ناهید تصمیم خود را برای جدایی از صادق گرفته است. او دلیلش را اعتیاد شوهرش به فضای مجازی و بازی های رایانه ای عنوان می کند و باورش نمیشود شوهرش بازی رایانه ای و گوشی اش را به او ترجیح می دهد.
او که معتقد است تا دو ماه پیش عشق، محبت و شادی در وجود همسرش موج می زد، می گوید: اکنون همه چیز تغییر کرده و تنها حسرت آن روزها مانده است.
از زندگی مشترک آنها ۲۷ ماه گذشته است. آنها یک سال عقد بوده اند و دوران خاطره انگیزی را کنا رهم گذرانده اند. اما اکنون هر روز که میگذرد اوضاع زندگی مجازی بر زندگی واقعی ترجیح داده می شود.
ناهید می گوید: دیگر صدای عزیز گفتن صادق شنیده نمی شود. او باورش نمی شود مردی که برای به دست آوردن او زمین و زمان را به هم ریخته بود، دیگر علاقهای به او ندارد، دیگر توجه ها کمرنگ شده و یا اصلا وجود ندارد، دیگر مهر و مهربانی وجود ندارد. رشتههای عشق و محبت آنها رنگ باخته است. صفا و صمیمیت جای خود را به بازی کلش آف و چت در تلگرام داده است، ناهید باورش نمی شود بخاطر گوشی موبایل همسرش به این بنبست در زندگی رسیده باشد. حالا نفرت جای آن همه عشق را گرفته تا جایی که ناهید طلاق می خواهد.
او می گوید: ابتدا شوهرم گوشی ساده ای داشت و فقط برای تماس گرفتن استفاده می کرد ولی من گوشی هوشمند داشتم، اما بعد از مدتی که عقد بودیم شوهرم گوشی هوشمند خرید تا این که در پی رفت و آمد با برخی دوستان با نرم افزارهای موجود در تلفن های همراه هوشمند و شبکه های اجتماعی و بازی های رایانه ای بیشتر آشنا شد.او ادامه می دهد: عاشق شوهرم بودم. او مرد ایدهآلی بود. همه چیز خوب پیش میرفت فکر نمیکردم روزی پایمان به دادگاه خانواده باز شود. تا اینکه سه ماه قبل و با بازی کلشآف کلنز و دیگر بازیهای رایانهای همه چیز را باخت. اوایل گمان میکردم شوهرم برای تفریح این بازی را در گوشی تلفن همراهش نصب کرده است. توجهی نمیکردم و میگفتم بعد از چند روز از این بازی و دیگر بازیهای رایانه ای خسته میشود و آن را ترک میکند، اما انگار اشتباه میکردم. شوهرم حتی وقتی به مهمانی میرفتیم یا در مسافرت بودیم، دستبردار نبود و همیشه مشغول بازی بود. دیگر عشق و علاقهای به من نشان نمیداد. پرخاشگر شده بود و حوصله هیچکس را نداشت. حتی برای شام خوردن مدتها باید سرسفره مینشستم تا او حملهاش را در بازی انجام دهد و بیاید. وقتی به او اعتراض میکردم، توجه نمی کرد و ساعتها در اتاقش میماند. سعی کردم با این رفتارهایش کنار بیایم، اما بیفایده بود.
شوهرم از صبح تا شب پای این بازیها مینشیند و همه زندگیاش را رها کرده است. به حرف من و هیچ کس دیگر هم گوش نمیکند. فقط به دنبال این است که چه بازی جدیدی آمده تا آن را تهیه و بازی کند. او مثل بچهها میماند. اکنون دو گوشی دارد و دائم گوشی را با هم جابجا می کند و سرش داخل گوشی هست، شب را به صبح می رساند و اصلا متوجه زمان و ساعت نیست.
ناهید می گوید: بازی رایانه ای هوویم شده است و امانم را بریده حتی موجب شده ناراحتی اعصاب پیدا کنم، هر روز که می گذرد اوضاع زندگی ما وخیم تر می شود، به آخر خط رسیده ام حتی خانواده ام دیگر تحمل این وضعیت را ندارند.
نمی دانم چی شد که شوهرم به فضای مجازی و بازی رایانه ای معتاد شد، این بازی رقیب سرسختی برای زندگیمان شده و حتی گفتوگوی خانوادههایمان نیز او را سر بهراه نکرده است، رفتارهایش باعث شده من جلوی همه خجالت بکشم و سعی کنم کمتر در جمع حاضر شوم. همه شوهرم را مسخره میکنند و من خجالت میکشم. هرچه با او صحبت میکنم فایدهای ندارد و او باز کار خودش را میکند.
شرایطی که شوهرم به وجود آورده به گونه ای است که دیگر تاب ماندن در آن خانه را ندارم دل به دریا زدم و ابتدا ماجرا را با خانواده خودم و بعد از آن با خانواده شوهرم درمیان گذاشتم. اعضای خانواده خیلی تلاش کردند اختلاف به وجود آمده را حل کنند تا همچون گذشته به زندگی خود ادامه دهیم، اما اینگونه نشد و من دیگر حاضر به ادامه این زندگی نیستم و تصمیم به جدایی گرفتم.
تصمیم گرفتم مهریهام را ببخشم و از شوهرم جدا شوم. تحمل ادامه این زندگی را ندارم. اگر دوباره به خانه برگردم من میمانم و هوویی به نام گوشی و بازی رایانهای.