ترجمه/ خیالات نومحافظه کاران سیاه اندیش آمریکایی برای خاورمیانه


مطلب پیش رو از سیاست های تاریک و افراطی نئوکان ها – نومحافظه کاران – آمریکایی سخن می گوید و توضیحاتی درباره خطر روی کار آمدن آن ها برای خاورمیانه و آمریکا ارائه می کند.

نگارنده جان بولتون سفیرسابق آمریکا در سازمان ملل که اظهارات جنگ طلبانه اش سوژه رسانه ها بود را به عنوان نماینده نئوکان ها معرفی می کند و به استرتژی های خطرناکی که برای منطقه توسط او و همفکرانش طرح ریزی شده اشاره می کند.

در بخش هایی از این مطلب می خوانید:

 

“…. او در مقاله ای با عنوان «برای شکست دادن داعش، یک دولت سنی به وجود آورید» یک بار دیگر و این بار خشمگینانه تر از همیشه، درباره اقدامات نامؤثر اوباما برای شکست دادن داعش فرضیه بافی می کند و مدعی می شود که به جای آن، یک دیدگاه روشن با متحدان ناتو به اشتراک گذاشته شود. موتور محرکه منطق او این است که وقتی داعش نابود شود، منطقه ای که این گروه شبه نظامی آن را به عنوان یک «کشور» تعیین کرده، باید به یک کشور سنی تبدیل شود که او در تیتری فرعی، با عنوان «سنی ستان» از آن نام می برد.

استدلال بولتون همان اندازه که متکبرانه است، قابل پیش بینی نیز هست. از این نظر قابل پیش بینی است که مثل سایر ابتکارات نئوکان ها در گذشته، این ابتکار نیز هیچ احترامی برای خواست مردم خاورمیانه قائل نمی شود. استدلال های او بر اساس همان جهان بینی بنا شده اند که کشمکش را به عنوان  یک فرصت می بیند و جنگ بین کشورها که در چهارچوب یک بازی بزرگ تر انجام می شود، با هدف مقهور ساختن مردم برای دستیابی به «امنیت» و «ثبات» برای آمریکا و متحدان فرضی اش صورت می گیرد.

از آن طرف این استدلال  به این دلیل روشن متکبرانه است که او معتقد است جهان باید به گونه ای طراحی شود تا در قالب بینش تنگ، منفعت پرستانه و غالبا خشونت بار سیاستمداران شکست ….”

متن کامل گزارش:

خیالات نئوکان های سیاه اندیش برای خاورمیانه

نوشته: رمزی بارود[۱]

ترجمه: اعظم میابادی

جان بولتون شخصیتی تاریک اندیش است. او که زمانی سفیر آمریکا در سازمان ملل بود، اکنون به عنوان یک «محقق» فعال در گروه لابی طرفدار اسرائیل، یعنی مؤسسه آمریکایی اینترپرایز فعالیت می کند.

بولتون نه یک صلح آفرین است و نه هرگز تلاش کرده جوری رفتار کند که گویی یکی از آنان است. زمانی که او از سوی جرج بوش به سمت سفیر آمریکا در سازمان ملل منصوب شد،زمان خدمت او که از آگوست ۲۰۰۵ آغاز شده بود، تنها یک سال به طول انجامید. ایام تصدی او در این سمت،دوره ای بود سراسر ازناسازگاری و کشمکش. او با اظهاراتی جنجالی در پی قرار گرفتن در معرض توجهات بود.

وقتی جنگ عراق از دستیابی به تمام اهداف از پیش تعیین شده خود ناکام ماند و وضعیت پیش آمدهفریاد می زد که آمریکا باید از خاورمیانه عقب نشینی کند، سیاستمداران نومحافظه کاری چون بولتون به نهادهای دستراستی نومحافظه کار خود عقب نشینی کردند. کسانی که هیچ نهادی برای پناه بردن به آن نداشتند، سازمانی را برای خودشان تاسیس و شروع به انتشار مطالب مطبوعاتی کردند وگاه زبان به ستایش اسرائیل گشودند و گاه به دلیلی،رئیس جمهور باراک اوباما را زیر ضرب انتقاد گرفتند.

وقتی که به اصطلاح بهار عربی آغاز شد، نئوکان هایی مثل بولتون آن را یک فرصت دیدند، اما فرصتی که تشخیص آن کار دشواری بود. از سویی آنها نتوانستند مکانیسم هایی را که حرکات مردمی را باعث می شد چندان درک کنند، زیرا آنها عادت دارند در بالاترینسطوح قدرت و در بی ارتباطی مطلق با مردم عمل کنند.

از سوی دیگر از ابتدا این نکته برای آنان روشن بود که اوباما هیچ گونه شانسی برای بازگشتن به باتلاق خاورمیانه که در اصل از سوی سلف او طراحی شده بود،ندارد.

از یک نظر «بهار عربی» به نئوکان ها جان تازه ای بخشید، اما نابردباری سیاسی شان را نیز به آنها یادآوری کرد. آن روزهای سرهم کردن سیاست های خارجی در اتاق های فکر نئوکانی از جمله «مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک»، «مرکز سیاستگذاری های امنیتی» و «مؤسسه یهودی امور امنیت ملی» که در کنار سایرین پرل یکی از اعضای فعال آنها به حساب می آمد،به سر آمده بود.

در واقع پرل یک عضو محترم موسسه آمریکایی اینترپرایز است که بولتون معمولا مقالات گاه و بی گاهش را از طریق آن در رسانه های جریان اصلی آمریکا منعکس می کند و «بینش» خود را در مورد نحوه غلبه بر ایران، چگونگی انجام اصلاحات در دولت های عربی و چگونگی ترسیم مجدد نقشه خاورمیانه به شکلی که با منافع خارجی آمریکا مغایرت نداشته باشد، ارائه می کند.

تازه ترین این رهنمودهای روشنفکرانه بولتون در شماره ۲۴ نوامبر نیویورک تایمز به چاپ رسیده است. او در مقاله ای با عنوان «برای شکست دادن داعش، یک دولت سنی به وجود آورید» یک بار دیگر و این بار خشمگینانه تر از همیشه، درباره اقدامات نامؤثر اوباما برای شکست دادن داعش فرضیه بافی می کند و مدعی می شود که به جای آن، یک دیدگاه روشن با متحدان ناتو به اشتراک گذاشته شود. موتور محرکه منطق او این است که وقتی داعش نابود شود، منطقه ای که این گروه شبه نظامی آن را به عنوان یک «کشور» تعیین کرده، باید به یک کشور سنی تبدیل شود که او در تیتری فرعی، با عنوان «سنی ستان» از آن نام می برد.

استدلال بولتون همان اندازه که متکبرانه است، قابل پیش بینی نیز هست. از این نظر قابل پیش بینی است که مثل سایر ابتکارات نئوکان ها در گذشته، این ابتکار نیز هیچ احترامی برای خواست مردم خاورمیانه قائل نمی شود. استدلال های او بر اساس همان جهان بینی بنا شده اند که کشمکش را به عنوان  یک فرصت می بیند و جنگ بین کشورها که در چهارچوبیک بازی بزرگ ترانجام می شود، با هدف مقهور ساختن مردم برای دستیابی به «امنیت» و «ثبات» برای آمریکا و متحدان فرضی اش صورت می گیرد.

از آن طرف این استدلال  به این دلیل روشن متکبرانه است که او معتقد است جهان باید به گونه ای طراحی شود تا در قالب بینش تنگ، منفعت پرستانه و غالبا خشونت بار سیاستمداران شکست خورده ای چون او جا شود که صد افسوس، به متنفذترین روزنامه های آمریکا دسترسی دارند.

نخوت بولتون به کلی چشم او را نسبت به شکست های دولت بوش و فروپاشی کامل گفتمان روشنفکرانه نئوکان ها در طول جنگ عراق و پس از آن کور کرده است. برعکس او خواستار تکرار دقیقا همان اشتباهی می شود که بر عراق رفته است.

او می نویسد:«مشابه همان کاری که در سال ۲۰۰۶ در «بیداری الانبار» عراق انجام دادیم، عملیات ضد شورشیانی که القاعده را از دژ متسحکم خود در این استان عراق بیرون راند، ما و متحدانمان باید رهبران سنی معتبر از جمله مقامات قبیله ای را که برای ساختار اجتماعی موجودشان ارزش قائلند، تقویت کنیم.»

تنها یک شخص بی منطق نمی تواند تصدیق کند که چگونه بذرهای  فرقه گرایی که آمریکا  بر اساس توصیه های امثال بولتون در عراق پراکند، به چند پاره شدن ملت عراق انجامیده است. این دستکاری گسترده در بافت های اجتماعی، فرهنگی و مذهبی جامعه راه را برای اتحاد در میان گروه های سنی مختلفی هموار کرد که در نهایت داعش از دل آن بیرون آمد.

این آزمایش های بولتون و همتایان او بود که داعش را به «دولتی» تبدیل کرد که امروز هست، دولتی که او پیشنهاد می کند با یک دولت باز هم فرقه گرای دیگر جایگزین شود و در نتیجه دو کشورعربی که روزگاری جایگاه دو تا از بزرگ ترین تمدن های خلافتی در تاریخ یعنی عباسیان و امویان بوده اند، دو پاره شوند.

اما برای چه هدفی و به چه بهایی؟ اگر مداخله اینسبتا در مقیاس کوچک، خاورمیانه را به شکل جهنمی همیشگی درآورده و رقابت های منطقه ای و بین المللی را به جنگی تبدیل کرده که به نظر می رسد هیچ مانعی بر سر راه گسترش آن وجود ندارد، جنگی با چنین دستکاری ای در مقیاسی گسترده در این منطقهبه کجا می تواند منتهی شود، و برای چه هدفی؟به این ترتیب آیا بولتون می تواند تضمین کند که تجزیه کامل منطقه به نفع اسرائیل تمامشود و تشکیل یک دولت متحجر، می تواند به مثابه سپریعمل کند که سد راه نفوذ ایران در سوریه و لبنان شود؟ آیا کشور او می تواند به منابع نفت بیشتری دسترسی پیدا کند؟ که با این کار تلاش های روسیه برایبه دست آوردن سهمی در آینده خاورمیانه نقش برآب خواهد شد؟

هر چه هست، نومحافظه کاران هرگز نباید اجازه راه یافتن به گفتمان خاورمیانه را پیدا کنند و دیدگاه هایشان که خواب و خیال نابودی و ویرانی است، باید به همان اتاق های فکرشان که چون قارچ در حال ازدیادند، محصور و محدود بماند.

درست است، این جنگ همیشگی و رقابت های خوفناک در خاورمیانه است که در نهایت قدرت لازم را برای بازگشت نئوکان ها به صحنه می دهد، اما با اندیشیدن به خساراتی که این گروه ها قبلا وارد آورده اند، می توان اطمینان یافت که از آمدن دوباره بولتون و دار و دسته او، هیچ خیری را نمی توان متصور شد.

منبع: http://original.antiwar.com/ramzy-baroud/2015/12/23/beware-sunni-stan-ne…

 

[۱].RamzyBaroudمشاوررسانه ای و ستون نویس عضو سندیکای بین المللی.تازه ترین کتاب او «پدرم یک رزمنده آزادی بود:داستان ناگفته غزه» نام دارد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*