خراسان جنوبی/ از همسری شهید برازنده تا کارآفرین نمونه خراسان جنوبی

امروز خراسان جنوبی /

منیره زرین پور

موضوع: مصاحبه‌ای با همسر شهید دفاع مقدس/ خراسان جنوبی

از همسری شهید برازنده تا کارآفرین نمونه خراسان جنوبی

هنوز هم یاد و خاطرات دفاع مقدس روزهای پر التهابی را زنده می‌کند که اگر نبودند جوانان و نوجوانان و سالخوردگانی که سلاح به دست گرفته و ترک خانه و کاشانه کردند، امروز معلوم نبود چه بر سر این آب و خاک می‌آمد. اما رزمندگان و شهدا در پشت صحنه حامیانی استوار چون مادران و همسران صبوری داشتند که هنوز هم با استقامت ایستاده‌اند و ادای دین می‌کنند.

در دوران دفاع مقدس زنان وظیفه خطیری چون حمایت‌های پشت صحنه را بر عهده داشتند، از این رو بانوان خراسان جنوبی هم مانند دیگر زنان ایثارگر کشور فعالیت‌هایی چون خیاطی و بسته بندی مواد غذائی برای رزمندگان و این قبیل فعالیت های حمایتی را انجام می‌دادند.

با این حال قشری که بیش از همه در این عرصه متحمل سختی شده و تنهایی و دلتنگی و بزرگ کردن بچه‌ها را تاب آورده و به دوش کشیده است همسران شهدا هستند. با «فاطمه صغری آمالی»، همسر شهید علی برازنده مقدم از شهدای نام آور خراسان جنوبی به گفتگو نشسته‌ایم، این مصاحبه را پیش رو دارید.

*خانم آمالی خودتان را بیشتر معرفی کنید و بفرمایید همسرتان در چه زمانی به شهادت رسیدند؟ خودتان چند سال داشتید و در زمان جنگ چه می‌کردید؟

فاطمه صغری آمالی همسر شهید علی برازنده مقدم هستم که  همسرم در سال ۱۳۳۸ در بیرجند متولد و در سال ۱۳۶۷ هم در عملیات مرصاد به درجه شهادت نائل شدند. ایشان کارمند اداره راه بیرجند بودند. زمانی که همسرم برای جنگ اعزام شدند دختربزرگم ۵ ساله بود و پسرم ۳ ساله و دختر کوچکم ۹ ماهه بودند.

همسرم ۲۹ ساله و بنده ۳ ساله بودم که ایشان شهید شدند. بنده در حال حاضر بازنشسته آموزش و پرورش هستم.

از ابتدا ساکن بیرجند بودم و در زمینه‌های متفاوتی فعالیت داشتم. در کمیته امداد امام(ره) همکاری داشتم و هر جا کار و برنامه‌ای بود حضور داشتم. بانوان در آن زمان فعالیت‌های مختلفی از دوخت و دوز لباس رزمندگان تا تهیه غذاها و بسته بندی تنقلات را انجام می‌دادند. اما ما در ستاد کمیته امداد نه همکاری مستقیم بلکه حمایت‌های فرهنگی از رزمندگان داشتیم.

*همسر شهیدتان رو چطور معرفی می‌کنید؟

شهید علی برازنده یک فرد بسیار فعال، متعهد به نظام و متعهد به اسلام بود. روز آخری که داشت می‌رفت، گفتم ما یک سال بیشتر با هم زندگی نکردیم و شما دارید به جبهه می‌روید! بمان و نرو. اداره راه و ترابری شهرستان بیرجند هم اجازه رفتن ایشان را به جبهه ندادند چون می‌گفتند در قالب یک نیرو شما کار ۵ تا ۶ نیرو را برایمان انجام می‌دهید؛ دیگران رفتند شما الان باید اینجا بمانید.

اما انگار دنیا برازنده علی آقای برازنده نبود که نماندند و به عنوان یک بسیجی متخصص از طریق جهاد سازندگی آن زمان که الان جهاد کشاورزی است خودشان را معرفی کرد و به جبهه رفت.

لحظات آخر از وی پرسیدم چرا می‌روی؟ گفت: «وقتی آیندگان که فرزندان من هم جزو همان‌ها هستند از من بپرسند چه نقشی در جامعه داشتی بتوانم حرفی برای دفاع داشته باشم و آن صحنه‌های واقعی و برنامه‌هایی که خودم با چشم خودم دیدم را برای فرزندانم تعریف کنم.»

*خانم آمالی فرمودید در زمان شهادت همسرتان سه فرزند خردسال داشتید، بعد از شهادت ایشان چه سختی‌هایی را متحمل شدید؟

من زیاد با همسرم زندگی نکردم، چون ایشان بیشتر وقتشان را در محل کارشان که نهبندان بود می‌گذراندند و ما فقط یک روز جمعه همدیگر را می‌دیدیم. شاید بتوان گفت از ۸ سال زندگی مشترک، تنها یک سال را با هم زندگی کردیم آن هم زمانی بود که همسرم به بیرجند منتقل شده بودند. من سال ۱۳۵۹ ازدواج کردم و ایشان سال ۱۳۶۷ به شهادت رسیدند.

اما نوع تربیت مادرم در تحمل سختی‌ها، خیلی بنده را یاری کرد چرا که وی طوری مرا تربیت کردند که برای سختی‌ها آماده بودم و بار زندگی بر دوشم بود. در نتیجه زیاد به سختی‌ها فکر نمی‌کردم بلکه بیشتر به فکر ساختن بودم.

نمی‌توانم بگویم کجای زندگی‌ام سخت بود، کجایش نبود. چرا که در هر حال بزرگ کردن سه بچه قد و نیم قد آن هم تنهایی به میزان کافی سختی به همراه دارد اما هرکسی می‌تواند سختی‌ها را برای خود سهل و آسان کند. من هم برای این منظور اول به خدا توکل کردم و بعد از ائمه اطهار(ع) کمک گرفتم تا بتوانم به درستی از عهده تربیت و بزرگ کردن فرزندان شهید بر بیایم.

*در حال حاضر چه می‌کنید؟ در این سال‌ها چه می‌کردید؟ شهادت همسرتان چه تاثیری بر زندگی امروز شما و فرزندانتان داشته است؟

خب مسلماً زندگی که در آن پدر و مادر در کنار هم کودکان را رشد و پرورش می‌دهند شیرین‌تر و زیباتر است و شهادت و نبود پدر سختی‌ها و مصائبی از دلتنگی و جای خالی ایشان را به همراه دارد. بچه‌های من سن کمی داشتند خود من هم ۳۰ ساله بودم که همسرم به شهادت رسید ولی شهادت ایشان و نبودشان را پذیرفتم و کمرهمت بستم. هم بچه‌ها را بزرگ کردم و هم در صحنه‌های اجتماعی فعالیت کردم.

هیچ‌وقت به مسأله تنهایی فکر نکردم، چون تنها نبودم و همیشه خدا با من بوده و بچه‌هایم در کنارم بودند و زندگی اجتماعی‌ام باعث شده که هیچوقت احساس تنهایی نداشته باشم. همیشه بر مشکلات و سختی‌ها فائق آمدم. هر چند سختی‌های زیادی بعد از شهادت همسرم کشیدم. ولی هیچ کدام از این‌ها روی روح و روان من تأثیر منفی نگذاشته است.

معتمد بنیاد شهید بودم و الان هم هستم. نیروی فعال امدادگری و نیروی فعال کمیته امداد امام(ره) بودم، همچنین جزو فعالین سازمان هلال احمر هستم. اتکای به نیروی خودم به تنهایی بعد از شهادت همسرم باعث شد خود را منحصر به کار داخل خانه و بچه نکنم. وقتم را زمان‌بندی کردم تا از تربیت بچه‌هایم غافل نشوم و شاید همین باعث شد تا دخترم رتبه دو کشوری کنکور را بیاورد.

از سال ۱۳۸۰ هم روی یک فعالیت اجتماعی دیگر تحت عنوان آسیب‌های اجتماعی دختران دارم کار می‌کنم. در این راستا یک سازمان مردم نهاد هم در قالب نگهداری از دختران بی سرپرست، بد سرپرست و بی بضاعت که تحت پوشش بهزیستی نیستند، با یاری خدا و با کمک همکارانم راه اندازی کرده‌ام.

من سال ۱۳۹۲ به عنوان زن بصیر ایران شناخته شدم و سال ۱۳۸۵ هم به عنوان کارآفرین برگزیده استان معرفی شدم.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*