ازدواج مجدد یکی از اتفاقاتی است که ممکن است برای هرکسی که همسر خود را به هر شکلی ازدستداده است اتفاق بیفتد؛ کنار آمدن با این مسئله یک امر کاملاً شخصی است که دو طرف باید با آن کنار بیایند اما مشکل جایی است که زن یا مرد مطلقه صاحب فرزندی باشند.
متأسفانه نگاه جامعه به کسانی که باوجود داشتن فرزند، همسر خود را به سبب فوت یا طلاق ازدستدادهاند این است که کسی که ازدواج مجدد نمیکند پس وفادار به همسر سابقش است! او تمام زندگیاش را وقف فرزندانش کرده و توانسته با بیمادری یا بیپدری فرزندانش را بزرگ کند و آنها را سروسامان دهد و… چنین تفکرات باطلی باعث شده است تا زنان و مردان جوان زیادی فکر ازدواج مجدد را از سر بیرون کنند و بهتنهایی بار مشکلات زندگی را به دوش بکشند؛ گاهی تفکرات اطرافیان اینگونه نیست و همه با ازدواج مجدد شما موافقاند اما مشکل فرزند یا فرزندانی هستند که قرار است با ناپدری یا نامادری، زندگی جدیدی را آغاز کنند لذا سؤال اساسی اینجاست که آیا باوجود فرزند از زندگی قبلی میتوان ازدواج کرد؟ آیا میتوان با فردی که از ازدواج قبلیاش دارای فرزند است، زندگی خوب و موفقی داشت؟
آمادگی دارید؟
ویدا فلاح روانشناس در پاسخ به این سؤال به تبیان میگوید: «منعی در ازدواج با مرد یا زن مطلقه صاحب فرزند وجود ندارد؛ ملاک، ارزیابی ویژگیهای اصلی طرف مقابل است؛ مثلاینکه فرد مقابل چقدر آدم سالم و موجهی است، چقدر ازلحاظ اخلاقی و شخصیتی به شما نزدیک است و اینکه آیا در صورت وصلت، شما آمادگی این رادارید که نقش مشابه پدر یا مادر فرزند همسرتان را بازی کنید؟ آیا میتوانید بچه را بپذیرید؟ درواقع چنین ازدواجی مانند آغاز هر زندگی مشترکی، نیاز به مشاوره دارد تا طرفین خود را ارزیابی کنند و بهطور همزمان مسئولیت فرزند پروری را هم آموزش ببینند.»
بچه کوچکتر مقاومت کمتر
این مشاور خانواده به رابطه سن فرزند و پذیرش ازدواج مجدد والدین اشاره میکند و میگوید: «بچه هرچقدر کوچکتر باشد، مقاومت کمتر است و حتی ممکن است از اینکه پدر یا مادر جدیدی پیدا میکند ابراز رضایت کند چون بچه نیاز به پدر و مادر در کنار یکدیگر دارد اما اگر میزان وابستگی بچه با پدر یا مادرش زیاد باشد در صورت ازدواج والد، دچار آسیب میشود و فرزند تصور میکند کسی در حال گرفتن جایگاه او است لذا اگر زن یا مردی حضانت فرزندش را بر عهده دارد و این را میداند که در آینده نزدیک یا دور قرار است ازدواج مجدد انجام دهد، به فرزندش این پیامهای اشتباه را ندهد که تو همه زندگی من هستی، هیچکس نمیتواند جای تو را بگیرد، من هیچوقت ازدواج نمیکنم و… چراکه اینها جملات غلط و نامناسبی است که باعث میشود فرزند حس تملکی نسبت به مادر یا پدرش پیدا کند و نسبت به فرد جدید حساس شود.»
چه زمانی فرزند را از ازدواج مجدد آگاه کنیم؟
گاهی ازدواجِ پدر یا مادر در سنین کودکی فرزند اتفاق میافتد؛ کنار آمدن با این شرایط نه برای ناپدری یا نامادری سخت است و نه برای فرزند خردسال اما همیشه ترس از فهمیدن این مسئله در آینده و واکنش فرزند وجود دارد. برخی بهترین راه را مخفی کردن ناپدری یا نامادری میدانند و برخی هم نمیدانند که بهترین سن برای آگاه کردن فرزند از اصل ماجرا دقیقاً چه سنی است. فلاح میگوید: «در این زمینه اختلافنظر وجود دارد؛ برخی معتقدند که بچه هر چه زودتر متوجه شود بهتر است اما من معتقدم که تا زیر سن دبستان نیازی نیست که به بچه گفته شود چراکه کودک در این سن، درکی از این ماجرا ندارد و خیلی فرق پدر و مادر واقعی و ناپدری یا نامادری را متوجه نمیشود اما شرایط آگاه کردن فرزند از وجود ناپدری یا نامادری بعد از سن ۶ سالگی، بستگی به ویژگیهای شخصیتی فرزند، رابطه پدر و مادر با فرزند، نحوه گفتن و باور پدر و مادر نسبت به ازدواج مجدد خودشان دارد.»
فلاح ادامه میدهد: «هرچقدر رابطه والدین با فرزند سالمتر و دوستانهتر باشد، بچه واقعیتهای زندگی ازجمله ازدواج پدر یا مادرش را راحتتر میپذیرد مشروط به اینکه آن نامادری یا ناپدری بهخوبی نقش خود را ایفا کند؛ همچنین پدر یا مادر باید در ابتدا خودشان نسبت به ازدواجشان احساس بدی نداشته باشند و بپذیرند که بچه ما بهجای آنکه بیپدر یا بیمادر بزرگشده باشد، یک پدر یا مادری دارد که حامی او است لذا اگر خود پدر و مادر این مسئله را باور داشته باشند و با لحنی آرام کودک را از ازدواجشان آگاه کنند، مشکلی ایجاد نخواهد شد؛ درحالیکه اگر این آگاهسازی چندین سال بعد از بزرگ شدن فرزند اتفاق بیفتد ممکن است فرزند گلایه کند که چرا زودتر به او نگفتید بنابراین بعد از دوران پیشدبستان با توجه به شرایط و تیپ شخصیتی کودک باید به او گفته شود که البته برای تشخیص و ارزیابی تیپ شخصیتی کودک باید به مشاور مراجعه شود تا او راهنمایی کند که با توجه به تیپ شخصیتی او، چگونه باید او را از ماجرا مطلع کرد.»
ازدواجی که نیاز به اجازه فرزندان ندارد!
گاهی ازدواج پدر یا مادر نه در سنین کودکی فرزندان است و نه در سنین جوانی خودشان! وقتی یکی از زوجها در اثر کهولت سن یا بیماری فوت میکند، زندگی همسر سالخورده او دگرگون میشود لذا در این شرایط که هرکدام از فرزندان سرخانه وزندگی خودشان هستند، نیاز به همدم بیشتر احساس میشود اما اغلب، فرزندان با ازدواج مجدد والدینشان در سنین بالا مشکلدارند که در چنین مواردی این افراد یا از حرف مردم میترسند و یا نمیتوانند ببینند که کسی جای خالی مادر یا پدرشان را گرفته است اما فلاح در این زمینه میگوید: «ازدواج در این سنین نباید بهصورت اجازه از فرزندان باشد چراکه پدر یا مادری که بخواهند با ضعف، ترس و درخواست کردن از فرزندان، فرد جدید را به زندگیشان وارد کنند با مقاومت بیشتری از سوی آنها روبرو میشوند لذا پدر یا مادر باید خودشان این اطمینان را حاصل کنند که نیاز به ازدواج دارند، سپس به فرزندانشان اطلاع دهند و امکان آشنایی با همسر جدید را به فرزندانشان بدهند.»