دهم آبان، روزی است که زمین دوباره نفس میکشد؛ روزی که خاک ترکخورده بار دیگر آبی تازه را بازمییابد و رودهای خشکیده، نغمهای آرام از زندگی میخوانند. در این روز، زَو، فرزند طهماسب، فرمان داد کاریزها و نهرها را لایروبی کنند و آب دوباره روان شد؛ روان شد تا زمین لبخند بزند، تا آسمان در حوضها بازتاب یابد و تا انسان به یاد آورد که زندگی بدون آب، خاموش است، بیصدا و بیآواز. ایرانیان آن روز، به پای آب آمدند؛ نه تنها برای نوشیدن، بلکه برای شنیدن موسیقی آن. نغمهای که هر قطرهاش سرود حیات بود، هر موجش آهنگ مهر و هر انعکاسش ترانهای از امید.
آب در فلسفه ایرانی، مایه حیات نیست؛ آواز هستی است و آیینه جان. در اوستا، ایزدبانو آناهیتا مظهر زلالی و پاکی است؛ او نه تنها حیات میبخشد، که آهنگ هماهنگی را نیز در طبیعت مینوازد. باران که میبارد، او زمزمه میکند؛ رود که به دریا میپیوندد، نوای او در گستره هستی میپیچد. این صدای آب از جنس سکوت نیست؛ از جنس صداست، از جنس موسیقی خالق، از جنس جریان جاودان هستی. هر قطره، فلسفهای است در حرکت؛ هر موج، درس فروتنی و انعطاف؛ و هر جریان، یادآور ضرورت پیوند انسان با طبیعت.
از قطره به رود، از رود به دریا، از دریا به ابر و دوباره به باران؛ آب جوهر تغییر است و همزمان وفاداری. او به ما میآموزد که زندگی بدون انعطاف و جریان، معنا ندارد. فلسفه آب، فلسفه پویایی وتداوم است. او بیهیاهو میساید و میسازد، بیادعا مینوازد و میآموزد؛ نیرویی که در عرفان ایرانی از آن به عنوان «قدرتِ بیقدرتی» یاد میشود. در جهانی که فریاد مصرف همهچیز را تحتالشعاع قرار داده، آب همچنان موسیقی خود را مینوازد و انسان را به هماهنگی و فروتنی فرا میخواند.
در بعد جامعهشناختی، آب آیینه رفتار جمعی است. ملتی که آب را محترم میشمارد، به خود احترام میگذارد؛ به همسایه، به زمین، به نسلهای آینده. هر قطرهی هدررفته، نه تنها از زمین رفته، که از انسجام اجتماعی کاسته است. و هر قطرهای که حفظ میکنیم، نشانهای از خرد جمعی و اخلاق اجتماعی است. جامعهای که به آب احترام میگذارد، مرز میان حرص و نیاز را میشناسد، میان لذت و نابودی تمایز قائل میشود و میان امروز و فردا تعادل برقرار میکند.
آب، معلم زندگیِ جمعی است. او یادآور عدالت است؛ عدالت میان انسان و طبیعت، میان نسل حاضر و نسل آینده، میان فرد و جامعه. هر قطرهای که هدر میرود، نشانهای از فراموشی این عدالت است؛ هر قطرهای که پاس داشته میشود، تجلی احترام به پیوندی است که انسان با جهان برقرار کرده است. در جامعهای که آب به عنوان حق عمومی شناخته شود، همدلی، مسئولیتپذیری و خرد جمعی ارتقا مییابد. رفتار ما با آب، بازتابی است از فرهنگ ما، از اخلاق ما، از توانایی ما در زندگی هماهنگ و پایدار.
آبانگان، جشن بازگشت هماهنگی است؛ جشن یادآوری اینکه انسان تنها زمانی انسان است که با زمین، با طبیعت و با خود هماهنگ باشد. آنگاه که آب روان شد، مردم نه فقط آب، بلکه زندگی را جشن گرفتند. امروز نیز ما باید این جشن را از نو معنا کنیم؛ جشن آگاهی، جشن خرد، جشن احترام. هر بار که از اسراف دست میکشیم، در حقیقت در این جشن شریک میشویم؛ هر بار که قطرهای را پاس میداریم، در نغمهی آب سهیم میشویم و آهنگی از امید در جهان مینوازیم.
در بعد زیباییشناسی، آب تصویر وحدت در کثرت است. هر موج کوچک، دریای جهانی را در خود دارد؛ هر قطره، بازتابی از جهان هستی است. ما از آب ساخته شدهایم و با او همآوازیم. صدای باران، موج رودها، تلالؤ حوضها، هر یک یادآور نخستین نغمه ماست، نخستین ریتم زندگی. اگر این ریتم را بشنویم و به آن پاسخ دهیم، صرفهجویی دیگر تنها وظیفه نیست؛ بازگشت به هماهنگی و بازآفرینی آواز زندگی است.
آب، آموزگار اخلاق و سیاست است. او به ما میآموزد که قدرت، بدون فروتنی و حکمت، مخرب است؛ که جریان زندگی، بدون احترام به دیگران، خشونتآمیز خواهد شد؛ که همزیستی، شرط دوام انسان و جامعه است. فلسفه آب، فلسفه اخلاق و سیاست است: جریان، انعطاف، فروتنی و احترام به پیوندهای هستی. هر قطرهای که حفظ میکنیم، بخشی از این فلسفه است؛ هر قطرهای که هدر میرود، شکافی در این جریان است. در فرهنگ ایرانی، آب نه تنها مایهی زندگی، که مایهی معنویت و زیبایی است. باغ ایرانی بدون آب، حیات ندارد؛ حوضِ بیحرکت، بازتاب ندارد؛ و شعر و موسیقیای که در آب جاری نباشد، پژمرده است. این همان پیوند میان زیبایی، فرهنگ و اخلاق است که نشان میدهد مصرف آب تنها موضوعی زیستمحیطی نیست، بلکه موضوعی فرهنگی و فلسفی است؛ موضوعی که در آن اخلاق فردی، خرد جمعی و عدالت اجتماعی با هم پیوند خوردهاند.
آبانگان، در ژرفای خود، نه تنها جشن آب، بلکه جشن زندگی است؛ جشن حرکت و بازگشت، جشن وفاداری به زمین و جان. بیایید آبانگان را نه فقط در تقویم، بلکه در دلها زنده کنیم. هر قطرهی نجاتیافته، هر حوض زلال، هر رودخانهی روان، آهنگی است که به ما میگوید: «زندگی هنوز جاری است، اگر تو پاسدارش باشی.» آب نغمه زمین است؛ زمین، آواز خانه ماست. اگر این نغمه خاموش شود، جهان خاموش خواهد شد؛ اما اگر گوش بسپاریم و پاسدار باشیم، جهان دوباره آواز خواهد خواند، زندگی دوباره جاری خواهد شد و آبانگان، هر سال، جشن جاودانهی هماهنگی و خرد خواهد بود.
در پایان، بیایید گوش جان بسپاریم به صدای آب. بیایید آن را تنها به عنوان یک منبع فیزیکی نبینیم، بلکه به عنوان آموزگار، مرشد و نغمهای که ما را به هماهنگی، اخلاق و زندگی جمعی دعوت میکند، بشناسیم. آبانگان، نه فقط جشن بازگشت آب، که جشن بازگشت انسان به خرد، به اخلاق و به پیوند با جهان است. هر قطره، درس زندگی است؛ هر موج، پیام زندگی؛ و هر جریان، سمفونی جاودانهای از هماهنگی انسان و زمین.
وبسایت روزنامه امروز خراسان جنوبی