امروز خراسان جنوبی – محمد راعی فرد mohammadraeifard@yahoo.com / اپیدمی بزرگنمایی بیماری خاص و در عین حال خود گول زنکی است که یقه بسیاری از مدیران مان را گرفته و رها نمیکند، این که باز خورد مدیریتی را در قاب بولتن نویسی و با ارائه آمارهای شیک و غیر واقعی به زور به خورد مردم بدهیم که هیچ گونه مبنای علمی و واقعی ندارد نامش به نوعی دروغگوییست، چون آمارها باید مبنای سنجش و پایه علمی و پژوهشی داشته باشند، اینکه میزان سرمایه گذاری چه میزان، کجا هزینه شده، چه میزان نیروی انسانی به واقع درگیر آن هستند، باز خورد آن چه بوده و خروجی اش در جامعه منجر به چه تغییراتی گردیده است. اگر پردازش اینگونه آمارها درست بود که اکنون باید استان خراسان جنوبی گل و بلبل بود و برنامه ریزی و هدف گذاری و معیشت مردم در حد نمونه کشوری بود، باید از رتبه سی و یکم حداقل به ردیف سیام ارتقا مییافت، باید صنعت، معدن و کشاورزی اش الگوی کشور و سایر استان ها میشد، باید بیکاری، اعتیاد و قاچاق سه اصل فراموش شده میبودند، باید حداقل چهار یا پنج شهرستانش از فرودگاه قابل استفادهای برخوردار می بودند، باید راه آهنی میداشت و صدها باید دیگر! برخی آقایان به قول آن مثل معروف خود گوید و خود خندد عجب مرد هنرمندی، تبدیل شدهاند به نوار ضبط صوتی که در نشست های خبری یا مصاحبه ها تند و تند آماری را ارائه میکنند که انگار یا در این استان و کشور زندگی نمیکنند و یا دچار توهمات غریبی شدهاند، وقتی کسی نباشد که اینگونه آماردهی ها را به چالشی بزرگ و عمیق بکشد نتیجهاش همین میشود که همگان شاهد آن هستند! قصه آمارهای مجازی به مانند ابرهای گریز پاییست که از آسمان استان خراسان جنوبی میگریزند اما بارور نمیشوند تا ببارند بر این سرزمین نفرین شده بی باران، چه سر و صدا و تبلیغات و شعارهایی که داده نشد برای باروری ابرها، این استان چقدر خواری باید بکشد تا مراجع ذیربط دست از بازی های کودکانه برکشند و در دو ماه باقیمانده به زور هم که شده ابرها را ببارانند! مگر قرار نبود که این اتفاق در ماه های گذشته کلید بخورد؟ پس کو؟ سال به پایان رسید و زمین ها همچنان ترک خورده، بیمار و تشنه و در حال موت شاهد اختلافاتی هستند که بین ارگان های مسئول رخ داده و تبدیل به بازی فرسایشی کودکانهای شده است. آمارهای دروغین و ابرهای بی باران زاییده عملی است به نام بی کفایتی مدیرانی که نه مردم را درک می کنند و میبینند و نه حاضرند به خود تکانی دهند و نگاهی از سر ترحم به بیرون پنجره اتاق مدیرکلیشان بیندازند!