دلایل رکود هنر هفت گانه ایرانی
الهه افراخته
هر جامعه و هر حوزهای از جامعه دارای قوانین و ساز و کارهایی است که دور زدن آن ساز و کار، منجر به تولد «فساد» میشود. این فساد و دور زدنها، گاه از سمت شخص بروز میکند و گاه ساختار و سیستم از اساس جوری پی ریزی شده که به اشخاص این اجازه را خواسته یا ناخواسته میدهد که به راحتی آن سیستم را، به اصطلاح دور بزنند و منافع خود را سریعتر از سایر مردم، تامین کنند.
هنر و زیر مجموعههای آن نیز از این حالت مستثنی نیستند. در جامعه ایران، به دلیل ضعف در قانون گذاری یا ضعف در اجرا، میتوان موارد متعددی از فسادهای ریز و درشت در این حوزه را شاهد بود. از آنجا که ما یکی از کشورهای پر قانون هستیم و کمتر در موضوعی خلأ قانونی داریم، میتوان ادعا کرد ضعف در اجرای صحیح قانون یا سپردن اجرا به عواملی که صلاحیت اجرا ندارند، سالهاست که موجب شده مافیاها و لابیهای کوچک و بزرگی در بیشتر حوزههای هنری به خصوص در حوزه سینما و موسیقی شکل بگیرند.
به لابیها سلام کن
در حوزه فیلم و سینما از آنجا که بخش عمدهای از کار توسط بخش غیر دولتی یا نیمه دولتی انجام میشود، بسیاری از اقدامات اجرایی دور از چشم ناظران صورت گرفته و همین امر سبب میشود عوامل اصلی تولید فیلم تا حد زیادی میل و سلیقه شخصی خود را در بسیاری از جهات به کار تزریق کنند. از انتخاب نویسنده و عوامل اجرایی فیلم گرفته تا انتخاب قصه و بازیگر. چه آنکه سینما و در کل هنر، حوزهای هست که خواه ناخواه سلیقه و میل در آن حرف اول را میزند و معیار دقیقی برای تعریف خوب و خوبتر وجود ندارد و ممکن است فیلمی به ذائقه شخصی خوش بیاید و به ذائقه شخص دیگر نه!
طبیعی است اعمال این میل و منافع شخصی از سوی صاحبان سرمایه اولین نتیجهاش شکل گیری باندبازیها در این حوزه شده که به دنبال آن، دیگرهنرمند بیشتر از آنکه هنرش را به منصه ظهور برساند، میل و خواست صاحبان سرمایه را باید به منصه ظهور برساند. طبیعتا اگر هنرمندی هم مخالف این جریان باشد، اوست که محکوم به حذف شدن است نه صاحبان سرمایه.
دولت، پدر پولدار بیاقتدار
وقتی ارزشگذاری به جای آنکه بر اساس مبانی هنری باشد، بر اساس منافع صاحبان سرمایه صورت بگیرد، هنرمند مجبور است برای بقای خود در عرصه هنر، تن به خواستههای کارفرمای خود دهد. این خواسته در بهترین حالت، اعمال نظر در فرم و محتوا و یا به کارگیری عواملی که دوست و رفیق و آشنای کارگردان و تهیه کننده هستند، خود را نشان میدهد و در تلخترین حالت در روابط خارج از شرع و عرف، خود را نمایان میکند. موضوعی که این روزها به کرات شاهد بازگویی آن از سمت بازیگران زن سینمای ایران هستیم. هنرمندانی که اعتراف میکنند چون به خواستههای نامشروع برخی از صاحبان فیلمها تن ندادهاند، به تدریج از سینما کنار گذاشته شدهاند. سینمایی که دولت کمتر در آن دخالت کرده و تنها بودجه و پول را به آن تزریق میکند و از نظارت و اعمال نظر کارشناسی بر سایر مراحل تولید فیلم عاجز است.
در نتیجه در آشفته بازار تلاش برای ماندن در صحنه، بُرد با هنرمندی است که مطابق خواسته سرمایه گذار یا کارگردان فیلم تلاش کند و این یعنی مرگ هنر، ایده و خلاقیت. اینجاست که فرقی نمیکند بازیگر مذکور هنرمند باشد یا نباشد؛ همین که نظر کارگردان را جلب کرده و بتواند منافع شخصی یا مالی وی را تامین کند، مجوزی است برای حضور و بقای او در صحنه؛ چه از هنر سر در بیاورد چه نه…
پوچ اما پر مدعا
این روزها وقتی پای صحبت هنرمندان مینشینیم بیشتر از آنکه با مباحث کیفی و حرفهای روبرو شویم با مواردی مواجه میشویم که از جایگاه هنری یک هنرمند به معنی واقعی کلمه فاصله زیادی دارند. این هنرمندان بیش از آنکه دغدغه ارائه الگوهایی سالم برای مخاطب را داشته باشند، شاکی از دستمزد کم یا به دنبال مدی جدید برای ارائه داراییهای ظاهری خود هستند.
دستمزد خود را با بازیگران و کارگردانان و در کل هنرمندان اروپایی و آمریکایی مقایسه میکنند و از این بابت هم گله دارند چرا با آنها تعامل یکسان و جهانی صورت نمیگیرد! اما زمانی که از آنها میپرسیم چرا از لحاظ محتوا و ایده به پای هالیوودیها نمیرسید، اذعان میکنند با مشکلات فنی، بودجه و محتوا روبرو هستند.
و این حکایت کسانی است که با دستهای پشت پرده و حمایت از سوی مافیای هنری تبدیل به ستارههای سینمای ایران شدهاند، ستارههایی که در ایده و خلاقیت هنری چندان حرفی برای گفتن ندارند و نورشان تنها مدتی چشمهای ظاهرپرستان را به خود جذب میکند. پایه و مبنای سینمای ایران در مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیش از آنکه تولیدی باشد، تقلیدی و یا تلفیقی است. تقلیدی مبهم و ناسازگار با حال و روز جامعه کنونی که باعث میشود اذهان مخاطب و بیننده را به سمت رکود ببرد. همین امر هم باعث شده در چند دهه گذشته یک تنبلی و رخوت به بدنه هنر ایرانی بختکوار هجوم بیاورد و راه را برای هر ایده و فکری نو ببندد.
سالاری به نام رابطه؛ ساختاری به نام رابطه سالاری
رابطه سالاری که در دو سطح مدیریتی و اجرایی نفوذ کرده، در تقسیم بودجه، انتخاب افراد خاص و موافق با این روند (اعم از فیلمبردار، نویسنده، بازیگر و…)، توزیع امکانات فنی و حتی زمان اکران، خود را نشان میدهد. اگر بخواهیم واضحتر به این مسئله اشاره کنیم، باید به این دیالوگ نقل به مضمون که بین عوامل درخواست کننده و درخواست شنونده صورت میگیرد اشاره کنیم: «پیشنهاد کار و بستن قرداد منوط به پذیرش برخی درخواستها.»
نتیجه چنین روندی منتج به بیکاری هنرمندانی میشود که به ذات هنرمند و هنرشناس هستند، اما به دلیل تن ندادن به این روابط سالها از این میدان دور شدهاند و به جای آنها افرادی وارد کار میشوند که حتی قادر به تلفظ الفبای هنر هم نیستند. در این بین روی مخاطب هم ذائقه سازی صورت میگیرد. چشم و گوش و فکرش عادت به ذائقهای میشود که با القایی غیر مستقیم به وی خورانده شده است. خروجی این اتفاقات هم جا به جا شدن ارزشها و هنجارهایی است که با خلط خوب و بد، حق و باطل و زشت و زیبا صورت گرفته است.
مادامی که چنین روابطی بر این قدرت نرم یعنی هنر، سیطره داشته باشد وضعیت هنر تأسفآور خواهد ماند و دود آن به چشم هنرمند و مخاطبی میرود که مجبور است به جای تماشای فیلمی قوی و اثر گذار، به تماشای حاصل رابطه بازیها و ستاره پروریها بنشیند و به تدریج این ابتذال دامن ذائقه او را نیز بگیرد.