مرتضی اصفهانی
گفته می شود در میان اقتصادهای صنعتی جهان ژاپن تنها کشوری است که به هیچ وجه از مزایای طبیعی بهره ای نبرده است. آمریکا معادن غنی نفت دارد و اروپا ذخایر بالای زغال سنگ؛ همه کشورهای صنعتی به نسبت از معادن زیر زمینی فلزات برخوردارند. علاوه بر اینها طبیعت وسیع و زمینهای حاصلخیز نیز وجه دیگری از مزایای طبیعی این کشور هاست اما اقتصاد ژاپن که امروز سومین اقتصاد جهان پس از آمریکا و چین است و برای مدت بیش از بیست سال در جایگاه دومین اقتصاد جهان قرار داشت؛ از هیچ یک از موارد فوق الذکر بهره ای نبرده بلکه سالی چند ده مورد زلزله هم از طبیعت بی رحم کشورش دریافت می کند که گهگاه آسیبهای باورنکردنی به زیر ساختهای توسعه ای می زند.
در اینجا شاید این سوال پیش می آید که چگونه کشوری همه مواد اولیه لازم برای تولیدات را از طریق واردات تامین کند و همچنان در جایگاه سه کشور بزرگ صنعتی جهان حضور داشته باشد؟ چگونه این مساله صرفه اقتصادی دارد؟ و چرا کشورهایی همچون آلمان و فرانسه که هم دانش و تکنولوژی بالایی دارند و هم مثل ژاپن به شدت نیازمند واردات مواد اولیه نیستند در چنین جایگاهی نیستند؟ و در یک کلام خیلی ساده رمز موفقیت ژاپنی ها در چیست؟
اقتصاددانان در پاسخ می گویند برای ژاپنی ها تنها راه دست یابی به موفق دست یابی به بالاترین حلقه های ارزش افزوده در اقتصاد بود وآنان از طریق روی آوردن به اقتصاد دانش این کار را انجام دادند.
اما نخست باید پرسید حلقه های بالای ارزش افزوده چیست؟ همانگونه که این روزها کمابیش در رسانه ها مطرح می شود ارزش افزوده عبارتست از میزان افزایشی که در ارزش کالای نهایی یک تولیدی نسبت به ارزش مجموع مواد اولیه ایجاد می گردد. به عنوان مثال اگر تولید کننده ای ۱۰ میلیون تومان هزینه پارچه بدهد و پنج میلیون تومان هم هزینه کارگر و برق و سایر موارد و نهایتا بیست میلیون تومان لباس تولید کند او در حقیقت پنج میلیون تومان ارزش افزوده داشته است.
حال فرض کنیم توزیع کننده ای را که لباس ها را خریده و به بهترین شیوه مدرن روز مارک زده و بسته بندی نموده و با قیمت مجموع سی میلیون تومان به فروش می رساند او نیز ده میلیون تومان ارزش افزوده داشته است. در حقیقت او نسبت به تولید کننده در حلقه بالاتری از ارزش افزوده قرار دارد زیرا به اندازه پنجاه درصد هزینه ای که برای مواد اولیه داده، ارزش افزوده داشته و این در حالیست که تولیدکننده به اندازه یک سوم ارزش مواد اولیه ارزش افزوده داشت.
اما اقتصاد دانش چگونه اقتصاد را به حلقه های بالاتر ارزش افزوده هدایت می کند؟
شاید مثال پتروشیمی در خاورمیانه مثال خوبی باشد برای درک این مفهوم. امروزه گستره محصولاتی که از نفت مشتق می شود بسیار زیاد است. از مواد پیش پا افتاده ای همچون بنزین و گازوئیل و گوگرد و ازت و … گرفته تا بهترین اسانس های عطرها و ادکلن های فرانسوی!
طبیعی است که قیمت یک کیلوگرم گوگرد و یا آمونیاک با یک کیلوگرم اسانس تفاوت زمین تا آسمان را دارد و متقابلا هر فردی نیز متوجه می شود که برای تولید یک کیلوگرم گوگرد از نفت چه میزان تخصص و دانش لازم است و برای تولید اسانس صنعتی از نفت خام به چه میزان دانش احتیاج است.
از همین رو بود که وقتی کشورهای نقتی تلاش کردند تا خود وارد عرصه تولید محصولات نفتی شوند بلافاصله غربی ها تکنولوزی حلقه های پایین ارزش افزوده در پتروشیمی را به این کشورها انتقال دادند تا هم از توهم داشتن دانش و خلق ارزش افزوده در داخل کشور شاد و سرمست شوند و به دنبال حلقه های بالاتر ارزش افزوده در فرآورده های پتروشیمیایی نروند و هم غربی ها از دست این صنایع آلاینده و کم درآمد خلاص شوند و تولید آن را به خود کشورهای نفتی بسپارند.
این در حالیست که همچنان فرآورده های حلقه نخست پتروشیمی از کشورهای نفتی توسط کشورهای صنعتی خریداری شده و به عنوان خوراک پتروشیمی هایی استفاده می شود که خروجی شان کالاهایی با ارزش افزوده بسیار بالاست.
در حقیقت اقتصاد دانش به شما کمک می کند به ازای هر یک دلار مواد اولیه که استفاده یا وارد کشور می کنید چند ده دلار درآمد داشته باشدی و هرچه این نسبت بزرگتر شود شما به حلقه های بالاتری از ارزش افزوده صعود کرده اید.
چنانکه برخی کارشناسان بر این باورند این نسبت امروز در اقتصاد ژاپن یک به صدو پنجاه است یعنی به ازای هر یک دلاری که کالا به کل اقتصاد ژاپن وارد می شود متقابلا یک صد و پنجاه دلار کالا صادر می گردد و این محقق نشده مگر در سایه تکنولوژی و دانش بالای صنایع ژاپن که اصطلاحا به آن های-تک (High-Tech) می گویند.
گفته می شود ژاپنی ها در سند چشم انداز یک صدو پنجاه ساله خود که در حدود ۱۵ سال قبل برنامه ریزی شده است، تلاش دارند که تا اواسط قرن بیست و دو این نسبت را از یک به یکصد و پنجاه به نسبت یک به سه هزار ارتقا دهند که هرچند رقمی دور از ذهن و حاصل نشدنی به نظر می رسد اما مشخص است ملتی که چنین هدف بلندی داشته باشد چه قله هایی را فتح خواهد نمود.
گمان می رود مطالب گفته شده در وصف اقتصاد دانش برای درک اهمیت آن در رسیدن یک کشور به درآمد زایی واقعی از منابع خود کافی باشد. تصور کنید نفتی را که ما بشکه ای می فروشیم و نه لیتری و در ازای هر یک بشکه آن حدود ۶۰ دلار درآمد داریم در صورت فرآوری شدن با استفاده از آخرین دانش روز پتروشیمی تا صد برابر قیمت موجود ارزش افزوده خواهد داشت.
همچنین است در مورد سایر سنگهای معدنی ایران که همه روزه به صورت خام صادر می شود و بسیاری از مواد اولیه دیگر مثل گیاهان دارویی که به صورت گسترده از ایران خریداری و پس از تبدیل به دارو با قیمتهایی گزاف به کشور بازگردانده می شوند البته اگر احیانا در میانه راه مشمول تحریم نشده و برگشت نخورند!
در حقیقت برای کشوری در حال توسعه مانند ایران تنها راه دست یابی به اقتصادی پویا روی آوردن به اقتصاد دانش بنیان در حوزه هایی است که کشور دارای منابع اولیه آن نیز می باشد. مواردی چون صنایع پایین دستی نفت و گاز، صنایع دارویی، صنایع معدنی، صنایع سنگ و صنعت تولید سوخت هسته ای از نمونه های بارزی هستند که ایران مزیتهای لازم برای فعال ساختن اقتصاد دانش بنیان را در این زمینه ها داراست.
متاسفانه باید اشاره کرد حرکت کشور ما به سمت اقتصاد دانش در هیچ یک از زمینه های مذکور جز اندکی در دارو سازی و صنایع هسته ای هنوز محقق نشده است و در باقی زمینه ها کماکان صنایع کشور در حلقه های پایین ارزش افزوده قرار دارند.
خوشبختانه در پی تاکیدات مکرر رهبر انقلاب در زمینه لزوم اتخاذ رویکرد دانش بنیان در اقتصاد دولتها مقدمات لازم را برای شکل گیری و حمایت شرکتهای دانش بنیان فراهم آورده اند اما چنانکه رهبر انقلاب نیز بارها تاکید کرده اند این حمایت ها کافی نیست زیرا اصولا هیچ صنعتی در سایه حمایت رشد نمی کند بلکه آنچه در مورد شرکتهای دانش بنیان مهم است کمک به تجاری سازی علوم و ایده های تولید شده در این شرکتهای دانش بنیان است.
در حقیقت پارکهای علم و فناوری که این روزها متولی سامان دهی شرکتهای دانش بنیان و پیشروترین بخش اقتصاد و فناوری کشور هستند بهتر است بجای اعطای وامهای کلان با سود اندک -که البته در نوع خود تا حدودی لازم است- بیشتر بر مساله تجاری سازی ایده های خلق شده در شرکتهای دانش بنیان تمرکز کنند تا این سرمایه بزرگ علمی و انسانی کشور نیز به سرنوشتی همچون پدیده فرار مغزها دچار نگردد. زیرا بدون شک مجموعه ای از دانشمندان جوان که ایده ای بزرگ و نو در زمینه تولیدات صنعتی را خلق کرده اند در صورتی که نتوانند آن را در بازار های داخلی تجاری سازی نمایند در برابر دعوت نامه های خارجی بی تفاوت نخواهند نشست!