روایتی از مردان زردپوشی که بی‌صدا، بار اعتماد را بر دوش می‌کشند پستچی محله ما

هر روز از میان کوچه‌ها عبور می‌کند، با لباسی زرد و کیفی سنگین از نامه‌ها و بسته‌ها؛ مردی که هنوز در عصر پیام‌های فوری، صدای زنگ درِ خانه‌ها را زنده نگه داشته است. چهره‌اش آشناست، اما نقش‌اش پنهان؛ پستچی، همان قاصد قدیمی اعتماد که در هیاهوی دیجیتال هنوز بوی کاغذ و خبر تازه می‌دهد.
در روزگاری که پیام‌ها در یک چشم به‌هم‌زدن به آن سوی دنیا می‌رسند، هنوز صدای موتور یا زنگ در، نوید حضور کسی را می‌دهد که فراتر از یک مأمور پست است. در شهری چون بیرجند، پستچی‌ها هر روز بی‌وقفه میان گرمای تابستان و سرمای زمستان، در رفت‌وآمدند؛ حامل بسته‌هایی از جنس اعتماد، امید و گاه دل‌خوشی‌های کوچک.
بر اساس گزارشی بازنویسی شده ازایرنا، اصغر وکیلی، پستچی با سابقه‌ای که از سال ۱۳۸۶ وارد این مسیر شده، از همان روزهای اول در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر با مردم روبه‌رو بوده است. می‌گوید: ورودم به اداره پست اتفاقی بود، با معرفی یکی از دوستان و بدون اینکه بدانم روزی این شغل به بخشی از زندگی‌ام تبدیل می‌شود. در همان هفته‌های نخست، برخورد با مردم و لبخندشان هنگام تحویل بسته، احساسی متفاوت در من به‌وجود آورد. پستچی بودن برایم فقط یک وظیفه اداری نیست، ارتباطی انسانی است با زندگی واقعی مردم.
با این حال، مسیر آسانی نیست. وکیلی ادامه می‌دهد: سرمای استخوان‌سوز زمستان، گرمای طاقت‌فرسای تابستان، و آدرس‌های ناقص همیشه بخشی از چالش کار ما بوده‌اند. اما نگاه قدردان مردم، خستگی را از تن بیرون می‌کند. روزهایی هست که ساعت‌ها میان کوچه‌ها دنبال یک پلاک می‌گردم، اما وقتی مرسوله را به دست صاحبش می‌دهم و لبخندش را می‌بینم، تمام سختی‌ها فراموش می‌شود.
کار او از حوالی شش‌ونیم صبح آغاز می‌شود. بسته‌ها را تحویل می‌گیرد، مسیر توزیع را مشخص می‌کند و تا پایان روز، در میان خیابان‌ها و محله‌های بیرجند می‌چرخد. گاهی مدارک رسمی و کارت‌های شناسایی به دستش می‌رسد، گاهی بسته‌ای کوچک از دل یک خرید اینترنتی. می‌گوید: پستچی دیگر فقط پیام‌رسان دل‌ها نیست، بلکه امروز میان مردم و دولت، میان فروشگاه و مشتری، پلی از اعتماد است. در ذهنش خاطراتی مانده که رنگ انسانیت دارند: روزی بسته‌ای از کارت‌های عروسی دختر جوانی را تحویل دادم، وقتی اشک شادی‌اش را دیدم حس کردم جزئی از لحظه‌ای مهم در زندگی او شده‌ام. همین خاطرات است که به ما انرژی ادامه دادن می‌دهد.
وکیلی به تحولات دیجیتال هم اشاره می‌کند: زمانی همه چیز دستی انجام می‌شد و پیدا کردن یک آدرس ممکن بود ساعت‌ها طول بکشد. حالا با هماهنگی میان کد پستی، پلاک و نقشه‌های هوشمند، مسیرها دقیق‌تر شده‌اند و دستگاه‌های امضای دیجیتال بخشی از کار را ساده‌تر کرده‌اند. با این‌همه هنوز باور دارم که آدم‌ها قلب تپنده پست‌اند، نه دستگاه‌ها.
در میان چهره‌های جوان‌تر، علی امیرآبادی با ۲۸ سال سن ادامه‌دهنده راه پدر است؛ پدرش سال‌ها پستچی بود و حالا پسر همان مسیر را دنبال می‌کند. می‌گوید: از کودکی صدای باز شدن درِ خانه برای تحویل نامه یا بسته برایم آشنا بود. چهار سال پیش به اداره پست آمدم و کم‌کم فهمیدم این کار فقط رساندن بسته نیست، بلکه نوعی خدمت است؛ پلی میان مردم و نیازهای روزمره‌شان.
او روزانه بین ۱۰۰ تا ۱۸۰ بسته را جابه‌جا می‌کند و گاهی این عدد به ۲۰۰ هم می‌رسد. مقصد بیشتر مرسوله‌ها، روستاها و مناطق پیرامون بیرجند است؛ حاجی‌آباد، شمس‌آباد، حسین‌آباد و زینی. بیشتر مسیرها را با موتور طی می‌کند، حتی در جاده‌های ترانزیتی که عبور خودروهای سنگین خطر را همیشگی کرده است. می‌گوید: پستچی‌ها جزو مشاغل بی‌وقفه‌اند، نه تعطیلی ادارات ما را متوقف می‌کند و نه شرایط خاص. حتی در زمان کرونا، وقتی بسیاری از مشاغل تعطیل بودند، ما همچنان باید در مسیر می‌ماندیم. با وجود همه دشواری‌ها، حس رضایت از خدمت به مردم انگیزه اصلی اوست. می‌گوید: وقتی بسته‌ای را به‌موقع می‌رسانم و می‌دانم که شاید مشکل کسی با همان مرسوله حل شود، تمام خستگی از بین می‌رود. این شغل هرچند بی‌صداست، اما در زندگی مردم اثر دارد.
برای امیرآبادی، اخلاق حرفه‌ای ستون اصلی کار است: پستچی باید امانت‌دار و صادق باشد. اگر اعتماد مردم از بین برود، کل سیستم آسیب می‌بیند. برخورد محترمانه، خوش‌رویی و دقت در کار، بخشی از وظیفه ماست. پستچی فقط یک مأمور نیست، چهره‌ای از سازمان پست است که مردم با او قضاوت می‌کنند.
در گوشه‌ای دیگر از شهر، محسن راشدی ۴۵ ساله با ۹ سال سابقه در اداره پست و چهار سال در بخش نامه‌رسانی، از نگاهی انسانی‌تر به این شغل می‌گوید. برای او، پستچی بودن یعنی ارتباط و اعتماد؛ علاقه‌ام به این شغل از میل درونی برای ارتباط با مردم شروع شد. وقتی مردم بسته‌ای را تحویل می‌گیرند و لبخند می‌زنند، حس می‌کنم بخشی از یک اتفاق خوبم. اما این کار ساده نیست. راشدی توضیح می‌دهد: باران و برف کار ما را سخت می‌کند، جاده‌ها لغزنده می‌شود و خطر زمین‌خوردن یا تصادف همیشه هست. تابستان‌ها هم با لباس فرم و کلاه ایمنی زیر آفتاب، تحمل‌پذیر نیست اما وظیفه یعنی اینکه بسته باید برسد، حتی اگر سخت باشد. او که بیشتر در خیابان‌های توحید، مفتح و انتهای مدرس فعالیت دارد، از چالش‌های روزمره هم می‌گوید: آدرس‌های ناقص یا اشتباه وقت زیادی از ما می‌گیرد. گاهی باید چند بار به یک محل برگردیم یا با همکاران هماهنگ شویم تا مرسوله به مقصد برسد. اما سعی می‌کنیم هیچ بسته‌ای معطل نماند.
راشدی اعتقاد دارد یکی از مهم‌ترین بخش‌های کار پستچی، ارتباط انسانی است. می‌گوید: مردم حق دارند بدانند بسته‌شان کجاست و کی می‌رسد. باید با احترام و صداقت پاسخ‌شان را داد. امانت‌داری و رفتار درست، سه اصل کار ماست و همین اعتماد باعث می‌شود در سخت‌ترین شرایط هم لبخند مردم همراه‌مان باشد. در پایان روز، وقتی آخرین بسته به مقصد می‌رسد و صدای موتور پستچی در کوچه محو می‌شود، چیزی فراتر از یک مأموریت انجام شده باقی می‌ماند: تصویری از تعهد، نظم و انسانیتی که هنوز در عصر دیجیتال دوام آورده است. پستچی‌ها شاید کم‌صدا باشند، اما رد پایشان در هر خانه‌ای هست؛ در کارت‌های هویتی، در بسته‌های کوچک امید و در زنگ درهایی که بی‌هیچ تبلیغی، خبر از حضور کسی می‌دهند که هنوز به اعتماد مردم وفادار مانده است.