ماجرای رد شدن سردار قاسم سلیمانی در گزینش سپاه

حاج قاسم با موهای فرفری و لباس آستین کوتاه و چسبان، شلوار گشاد و دمپا با کمربند پهن، برای گزینش آمده بود. به این فکر کردم که چرا امثال این فرد باید در سپاه باشند؟ برای همین در گزینش او را رد کردم!

                                                   ماجرای رد شدن سردار قاسم سلیمانی در گزینش سپاه

به گزارش تابناک، غلامرضا کرمی که هم‌اکنون مسؤول مرکز پژوهش و نشر آثار ستاد بازسازی عتبات است، از سال ۵۸ وارد سپاه کرمان می‌شود؛ یعنی یک سال زودتر از حاج قاسم. اما او با سردار دل‌ها سال ۶۰ یعنی زمانی که حاج قاسم به عنوان فرمانده تیپ ثارالله بود و خودش در سپاه استان کرمان مسؤولیت داشت، آشنا می‌شود. بخش‌هایی از گفتگوی فارس با غلامرضا کرمی درباره حاج قاسم سلیمانی را در زیر می‌خوانیم.

آقای کرمی! آشنایی شما با سردار سلیمانی از کجا شروع شد؟

تیرماه سال ۵۹، فرمانده سپاه رابُر شدم که اخوی بزرگ ایشان سردار سپاه همان شهر بودند و اخوی دوم ایشان نیز تحصیل می‌کردند که بعدا در رابر با ایشان هم آشنا شدم. شهر و محل سکونت خانواده سردار سلیمانی در روستای قنات ملک بود که یک از روستاهای شهرستان رابر است. به دلیل اینکه یکی از پاسدارهای ما، رابری بود و من هم فرمانده سپاه آن‌جا بودم، زمینه آشنایی با خانواده ایشان، قبل از اینکه با همدیگر آشنا شویم، وجود داشت. تا اینکه سال ۶۰ به خاطر مسؤولیت در سپاه استان کرمان با حاج قاسم که فرمانده تیپ ثارالله بود، ارتباط برقرار کردم.

چه شد به لشکر ثارالله که حاج قاسم فرماندهی آن را به عهده داشت، پیوستید؟

اوایل سال ۶۵، تمام توان خود را گذاشتم که سپاه بپذیرد تا من از استان جدا شوم و به لشکر بپیوندم. از طریق آقای شمخانی که مسؤولیت جانشینی فرمانده کل سپاه را به عهده داشت، پیگیر شدم تا جانشین خودم را در سپاه استان کرمان به عنوان فرمانده سپاه کرمان معرفی کند و من بتوانم به لشکر بروم. این کار خیلی بی‌صدا و بدون اطلاع به سردار سلیمانی انجام شد. اما به محض اینکه حاج قاسم خبردار شد، با من تماس گرفت و به شدت مخالفت کرد و در نهایت مخالفت خود را نیز اعمال کرد. چون احساس می‌کرد که به پشتیبانی لطمه خواهد خورد. با این وجود پیگیری‌های من برای پیوستن به لشکر در اواخر سال ۶۵ نتیجه داد و ایشان گفت: «من فقط یک کار در لشکر برای شما دارم و آن هم این است که باید جانشین لشکر بشوی». خیلی اصرار کردم که این کار صورت نگیرد و ملاحظاتی هم برای خودم داشتم که در نهایت چون می‌خواستم در لشکر باشم، پذیرفتم و تا پایان جنگ خدمت ایشان به عنوان جانشین لشکر بودم.

پس از پایان جنگ تحمیلی، ناامنی‌های شرق کشور اتفاق افتاد. با توجه به حضور شما در لشکر ثارالله در این عملیات‌ها هم با حاج قاسم همراه بودید. خاطراتی از آن دوران برایمان بگویید.

در سال ۷۰ و ۷۱ ناامنی‌ها در جنوب شرق خود را نشان داد که استان کرمان و سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان ناامنی به اوج خودش رسیده بود. به طور مثال کاروان‎های اشرار در مناطق مرتفع بم مستقر می‌شدند و یا حتی از کرمان عبور می‌کردند و در سیرجان در مرز کرمان در مناطق مشترک بین استان‌های کرمان و هرمزگان و فارس قرار می‌گرفتند تا بتوانند به سه استان مواد مخدر توزیع کنند. آن زمان واقعا کسی جرات درگیری نداشت و درگیری‌ها هم منجر به شهادت اعضای نیروی انتظامی می‌شد.

پس از آن به سردار سلیمانی مأموریت داده شد تا به عنوان فرمانده قرارگاه قدس جنوب شرق کشور که شامل سیستان و بلوچستان، کرمان و جنوب خراسان می‌شد، امنیت را به کشور برگرداند. حاج قاسم که مرد میدان بود، مسؤولیت را پذیرفت و با تجربه هشت سال دفاع مقدس به اضافه تیزهوشی، مدیریت و تدبیر و تمام ویژگی‌ها و ابهتی که داشت، کار را شروع کرد و به شناسایی مناطق آلوده و برنامه‌ریزی برای عملیات برای سرکوب اشرار پرداخت. برای هر کدام از عملیات‌های که حاج قاسم انجام داد، من نفر دوم پیگیری در لشکر ثارالله بودم و دوستان دیگر از یگان‌های دیگر تحت امر فرماندهی ایشان بودند.

یکی از عملیات‌های پاکسازی در جنوب کرمان بود. در شهرستان کهنوج طوایف گوناگونی بود و هر طایفه‌ای گروه مسلحی داشت که به گروگانگیری، نزاع و توزیع مواد مخدر می‌پرداخت. یکی از کارهایی که سردار سلیمانی انجام داده بود، در خصوص منطقه‌ای بین کهنوج و ایرانشهر در روستایی جنب کوه بود. یکی از اشرار مهم منطقه به نام «عیدوک بامری» که شاید بیش از ۱۰۰ نفر را به شهادت رسانده بود، از این منطقه زن گرفت و منطقه کهنوج را هم ناامن کرد و شرارتش در آن منطقه گسترش یافت. سردار سلیمانی تصمیم گرفت برای برقراری امنیت، ابتدا جنوب استان عملیات انجام شود. عملیات نیز بسیار پیچیده بود. یگان رزم از ایرانشهر حرکت کرد و یگان رزمی دیگر از جیرفت به آن سمت راه افتاد. حاج قاسم نیز با هلی‌کوپتر چند نیرو از کرمان سوار و در این منطقه مستقر کرد. این منطقه به دلیل کوهستانی بودن، عملیاتی پیچیده‌ای داشت که در نهایت چند تن از اشرار کشته و برخی هم دستگیر شدند و عملیات به خوبی انجام شد.

مهم‌ترین تدبیر سردار سلیمانی در این عملیات، این بود که تمام اهالی آن روستا را به منطقه دیگری فرستاد و روستا را خالی کرد. کوچ یک روستا کار ساده‌ای نیست. برای همین هم این اتفاق و تصمیم هوشمندانه حاج قاسم، مثل بمب در استان کرمان و سیستان و بلوچستان صدا کرد و آنچنان رعب و وحشتی در کل جریان شرارت در منطقه به وجود آورد که زبانزد همه شده بود.

در جنوب استان کرمان، در شهرستان‌های کهنوج و جیرفت و در بسیاری از طوایف، اشراری وجود داشتند که سرطایفه می‌گفت زورم به اشرار نمی‌رسد. حاج قاسم در سال ۷۲ یا ۷۳ سران طوایف را در فرمانداری جیرفت جمع کرد و گفت: «شما نمی‌توانید سرطایفه باشید و از فرمانداری، آموزش و پرورش، اداره راه و از همه امکانات جمهوری اسلامی کمک بگیرید، ولی به این اشرار که می‌رسید، بگویید که نمی‌توانید جلوی آنها را بگیریم. این موضوع اصلا قابل قبول نیست. ۱۰ روز به همه شما مهلت می‌دهم تا اشرار خود را تسلیم کنید. باید از کوه پایین بیایند و اسلحه‌های خود را تحویل دهند و تسلیم نظام جمهوری اسلامی شوند. ناامنی باید تمام شود؛ در غیر این صورت همان کاری که با طایفه عیدوک کردم با طایفه شما خواهم کرد و تمام امکانات جمهوری اسلامی از جمله آب، برق و هر امکاناتی دیگر بر شما قطع خواهد شد».

حاج قاسم آنقدر مقتدر بود که در مدت زمانی که مشخص کرد، تمام طوایف، اشرار خود را تسلیم کردند که این رقم به چند صد نفر می‌‎رسید. اشرار می‌آمدند اسلحه‌ها بالای سرشان بود و از کوه پایین می‌آمدند و می‌گفتند که ما تسلیم سردار سلیمانی هستیم. تا آنجایی که به یاد دارم، تنها یک نفر از اشرار در منطقه کهنوج با تأخیر تسلیم شد که حاج قاسم همه آنچه گفته بود یعنی امکانات را قطع کرد تا اینکه آنها هم تسلیم شدند و منطقه جنوب، بدین شکل آرام گرفت.

سردار سلیمانی هر کاری می‌کرد، به حضرت آقا گزارش می‌داد و ارتباط مستقیم با ایشان داشت. به یاد دارم در آن مقطع که قرار بود در کرمان برای شهید باهنر کنگره‌ای برگزار کند، ما به عنوان اعضای کنگره به همراه مسؤولان کرمان به دیدار حضرت آقا رفتیم. در آن مقطع رهبر معظم انقلاب راجع به حاج قاسم فرمودند: «شما آقای سلیمانی، یک شهید زنده هستید» و این عمق شناخت حضرت آقا از سردار سلیمانی بود.

در خاطراتی که حاج قاسم هم عنوان می‌کند، شما در زمانی که گزینش سپاه بودید، ایشان را در گزینش رد می‌کنید. داستان چه بود؟

حاج قاسم وقتی می‌خواست با من شوخی کند، این داستان را تعریف می‌کرد! اوایل سال ۵۹ یا ۵۸ بود، ولی دقیقا به یاد ندارم. اما حاج قاسم بیشتر به یاد داشت. جوانی موفرفری با لباس آستین کوتاه و چسبان، شلوار گشاد و دمپا با کمربند پهن، برای گزینش آمده بود. به این فکر کردم که چرا امثال این افراد باید در سپاه باشند؟ در هر صورت اگر من هم ایشان را رد کرده باشم، مهم این است که حاج قاسم به سپاه پیوست و افتخارآفرینی کرد. وقتی حاج قاسم این موضوع را تعریف می‌کرد، هیچی برایم مهم نبود، جز لبخند ایشان. هر باری خاطرات آن زمان را می‌گفت، لبخندی دلنشین بر لب داشت و همین برایم ارزشمند بود.

سردار سلیمانی به ولایت مطلقه فقیه هم توجه ویژه‌ای داشت و اصلا جناحی عمل نمی‌کرد و طرفدار طیف خاصی نبود. رابطه ایشان با حضرت آقا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

حاج قاسم از عمر ۴۰ ساله کاری خود در انقلاب، تنها ۱۰ سال در خدمت حضرت امام (ره) بوده و این نکته‌ای است که کمتر به آن پرداخته شده است. نزدیک ۳۰ سال آن در دوران مقام معظم رهبری سپری شد و در این مدت نیز مسؤولیت‌های ایشان منصوب به حضرت آقا بود؛ تا جایی که ۲۲ سال آن در سپاه قدس بود.

حاج قاسم از نظر من، بیش‌ترین انرژی معنوی و درس‌های حکیمانه‌ای که در رفتارش متجلی می‌شد، مستقیما از حضرت آقا گرفته بود. عشق ایشان به رهبر معظم انقلاب کاملا مشهود است و عشق آقا به ایشان هم کاملا دیده می‌شود. من اصلا ندیدم کسی که آقا وقتی او را ببیند، اینطور عاشقانه پیشانی و سر و صورت او را ببوسد و دستش را به گردن بفشارد.

از نظر من، حاج قاسم با تمام ویژگی‌ها، یک ویژگی افزون دارد و آن هم این است که ۳۰ سال به عنوان سرباز در خدمت ولی امر مسلمین بوده و بسیار آموخته است. همه آنهایی که می‌خواهند بزرگ شوند باید این مسیر را طی کنند.

ایشان راجع به اصولگرایان و اصلاح‌طلبان عنوان کردند که برای ارزیابی خود، برای نزدیک شدن به اصول و ارزش‌های انقلاب باید به فاصله خود با ولی فقیه دقت کنید. یکی از نکاتی که ایشان به رزمنده‌ها هم تذکر می‌دادند، این است که «باید ببینید رابطه شما با ولایت فقیه چطور است؟ در روز قیامت از رابطه شما با شخص ولایت فقیه سوال خواهد شد».

حاج قاسم تا لحظه جان دادن، پای اعتقادات خود ماند و در عمل آن را نشان داد. وقتی رئیس سازمان CIA نامه‌ای می‌نویسد، تا به دست حاج قاسم برسد، حاج قاسم از گرفتن آن نامه امتناع می‌کند و رئیس سازمان CIA را با این حرکت به خاک سیاه می‌‎نشاند.

حاج قاسم می‌گفت که دشمن هیچ وقت نمی‌تواند در موضعی باشد که ما با هم رابطه داشته باشیم. مواضع ایشان بسیار روشن بود. راجع به اینکه همه جا می‌توان با سیاست و مذاکره کار را تمام کرد، معتقد بود که اگر این طور بود امیرالمومنین بسیار سیاست‌مدار بود، چرا در بعضی مواقع با دشمن جنگید؟ این طور نیست که ما بگوییم با دشمنان می‌توان ارتباط دوستانه داشت. چون آمریکا هیچ گاه از موضع خود دست بر نمی‌دارد. بنابراین دشمن شناسی ما باید قوی باشد و حاج قاسم خودش الگوی دشمن شناسی بود.

حضرت امام در آخرین پیام خود، به جهان و جوانان اسلام، تاکید داشتند که شما بسیج جوانان اسلام هستید. من معتقدم که حاج قاسم یکی از کارهایی که کرد وصیت و فرمان امام (ره) را عملی کرد. بسیج جهان اسلام را عملیاتی کرد، فاطمیون، حزب الله، حشدالشعبی و… ویژگی‌های شخصی و شخصیتی این مرد بزرگ، مکتب است. ما وقتی قاسم سلیمانی هستیم که راه ایشان را برویم و حداقل بر اساس توان یکی از ویژگی‌های حاج قاسم را در خودمان تقویت کنیم.

شما چطور از شهادت سردار سلیمانی مطلع شدید؟

در مسجدی حوالی پل مدیریت به نام مسجد شهید چمران، برای نماز صبح رفته بودم. زیارت عاشورا را قرائت کرده بودیم که پیامکی از رسانه‌ها برای من آمد که حاج قاسم شهید شده است. سریع به خانه برگشتم و دیدم تلویزیون،‌ خبر شهادت ایشان را اعلام کرد. با سردار عسکری، فرمانده سابق نیروی قدس تماس گرفتم و متوجه شدم که ایشان هم تازه خبردار شده است. پس از آن به همراه همسرم و سردار عسکری به خانه حاج قاسم رفتیم. برای مراسم تشییع پیکر حاج قاسم هم با آقای قالیباف که دوست صمیمی سردار بود، به کرمان رفتیم. آقای قالیباف یکی از دوستان نزدیک حاج قاسم بود و بعضی وسایل مثل کفن، تربت و خشت حرم امام حسین (ع) و چیزهایی که باید همراه جنازه دفن می‌شد، دست آقای قالیباف داده بود.

آخرین باری که حاج قاسم را دیدید، چگونه گذشت؟

چند ماه قبل از شهادتشان، تلفنی صحبت کردیم و برای بررسی بیشتر قرار گذاشتیم و خدمت ایشان رفتم. درباره مسائل کاری و درباره ستاد بازسازی عتبات عالیات با هم صحبت کردیم و نکات ایشان بیشتر در مورد کار و توجه به ستاد بازسازی عتبات بود که مبادا در روند توسعه حرم‌ها مشکلی پیش بیاید.

یک جمله با حاج قاسم…

حاج قاسم خیلی دلتنگتیم. دستمان را در این دنیا و آن دنیا بگیر.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*