امروز خراسان جنوبی – محمد راعی فرد mohammadraeifard@yahoo.com
دهه هفتاد دهه ای بود که چرخش نخبگان و تولید مدیران جوان و پرانگیزه به بن بست رسید و دایره مدیریتی کلان در کشورمان روز به روز تنگتر و تنگتر شد، برخی از نسل دهه هفتادی ها که مدیریت ها را قبضه کرده بودند در دایره ای فرو غلطیدند که شعاع و قطرش ریا شد و تدلیس، غرور شد و سوء ظن، شعار شد و خودخواهی، نسلی شبه مدیر که نیاز به تمجید داشت تا مدیران زیردست را تائید کند و به اموری امتیاز دهد که هیچ سنخیتی با علم مدیریت نداشت، هر چند که گاه مدیران خوبی هم در این آشفته بازار به چشم می آمدند اما این تعداد اندک توان لازم برای عملیات مدیریتی نداشتند و زود از گردونه خدمت بی منت و البته تخصصی خارج شدند.
هیچ تعریف و بسترسازی در تربیت مدیران وجود نداشت و برخی از مدیریت های کلان کشور در بین تعداد معدود و محدود مدیران حاضر تند وتند دست به دست می شد، همانی که وزیر نیرو بود در برهه ای دیگر می شد وزیر صنعت، آنی که وزیر مسکن بود می شد فلان وزیر و کم کم و چون زهری که به آهستگی تأثیرش را می گذارد در دو دهه بعد مدیران پیر و فرتوت و سوپر میلیاردرهایی را باز تولید کرد که اکنون نیز به هیچ عنوان حاضر به کناره گیری و سپردن کار به کاردان و نسل سوخته جوان نبوده و نیستند.
برخی از آنان چنان امر بر ایشان مشتبه شد که به این باور رسیدند که ماموریتی ماورایی دارند و خویش را خط قرمز دانستند. کشور را تهی کردند از افرادی که می توانستند معجزه ها بیافرینند، آنچنان بر آنان سخت گرفتند که جلای وطن کردند و داشته های علمی شان را به ثمن بخس بر غربیان عرضه کردند و ما همچنان در باد شعارهای مان قیلوله زدیم و هیچگاه و هیچ کس نتوانست و نگذاشتیم که نقدمان کنند، باور کردیم که کسی هستیم و جز ما کسی عرضه کارکردن و شعاردادن ندارد، بیسوادی و کم سوادی مان را در پس نقاب ریا، تدلیس، خوش رقصی ها، تملق گویی ها، تهمت های ناروا و دروغ پردازی پنهان کردیم و اصل را گذاشتیم بر طرد و حذف دیگران، باورمان شد که پست ها و مدیریت های کلان و غیر کلان ارث پدری ماست و بدین ترتیب دچار سندرم خودشیفتگی مزمن شدیم. اینک و در بحبوحه جنگی نابرابر که قرار است باز مردم مان تقاص اش را پس بدهند با همان افکار سال ها پیش و مظنونانه و در سال های پیری و عدم قدرت تطابق شرایط روز باز در مقابل خواست عموم مردم مقاومت می کنیم و سلاح های زنگ زده و افکار فسیل شده مان را حاضر نیستیم با جابجایی با نسلی که بسیار بیشتر از ما قدرت تحلیل و فهم دارد برای همیشه بازنشسته شویم و دمی در تنهایی خویش بیاساییم و تورقی کنیم بر کارها و مدیریت های چند دهه قبل مان تا بدانیم و بفهمیم با خودمان، مردم مان و کشورمان چه کرده ایم!! کشور اینک نیاز به نسلی با خونی تازه و تمیز دارد، نیاز به بازآفرینی نقشی دارد که از او دریغ شده، نیاز به افکاری نو و دوری از هرگونه شعارزدگی های خانمانسوز و زهوار در رفته دارد.
آقایان مدیر و پیرانی که دیگر گوشتان سنگین شده و صدایتان می لرزد و قدم هایتان کم اثر و کند، تابحال شده که شش ماه حقوق نگرفته باشید تا از فشارهای کمرشکن اجتماعی به ناچار فریاد سر دهید و با باقیمانده شرف و عزت نفستان برای حق تان به ستیز با ظلم برآیید ولی تنبیه شوید؟!! از درون حلقه های محافظینتان خارج شوید و به میان مردم آیید، حتما عاقبت بخیر خواهید شد …!!!