امروز خراسان جنوبی – زنگویی zangoei@birjandtoday.ir / فقط بمب نیست که منفجر می شود. قدرت کلمات انفجاری هم چیزی کمتر از بمب نیست. نمونه عینی کلمات انفجاری هم همین توئیت عجیب و غریب “دکتر محسن رضائی” است درباره عملیات کربلای ۴ که بعد از سه دهه آن را “عملیات فریب” خوانده است. سخنی که نه تنها واکنش افراد مختلف را بر انگیخت که آه را از نهاد جان رزمندگان هم برکشید. بازماندگان آن غافله نورانی به فغان آمدند از این سخن و فضای رسانه ای پر شد از حرف و حدیث ها. من اما به عنوان روزنامه نگار دفاع مقدس، خطاب به آقای رضائی می گویم که اصلا دوست نداشتم ماجرایی پیش بیاید که سخن شما را به جواب برخیزم. هنوز هم سعی می کنم شما را ” برادر محسن” بخوانم. همان برادر محسن که رزمنده ها با عشق و احترام بر زبان می راندند و در کنار “صیاد شیرازی” آن امیر دلاور ارتش توحید، دو بال پرواز و جهاد می دانستند. اما آقای دکتر! انگار دیری است آن شخصیت را در خود دفن و قبرش را هم سنگ و سیمان کردید. این اظهارات عجیب و غریب هم دارد خاک گور آن محسن را هم به باد می دهد. مثل همین اظهارنظر اخیرتان درباره “فریب” بودن عملیات کربلای ۴. انگار تازه بعد از ۳۲ سال به کشف تازه رسیدید! جناب دکتر! انگار سخنان سال های پیش را از یاد برده اید. لااقل یک جستجوی کوتاه در اینترنت می کردید و حرف های خود را باز می خواندید تا چنین سنگ به قبر” برادر محسن” نمی کوبیدید. جناب دکتر رضایی! خیلی از اظهار نظرهاتان با هزار اما و اگر مواجه است و- با عرض معذرت گاه به طنز می زند در کلام مردم که ما را به جد می آزارد- حتی در گذر زمان تغییر هم می کند. انگار فرمان را به مسیر دیگر می چرخانید. حرف های سیاسی و پیش بینی های اقتصادی و اجتماعی شما را که محقق نمی شود را اصلا قلم می گیریم. اما قطعا از افاضه جدید جناب تان نمی توان به همین راحتی گذشت. راحت عرض کنم: ناراحت هستیم آقای فرمانده. ناراحتیم از این که بعد ۳۲ سال که از شهادت برادران مان، در مظلومانه ترین حالت ممکن، می گذرد و دستان بسته شان تعریفی تازه از معصومیت به دست می دهد، جناب تان این گونه سخن بگوئید. این آیا تحریف تاریخ دفاع مقدس نیست؟ کاش مردانه به میدان می آمدید و قبول مسئولیت می کردید و نقش خودتان را در اجرای این عملیات لو رفته، تبیین می کردید نه این که با پاک کردن صورت مسئله، فکر کنید دیگر کسی دنبال جواب نخواهد بود. اگر قصد قبول مسئولیت هم نداشتید و ندارید لااقل به تکریم مردانی سخن می گفتید که به فرمان شما، به آب زدند و زنده زنده، با دست های بسته در خاک شدند. فکر نمی کنید مردم که از همه چیز باخبرند از شما خواهند پرسید که این چه عملیات فریبی بود که از عملیات های بزرگ هم تلفات بیشتری داشت؟ شما می خواستید دشمن را فریب بدهید یا خود را و ما را و تاریخ را. چطور دشمن را فریب دادید و تیربارهای روی آب را ندیدید؟ بفرمائید لطفا که در عملیات های غیر فریب آیا میزان شهدا و مجروحان ما به اندازه این عملیات به اصطلاح فریب بود؟ بگذریم که حرف فراوان است به خاطر دردهایی که در دل مانده است از عملیات عاشورایی کربلای۴ و غواصانی که با دست های بسته، راه آسمان را گشودند و مردم به تابوت هاشان دخیل می بستند. درد زیاد است پس حرف دردمندانه هم زیاد است اما گاه باید زبان در کام کشید تا لهیب سخن در جان ها ننشیند که امروز به فضای آرام نیازمندیم. جناب دکتر! از این بسیجی کوچک، بپذیرید که این گونه سخن گفتن از کربلای ۴، به بزرگی شما نمی انجامد بلکه هیبت فرماندهی تان را می شکند به ویژه نزد نسل امروز که هم اهل جستجویند و هم اهل پرسش. بعد از این باید پاسخ بدهید چرا بر صداقت چشم بستید؟ ما کربلای ۴ را با همه شهدایش، با همه اما و اگرهای فرماندهی اش، مثل کربلای ۵، والفجر ۸، بیت المقدس و فتح المبین، عزیز می دانیم اما واقعا نمی دانیم با این سخن تازه شما چه جواب تازه ای به فرزندان مان بدهیم که سخن شما را علامت سؤال کرده و جلوی ما می گذارند، واقعا نمی دانیم آقای دکتر رضائی. کاش حرف نمی زدید به احترام” برادر محسن” که در خاطره ها مانده بود….