منظور کارهای نابهنجاری نیست که از آنها تحت عنوان کودک آزاری یاد میشود. بلکه منظورم رفتارها و کارهایی است که شاید هنوز در فهرست آسیبهای به کودک از آنها نامی برده نشده است و مادر و پدرهای معمولی و حتی خوب، روزانه، دانسته یا ندانسته این کارها را انجام میدهند.
فرزندتان یویو نیست!
وقتی از طریق فیلمهای مستند به زندگی جانداران دیگر روی کره زمین نگاه میکنم همیشه یک نکته نظرم را جلب میکند. تقریبا همه جانداران غیر از انسان، تا فرزندشان کاری را یاد میگیرد ، دیگر آن کار را برایش انجام نمیدهند و انجام آن کار را هر قدر سخت باشد به عهده خود او میگذارند. اما پدر و مادرهای این زمانه تا مدتها بعد از بزرگ شدن فرزندشان کارهای او را انجام میدهند، بند کفشاش را میبندند، دکمههای لباسش را میاندازند، اتاقش را مرتب میکنند، قفسه کتاب و دفترش را تمیز میکنند، اسباببازیهایش را جمعوجور میکنند و هر چند شرمنده کننده است اما همین رفتار را تا بزرگسالی او ادامه میدهند و خانه و ماشین و وسایل زندگیاش را میخرند، به جای او کار میکنند و خرج زن و بچهاش را میدهند یا از نوزادش نگهداری میکنند و … بدیهی است که منظور این نیست که پدر و مادر نباید به فرزندشان رسیدگی کنند یا نباید برای تشکیل زندگی به او کمک کنند. بلکه منظور این است که نباید فرزندانشان را بیکاره بار بیاورند، به خود وابسته کنند و مثل یویو تا آخر عمر آنها را برای هر کاری به والدین برگردانند! چنین فرزندانی اغلب پرتوقع، تنبل، وابسته و در نهایت غمگین و حتی پوچگرا بار میآیند. غم و پوچگرایی آنها از این جهت است که هیچ محصول و ثمری در زندگی ندارند و به قول معروف خیرشان به کسی نرسیده و استعدادها و توانمندیهایشان شکوفا نشده و پژمرده شده است.
فرزندتان سطل تحقیر یا تاج پادشاهی شما نیست!
برخی معتقدند که بدترین کاری که والدین میتوانند با فرزندانشان انجام بدهند این است که عقدههای سرکوب شده خود را بر سر او خالی کنند! برخی از والدین گمان میکنند فرزند آنها باید آرزوهای آنها را دنبال و برآورده کند و رویاهای آنها را جامه عمل بپوشاند در حالیکه هر کس رویای مخصوص به خود را دارد. هر کس هدف و آرزوی نهفته و گاه ناگفتهای دارد که خود او مسئول تحقق آن است نه دیگری و چه بسا رویای یک نفر با رویای نفر دیگر قرابت و شباهتی نداشته باشد. برخی از والدین تمام زندگی خود را وقف فرزندان و خود را قربانی رشد فرزندان خود میکنند . در نتیجه همه رویاهایشان بیسرانجام یا بدفرجام مانده است و میخواهند فرزندانشان آن رویاها را محقق کنند! به همین دلیل مثلا اگر میخواستهاند مدیر شوند یا مهندس، پزشک شوند یا وکیل یا معلم ، آن بار را بر دوش فرزندشان میاندازند و او را وادار میکنند راه مورد نظر آنها را دنبال کند و تاج پادشاهی آنها را بر سر بگذارد! و اگر هم، چنین چیزی امکانپذیر نشد تا آخر عمر فرزندشان را سرکوفت میزنند و او را تبدیل به سطل زبالهای میکنند که انواع تحقیرها و توهینها را در آن میریزند! چون نه تنها خود به دلیل قربانی شدن ، فرصت تحقق آرزوهای خود را نیافتهاند بلکه فرزندشان نیز مسئولیت گذاشتن تاج پادشاهی آنها را نپذیرفته است!
توجه داشته باشید که فرزند شما باید رویا و هدف، مسئولیت و ماموریت خودش را بیابد و انجام بدهد نه رویا و هدف شما را. حتی اگر توانستید او را وادار به این کار کنید نه تنها مسئولیت از عهده شما خارج نشده و همچنان مسئولید که به اهدافتان نرسیدهاید، بلکه مسئولیت جدیدی هم بر دوش شما سنگینی خواهد کرد. مسئولیت این که جلوی تحقق رویای اختصاصی فرزندتان را گرفته اید! بنابراین تنها کار شما این است که فرزندتان را تشویق کنید که خودش استعدادها و توانمندیهای خود را کشف کند و هدف خود را در زندگی بیابد و به سمت آن حرکت کند و هر جا لازم شد اسباب و لوازم رشد او را برایش فراهم کنید. همین، نه بیشتر.
فرزندتان احمق نیست!
واقعا معذرت میخواهم که از اصطلاح نازیبای «احمق» استفاده کردم. اما بدبختانه این تصور بسیاری از والدین در باره فرزندشان است. آنها گمان میکنند فرزندشان چیزی نمیفهمد یا لااقل چیزهایی را که مادر و پدر نمیخواهند بفهمد، نمیفهمد! از طرف دیگر میخواهند فرزندشان در درس و تحصیل کاملا باهوش و زرنگ باشد و درسها را خوب بفهمد و مطالب جدید را یاد بگیرد. گزارشات بسیاری از والدینی در دست دارم که گمان میکنند فرزندانشان ایما و اشارات معمولی یا جنسی آنها با هم را نمیفهمند! فرق گذاشتن آنها بین فرزندان را نمیفهمند، تفاوت تربیتی دختر و پسر در خانواده را نمیفهمند، مشکلات مالی یا اعتیاد یکی از والدین را نمیفهمند، غم و اندوه و ناکامیهای مادر یا پدرشان را نمیفهمند و نمیفهمند دیگر عشق و محبتی بین مادر و پدرشان باقی نمانده است.
خیلی دردناک است اما فرزندان ما همه اینها را میفهمند و گاه، از این همه، رنج بسیاری میکشند. رنجی که حتی نمیتوانند در بارهی آنها گفتگو کنند یا چیزی به کسی بگویند. فرزندان ما یک عالم پروندههای باز اما مکتوم دارند که گاه تا پایان عمر، از آنها با کسی سخن نمیگویند. آنها را دست کم نگیرید.
سن فرزندتان را فراموش نکنید!
یکی دیگر از اشتباهاتی که پدر و مادر مرتکب میشوند این است که سن فرزند خود را در نظر نمیگیرند. گاهی فرزند خود را بسیار بزرگتر از سن واقعی تلقی میکنند و گاهی بسیار کوچکتر ! گاه از یک کودک دو ساله انتظار دارند به هر قیمتی که شده ادرار خود را کنترل کند و اگر نکرد او را بشدت کتک میزنند. گاهی از یک نوجوان ۱۳ ساله انتظار دارند مشکلات زناشویی آنها را حل کند، مراقب مادر یا پدر باشد و مانند خبرچینها اطلاعات بیاورد یا جاسوسی کند! و برعکس گاهی با یک جوان ۲۰ ساله مثل یک کودک ۵ ساله رفتار میکنند و میخواهند همه کارهایش را کنترل کنند! چه فرزندمان را بزرگتر و چه کوچکتر از آنچه که هست تصور کنیم اشتباه کردهایم. متاسفانه بعضی از والدین بارهای روانی خود را به کودکان منتقل میکنند ، جلوی آنها مشاجره میکنند و آنها را میترسانند یا ناامن میکنند. آنها گمان میکنند کودک هم مانند آنها میاندیشد و موضوع را فراموش میکند در حالیکه اینطور نیست. کودک با توجه به سنش ممکن است اتفاق رخ داده را عمیقاً باور کند و تا آخر عمر به خاطر بسپارد.
فرزندتان را به چیزی که نیست تبدیل نکنید!
از درخت سیب نمیتوان محصول هلو برداشت کرد و از بوته خیار نمیتوان زردآلو گرفت! هر درختی میوه خود را دارد و هر میوه هم خواص خود را. اگر فرزندتان استعداد هنری دارد به زور از او مهندس در نمیآید و اگر استعداد فنی دارد نمیتواند پزشک قابلی شود. اگر ادبیاتش خوب است و ریاضیاتش ضعیف، نمیتوانید از او یک ریاضیدان بسازید و اگر روابط اجتماعی خوبی دارد نمیتواند او را وادار کنید که حرفهای را انتخاب کند که پشت درهای بسته و در تنهایی انجام بشود ! فرزندتان را همینگونه که هست بپذیرید. خداوند از من و شما بر بندگان خود مهربانتر است. او میداند در هر کس چه استعدادهایی به ودیعه بگذارد و همین کار را هم کرده است. بزرگترین هنر درخت سیب این است که بهترین سیب را بدهد و بزرگترین هنر ما پدر و مادرها هم همین است که به فرزندانمان کمک کنیم تا با توجه به علاقه و استعدادی که دارند بهترین شکوفایی را داشته باشند و برترین ثمر را بدهند. هرگز فرزندتان را به چیزی که نیست مبدل نکنید.
فرزندتان را انتقامجو، بیاعتماد و خشن بار نیاورید
بهترین ارث، بهترین آموزش و برترین تربیت برای فرزندمان کاشتن بذرهای محبت در روح و روان اوست. وقتی با فرزندانمان لجبازی میکنیم، وقتی خشونت به خرج میدهیم، وقتی مرتباً تلافی میکنیم و به او بیاعتمادیم، همین ویژگیها را به او هم منتقل میکنیم و یاد میدهیم. اینها بدترین ویژگیهایی است که میتوانیم در فرزندانمان پدید بیاوریم یا فعال کنیم. همه اینها موجب میشوند او تا پایان عمر طعم خوشحالی و خوشبختی واقعی را نچشد. فرزندتان را برای خوشحال و راضی بودن بار بیاورید نه برای انتقامجویی و خشونت. او را برای صلح و دوستی آموزش دهید نه برای دشمنی و جنگ و مشاجره.