نقشه شوم باستانشناس قلابی برای زن جـــوان
وی در بیان ماجرا برای پلیس گفت: چند وقت قبل در اینستاگرام با مردی بهنام مسعود آشنا شدم. او خودش را باستانشناس معرفی کرد و در صفحهاش نیز عکسها و فیلمهایی از آثار باستانی گذاشته بود. از آنجا که من علاقه زیادی به باستانشناسی داشتم و همیشه دلم میخواست در کارهای کاوشگری و باستانشناسی حضور داشته باشم از آشنایی با او استقبال کردم و این آغاز ارتباط ما شد، اما در ادامه مدتی بعد وی به من پیشنهاد ازدواج داد و من که تصور میکردم او تمام ملاک و معیارهای من برای ازدواج را دارد، به این پیشنهاد پاسخ مثبت دادم. تا اینکه یک روز قبل با من تماس گرفت و مدعی شد که قصد دارد مرا ابتدا به اداره باستانشناسی ببرد و بعد هم در یکی از پروژههای باستانشناسیشان که تپهای در اطراف پاکدشت بود، شرکت کنم.
زن جوان گفت: پیشنهاد مسعود را پذیرفتم و روز حادثه سوار خودرواش شدم. اما به اداره باستانشناسی نرفت وقتی از او پرسیدم چرا به سازمان نمیرویم و به سمت جاده پاکدشت میروی جوابی نداد و وقتی سماجت مرا دید ناگهان چهره پلیدش را نمایان کرد و فهمیدم چه نقشه شومی در سر دارد. به همین خاطر با او درگیر شدم. درگیریمان که بالا گرفت سعی کردم راهی برای فرار از دست او پیدا کنم. اما مسعود شروع به کتک زدن من کرد و حتی سرم را به شیشه ماشین کوبید که گیج شدم و در نهایت زیر کتکهای او بیهوش شدم. بعد از اینکه به هوش آمدم، خودم را در بیمارستان دیدم. ظاهراً رهگذری مرا پیدا کرده بود.
اعتراف به اغفال
با شکایت زن جوان به دستور بازپرس محسن اختیاری، کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شده و مسعود را بازداشت کردند.
متهم ابتدا منکر ماجرا بود اما سرانجام لب به اعتراف گشود و گفت: باستانشناس نیستم، فقط علاقه زیادی به باستانشناسی دارم و همین مسأله باعث شده بود عکسها و فیلمهایی از این کار در صفحه اینستاگرامم بگذارم. زمانی که با این زن آشنا شدم با ترفند ازدواج اعتماد او را جلب کرده و به بهانه دیدن پروژه باستانشناسی او را سوار خودروام کرده و به سمت پاکدشت حرکت کردم.
قصد سوء داشتم اما در میان راه از نقشهای که در سر داشتم باخبر شد. سر همین مسأله باهم درگیر شدیم و میترا را کتک زدم که بیهوش شد، تصور کردم او مرده است و به همین دلیل از ترس او را از ماشین بیرون انداختم و فرار کردم. در این مدت مدام روزنامهها و خبرگزاری را رصد میکردم تا ببینم در رابطه با کشف جسد یک زن مطلبی نوشتهاند. قصدم سوء استفاده بود و الان هم بشدت پشیمانم.به دستور بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران، مسعود با قرار بازداشت موقت روانه بازداشتگاه شد و تحقیقات برای مشخص شدن دیگر جرایم احتمالی او ادامه دارد.
ماجرای باند کثیف شیطان!
با دستگیری زنی که سرکرده اغفال زنان و دختران در مشهد بود، راز باند کثیف شیطان لو رفت و تعداد زیادی از اعضا و افراد مرتبط با این باند در حالی دستگیر شدند که هنوز هم تحقیقات گسترده پلیس با دستورات ویژه قضایی در این باره ادامه دارد.
به گزارش تابناک، نیمه دوم خرداد گذشته بود که زن ۳۴ ساله با چهره ای پریشان وارد کلانتری امام رضا(ع) مشهد شد و راز باند کثیف « شیطان» را لو داد. این زن جوان که خود مدتی در این باند حضور داشت و بسیاری از اعضای باند را به خوبی می شناخت، درباره ماجرای اغفال زنان و دختران آسیب پذیر به پلیس گفت: به این دلیل که علاقه ای به تحصیل نداشتم، در کلاس سوم راهنمایی درس و مدرسه را رها کردم اما خانواده ام نیز مخالفتی با تصمیم من نداشتند چرا که پدرم مردی کارگر بود و به سختی هزینه های زندگی ما را تامین می کرد.
در کنار مادرم به امور خانه داری مشغول شدم و خیلی کم از خانه بیرون می رفتم تا این که در ۱۷ سالگی پسر یکی از همسایگانمان به خواستگاری ام آمد اما من «قیصر» را نمی شناختم و هیچ گاه توجه مرا در محله جلب نکرده بود. با وجود این خانواده ام خیلی خوشحال بودند چرا که «قیصر» را پسری سر به زیر می دانستند و معتقد بودند تاکنون خطایی از او ندیده اند!
من هم براساس خواسته ها و نظرات خانواده ام به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و بدین ترتیب پای سفره عقد نشستم.
این زن جوان ادامه داد: هنوز مدت زیادی از ازدواج ما نگذشته بود که متوجه شدم «قیصر» رفتارهای عجیب و غریب و غیرطبیعی دارد. او بسیار «بدبین» بود و همواره با شک و تردید زندگی می کرد البته این همه ماجرا نبود چرا که «قیصر» احساس می کرد مدام کسانی او را تعقیب می کنند و قصد ضربه زدن به او را دارند! خلاصه یک سال از آغاز زندگی مشترک ما می گذشت و در حالی که من دخترم را باردار بودم به پیشنهاد یکی از نزدیکان «قیصر» به مشهد مهاجرت کردیم تا او در یک شرکت خصوصی کار کند. چند سال به همین ترتیب گذشت ولی رفتارهای همسرم نه تنها تغییری نکرد بلکه مدام باید کتک کاری و بداخلاقی هایش را نیز تحمل می کردم. آرام آرام اوضاع به گونه ای پیش رفت که دیگر قیصر به من هم بدبین شد.
او احساس می کرد من با مردان غریبه ارتباط دارم و می خواهم به او صدمه بزنم!
وقتی رفتارهای او غیرقابل تحمل شد، تازه فهمیدم که همسرم به موادمخدر صنعتی آلوده شده است و این رفتارها به خاطر عوارض ناشی از توهم «شیشه» است، این بود که به ناچار تصمیم گرفتم از قیصر جدا شوم چرا که می ترسیدم او در همان عالم توهم بلایی به سرم بیاورد! بالاخره درحالی که دخترم به ۹ سالگی رسیده بود تقاضای طلاق دادم در جلسات دادگاه نیز بیماری روانی «قیصر» لو رفت و مشخص شد که او بیماری «پارانوئید» (سوءظن شدید) دارد به همین دلیل دادگاه حضانت و سرپرستی دخترم را به من سپرد و من از قیصر طلاق گرفتم.
از طریق قانونی مبالغی از مهریه ام را نیز دریافت کردم و با آن یک دستگاه پراید خریدم تا بتوانم مخارج زندگی خود و دخترم را تامین کنم.
بعد از این ماجرا در یکی از شرکت های اینترنتی مسافربری ثبت نام کردم و به عنوان راننده تاکسی اینترنتی مشغول کار شدم.
اگرچه سختی بسیاری می کشیدم اما درآمدم بد نبود و روزگارم به خوبی می گذشت تا این که حدود شش ماه قبل زنی را به عنوان مسافر سوار کردم که مسیر زندگی ام را تغییر داد. «محبوبه» در طول مسیر پای درد دل من نشست و در حالی که وانمود می کرد دلش برایم می سوزد از من پرسید با مسافرکشی درون شهر، چقدر درآمد داری؟ من که نمی دانستم با شیطان به گفت وگو نشسته ام سیر تا پیاز زندگی ام را برایش تعریف کردم و ادامه دادم اگر خوب کار کنم روزی تا ۴۰۰ هزار تومان هم درآمد دارم!
آن زن که با دقت به حرف هایم گوش می داد و گاهی از سر تاسف نگاهی دلسوزانه به من می انداخت، رو به من کرد و گفت: من مدیر یک شرکت مسافرتی هستم! تو هم اگر دوست داری می توانی در شرکت ما با همین خودرو فعالیت کنی و ساعتی ۳۰۰ هزار تومان هم دستمزد بگیری!
با شنیدن این رقم، برق از سرم پرید! از خوشحالی زبانم بند آمده بود، اگر روزی ۱۰ ساعت کار می کردم، حدود سه میلیون تومان درآمدم بود و می توانستم زندگی مرفهی داشته باشم. اگرچه با این پیشنهاد خیلی تعجب کردم اما به چیزی مشکوک نشدم!
فردای آن روز لبخندزنان به نشانی که «محبوبه» داده بود رفتم. این زن ۳۴ ساله که دیگر اشک هایش سرازیر شده بود، ادامه داد: ولی بعد از گذشت مدتی از این ماجرا، به رفتارهای «محبوبه» مشکوک شدم و با حساسیت خاصی این موضوع را پیگیری کردم، آن جا بود که فهمیدم «محبوبه» سرکرده یک باند شیطانی است که دختران و زنان آسیب پذیر و بی کس و کار را در مناطق مختلف شهر شناسایی و سپس آن ها را اغفال می کند و به یک باند کثیف می کشاند. وقتی از این موضوع اطمینان یافتم دیگر نتوانستم این حرکت های شیطانی «محبوبه» را تحمل کنم به همین دلیل به کلانتری آمدم تا در شناسایی این زن شیطان صفت به پلیس کمک کنم و باند او را لو بدهم چرا که من به خاطر ارتباطی که داشتم بسیاری از اعضای این باند کثیف را می شناسم!
در پی اظهارات این زن ۳۴ ساله، بلافاصله گروه تخصصی از نیروهای اطلاعات و تجسس کلانتری با صدور دستورات ویژه ای از سوی سرهنگ سیدعباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) وارد عمل شدند و با راهنمایی های ارزنده قاضی شعبه ۳۲۲ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد تحقیقات گسترده غیرمحسوسی را در این باره آغاز کردند. بررسی های آنان با همکاری راننده جوان نشان داد که «محبوبه» سرکرده یک باند شیطانی است و افراد زیادی را اغفال کرده است.
بنابراین نیروهای انتظامی در یک عملیات ضربتی و هماهنگ موفق شدند تعداد زیادی از اعضای این باند کثیف شیطانی را به همراه «محبوبه» دستگیر کنند اما هنوز هم رصدهای اطلاعاتی برای ردیابی دیگر عوامل مرتبط با این باند و دستگیری آنان ادامه دارد.