امروز خراسان جنوبی_محمد راعی فرد
خسته شدم از بس که دیگ هفت جوش و بزرگ و ناهمگون جامعه را که آش شله قلمکاری را مانَد به هم زدم تا از آن غذای ماکولی را به حساب خودم به قوام آورم اما نشد که نشد. در این دیگ آنقدر تناقض وجود داشت و دارد که کسانی چون من نتوانستند از آن، خروجی مناسب و درحد شأن و شخصیت یکان یکان مردم کشورم را تقدیم شان کند. لذا از سیاست گذشتم ودل به گذشته ای دادم تا با قیاسی هرچند ناپخته و پیش پاافتاده به دنبال چیزی بگردم که از دست دادنش ما را اینگونه زمین گیر کرد! تقدیم به متولدین دهه سی، چهل، پنجاه؛ میدانید ما که هستیم؟ ما نسلی هستیم که درست بزرگ و تربیت شدیم که پدر بعد از ناهار، ساعتی برای چرت زدن دارد. در نتیجه هیچ کدام از ما جرأت نمیکردیم در خانه با صدای بلند صحبت کنیم. ما نسلی هستیم که به خاطر چوب معلم از نظر روانی فرو نمیریختیم، از نظر وضعیت خانوادگی دچار بحران نمیشدیم. ما با پرستار بچه تربیت نشدیم و دل مان جز به مادران مان به کسی دیگری دلبسته نبود. ما نسلی هستیم که با موبایل وارد مدارسمان نشدیم و از حجم برنامههای درسی مدرسه، حجم کیف مدرسه و فراوانی تکالیف گلایه نداشتیم. ما نسلی هستیم که پدر ومادرمان به ما درس یاد نمیدادند و تکالیفمان را برای مان نمینوشتند. بدون کلاس خصوصی برای همه دروس یا کلاس تقویتی قبول میشدیم. درس ها فقط برای ۳ ماده درسی عربی، انگلیسی و ریاضی بود. بدون قول و قرار و جوایز خانواده برای قبولی و آوردن رتبه، درس میخواندیم. ما نسلی هستیم که برای حل جدول کلمات متقاطع، شناخت صاحب تصویر و بیرون آمدن درست از مسیر مارپیچ، سخت تلاش میکردیم. ما نسلی هستیم که با خوشحالی برای هواپیما دست تکان میدادیم برای سالم به خانه رسیدن در کوچه های قدیمی، همدیگر را بدرقه میکردیم. نه از اتفاقات غافلگیرانه کوچه ترسی داشتیم، نه دزد و جانی و خائن به وطن، سد راه مان میشد. مانسلی هستیم که زندگی روزمره مان خیلی اتوماتیکوار رخ می داد. با نظم و ترتیب در صف صبحگاهی میایستادیم و با تمام انرژی سرود میخواندیم.سرِ شب روی پشت بامها میخوابیدیم. زیادحرف میزدیم. زیاد قصه میگفتیم. خیلی میخندیدیم. با شادی به آسمان نگاه میکردیم. ما با هم صحبت میکردیم ولی در مورد هم صحبت نمیکردیم. ما نسلی هستیم که در درون خود هیبت و وقاری برای پدر و مادرمان احساس میکردیم. معلم و خانواده هیبتی داشتند و حتی به هفت همسایه آن طرفتر احترام میگذاشتیم. پول توجیبی رازها و لقمه غذایمان را با دوست خود تقسیم میکردیم.
مانسلی بودیم که باورهای مان وشادی های مان وغمها و رنج های مان بی ریا و بیخودنمایی بود. مانسلی بودیم که قضاوت کردن درباره دیگران را تمرین نکردیم و با کیهان بچه ها و اطلاعات کودکان و نوجوانان بزرگ شدیم. دنیای ما هوش مصنوعی نداشت و هرچه بود حقیقت خودمان بود. ما آینه هم دیگر بودیم. نسل ما زندگی کرد و در این سن متوجه شده ام که مردم دارند ادای زندگی را درمی آورند. من به دنبال سادگی هایی هستم که به پلشتی آلوده نشده باشد اما هرچه میگردم کمتر مییابم!
وبسایت روزنامه امروز خراسان جنوبی