امروز خراسان جنوبی – زنگویی zangoei@birjandtoday.ir
نامِ عباس که به میان می آید در کنار حسین(ع)، اعجاز ظهور توأمان ماه و خورشید را می توان دید در آسمانِ معرفت. گویی قرار است تا با وجود دامن گستری خورشید، ماه و مهتاب را هم ببینیم. شاید خدا می خواهد ما را به میهمانی فهمِ یک رازِ رشید برد و رشیدمان فرماید. اینگونه است که ما را به افتخار درکِ تازه از عباس و حسین در قامت فهم تازه از جانباز و شهید می برد. عجیب اینکه میان تولد سید الشهدا و پرچمدارِ جانبازی هم فاصله ای نیست بلکه در چرخش لیل و نهار، به هم وصل است چنانکه گویی میان جانبازی و شهادت هم فاصله ای نیست که این آخری، تکرارِ هر روضه اولی است. چه زیبا فرمود قافله سالار انقلاب، حضرت آیت ا… خامنه ای که؛ جانباز هر روز شهید می شود. بله، هر روز شهید می شود تا شهادت بماند. تا آزادگی بماند و تا اسارت، هرگز، ما را در دامِ خویش نبیند که ما اسارت ناپذیریم. من این تصویر را که پیشتر ها در ذهنم نقش بست و برکاغذ نشست را بسیار دوست دارم چه باورم در باره این عاشقانِ هزار چاک پیرهنِ خدا این است و هنوز عطر تازگی از آن استشمام می کنم. شما هم بخوانید . حتما در ذهن شما هم سیمای نورانی جانبازانی چنین زنده خواهد شد؛ گلوله که آمد بر زمین افتادنت را دیدم اما یقین داشتم که این افتادن، زمین خوردن نیست بلکه عین ایستادن است، خود قامت کشیدن است. یقین کردم دیگر هیچ تندبادی، هیچ انفجاری نمی تواند در ایستادگی ات خللی ایجاد کند… گلوله که آمد، زخم هایت را دیدم که چشمه شده بود و زلال خونت که بر خاک می ریخت و باور کردم، خشکسالی، برای همیشه از میان خواهد رفت و به کلمه ای مهجور در لغت نامه ها تبدیل خواهد شد که جاری خون تو، خاک خدا را به باور بهار می رساند، آن گونه که نفس به نفس شکوفاتر می شود و گل به گل پیراهن باور مردمان را گلستان می کند. گلوله که آمد تو که بر زمین افتادی، زخم های تنت که چشمه شد،خونت را دیدم که در زمین به سمت کربلا جاری شد، ایمان آوردم به امتداد ثارا… در تاریخ بشریت و به شهادت آمدم «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را و یقین کردم جاودانگی نهضت امام حسین(ع) را که هرگز به پایان نمی رسد، بلکه در هر عصر و در میان هر نسل، یزیدها را به پایان می رساند و خود همواره در آغازی دیگر قرار می گیرد… گلوله که آمد، زخم های تنت که چشمه شد، خونت که در زمین خدا، خدا را خواند، یقین کردم تو را در قامت شهید که نه یک بار، که هر روز شهید می شوی و هر بار شهید شدنت دیده ها را و دل ها را بیدارتر می کند. مثل خورشید که با هر بار طلوع، انسان ها را به روز دیگری می برد و یک روز بزرگ تر می کند، مثل ماه که لحظه هاشان را زلال می کند، تو هر روز شهید می شوی جانباز و ما هر روز در پرتو انوار شهادت تو، به شهود می رسیم و خود را و خدای خود را بهتر می شناسیم… گلوله که آمد، زخم هایت که چشمه شد، خونت که به سمت کربلا جریان یافت یقین کردم جاودانگی ات را بر صراط مستقیم حق و حقیقت و باور کردم زمین هرگز از زادن «شهید» سترون نخواهد ماند، خشکسالی از میان خواهد رفت و بهار خواهد شد و ما مردمان نیز در پرتو بهار پرطراوت شما هر بامداد نماز صبح را با رکعتان عشق تعقیب خواهیم خواند. گلوله که آمد، خونت که جاری شد، حلول نور شهید را در جبینت هویدا دیدم که هل من ناصر ینصرنی حسین(ع) را هر روز لبیکی عاشقانه خواهی گفت. به آوازی چنان جلی که صدایش را همه دنیا بشنود. بشنود و بیدار شود که اذان خونِ تو باید مردمان را به نماز بکشاند، نمازِ آزادگی…