امروز خراسان جنوبی – محمد راعی فرد mohammadraeifard@yahoo.com
قبلا هم سازمان هایی که کارشان پژوهش در زمینه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دنیاست اعلام کرده بودند که ایران رتبه بالای عصبانی ترین مردم جهان را دارد!! این قدر مشکلات ریز و درشت در زندگی عوام وجود دارد که مدیران و مسئولین ذیربط این نوع آمارها را یا نمی بینند و یا برایشان دیگر در اولویت نیست.
در آخرین خبری که در این زمینه در خروجی خبرگزاری ها درج شده بود نیز رتبه کشورمان در بین ده کشور افسرده جهان جای گرفته است، که در زیر آوار سنگین آنها مدفون گردید.عصبانی بودن و افسردگی آنان دو روی یک سکه بدخیم و بدشانس هستند، سکه ای که به نام مردم ضرب شده و در دست آنها در حال چرخیدن است، شیر یا خط بودنش هم فرق نمی کند مهم نحسی آن است.چرا و به چه دلیل یا دلایلی چنین رتبه های بالایی را کسب کرده ایم و مفهوم میدانی و علمی آن چیست؟اگر این اصل علمی را بپذیریم که تمامی ارکان یک جامعه به هم وابسته بوده و نمی توان آنها را از هم منفک کرد، آنگاه بهتر می توان به تأثیرات مخرب و سرطان گونه این دو پدیده شوم یعنی عصبانیت و افسردگی مردم پی برد و به نتیجه رسید.این که مردم جامعه ما سطح تحمل انتقاد و آستانه تحمل شان به شدت افت کرده را نمی توان رد کرد و یا نفی نمود، ارتباطات اجتماعی و مناسبات بین قشری در جامعه اثباتی است بر این ادعا!!حتی این دو پدیده مخرب نیز در بین مدیران و مسئولین رده های بالا، متوسط و پایین کاملا قابل درک و لمس و دیدن است.
این که زود فریاد برمی آوریم و مشت گره می کنیم و کف بر دهان می نشانیم و ضجه و گاه عربده کشی نشان از این دارد که فضای تعامل و گفتگو و منطق کاملا و یا بسیار زیاد مسدود و یا محدود شده است، بدون تفکر و عقلانیت فریادمان را بر سر می گذاریم و کلمات سخیف، پر از نکبت، کینه، فحش، ناسزا، تهمت و دروغ نثار هم می کنیم آن هم به نام مردم و به نمایندگی از آنان، با نگاهی محققانه اگر مجموعه سخنرانی ها، میزگردها، بزرگداشت ها و… را از صبح تا غروب از طریق خبرگزاری ها، مطبوعات، تریبون های مختلف مجلس و صدا و سیما مورد تحقیق و مطالعه دقیق قرار دهیم درخواهیم یافت که از کلمه مردم و از سوی آنان چه حرفها و تصمیم سازی هایی که نمی شود، مردمی که اصلا روحشان هم خبر ندارد اما شده اند گوشت جلوی توپ اصولگرایان و اصلاح طلبان و میانه روها!!
همه به نام مردم و از سوی آنها، دایم درگیری، لفاظی و خشونت کلامی و نوشتاری، نتیجه اش آنی شده که مردم می بینند، موج و سونامی مرگبار ناامیدی و پمپاژ آن در روح و روان مردم، همان مردمی که مسئولین را انتخاب کرده اند، همان مردمی که تاکنون صبوری کردند و بخشیدند و دم برنیاوردند.
وقتی جامعه ای دچار افسردگی شد دیگر توان همراهی، همگامی و همدلی با هیچ دولتی را نخواهد داشت، تبدیل به منفعلانی می شوند که دیگر هیچ چیزی و هیچ عاملی آنان را برنمی انگیزاند، تبدیل به آدم های عصبانی می شوند که نه رانندگی می دانند و نه قانون، نه خونسردی را به یاد می آورند و نه تفکر و همبستگی را. جامعه ای که برای نشاط آن برنامه نداشته باشیم کم کم به زیرزمین ها پناه می برد، کم کم پنهان کاری از حاکمیت را یاد می گیرند و اعتمادشان سست و دچار ریزش می شود.
آقایان!! مردم را دریابید، دیگر بس است، مردم از این که سیبل سیاست بازان شده اند دیگر رمقی برای شان نمانده.
آقایان!! مردم افسرده و عصبانی که دستپخت آشپزان مدیریتی خودتان است را دوباره بازسازی کنید.