آخرین خبر :

حوادث

خدمتکار خانه سارق انگشتر برلیان

پلیس در تعقیب زن خدمتکاری است که انگشتر برلیان و ساعت گرانقیمت زن ثروتمندی را به سرقت برده است.

به گزارش ایران، چند روز قبل زن میانسالی به پلیس رفت و از خدمتکار خانه‌اش به اتهام سرقت شکایت کرد. مدتی بود که بیمار شده بودم و نمی‌توانستم بخوبی کارهای خانه را انجام دهم. به همین دلیل از طریق یک سایت ارائه خدمات با زن جوانی آشنا شدم. او خدمتکار منزل بود و دو بار در هفته به خانه‌ام می‌آمد. اما حدود دو هفته قبل ساعت مچی ۳۴ میلیون تومانی‌ام ناپدید شد. ابتدا فکر کردم که ساعت را گم کرده یا فراموش کرده‌ام که کجا گذاشته‌ام.

اما هر چه فکر کردم به خاطر آوردم که آخرین بار ساعت را در خانه گذاشته‌ام و به همین دلیل به خدمتکارم مشکوک شدم. همین شک باعث شد که در خانه دوربین کار بگذارم. چند روز قبل دوباره فتانه به خانه‌ام آمد و من هم برای انجام کاری مجبور به ترک خانه شدم. دو ساعت بعد هم فتانه تماس گرفت و مدعی شد کارش تمام شده و از من خواست تا حقوقش را واریز کنم. من هم پول را پرداخت کردم و زمانی که به خانه آمدم متوجه شدم انگشتر برلیان ۵۰۰ میلیون تومانی‌ام به سرقت رفته است. وقتی دوربین‌ها را بازبینی کردم دیدم زن خدمتکار انگشترم را سرقت کرده است. بعد از آن هر چه با تلفن همراهش تماس گرفتم خاموش بود.

با شکایت زن میانسال پرونده‌ای در دادسرای ویژه سرقت تشکیل شد و تحقیقات برای رازگشایی از این سرقت ادامه دارد.

 

 

 

اجاره آدمکش با ۵۰ میلیون تومان و یک پراید

  ۱۲ روز پس از قتل رئیس اسبق سازمان پزشکی قانونی کشور مقابل خانه‌اش راز این جنایت در حالی با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی فاش شد که قاتل مدعی است در ازای دریافت ۵۰ میلیون تومان و یک خودرو از سوی مردی اجیر شده بود.
به گزارش «ایران»، صبح یکشنبه ۳۰ مرداد امسال نگهبان کوچه یکم خیابان ایران زمین در شهرک غرب با پلیس تماس گرفت و گفت: صبح امروز برای آبیاری درختان خانه دکتر علی محفوظی، رئیس سابق پزشکی قانونی کشور رفته بودم. وقتی در خانه‌اش بودم دکتر از خانه خارج شد تا به محل کارش برود اما چند لحظه بعد از کوچه صدای شلیک دو گلوله شنیدم وقتی بیرون دویدم دکتر غرق در خون روی زمین افتاده بود و مرد جوانی که صورتش را با ماسک سیاه و کلاه پوشانده بود اسلحه به دست متواری شد.
به دنبال این جنایت به دستور سرپرست دادسرای امور جنایی تهران و رئیس پلیس آگاهی پایتخت رسیدگی ویژه به این پرونده آغاز شد.
در نخستین گام؛ دوربین‌های مداربسته اطراف محل جنایت مورد بازبینی قرار گرفت. گرچه عامل یا عاملان جنایت هیچ رد و سرنخی از خود به جا نگذاشته بودند اما کارآگاهان جنایی روی فرضیه‌های متفاوتی متمرکز شدند. در یکی از شاخه‌ها، به سراغ افرادی رفتند که با مقتول اختلاف داشته و در این میان به مهران، سرپرست یکی از پروژه‌هایی رسیدند که مقتول مدیریت آن را به عهده داشت.
مهران، سال گذشته به خاطر اختلافات مالی که با دکتر داشت از این پروژه اخراج شده بود. بنابراین  تحقیقات روی او متمرکز شد. در ادامه مشخص شد که وی  چندین بار دکتر را تهدید کرده است. با کنار هم قرار دادن مدارک و شواهد پلیسی، مهران بازداشت و تحقیقات از او صورت گرفت.
وی در تحقیقات اولیه منکر ماجرا بود اما با گذشت یک هفته از دستگیری، بالاخره لب به اعتراف گشود: «مدت‌ها بود که مقتول را می‌‌شناختم و باهم کار می‌‌کردیم. اما در یکی از پروژه‌ها با دکتر به اختلاف برخوردیم و همین مسأله باعث اخراج من به دستور دکتر شد. بعد از آن هم مجبور شدم آپارتمانی را که در اختیارم بود تحویل دهم. همه این کارها باعث شد کینه او را به دل بگیرم و به فکر انتقام بیفتم.»
او ادامه داد: به همین دلیل موضوع را با دو نفر از همشهری‌هایم در میان گذاشتم و آنها هم پذیرفتند در ازای مبلغی پول نقشه‌ای را که در سر داشتم  اجرا کنند.
بدین ترتیب کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی وارد عمل شده و مخفیگاه دو متهم اجیر شده به نام حامد و شاهین را در اطراف تهران و یکی از شهرستان‌های غربی کشور شناسایی کردند.
سردار حسین رحیمی رئیس پلیس پایتخت با اشاره به دستگیری سه نفر در رابطه با وقوع این قتل گفت: دو نفر از عاملان این جنایت  در شهرهای تهران و ملارد دستگیر شدند. فرد دیگری که ضارب بود نیز به یکی استان‌های غربی کشور متواری و مخفی شده بود که او نیز با تحقیقات پلیس شناسایی و دستگیر شد. این افراد علت و انگیزه خود را اختلافات مالی با مقتول عنوان کردند.
سرهنگ علی ولیپور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ نیز گفت: متهمان پس از انتقال به اداره آگاهی به قتل اعتراف کرده و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفت‌وگو با قاتل
حامد، همان مرد جوانی است که با ماسک مشکی و کلاه  ساعت ۷ صبح  مقابل خانه رئیس سابق پزشکی قانونی کشور رفت و با شلیک دو تیر، او را به کام مرگ کشاند. مرد جوانی که اهل و ساکن یکی از شهرستان‌های غربی کشور است.
از کی تصمیم به قتل گرفتید؟
یک ماه قبل بود که مهران موضوع را به من و شاهین گفت. اوایل قبول نمی‌کردیم،  کار خلاف می‌‌کردیم اما آدمکش نبودیم. اما مشکلات مالی و بیکاری علتی شد که در نهایت پیشنهاد مهران را قبول کردیم و شاهین اسلحه کلتی را تهیه کرد.
مقتول را چطور می‌‌شناختید؟
مهران تمام اطلاعات دکتر را داده بود. از عکسش گرفته تا آدرس و زمان رفت و آمدهایش. به تهران آمدم و روز حادثه شاهین مرا تا میدان آزادی رساند. بعد از اینکه از ماشین  پیاده شدم با خودروهای عبوری خودم را به خیابان ایران زمین رسانده و در کمین دکتر ماندم. به محض اینکه در را باز کرد و بیرون آمد  از فرصت استفاده کرده و قبل از اینکه راننده شخصی او بیاید، دو تیر شلیک کردم.
بعد از قتل چه کردید؟
پای پیاده فرار کردم و با مهران و شاهین تماس گرفتم. به مهران گفتم کار تمام شد و از شاهین هم خواستم همان جایی که در میدان آزادی مرا پیاده کرده سوار کند. بعد هم به شهرستان رفتم و از این موضوع به کسی چیزی نگفتم.
برای این کار قرار بود چقدر بگیرید؟
۵۰ میلیون تومان علی‌الحساب با یک خودروی پراید گرفته بودم. باقی پول هم قرار شد بعد از اجرای نقشه پرداخت شود.
با مهران چطور آشنا شدی؟
مهران و شاهین هر دو هم‌ولایتی‌ام بودند و مدت زیادی بود که آنها را می‌‌شناختم.
فکر می‌‌کردی دستگیر شوید؟
حتی اگر یک درصد هم احتمال می‌‌دادیم دستگیر شویم، دست به این کار نمی‌زدیم. ما نقشه را خیلی حرفه‌ای اجرا کردیم و هیچ ردی از خودمان به جا نگذاشته بودیم، فکرش را نمی‌کردیم به این زودی دستگیر شویم.

درخواست طلاق از شوهر به خاطر دزدی

 برخی از زوجین بر این باورند که دادگاه خانواده به منزله آخر خط زندگی مشترک است و پس از مراجعه به آنجا باید منتظر صدور حکم طلاق باشند. یکی از همین زوجین سهراب و همسرش مهتاب هستند که در طبقه دوم دادگاه منتظر رسیدن نوبت رسیدگی به پرونده خود بودند.
بالاخره عقربه‌های ساعت به ۱۱ رسید و آنها وارد شعبه شدند. قاضی مردی میانسال بود و در حالی که نیم‌نگاهی به دادخواست این زوج می‌کرد دستی به ته‌ریش سفیدش کشید و رو به سهراب کرد و پرسید: خب مشکل‌تان چیست؟
تا سهراب خواست حرف بزند مهتاب بلافاصله گفت: جناب قاضی ایشان مشکلی ندارند من با او مشکل دارم. ۵ سال با یک دزد زندگی کردم و دم نزدم.
سهراب با اعتراض گفت: درست صحبت کن من چه کار خلافی کردم؟
مهتاب بدون توجه به حرف‌های همسرش ادامه داد: ۲۲ ساله بودم که به واسطه یکی از دوستانم با سهراب که مأمور خرید یک شرکت خصوصی بود، آشنا شدم. مثل خیلی از زوج‌ها به‌صورت سنتی مراسم خواستگاری انجام شد و ما بعد از ۶ ماه باهم ازدواج کردیم. اولین بار که سهراب من را شوکه کرد زمانی بود که برای پاگشا به خانه عمویم دعوت شدیم و در عین ناباوری ناگهان دیدم که او چند تراول را از روی میز ناهارخوری یواشکی برداشت و به روی خودش نیاورد. آن روز آنقدر در شوک بودم که وقتی به خانه برگشتیم اولین سؤالم از او این بود که چرا آن پول‌ها را برداشتی و سهراب در کمال خونسردی ابتدا منکر شد اما وقتی فهمید که من او را دیده بودم گفت فکر کردم کادوی پاگشا کردن‌مان است و بعد هم دیگر نمی‌شد آن را برگردانم چون ممکن بود کسی آن را ببیند.
سهراب خیلی قاطع رو به قاضی گفت: خب جناب قاضی فکر کردم تراول‌های روی میز ناهارخوری کادوی عروسی‌مان است!
مهتاب ادامه داد: هفته بعد به خانه دایی‌ام رفتیم که سهراب به بهانه تلفن حرف زدن به یکی از اتاق‌های خانه رفت بعد از چند دقیقه که به سراغش رفتم دیدم در حال بازی کردن با انگشتری است که روی میز آرایش قرار داشت. اول فکر کردم حواسش نیست اما بعد از قطع کردن تلفن آن را در جیبش گذاشت. آن روز هم به خاطر حفظ آبرویم حرفی نزدم. وقتی به خانه‌مان برگشتیم گفتم چرا انگشتر را برداشتی؟ او بی‌تفاوت دست در جیبش کرد و گفت ای بابا حواسم نبود کاش آنجا گفته بودی تا آن را سرجایش بگذارم.
سهراب دوباره در واکنش به مهتاب جواب داد: خب حواسم نبود مگه دروغ گفتم! همه اینها سوء‌تفاهمه!
مهتاب در حالی که صورتش برافروخته شده بود، گفت: گم شدن کیف شوهر خاله‌ام، دستبند طلای پسرعمه‌ام و ناپدید شدن یک دست قاشق نقره خانه مادربزرگم هم سوء‌تفاهمه؟!
جناب قاضی من الان دیگر مطمئن شدم که سرقت از اقوام و آشنایان اصلاً تصادفی یا سهوی نبوده است. من از ترس اینکه خانواده‌ام به این گم شدن‌های مرموز وسایل‌شان مشکوک نشوند و تهمتی متوجه ما نشود دیگر با شوهرم به خانه اقوامم نمی‌روم تا مبادا آبروریزی شود.
بعد به‌سرعت در کیفش را باز کرد و چند کاغذ بیرون کشید و جلوی میز قاضی رفت و با نشان دادن آن گفت: جناب قاضی به این فاکتورها که مربوط به چند سال قبل است نگاه کنید. این آقا با فاکتورسازی یک جنس مثلاً ۱۰ هزار تومانی را با شرکت ۱۵ هزار تومان حساب می‌کند. باید همان موقع که با آب و تاب از زیرکی و فاکتورسازی همکارانش تعریف می‌کرد می‌فهمیدم که اینها کار خودش بوده است. آقای قاضی اگر سهراب یادش رفته که برای توجیه کارهایش چه حرفی به من می‌زد من فراموش نکرده‌ام که همیشه می‌گفت: «دزد نگرفته پادشاه است!»
در این لحظه سهراب با رنگی پریده جواب داد: آقای قاضی من فکر می‌کردم همسرم رازدار من است و هیچ وقت فکر نمی‌کردم از او نارو بخورم. اولاً من فقط کارهایی که دوستانم در محل کارهای‌شان انجام می‌دادند را برایش تعریف کرده‌ام و خودم هیچ‌وقت دست به چنین کارهایی نزدم. دوماً کشیدن روی قیمت اجناس، یک مسأله بازاری است فروشنده تخفیف را به من می‌دهد نه شرکت. بنابراین او با قیمت اصلی جنس را فاکتور می‌کند. سوماً من اصلاً یادم نمیاد که راجع به دزد و پادشاه چیزی گفته باشم. الان هم نمی‌دانم که همسرم با مطرح کردن این حرف‌ها و مجرم نشان دادن من چه هدفی دارد. اگر نمی‌خواهی با من زندگی کنی چرا به من تهمت دزدی می‌زنی. اگر هم می‌خواهی زندگی کنی اشکالی ندارد من تو را می‌بخشم.
مهتاب با تعجب جواب داد: الان من متهم شدم؟ الان تو من را می‌بخشی؟ جناب قاضی همین وقاحت همسرم باعث شده تا نتوانم دیگر با او زندگی کنم. من طلاق می‌خواهم…
قاضی هر دو نفر را به آرامش دعوت کرد و سکوتی بر جلسه حاکم شد.
چند دقیقه بعد قاضی رو به مهتاب کرد و گفت: من اینجا نمی‌توانم به ادعای شما درباره دزدی ایشان رسیدگی کنم ضمن اینکه باید مدرک و سند داشته باشیم. من یک فرصت سه‌ماهه به شما می‌دهم و فرض را براین می‌گذاریم که شما دچار سوء‌تفاهم شده‌اید. هر دو به جلسات مشاوره بروید و در این مدت هم شما تلاش کنید با نگاهی نو همسرتان را زیر نظر داشته باشید. اگر در این مدت مجاب شدید که سوء‌تفاهم بوده که ان‌شاءالله در ادامه زندگی خوشبخت شوید اگر هم برای‌تان محرز شد که سوء‌تفاهمی در کار نبوده درباره ادامه زندگی شما تصمیم دیگری می‌گیرم.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*