واقعا حسنک این روزها کجا هستی؟ چه خوبه که صبح سحری از خواب بیدار شویم و خروس حسنک خبر خوشی بدهد و بگوید : قوقولی قوقو سحر شد/سیاهی دربدر شد/نمی دانم چرا دیگر نامی از حسنک مهربان قصه های کودکیِ معصومِ من بر سر زبان ها نیست؟ شاید به کانادا رفته؟ شاید او هم مثل خیلیها به آمریکا و اروپا رفته ؟شاید هم استرالیا. واقعا نمی دانم. براستی حسنک چرا دیگر مرغ و خروس هایت قات قات و قوقولی قو قو نمی کنند؟ چرا دیگر نه گوسفندانت بع بع می کنند و نه حتی گاوهایت ماما می کنند؟ نکند همه قات و پات هایشان ساخته و پرداخته دست خودت بوده است؟ نه گاوی گرسنه بوده و نه مرغی تشنه بوده است؟ و یا اینکه واقعا الان هم ، همه آنها گرسنه و تشنه هستند و دیگر گوش تو صدای آنها را نمی شنود؟ شاید هم صندلی چرم ونرمی از پوست من گیرت آمده و لمیده ای و بخواب رفته ای؟ سنک هیچ می دانی که بار مسوولیت گرسنگی و تشنگی ما بر عهده تو است؟ حسنک هیچ می دانی خدای تو خدای ما نیز هست؟ حسنک می دانی که اگر من دعا به درگاه خدا بکنم و روزگاری، جای من و تو عوض شود، چه به روزت خواهد آمد؟ روزی اگر توجه خدا به سمت من شد، چه ها خواهد شد؟ هیچ می دانی خیلی سریع جای من و تو عوض خواهد شد؟ و تو باید برای من ماما و بع بع کنی؟ حسنک مواظب دنیا باش تا فریبت ندهد؟ حسنک مواظب چرخ روزگار و عزتش باش.حسنک گاهی دانه برای من هم بپاش. شتر خوردی لااقل بارش را برای ما بگذار. بدان که هرکس شتر را با بارش خورده خیلی سریع رسوای عام و خاص شده است و با صورت به زمین خورده است. حسنک قبل از آنی که دیر شود بلند شو سوزن و نخ را بردار و کوک چهارم را بزن چرا که تا الان هرچه کرده ای برای خودت کرده ای .هرکوکی به لباست زده ای، آبادی و منفعت خودت بوده است. چقدر ماهرانه و استادانه و محکم کوک های اول و دوم و سوم را زده ای و چه آسوده خیال و راحت لم داده ای، کوک اول حقوقت است کوک دوم پست و میز و جایگاهت است و کوک سوم آرامش و آسایش زن و فرزندانت است. به قول حافظ شیرین سخن« گل در بر و می در کف و معشوق به کام است» دیگر خورشید، سحر طلوع کند یا ساعت ۱۰ صبح، واقعا برایت چه فرقی دارد؟ اسباب عیش و نوش آماده است. براستی اینچنین مخلوق و موجودی که فقط برای خود نفس می کشد، کی احساس می کند که می بایست برای مردم کاری انجام دهد؟ او راحت غرق کثافات دنیای خود شده است ، وجدانش به خواب ابدی رفته است ، مثل یک گرگ اشتهای دریدن دارد و مثل خوک ولع کثافت کاری. حسنک من بابِ تذکر همه حرفها را برای تو و حسنک های دیگر می گویم شاید افاقه کرد و اثر کرد؛ آهای حسنکی که وکیل هستی ، آهای حسنکی که سفیری، هان ای حسنکی که استاندار و یا فرماندار هستی مواظب باش. خدایا نمی دانم حسنک های ما را چه شده است که دیگر به فکر زیر دستان خود نیستند؟ دیگر اصلا نه می شنوند و نه حاضرند بشنوند. خدایا حسنک قصه ما که خیلی دل رحم بود، بامرام بود، خوی و خصلت جوانمردی داشت ، برای گوسفندان خود وقت می گذاشت .هیچ می دانی جناب حسنک، کوک چهارم قدم برداشتن برای مخلوق خدا است کوک چهارم آدمیت و انسانیت تو است، کوک چهارم نفی ابلیس وجودت است، سرشت انسانی و آسمانی تو است. آقای حسنک لطفا بیدار شو. اگر به کانادا رفته ای برگرد، اگر به اروپا رفته ای برگرد، اگر حتی میل و فکر رفتن داری تصمیم کبرایی دیگر بگیر که علاوه بر خودت، خلق خدا نیز از وجودت در آسایش و آرامش باشند. شاید فردایی پشیمان شدی، فردایی که دیگر نوبت تو نباشد.حسنک عزیز بیا که واقعا ما همچنان تشنه و گرسنه ایم.
محمد رفیعی / طبس گلشن