیس دست‌کم در ۴۱ تلاش دیگر برای سرنگونی دولت‌ها از پایان جنگ جهانی دوم دست داشته است.

این دخالت‌ها از عملیات اطلاعاتی گرفته تا عملیات نظامی – چه آشکار و چه پنهان -برخی از آنها موفقیت‌آمیز بوده‌اند، در حالی که بسیاری از آنها نتوانسته‌اند به اهداف خود دست یابند. بسیاری از آنها ناشناخته باقی مانده‌اند و تنها جزئیات کمی از این دخالت‌ها ظاهر شده است.

سال ۱۹۵۳ درواقع سال شلوغی برای برنامه ریزان انگلیسی بود، زیرا آنها علاوه بر برکناری محمد مصدق در ایران، یک قایق توپدار برای سرنگونی دولت منتخب دموکراتیک در «گویان» فرستادند. همزمان در یکی دیگر از کشورهای آمریکای لاتین یعنی گواتمالا، عملیات تبلیغاتی ضد دولتی را ترویج می‌کردند. کمپین انگلیسی زمینه را برای سرنگونی یک دولت ملی‌گرا و منتخب دیگر تحت رهبری یاکوبو آربنز در سال ۱۹۵۴ توسط سیا فراهم کرد.

گویی این کافی نبود زیرا عوامل مخفی انگلیس در آن زمان مشغول برنامه ریزی برای برکناری و ترور رئیس جمهور مصر «جمال عبدالناصر»، پس از به قدرت رسیدن ناصر در انقلاب ملی گرای ۱۹۵۲ بودند. به قدرت رسیدن ناصر، موقعیت انگلیس در خاورمیانه و ثبات سلطنت‌های سرکوبگر و محافظه‌کار – که بسیاری از آنها ماهیت قرون وسطایی دارند – را به چالش کشید که انگلیس در آن زمان و اکنون، به‌ویژه در منطقه خلیج فارس از آن حمایت کرده و می‌کند.

در واقع، این نیروهای ملی‌گرا بودند که پس از سال ۱۹۴۵ دشمنان اصلی انگلیس در به اصطلاح «جهان سوم» بودند، حتی زمانی که روزنامه‌نگاران و دانشگاهیان مقالات و یادداشت‌های بی‌پایان درباره تهدید شوروی و جنگ سرد نوشتند.

برنامه‌ریزی بی‌امان

در دهه ۱۹۵۰، در انگلیس برنامه‌ریزی برای تغییر دولت‌ها بی‌امان بود و عملیات‌های شناخته‌شده دیگری برای ترویج قیام‌ها علیه دولت‌های ملی‌گرا در سوریه در سال‌های ۱۹۵۶ و ۱۹۵۷ طراحی شد که هیچ‌کدام به طور کامل اجرا نشدند.

با این حال یکی از طرح‌هایی که به اجرا درآمد، جنگ مخفیانه ای بود که با ایالات متحده آمریکا در اندونزی به راه انداخته شد – با هدف تحریک قیام علیه رئیس جمهور سوکارنو. این یکی از ناشناخته‌ترین عملیات‌های مخفی انگلیس است و در نهایت شکست خورد.

 

سوکارنو یک دهه بعد سرنگون شد، اما در یکی از خونین‌ترین حوادث قرن بیستم که توسط ارتش اندونزی به رهبری ژنرال سوهارتو به اجرا درآمد. اسناد طبقه‌بندی‌شده نشان می‌دهد که انگلیس از کشتار کمونیست‌ها، چپ‌ها و روستاییان عادی در سال‌های ۱۹۶۵/۱۹۶۶ که در طی این کشتارها صدها هزار نفرکشته شدند، حمایت کرد.

 

انگلیس عملیات رسانه‌ای را برای مقابله با سوکارنو انجام داد و پیام‌های مخفیانه‌ای را به ژنرال‌ها ارائه کرد که آنها را از موافقت انگلیس با تصرف آنها اطمینان داد. سوهارتو به مدت سه دهه بر اندونزی حکومت کرد و اغلب به وحشیگری محض متوسل شد.

حکومت بر جهان؟

در طول دهه ۱۹۶۰، مقامات انگلیس معتقد بودند که می‌توانند هر کسی را که می‌خواهند، حداقل در برخی کشورها به قدرت برسانند. در سال ۱۹۶۱، شواهد نشان می‌دهد که آن‌ها در قتل «پاتریس لومومبا»، اولین رهبر منتخب دموکراتیک کنگو دست داشتند.

عملیات رسانه‌ای توسط اداره تحقیقات اطلاعات بدنام وزارت خارجه انگلیس – یک واحد تبلیغاتی که در سال ۱۹۴۸ تأسیس شد – همچنین به سرنگونی «ژائو گولارت» برزیل در سال ۱۹۶۴ کمک کرد. برنامه اصلاحات ارضی جاه طلبانه او و گسترش رأی به جمعیت بی سواد برزیل خشم سیاسی، نظامی و نخبگان تجاری این کشور را برانگیخت و سازمان سیا در نهایت به حذف او کمک کرد.

در آن زمان انگلیس اطمینان حاصل می‌کرد که «چدی جاگان» نمی‌تواند قدرت خود را در گویان انگلیس تثبیت کند، زیرا مقامات در یک کودتای قانون اساسی تقلب کردند تا اطمینان حاصل کنند که او نمی‌تواند دوباره انتخاب شود.

اواسط دهه ۱۹۶۰ همچنین دوره کودتاها در منطقه خلیج فارس بود. در سال ۱۹۶۴، افسران ارتش انگلیس مستقر در عربستان سعودی که به گارد ملی عربستان سعودی مشاوره می‌دادند، به شاهزاده فیصل کمک کردند تا برادر بزرگترش ملک سعود را برکنار کند. سال بعد، انگلیسی‌ها از برکناری حاکم امارت شارجه – «صقر بن سلطان القاسمی» – به نفع دیگری – «خالد بن محمد القاسمی» حمایت کردند.

سپس در سال بعد، آنها تمرین مشابهی را در امارت دیگری به نام ابوظبی انجام دادند و برادر حاکم وقت یعنی «زائد بن سلطان آل نیهان»، پدر رئیس فعلی امارات متحده عربی – را جایگزین حاکم وقت کردند.

در سال ۱۹۷۰ کودتا در یکی دیگر از کشورهای دست نشانده انگلیس – عمان – که توسط افسران انگلیسی سازماندهی شده بود، رخ داد. این امر سلطان قابوس را به قدرت رساند که ۵۰ سال دیگر تا زمان مرگش در سال ۲۰۲۰ با مشت آهنین حکومت کرد.

ترور قذافی و چند نفر دیگر

به محض اینکه معمر قذافی با کودتای نظامی در لیبی در سال ۱۹۶۹ قدرت را به دست گرفت و نفت لیبی را ملی کرد، انگلیس تلاش کرد او را برکنار کند. ابتدا یک قیام و کودتای برنامه ریزی شده در سال‌های ۱۹۷۰-۱۹۷۱ رخ داد که با این حال موفقیت آمیز نبود.

بیش از یک دهه بعد، انگلیس پایگاه‌های هوایی خود را به هواپیماهای جنگی ایالات متحده آمریکا پیشنهاد داد که حملات هوایی را بر طرابلس پایتخت لیبی انجام دادند و این حملات مقر قذافی را هدف قرار دادند اما انگلیس نتوانست وی را به قتل برساند. انگلیس ۱۰ سال بعد در سال ۱۹۹۶ دوباره تلاش کرد قذافی را ترور کند اما بازهم موفق نشد. در سال ۲۰۱۱، انگلیس یک کمپین هوایی بزرگ و حمایت مخفیانه از شبه نظامیان اسلامگرا در زمین به راه انداخت تا در نهایت رژیم را سرنگون کند و قذافی در اکتبر همان سال کشته شد.

با این حال، بر اساس شواهد به دست آمده، تنها قذافی، ناصر و لومومبا نبودند که هدف ترور قرار گرفتند. «ریچارد تاملینسون» افسر سابق سرویس اطلاعات مخفی مدعی شد که این نهاد در سال ۱۹۹۲ نقشه‌هایی برای کشتن رهبر یوگسلاوی «اسلوبودان میلوسویچ» طراحی کرده است. در سال ۱۹۶۹ ادعا شده است که انگلیس ترور رئیس جمهور «میلتون اوبوته» را به دلیل سیاست‌های اقتصادی ملی گرایانه‌اش و مخالفتش با آپارتاید آفریقای جنوبی برنامه‌ریزی کرد.

و باز هم کودتاهای بیشتر…

در طول دهه‌ها تلاش برای انحلال حکومت قذافی و دیگران، انگلیس عملیات‌های دیگری را برای برکناری دولت‌ها برانگیخت که اطلاعات کمی در مورد بیشتر آنها به دست آمده و این عملیات‌ها همچنان مبهم هستند.

در حالی که آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین صفحه اصلی شطرنج برنامه‌ریزان انگلیسی بودند، اروپا از دستور کار خارج نشد. در سال ۱۹۷۶، شواهد حاکی از دخالت انگلیس در توطئه کودتا برای سرنگونی دولت در ایتالیا است، زمانی که حزب کمونیست ایتالیا (PCI) به نظر می‌رسید ممکن است برنده انتخابات شود یا بر دولت بعدی تأثیر بگذارد.

گزارش‌ها همچنین حاکی از آن است که سرویس مخفایانه اطلاعات انگلیس در دو کودتا در آذربایجان در سال‌های ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ برای ارتقای منافع نفتی انگلیس در این کشور دست داشته است. در دهه گذشته عوامل مخفی انگلیس در تلاش برای برکناری دولت‌ها فعال باقی مانده‌اند. «بشار اسد» در سوریه هدف عملیات طولانی‌مدت انگلیس برای آموزش و حمایت از مخالفان مسلح و ترویج عملیات‌های رسانه‌ای و کمک‌رسانی در حمایت از تغییر نظام سیاسی بوده است. در آمریکای لاتین، فاش شده است که سفیر انگلیس از کودتای جناح راست علیه رئیس جمهور «اوو مورالس» در سال ۲۰۱۹ حمایت کرد و منافع انگلیس در تضمین دسترسی به لیتیوم نقش کلیدی داشت.

در ونزوئلا، انگلیس به همراه چند کشور غربی دیگر، در سال ۲۰۱۹ دولت مخالف «نیکلاس مادورو» (رئیس‌جمهور منتخب و قانونی ونزوئلا) را به رسمیت شناخت و از «خوان گوایدو» به عنوان «رئیس جمهور موقت» حمایت کرد. انگلیس همچنین اخیراً پروژه‌های رسانه‌ای و غیردولتی را برای حمایت از مخالفان ونزوئلا ترویج کرده است.

استقبال از سرنگونی‌ها

این فهرست از کودتاها و سرنگونی‌ها که به تازگی منتشرشده – نمونه‌ها و جزئیات بیشتر آنها بدون شک در آینده منتشر خواهد شد. باید گفت این فهرست شامل آن دسته از کودتاهایی نمی‌شود که انگلیس ظاهراً در رخداد آنها نقش مستقیم نداشته، اما از آنها استقبال کرد. برای مثال، اسناد طبقه‌بندی‌شده نشان می‌دهد که دولت انگلیس به شدت از کودتای خونین به رهبری ژنرال «آگوستو پینوشه» که «سالوادور آلنده» سیاستمدار منتخب دموکراتیک شیلی را در سال ۱۹۷۳ سرنگون کرد، استقبال کرد.

مقامات انگلیس نیز زمانی که «ایدی امین» در سال ۱۹۷۱ قدرت را در اوگاندا به دست گرفت، حمایت شدیدی از وی کردند. در دهه بعد، دولت «مارگارت تاچر» به شدت از تهاجم آمریکا به پاناما در سال ۱۹۸۹ با هدف سرنگونی «مانوئل نوریگا» حمایت کرد. وی همچنین به طور علنی از مداخله واشنگتن در گرانادا در سال ۱۹۸۳ حمایت کرد که در طی آن دولت «موریس بیشاپ» برکنار شد.

کودتای بدخیم و خوش‌خیم؟

انگلیس مدعی است که برخی کودتاها مثل سرنگونی صدام در عراق و قذافی در لیبی، اقدامی علیه «نیروهای سرکوبگر و بد» بوده، اما بسیاری از کودتاهای انگلیس به طور خاص نیروهای مترقی و مردمی را هدف قرار داده اند – عمداً برای حذف آنها به نفع دولت‌هایی که منافع اقتصادی انگلیس و غرب را ترویج می‌کنند.

دموکراسی نوپای محمد مصدق به نفع شرکت نفت انگلیس و ایران، سرنگون شد. دولت «چدی جاگان» در گویان برکنار شد، زیرا سیاست‌های اقتصادی او که به نفع فقرای گویان بود، منافع شکر و بوکسیت انگلیس را تهدید می‌کرد. لومومبا، آربنز و گولارت دیگر کسانی بودند که یک مدل توسعه چپ‌گرا را به عنوان جایگزینی برای سیاست‌های طرفدار شرکت‌های تبلیغاتی در لندن و واشنگتن ارائه کردند که چشم‌انداز مثبتی را برای میلیون‌ها فقیر در جهان در حال توسعه ارائه می‌کرد. عمدتاً به همین دلیل بود که آنها قربانی قدرت انگلیس و آمریکا شدند.

 

 

 

 

خشونت پلیس آمریکا؛ پدیده‌ای که ریشه در تاریخ این کشور دارد

خشونت پلیس آمریکا پدیده‌ای متعلق به سال‌ها و حتی دهه‌های اخیر نیست؛ این معضل از زمانی که برده داری در این کشور رایج بود وجود داشته است.

 

خشونت پلیس آمریکا که در دهه اخیر موضوع بسیاری از رسانه‌ها حتی در غرب شده است، یکی از چالش‌های جدی در جامعه آمریکا از زمانی است که برده داری در این سرزمین رایج بوده یعنی از قرن هجدهم هنگامی که نیرو‌های امنیت ملی در آن زمان اقدام به کشتار برده‌ها می‌کردند. آن زمان نیرو‌هایی در جامعه آمریکا حضور داشتند که به آن‌ها گشت‌های برده داری می‌گفتند این گشت‌ها با اعمال خشونت‌های وحشیانه از جمله شلاق، شکنجه‌های غیرمتعارف و حتی قتل تلاش می‌کردند تا جامعه برده داری آن زمان را تنبیه و به جزای اعمالشان برسانند.

اما این سبک از برخورد پلیس آمریکا در این سال‌ها متوقف نشد، در قرن نوزدهم و سال‌ها پس از آن نیز این روال ادامه داشت. در این دوران پلیس آمریکا و نیرو‌های گشت زنی در این کشور قدرت بیشتری پیدا کرده بودند و طبعاً برای اعمال خشونت دستشان بازتر شده بود. ساختار سیاسی هم که گویا از همان سال‌ها نه تنها برای این پدیده اجتماعی چاره‌ای نداشت که حتی با تصویب برخی از قوانین از آن حمایت هم می‌کرد.

در سال‌های منتهی به قرن نوزدهم در آمریکا زمانی که سیاه پوستان و رنگین پوستان در این کشور جزئی از دارایی سفیدپوستان محسوب می‌شدند رفتار‌های خشونت آمیز به ویژه در مورد جامعه سیاه پوست بسیار رواج داشت و بدرفتاری با آن‌ها به دلیل اهمال‌های سیاسی روز به روز افزایش می‌یافت. اما در آن سال‌ها و دهه‌های پس از آن اعتراض‌های گسترده داخلی و خارجی به نحوه برخورد با سیاه پوستان و رفتار‌های وحشیانه پلیس با آن‌ها منجر به تصویب قوانینی به دست سازمان‌های مجری قانون شد که در آن تلاش کردند برای اعمال خشونت توسط پلیس محدودیت‌هایی گرچه ناچیز در نظر بگیرند. در سال ۱۹۶۸ بود که برای نخستین بار پلیس آمریکا قانوناً برای اعمال خشونت و برای برخورد با آنچه خود قانون شکن می‌نامید با محدودیت‌هایی مواجه شد. اما از همان سال‌ها نیز همین قوانین چندان با دقت رعایت نمی‌شد.

این معضل تا سال‌ها ادامه یافت بی آنکه دولت‌های مختلف اعم از جمهوری خواه و یا دموکرات برای آن چاره بیاندیشند. تا جایی که در دهه‌های اخیر با مروری سطحی در وقایع اجتماعی آمریکا می‌توان نمونه‌های زیادی از قتل‌ها به دست پلیس بر اثر اعمال خشونت علیه قشر‌های مختلف جامعه را به وضوح دید. در سال ۲۰۱۷ اعمال خشونت پلیس علیه مردم نمونه‌های زیادی دارد که تنها یکی از آن موارد قتل دانشجویان به دست نیرو‌های امنیتی است. در ماه اوت همین سال زمانی که یک تجمع از ملی گرایان سفیدپوست در “شارلوتس ویل” گرد هم آمده بودند، گروهی از دانشجویان در مقابل این تجمع دست به اعتراض زدند. در این هنگام یکی از ملی گرایان سفیدپوست با خودرویی به سمت معترضان حمله کرد و یک زن سیاه پوست و بسیاری را مجروح کرد. نکته جالب توجه در این حادثه این است که این واقعه در مقابل چشمان پلیس اتفاق افتاد و نیرو‌های امنیتی حاضر در صحنه هیچ گونه تلاشی برای توقف و ممانعت از هجوم این فرد انجام ندادند.

از این دست نمونه‌ها به ویژه در دهه‌های اخیر  به وفور می‌توان پیدا کرد که در آن پلیس آمریکا به عمد و بدون نگرانی از پیگرد‌های قانونی احتمالی دست به خشونت و قتل می‌زند. اغلب قربانیان این خشونت نیز در جامعه آمریکایی قرن بیست و یکم همچنان رنگین پوستان و سیاه پوستان هستند که از کمترین امکانات قانونی در برابر اعمال فشار برخوردارند.

در این سال‌ها در داخل آمریکا جوامع حقوق بشری اعتراضات متعددی را به نحوه رفتار پلیس با معترضان و با کسانی که در تعقیب و گریز‌ها دستگیر می‌شوند داشته اند، اما نه تنها این اعتراض‌ها با محدود کردن قدرت نیرو‌های امنیتی نیانجامیده است که حتی دامنه قدرت و جسارت آن‌ها برای اعمال برخورد‌های وحشیانه را افزایش داده است.

جامعه معلمان در حرکت‌هایی خودجوش تلاش کرده اند در کلاس‌های درس به منظور آشنایی دانش آموزان با نحوه برخورد پلیس، در مورد خشونت نیرو‌های امنیتی صحبت کنند تا از این طریق بتوانند میزان قتل را کاهش و آگاهی نسبت به ایت پدیده شوم را افزایش دهند.

اما حتی این جنبش هم نیز علی رغم افزایش آگاهی عمومی در سطح جامعه نتوانسته منجر به کاهش قتل به دست نیرو‌های پلیس در جامعه آمریکا شود و تنها فایده آن آگاه سازی اقشار مختلف نسبت به این پدیده شوم اجتماعی است.

اما آنچه به نظر می‌رسد این است که در کنار تمام اعتراض‌های داخلی و بعضاً خارجی به این نوع رفتار پلیس در آمریکا ساختار سیاسی در این کشور سال‌ها و حتی قرنهاست که هیچ راه حلی برای آن تعریف نکرده است و حتی این پدیده در این کشور در حال افزایش است آنچه به نظر می‌رسد می‌تواند سال‌ها بعد به خشمی ملی تبدیل شده و جامعه آمریکایی و به ویژه نظام سیاسی آن را با مشکلاتی جدی مواجه کند.

 

 

 

 

رقابت تاریخی چای و قهوه در ایران!

استقبال جوان‌ترها از نوشیدن قهوه و افزایش تعداد قهوه‌فروشی‌ها در سال‌های اخیر یادآور یک رقابت تاریخی میان چای و قهوه در ایران است؛ روزگاری بود که ایرانی‌ها قهوه می‌نوشیدند و بعد چای آمد و در رقابتی طولانی بساط قهوه را جمع کرد.

رقابت تاریخی چای و قهوه در ایران!

گروه تاریخ خبرگزاری فارس ـ امین رحیمی: مصرف قهوه در ایران سابقه‌ای ۵۰۰ ساله دارد و داستانش این است: «در دوره صفویه پیش از آنکه چای در ایران شناخته شود، قهوه شناخته شده بود. قهوه در جهان اسلام مصرف داشت. ایرانیانی که برای زیارت به مکه مکرمه و اماکن مقدسه به کشورهای اسلامی و ترکیه عثمانی مسافرت می‌کردند با قهوه آشنا شدند و آن را به ایران آوردند. در ابتدا قهوه نوشی در ایران عمومیت نداشت و مصرف آن فقط در دربار مرسوم بود. پس از آن اندک‌اندک قهوه‌نوشی میان برخی از اقشار مردم به ویژه نخبگان و اعیان رسم شد و مکان‌هایی که قهوه درست می‌کردند به قهوه‌خانه معروف شدند.

قهوه‌خانه به صورت مردمی و عمومی‌اش در ایران در دوره صفوی شکل گرفت. برخی از سیاحان اروپایی که در این دوره به ایران آمده بودند در سفرنامه‌های خود از قهوه‌خانه و چایخانه صحبت کرده‌اند. اولئاریوس، سیاح آلمانی که در دوره صفوی به ایران سفر کرده بود از چایخانه ختایی و قهوه‌خانه صحبت می‌کند. در اولی چای از نوع چای وارداتی از چین و در دومی قهوه دم ‌می‌شد و به مشتریان می‌دادند».

از توصیف سیاحان معلوم می‌شود رقابتی همزمان میان چای و قهوه در میان بود و این‌طوری بود: «از روزگار شاه صفی، صرف چای نیز در ایران مرسوم شد. ابتدا چایخانه‌هایی پدیدار شد و اندک‌اندک نوشیدن چای در قهوه‌خانه‌ها نیز معمول شد. ورود چای به ایران عصر صفوی چنان‌که از نام چای ختایی نیز برمی‌آید، ظاهرا نه از هند بلکه از چین انجام شده است».

در تاریخ روایتی هست درباره اینکه اصلا چرا قهوه‌خانه‌ها در ایران شکل گرفتند و این‌قدر رونق یافتند و این است: «قبل از این‌که قهوه‌خانه و چایخانه به عنوان یک مکان عمومی در محیط بیرون از خانه و در بازار و کوی و برزن شکل بگیرد و مردان خانواده را از هر گروه و قشر به خود جذب کند مردان ایران در جامعه کشاورزی و کارگری آن زمان، جایی برای جمع‌شدن نداشتند. کسبه حرفه‌های مختلف از تاجر و بازرگان گرفته تا صنعتگر و پیشه‌ور و کارگر معمولا در خانه‌های یکدیگر یا بزرگ و معتمد صنف جمع می‌شدند. با شکل‌گرفتن قهوه‌خانه، این نهاد توانست محفل مناسبی برای جمع‌شدن افراد هر صنف جامعه بشود. اولین قهوه‌خانه‌های ایران در شهر قزوین و در زمان شاه تهماسب پدید آمد و بعدها در اصفهان در زمان شاه عباس قهوه‌خانه‌ها توسعه یافتند. نخستین قهوه‌خانه‌ها در اصفهان بیشتر در ضلع شمالی میدان نقش جهان و در بازار قیصریه و زیر طاق‌نماهای آن بودند».

وضعیت رقابت قهوه و چای در ایران همین‌طوری بود و بود تا اینکه در دوره قاجار وضعیت تغییر کرد و این‌طوری شد: «از اواسط دوره قاجار چای که از هند به ایران وارد می‌شد، میان اقشار مختلف رونق یافت و به خانه‌های مردم هم رسید… در قهوه‌خانه‌های دوره قاجار دیگر قهوه یافت نمی‌شد، زیرا که ذائقه ایرانی به چای بیشتر سازگار بود و در نتیجه قهوه‌چیان، دم‌دادن چای را بهتر از جوش قهوه یاد گرفتند… نخستین کسی که نهال چای را به ایران آورد تا چای محصولی ارزان و وطنی باشد محمد میرزا کاشف‌السلطنه بود که نهال های چای را در سال ۱۲۷۹ شمسی و در عهد مظفرالدین قاجار از هندوستان آورد و در لاهیجان کشت داد و کم کم مردم شمال را با چای‌کاری آشنا کرد. پس از آن کشت و تولید چای در مناطق وسیعی از شمال ایران عمومیت پیدا کرد و چای‌نوشی بخشی از سبک زندگی ایرانیان شد».

حالا با این سابقه تاریخی آیا ممکن است قهوه دوباره با چای رقابت کند یا بتواند جای چای را در ایران بگیرد؟ تصورش هم مشکل است!

 

 

شاه چگونه آمد و چگونه رفت؟/ نقش انگلیس و آمریکا در روی‌ کار آوردن پهلوی دوم

محمدرضا پهلوی سالها پس از رسیدن به سلطنت، با سخنانی این روایت فردوست که چگونه انگلیس و آمریکا وی را بر تخت سلطنت نشاندند را تایید نمود.

شاه چگونه آمد و چگونه رفت؟/ نقش انگلیس و آمریکا در روی‌ کار آوردن پهلوی دوم

به گزارش فارس، «… دو هفته آخر سلطنت رضاخان، من درگیر مسائلی بودم که به تعیین سرنوشت بعدی حکومت پهلوی پیوند قطعی داشت. نزدیکی من به ولیعهد (محمدرضا) و دوستی منحصربه فرد او با من عاملی بود که سبب شد تا در این مقطع حساس نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهده‌دار شوم. در این روزها من تنها یار محرم و صمیمی محمدرضا بودم…. بعدازظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور‌(۱۳۲۰) ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن. در آنجا فردی است به نام «ترات» که رئیس ‌اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن… نمی‌دانم نام «ترات» و تماس با او را چه کسی به محمدرضا توصیه کرده بود، شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید کس دیگر؟! من به سفارت انگلیس تلفن کردم و گفتم با مستر ترات کار دارم… از این موضوع استقبال کرد و گفت: همین امشب دقیقا راس ساعت ۸ به قلهک بیا در آنجا در مقابل در سفارت، جنگل کوچکی است در آنجا منتظر من باش…»

این جملات بخشی از خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، رئیس ‌اداره ویژه اطلاعات شاه، دوست قدیمی و یار سال‌های جوانی او درباره انتخاب محمدرضا به سلطنت از سوی متفقین است که به دیدارهای محرمانه خود با یک کارشناس ارشد اطلاعاتی سفارت انگلیس به نام «آلن چارلز ترات» اشاره دارد.

آلن چارلز ترات در یک شرایط بسیار مخفیانه و به گونه‌ای سری با فردوست ملاقات کرده و به او می‌گوید: «… محمدرضا طرفدار شدید آلمان‌ها است و ما از درون کاخ، اطلاعات دقیق و مدارک مستند داریم که او دائماً به رادیوهایی که در ارتباط با جنگ است به زبان‌های انگلیسی، فارسی و فرانسه گوش می‌دهد و نقشه‌ای دارد که خود تو پیشرفت آلمان در جبهه‌ها را برایش سنجاق می‌کنی!…»

فردوست پیام «ترات» انگلیسی را به محمدرضا رسانده و او را آگاه می‌کند که برای رسیدن به پادشاهی بایستی شرایط مورد نظر انگلیس و آمریکا را دقیقا رعایت نماید. البته محمدرضا برای هر گونه شرط و شروط آماده بود و این را به فردوست اطلاع می‌دهد: «… محمدرضا گفت: فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که نقشه را از بین می‌برم و رادیو هم دیگر گوش نمی‌کنم مگر رادیوهایی که خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم…!»

فردوست مجددا با آلن چارلز ترات دیدار کرده و فرمانبرداری محمدرضا را به اطلاع وی می‌رساند. در مقابل، «ترات» نظر قطعی را به بررسی شرایط ولیعهد و مشورت با طرف‌های آمریکایی و روس موکول می‌کند. اما محمدرضا گویا صبر و قرار ندارد، چراکه از یک سوی نگران روی آوردن مجدد غرب به قاجاریه به‌وسیله یکی از شاهزادگان آن سلسله است و از سوی دیگر بیم به سلطنت رساندن برادرش را دارد. فردوست می‌گوید: «… بلافاصله از من خواست به ترات تلفن کنم، خیلی دلواپس بود و دلش شور می‌زد. می‌خواست هرچه زودتر تکلیفش روشن شود و در عین حال از برادر تنی‌اش علیرضا وحشت داشت و می‌ترسید که انگلیسی‌ها او را روی کار بیاورند!….»

بالاخره ۴-۵ روز بعد «ترات» در همان محل قبلی، به فردوست وقت ملاقات داده و نتیجه بررسی‌ها و مشورت‌هایش را به اطلاع وی ‌رساند: «…. سرانجام ۲۴ شهریور بود که ترات به من گفت: با عجله همین امشب ترتیب کار را بده و هرچه زودتر محمدرضا به مجلس برود و سوگند بخورد و تأخیری در کار نباشد. من به محمدرضا اطلاع دادم. او هم مقامات مربوطه را تلفنی احضار کرد، توسط فروغی استعفانامه رضاخان، که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود، تقریر شد و مقدمات رفتن رضاخان و انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارک دیده شد.»

اما خود محمدرضا پهلوی نیز سالها پس از رسیدن به سلطنت، با سخنانی این روایت فردوست که چگونه انگلیس و آمریکا وی را بر تخت سلطنت نشاندند را تایید نمود. شاه در یک سخنرانی بر دست‌نشاندگی خود به طور رسمی و علنی صحه گذارد و گفت: «… شاید (انگلیس و آمریکا) فکر کردند که برچیدن اساس سلطنت سلسله ما، نتایج بدتری برای نظم و آرامش این مملکت داشته باشد. این است که گفتند خوب، پادشاه باقی بماند ولی کار پادشاه کار یک نظاره بدون تاثیر باشد..».

اینچنین محمدرضا را برتخت سلطنت ایران نشاندند و در مدت ۳۷ سال تمام و کمال و در بالاترین حد ممکن از او حمایت‌های سیاسی و اقتصادی و نظامی به عمل آوردند تا بتوانند حرث و نسل این سرزمین را به غارت برده و آن را پایگاه نظامی خود در غرب آسیا قرار دهند.

اما پس از ۳۷ سال‌، شاه در موقعیتی قرار گرفته بود که نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی در پی ۱۶ سال مبارزه مستمر‌، زنگ نابودی سلطنت او و خاندانش و دودمان ۲۵۰۰ ساله ستمشاهی در ایران را به صدا درآورده بود. آنچه که خود شاه و اربابانش بیش از همه از آن، اطلاع داشتند.

ویلیام شوکراس نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی که بعدا کتاب «آخرین سفر شاه» را درباره روزهای آوارگی محمدرضا پهلوی و فرح دیبا نوشت، از قول ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، روزهای آخر شاه را این‌گونه توصیف کرده است: «… شاه در بعضی گفت‌و‌گوهایش با سولیوان، گویی در گرداب حوادث غرق شده بود. گاهی عصبی بود و زمانی به طرز شگفت‌انگیز ساکت و آرام به‌نظر می‌رسید. اما در تمام موارد اوضاع را درک نمی‌کرد و مایوسانه در جست‌وجوی توصیه و نظر مشورتی بود. می‌گفت فقط به من بگویید واشنگتن چه می‌خواهد؟ این سؤال برای سولیوان بسیار سخت بود…»

شاه همواره گوش به فرمان بیگانگان بود؛ از همان زمان که می‌خواست بر تخت سلطنت بنشیند تا تمام دوران حکومتش و حتی وقتی فرمان به کشتار مردم می‌داد و تا لحظات فرار از کشور.

سرانجام واشنگتن در جست‌وجوی راهی برای فرار از مخمصه‌ای که با انقلاب اسلامی مردم ایران در آن گرفتار شده بود و با کورسوی امیدی به تلاش دولت بختیار و ژنرال‌های شاه برای حفظ سلطه آمریکا برمقدّرات ایران‌، دستور نهایی را صادر کرد و همان‌گونه که در شهریور ۱۳۲۰، متفقین فرمان به خروج رضا میرپنج از کشور داده بودند، این‌بار امر به‌ترک کشور توسط پسرش کردند. ویلیام شوکراس فرمان واشنگتن به شاه را این‌گونه تعریف کرده است: «…در اواخر دسامبر، سولیوان برای انجام مأموریتی به کاخ (نیاوران) رفت که به قول خودش برای یک سفیر غیرعادی بود. می‌بایست به رئیس ‌کشوری که نزد او اعزام شده بود‌، بگوید که باید کشورش را‌ ترک نماید…»

ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در تهران در کتاب خاطرات خود به نام «ماموریت در ایران» این ملاقات که به قول وی، تلخ‌ترین خاطره زندگی دیپلماتیکش محسوب می‌شود را نقل کرده است. وقتی وی به عنوان سفیر یک کشور بیگانه قرار بوده پیام آمریکا و سران غرب را به شاه ایران ابلاغ نماید که بایستی از مملکت خود بیرون برود‌، سولیوان درباره آن خاطره نوشته است: «… در همین ایام (اوایل دی ماه ۱۳۵۷) پیامی از واشنگتن دریافت داشتم مبنی براینکه در اولین فرصت شاه را ملاقات کنم و به او بگویم که هرچه زودتر ایران را ترک گوید… ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس ‌مملکتی که در آن ماموریت دارد‌، کار ساده‌ای نیست…»

اما وجه تلخ‌تر ماجرا‌، نحوه برخورد زبونانه و حقیرانه شاه با آن پیام بود که به جای ایستادگی و مقاومت در مقابل تعیین تکلیف یک سفیر بیگانه و همچنین نشان دادن غرور شاه یک مملکت‌، به شکل درمانده‌ای تسلیم شده و مانند برده‌ها تنها سؤال کرد که حالا کجا باید برود؟!

ویلیام سولیوان خاطره آن روز را این‌گونه ادامه داده است: «… من تا آنجا که می‌توانستم با لحن ملایم و مهربان مضمون پیام واشنگتن را به شاه ابلاغ کردم. او با دقت به پیامی که او را به ترک کشورش دعوت می‌کرد‌، گوش داد و وقتی که حرف‌های من تمام شد، رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت: خیلی خوب، اما کجا باید بروم؟…»!

حدود ساعت ۱۱/۳۰ روز سه‌شنبه ۲۶ دی‌ماه، شاه و فرح و بچه‌هایشان (به جز رضا پهلوی که قبلاً به آمریکا رفته بود) با بالگردهای جداگانه راهی فرودگاه مهرآباد شدند.

ویلیام شوکراس حال و هوای آن روز فرودگاه مهرآباد را این‌گونه گزارش داده است: «‌۱۶ ژانویه ۱۹۷۹، فرودگاه مهرآباد تهران، باد سردی از کوه‌های البرز، دور و بر دو فروند هواپیمای ۷۰۷ را که در جلوی پاویون سلطنتی یک‌طبقه‌ سفید و مفروش با قالی‌های ضخیم، ایستاده‌اند، جارو می‌کند. همین‌جا بود که در روزهای خوش‌تر، شاه ایران، پادشاهان و دولتمردانی را که برای چاپلوسی و تأیید بلندپروازی‌ها و تقاضای اتحاد و پول و سایر نشانه‌های پادشاهی‌اش می‌آمدند، پیشواز و بدرقه می‌کرد…» ۱۰

شاه‌ در خاطراتش‌ اعتراف‌ دارد:  «در آن‌ لحظات‌ احساس‌ می‌کردم‌ واقعه‌‌ شومی‌ در شرف‌ وقوع‌ است‌، زیرا با تجربه‌تر از آن‌ بودم‌ که‌ درباره‌‌ آنچه‌ احتمال وقوعش‌ می‌رفت ‌تصوری‌ نداشته‌ باشم‌. می‌خواستم‌ خود را قانع‌ کنم‌ که‌ رفتنم‌ از ایران‌ هیجانات‌ را فرو خواهد نشاند و از تنفرها خواهد کاست‌… سکوت‌ دلخراشی ‌حکمفرما بود که‌ جز با هق‌‌هق ‌‌گریه‌ شکسته‌ نمی‌شد…»

هواپیمای آخرین شاه ایران به همراه همسرش، ساعت ۱۳/۰۸ روز سه‌شنبه ۲۶ دی‌ماه ۱۳۵۷ برابر با ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ فرودگاه مهرآباد را‌ ترک کرد.

اما از طرف دیگر مردم با شنیدن فرار شاه، به خیابان‌ها ریختند و با پخش شیرینی و گل و در آغوش کشیدن نظامیان، به جشن و شادمانی وصف‌ناپذیری پرداختند.

آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس در ایران، آن روز را چنین توصیف کرد: «… مردمی که در خیابان‌ها حرکت می‌کردند همه در شور و هیجان بودند و هنگام عبور، از برابر ما دست تکان می‌دادند و بعضی‌ها روزنامه‌هایی را که عنوان درشت «شاه رفت» بر روی آن نقش بسته بود به ما می‌دادند… تظاهرات‌کنندگان روی اتومبیل زره‌پوش نظامی رفته و شعار می‌دادند و لوله‌های تفنگ سربازان با شاخه‌های گل مسدود شده بود. من چنین صحنه‌ای را هرگز به چشم خود ندیده بودم…»

حضرت امام به مناسبت فرار شاه در پیامی به ملت ایران فرمودند: «رفتن شاه، پیروزی نیست بلکه طلیعه پیروزی است. و البته این طلیعه را من به ملت ایران تبریک عرض می‌کنم و باید توجه داشته باشند که همان‌طوری که طلیعه پیروزی است، طلیعه خلع سلطه اجانب است‏.»

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*