سیدسعید حسینی
محو رژیم اشغالگر قدس به درستی شعاری برآمده از رویکرد اعتقادی انقلاب اسلامی ایران است که در اوج ناامیدی نیروهای مبارز فلسطینی و در زمانه پررونق بازار سازش دولت های عربی بر اساس یک باور دینی و عقلی مطرح شد اما واقعیت آن است که این وعده نابودی بیش از آن که به روش های تهاجمی متکی باشد ناظر به دلایل ذاتی برای تحقق نابودی چنین رژیمی است.
در نخستین ماه مبارک رمضان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که طی آن کلیدی ترین رژیم پادشاهی وابسته به آمریکا در راهبردی ترین منطقه غرب آسیا توسط ملت ایران ساقط شد، امام خمینی (ره) به عنوان رهبر این انقلاب ، طی پیامی در ۱۶ مرداد ۱۳۵۸ خورشیدی مصادف با ۷ آگوست ۱۹۷۹ میلادی نسبت نهضت خود را با موضوع فلسطین که در آن روز نزدیک به ۳۱ سال از اشغال آن توسط صهیونیست ها می گذشت، روشن کرد.
در آن پیام که امروز نزدیک به ۴۱ سال از آن می گذرد، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز قدس نامگذاری شد تا همه ساله در این روز با هدف ایجاد وحدت و هم افزایی اراده مسلمانان و دیگر آزادی خواهان جهان ، طنین حمایت از ملت فلسطین در برابر این اشغالگری فریاد زده شود.
بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران علاوه بر تعیین روز قدس به عنوان ترسیم خطوط اصلی راه ؛ در تداوم مواضع ضد صهیونیستی خویش که همواره به عنوان یک اصل مبارزاتی در طول دوران زندگیش پیگیری کرده بود؛ رژیم اشغالگر قدس را به غده سرطانی تشبیه کرد و نابودی اسرائیل را برای نجات منطقه لازم خواند.
با گذشت چهار دهه از بیان ضرورت محو اسرائیل که پس از رحلت امام خمینی (ره) ، طی ۳۰ سال گذشته توسط جانشین ایشان امام خامنه ای مورد تاکید قرار گرفته است، رویدادهای گوناگونی پیرامون موضوع فلسطین رخ داده که اگر چه نشانگر تقویت جبهه مقاومت اسلامی در برابر مستکبران است اما بیش از این توفیقات؛ جهانیان شاهد افول اشغالگران هستند که این امر نابودی اسرائیل را با هزینه هایی به مراتب کمتر از تقابل گسترده نظامی متصور ساخته است.
ریزش از درون
روز یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ماه سال جاری پس از یک سال آشفتگی سیاسی در سرزمینهای اشغالی ، در حالی که تنها ۴ روز از «روز نکبت» یعنی سالروز بیرون راندن صدها هزار فلسطینی از سرزمینشان در ۱۴ مه ۱۹۴۸ میلادی و اعلام استقلال دولت غاصب اسرائیل می گذشت ؛ سی و پنجمین کابینه رژیم صهیونیستی در کنست سوگند یاد کرد.
«بنیامن نتانیاهو» در حالی توانست کابینه ائتلافی خود را با همراهی «بنی گانتز» رهبر ائتلاف حزب آبی و سفید با کسب ۷۳ رای از کنست عبور دهد که واقعیت این اعتماد نه تنها ثبات آفرین نیست بلکه با توجه به جمیع تحولاتی که در داخل سرزمین های اشغالی پیرامون این رخ شکل گرفت، می توان گفت که کسب این رای اعتماد به نوعی نمایه آشکاری از پوسیدگی های درونی تشکیلات اشغالگران و کاهش سطوح مقبولیت هاست و آن را باید تضعیف کننده ساختار حاکمیتی این رژیم برشمرد.
وقتی به سخنان «یائیر لاپید» به عنوان رهبر مخالفان این کابینه درجلسه کنست دقت شود به روند تحلیل درونی ساختار حاکمان اشغالگر در فلسطین بیشتر پی خواهیم برد ، آنجا که گفت : «شما امروز به کسی اعلام وفاداری کردید که تا یک هفته دیگر محاکمه وی به دلیل رشوه و فساد آغاز خواهد شد. در دنیای واقعی شما حتی به فرزندان خود اجازه بازی کردن با چنین مردی را نمیدهید اما وی در این ساختمان نخست وزیر است.»
برخی تحلیلگران سیاسی نزدیک به رژیم صهیونیستی معتقدند که روی کار آمدن افرادی تندرو مانند نتانیاهو که رویکری تهاجمی نسبت به مالکان اصلی سرزمین فلسطیین دارند، نتیجه حملات دفاعی ملت فلسطین و مقاومت آنها در برابر اشغالگران است اما واقعیت را باید در رنگ باختن روز افزون بافته های غیر قانونی و افسانه های مروج توجیه اشغالگری دانست که در برابر ابطال منطق خویش ، ناچار به خشونت بیشتر می شوند.
آپارتاید رفتار مشابه با سرنوشت یکسان
رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی که اتفاقا همزمان با اعلام استقلال رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ میلادی قانون تبعیض نژادی را در این کشور تصویب کرد، پس از ۵۵ سال ارایه رنج و رفتار نژاد پرستانه علیه میلیون ها رنگین پوستان به رغم حمایت کشورهای غربی از جمله آمریکا و اسرائیل در نهایت محکوم به نابودی شد و امروز نزدیک به ۲۷ سال است که ازآن رژیم خبری نیست و این عاقبت برای اسرائیل هم فرضی عقلی است چرا که ماهیتی یکسان با آپارتاید دارد.
امروز بسیاری از کارشناسان مسائل بین الملل اگر چه ضرورت وجود فشار و تهدید نظامی بالای سر اسرائیل را برای گرفتن حقوق اولیه مالکان فلسطین اعم از مسیحی ، مسلمان و یهودی از این رژیم رد نمی کنند اما بر این باورند که آنچه موجب نابودی رژیم صهیونیستی در آینده نزدیک خواهد شد، فساد درونی و گسترده سران آنها، بیداری ملت ها و آزاد اندیشان جهان، هشیاری مبارزان انقلابی نسبت به توطئه ها و بازخورد منطقی ظلم های روا داشته شده به مظلومین عالم در سایه ساختارهای حاکم بر نظام ها و نهادهای بین المللی است ، نه حملات نظامی .
فشار افکار عمومی ملت های آزاده و تحریم های جهانی دولت های مستقل علیه رژیم آپارتاید درآفریقای جنوبی ، تجربه ای عملی از امکان محو رژیم نژادپرست است که امروز اسرائیل جلوه تام این رفتار متعفن در جهان معاصر است.
«رابرت فانتینا» فعال صلح آمریکایی و نویسنده کتاب «امپراتوری، نژادپرستی و نسلکشی : تاریخ سیاست خارجی آمریکا» در مقالهای ضمن برشمردن شباهتهای آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی در ارتکاب با اعمال نژادپرستانه، امکان نابودی اسرائیل از طریق راهاندازی کمپینهای هنری و رسانهای و تحریمهای اقتصادی و مالی علیه این رژیم را کاملاً منطقی و معقول میخواند.
او نوشته است : به جرأت میتوان گفت همان شکل و شیوه نژادپرستی در آفریقای جنوبی اکنون در پهنه جغرافیایی فلسطین اشغالی با شدت و حدت بیشتری دنبال میشود. فلسطینیها مانند رنگینپوستان آفریقای جنوبی تحت قوانین ظالمانه و غیرانسانی شرمآوری که از سوی رژِیم صهیونیستی بر آنان اعمال میشود، زندگی میکنند و حتی در برخی از نقاط از آب آشامیدنی سالم محرومند. آنان به نقاط بد آب و هوا که زمینهای حاصلخیز کمتری دارد، رانده شدهاند و از حیث برخورداری از امکانات با تبعیضهای مشقتباری روبرو هستند.
جدا از رفتارهای غیر انسانی اشغالگران در فلسطین که خود کتابی مفصل است و در این جا به عنوان مشتی نشانه خروار تنها می توان به کشتار روستائیان کفر قاسم، کشتن راشل کوری دختر آمریکایی زیر زنجیر شنی بلدوزر، حمله به اردوگاه قانا، ترور علنی مردم و تخریب خانه مخالفان اشاره کرد این رژیم به خاطر عدم مشروعیت محکوم به فناست.
فقدان مشروعیت ، ویرانگر رژیم صهیونیستی
ظلم های وحشیانه و نژاد پرستانه اشغالگران قدس؛ به تنهایی برای نابودی هر نوع حاکمیتی کافی است،اما این حاکمان خبیث به خاطر نداشتن بنیادی ترین مؤلفه لازم برای استقرار حکومت، یعنی مشروعیت نیز مجاز به تداوم حکومت خود نیستند.
نخستین دلیلی که برای منطبق بودن پیدایش رژیم اشغالگر قدس با حقوق بین الملل ذکر می شود، اعلامیه بالفور است، نامه ای که در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۱۷ میلادی نوشته شد و البته در مراجع قانونی کشور نویسنده آن یعنی «آرتور جیمز بالفور» وزیر امور خارجه وقت انگستان نیز به تصویب نرسید.
این اعلامیه بر این مبنا صادر شد که یهودی هایی هستند که در کشورهای دیگر پراکنده اند و سرزمین ندارند و چون از نظر تاریخی گفته می شود که این یهودی ها بیشترین سابقه ی سکونت را در سرزمین فلسطین داشته اند، بنابراین بهتر است اینها از گوشه و کنار دنیا به سرزمین فلسطین منتقل شوند و در سرزمین فلسطین دولت تشکیل دهند.
وقتی تاریخ را مرور می کنید، می بینید که این اعلامیه هیچگاه به عنوان یک سند رسمی در مجامع قانونگذاری انگلستان ; یعنی مجلس اعیان و مجلس عوام به تصویب نرسیده است و به شکل مشخص افرادی مثل «لرد اسلینگتون» با این اعلامیه مخالفت ه کرده اند.
همواره مقاومت هایی از جانب غیر مسلمانان سرزمین فلسطین مانند مسیحیان و حتی خود یهودیان در برابر اعلامیه بالفور ابراز شده و حتی خود یهودیان مقیم فلسطین اعلام کردند که تشکیل یک دولت یهودی به ویژه با حضور افرادی که پشت این قضیه هستند یعنی صهیونیست های معروف جامعه یهود؛ هیچگاه این اقدام به نفع دین یهود نخواهد بود.
اگر چه گفته می شود که چون انگلستان به سازمان ملل مراجعه کرد و مجوز سرپرستی و قیمومیت خود را بر فلسطین از این نهاد گرفت و سپس اعلامیه بالفور را صادر کرد لذا دیگر نامه بالفور نیاز به تصویب مجالس انگستان را نداشته است اما باید پرسید به اسناد همان منشور سازمان ملل که مفسر قیومیت و سرپرستی است، انگستان با کدام منطق و قانون حق حاکمیت مردم فلسطین را سلب و آن را به یک گروه اندک صهیونیستی واگذار کرده که از کشورهای دیگر به فلسطین مهاجرت کردند.
دلیل دیگری که برای استقرار اشغالگران ذکر می شود موضوع خرید زمین اراضی فلسطینینان توسط یهودیان است که در این مورد دو نکته را نباید نادید گرفت .
این که فلسطینینان با اختیار زمین خود را فروخته یا با زور اخراج شدند نکته ای قابل بررسی است اما اگر خروج اجباری از زمین ها را که رخدادی مستند است، کنار بگذاریم ؛ باز در بحث فروش اختیاری زمین ها منطقی برای اشغالگری و سلب حق حاکمیت فلسطینینان برای کشورشان دیده نمی شود.
البته تاریخ ثبت کرده است که فلسطینینان بعد از شکست حکومت عثمانی زیر سلطه نیروهای فاتح انگلیسی به شکلی تحمیلی در ضعف اقتصادی نگه داشته شدند که همین فقر نقش زیادی در داستان فروش زمین به یهودیان مهاجر بازی کرده است .
از منظری دیگر نیز در هیچ یک از مباحث حقوقی به ویژه در حوزه بین الملل نمی توان گفت که اگر افرادی آمدند و سرزمین هایی را خریداری کردند در حقیقت حاکمیت بر آن سرزمین را هم خریداری کرده اند ، یعنی اگر تعدادی جمع شدند رفتند گستره ای از خاک آمریکا را خریدند آنها می توانند به استناد این مالکیت اعلام استقلال کنند و حاکمیت خویش را ایجاد نمایند.
طبیعی است در نمونه ای مانند داد و ستد آلاسکا هم که مثلاً دولت آمریکا، این سرزمین بدون سکنه را به مبلغی از روسیه خرید ، این فروش توسط صاحبان مشروع سرزمین انجام شد ولی در مورد فلسطین این مرجع مشروع نبود و انگستان به عنوان قیم بدون داشتن این اختیار، اقدام به واگذاری حاکمیت کرد و حتی در مورد آلاسکا هم اگر سکنه می داشت قابل قبول نبود که روسیه بدون همه پرسی حاکمیت مردمانشان را واگذار کند.
سومین دلیلی که برای مشروعیت بخشی به حکومت اشغالگر فلسطین بیان می شود قطعنامه تقسیم است یعنی قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که به طرح تقسیم فلسطین نیز موسوم است، قطعنامهای است که در تاریخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ مصادف با ۱۸ آذر ماه ۱۳۲۶ خورشیدی تصویب شد و طبق آن سرزمین فلسطین به دو کشور عبری و فلسطینی تقسیم میشد با سهم ۵۵ درصد اراضی برای اسرائیل و البته مشروط به اداره شهر بیتالمقدس یا همان اورشلیم به گفته یهودیان به صورت بینالمللی.
صهیونیست ها برای ارایه چهره ای قانونی از اقدامات تجاوزکارانه خود دست به خیال پردازی زده و به قطعنامه تقسیم به عنوان عمل قانون گذاری بین المللی از سوی سازمان ملل متحد متمسک می شوند در حالی که سازمان ملل متحد نه دارای قدرت قانونگذاری است و نه هرگز می تواند با وضع قانون، کشوری را ایجاد یا تجزیه کند.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد فقط در محدوده مقررات منشور می تواند عمل کند و رأی تقسیم فلسطین علاوه بر اینکه مواد ۱۰ و ۱۴ منشور را نقض کرده است بلکه اصلی را نیز نقض کرده که در بند ۲ از ماده اول منشور آمده و طبق آن استفاده از حقوق اقوام و ملت ها را به خود آنها تخصیص داده است.
به عقیده پرفسور بروولی ملاحظات متعددی موجب تشکیک در صلاحیت ملل متحد است که بتواند در مورد سرزمینی سمتی اعطا کند از جمله اینکه ملل متحد نمی تواند نقش حاکمیت ارضی را بعهده داشته باشد، پس رأی ۱۹۴۷ که متضمن طرح تقسیم فلسطین است مسلّما” خارج از صلاحیت ملل متحد اتخاذ شده حتی اگر هم چنین نباشد این رأی برای کشورهای عضو الزام آور نبوده است.
منشور به مجمع عمومی اختیار توصیه اتخاذ تصمیم به شورای امنیت ملل متحد را داده نه اختیار اخذ تصمیم را و لذا بین توصیه کردن با پذیرفتن طرحی که به تمامیت ارضی کشوری و به اساسنامه قضایی و سیاسی آن تجاوز کند و تحقق دادن به آن را به کمیسیون مجمع عمومی واگذارد تفاوت است.
طبیعی بود که طرح تقسیم مورد استقبال سران رژیم صهیونیستی قرار گیرد زیرا به اشغالگری چهره حقوقی می داد اما فلسطینیان و دولتهای عرب منطقه در آن مقطع زمانی آن را رد کردند و همین امر سبب افزایش تنش های نظامی شد و اسرائیلی ها با بهره گیری از این حملات اقدام به مظلوم نمایی کردند و در سایه آن به بسط سلطه خود و توجیه اخراج فلسطینیان و ضرورت مهاجرت یهودیان پرداختند.
اگر چه اعراب با تنوع گرایش های ملی ، مذهبی و حتی مارکسیستی تلاش کردند در تمام سال های بعد از ۱۹۴۸ روند سلطه اشغالگران را متوقف کنند اما حمایت بی قید و شرط دولت های غربی از اسرائیل باعث شد که روند شکست ها در جبهه مبارزان فلسطینی ادامه یابد که جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ میلادی اوج این داستان بود .
طی روزهای ۵ ژوئن تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ جنگی بین اشغالگران فلسطین و ارتش کشورهای عربی مصر ، سوریه و اردن صورت گرفت که با پیروزی مطلق اشغالگران پایان یافت و خروجی این شکست پیمان کمپ دیوید بود که سرخوردگی گسترده ای در جهان اسلام ایجاد کرد.
این پیمان پس از دوازده روز مذاکرات مخفی و با میانجیگری آمریکا در محل کمپ دیوید ، استراحتگاه ریاست جمهوری آمریکا ، نهایی شد و در۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ با حضور جیمی کارتر، رئیسجمهوری وقت آمریکا در کاخ سفید توسط «انور سادات» رئیسجمهوری وقت مصر و «مناخیم بگین»، نخستوزیر وقت اسرائیل به امضای نهایی رسید.
پیمان کمپ دیوید اولین پیمان صلح میان طرفین جنگ اعراب و اسرائیل بود که به صلح میان مصر و اسرائیل انجامید هر چند انور سادات اولین رئیس یک کشور عربی بود که به صلح با اسرائیل و به رسمیت شناختن آن تن داد اما در پشت پرده تعداد زیادی از حاکمان عرب به آرمان فلسطین پشت کردند.
انقلاب اسلامی ، روح تازه مبارزه و مقاومت
هرچند همه نشانه ها در عرصه بین المللی به ویژه بعد از پیمان کمپ دیوید بیانگر پیروزی نهایی اشغالگران قدس بود و می رفت که آخرین مقاومت ها درهم شکسته شود اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ورق را برگرداند و با تعیین روز قدس در همان ماه های نخست استقرار جمهوری اسلامی در ایران ، صهیونیست ها جبهه جدیدی را در برابر خود دیدند و مبارزان مظلوم فلسطین هم حامی معنوی مستقلی را پیدا کردند.
شاید دمیدن همین روح تازه انقلاب اسلامی در کالبد نیمه جان آرمان فلسطین بود که انور سادات تنها دو سال بعد از امضا کمپ دیوید به هنگام یک رژه نظامی توسط نظامیان مومن مصر ترور شد و از آن پس زوال اسرائیل بدون آن که جنگ آشکاری علیه او جریان یابد به شکلی روز افزون شروع شده است.
اهمیت روز قدس و ضرورت تداوم آن وقتی بیشتر نمایان می شود که می بینیم «یاسر عرفات» رئیس شورای ملی فلسطین حتی زمانی که طرح اسلو را در ۱۳ دسامبر ۱۹۹۳ میلادی می پذیرد و بر اساس آن ضمن قبول حق موجودیت اسرائیل و نفی خشونت ؛ زیر بار قطعنامههای شماره ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت نیز می رود باز هم این سازش ها کمکی به احقاق حقوق فلسطینان آواره نمی کند و هیچ تضمینی نیز برای اعمال حق حاکمیت آنها بر سرزمین خود به همراه ندارد و به این علت راهی جز مبارزه نخواهد ماند .
از همین رو جمهوری اسلامی ایران با یقین به این نکته که اشغالگران قدس در سایه حمایت مستکبران عالم ، هرگز به خودی خود تن به پرداخت حقوق مظلومین نمی دهند، راهبرد تداوم مقاومت و مبارزه را برای ملت فلسطین ، جلب حمایت جهانی برای پذیرش فهم ضرورت اصل نابودی اسرائیل و تنگ کردن حلقه محاصره اشغالگران در ابعاد روانی و نظامی را در دستور کار خود قرار داده است .
پیگیری مجاهدانه و صادقانه مسئله فلسطین توسط رهبران ایران و ملت آن طی چهار دهه سپری شده از عمر انقلاب اسلامی به گفته خود صهیونیست ها و حامیانش از جمله آمریکا تمام طرح های خبیثانه اشغالگران را نقش بر آب کرده است و با گذشت هر یک از روزهای قدس طی سال های متمادی ، افق های پیروزی برای مبارزان جبهه مقاومت اسلامی و دیگر آزاداندیشان جهان باز تر از قبل شده است.
اتفاقا ایران محو رژیم اسرائیل را با روشی مردم سالارانه و نه خشونت بار پیگیری می کند و سال هاست به همه مدعیان صیانت از حقوق بشر و مجریان سیاست های دوگانه ضوابط مردم سالاری، طرحی را ارایه داده است که منطبق با تجارب بشری و تامین کننده نگاه عادلانه برای احقاق حقوق مظلومان و تضمین کننده ثبات در فلسطین است اما حامیان مستکبر صهیونیست ها به این راهکار عقلی تن نمی دهند و این گونه است که در عمل راهی جز اعمال زور باقی نمی گذارند.
امام خامنه ای ، رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال ۱۳۹۰ طی بیانیهای خطاب به کنفرانس حمایت از انتفاضه، اشاره ای دقیق به طرح ایران برای حل مسئله فلسطین داشتند که البته مشابه این سخنان را هم در سال های قبل از آن تاریخ و هم سنوات بعد در مقاطع مختلف تکرار کردند.
ایشان در بیان راهکار ایران گفتند برای برون رفت فلسطین از بحران نه جنگ کلاسیکِ ارتشهای کشورهای اسلامی را پیشنهاد میکنیم، و نه به دریا ریختن یهودیان مهاجر را، و نه البته حکمیت سازمان ملل و دیگر سازمانهای بینالمللی را و در ادامه تأکید کردند : «ما همهپرسی از ملت فلسطین را پیشنهاد میکنیم. ملت فلسطین نیز مانند هر ملت دیگر حق دارد سرنوشت خود را تعیین کند و نظام حاکم بر کشورش را برگزیند. همه مردم اصلی فلسطین، از مسلمان و مسیحی و یهودی – نه مهاجران بیگانه – در هر جا هستند؛ در داخل فلسطین، در اردوگاهها و در هر نقطه دیگر، در یک همهپرسیِ عمومی و منضبط شرکت کنند و نظام آیندهی فلسطین را تعیین کنند. آن نظام و دولتِ برآمده از آن، پس از استقرار، تکلیف مهاجران غیر فلسطینی را که در سالیان گذشته به این کشور کوچ کردهاند، معین خواهد کرد. این یک طرح عادلانه و منطقی است که افکار عمومی جهانی آن را به درستی درک میکند و میتواند از حمایت ملتها و دولتهای مستقل برخوردار شود.»
رهبر انقلاب اسلامی طی ۳۱ سال اخیر بارها بر این موضوع تأکید کردهاند که ما با رژیم صهیونیستی مشکل داریم، اما یهودستیز نیستیم .
نخستین بار، سال ۱۳۶۹ در اولین کنفرانس وحدت اسلامی با اشاره به سخن معروف امام خمینی (ره) مبنی بر اینکه اسرائیل باید محو شود، گفتند : «یهودیهای فلسطین، اگر دولت اسلامی را قبول میکنند، در آنجا زندگی کنند. بحث، بحث یهودیستیزی نیست. مسئله، مسئله غصب خانه مسلمین است. رؤسا و زعمای مسلمین، اگر تحت تأثیر قدرتهای جهانی قرار نداشتند، میتوانستند این مهم را انجام بدهند؛ ولی متأسفانه نکردند.»
رهبر انقلاب هدف را در مسئله فلسطین «رهایی و آزادی» آن از غضبِ صهیونیستها معرفی می کنند و در ۱۳ آذر ۱۳۶۹ می فرمایند :«در مسألهی فلسطین، آنچه که هدف است، استنقاذ فلسطین است؛ یعنی محو دولت اسرائیل. فرقی بین سرزمین های قبل از سال ۶۷ و بعد از آن نیست. هر یک وجب از خاک فلسطین، یک وجب از خانهی مسلمین است.»
ایشان تنها راه «علاج» این زخم و جراحتِ تاریخی را نابودی اسرائیل بر شمرده و استدلال می کنند که «رژیم صهیونیستی یک رژیمی است که از اولِ تولد نامشروع خود، بنا را گذاشته است بر خشونت آشکار، انکار هم نمی کنند؛ بنا را گذاشتند بر مشت آهنین، همه جا هم می گویند، افتخار هم می کنند، سیاستشان هم همین است از سال ۱۹۴۸ که این رژیم جعلی به طور رسمی به وجود آمد تا امروز… این واقعیت رژیم صهیونیستی است؛ علاجی هم ندارد جز از بین رفتن این رژیم.»
محو اسرائیل شاید در نگاه زورگویان و آنهایی که با تکبر بر زمین راه می روند به واسطه تجمیع مؤلفه های قدرت ظاهری در دولت صهیونیستی دور از ذهن به نظر برسد اما در نگاه مظلومان عالم و آشنایان با سنت الهی این رخداد به استناد نشانه های آشکار خداوند در جنگ ۳۳ روزه لبنان یا جنگ های ۲۲ روزه و ۱۱ روزه غزه و همچنین اثر وضعی رسوب فساد و تبعیض در ساختار اشغالگران قدس امری بدیهی و نزدیک است .
از همین رو تجلی انزجار حق جویان جهان از اشغالگران کودک کش صهیونیستی در آیین های روز قدس و تکرار سالانه آن ، ترسیم خطوط مشخص تهاجم مستضعفان علیه مستکبران است که روز به روز سنگرهای تازه ای را فتح می کنند.