یادداشت امروز / شب قدر و ادب دعا کردن

شب های قدر، بهار توأمان دعا و اجابت است . هنگامه نیایش و بارش است و ما نیز، اهل دعا هستیم و لب ها مان، دست هامان را هم در پی دارد اما دایره دعاهای بعضی ماها، از مساحت خانه خودمان هم فراتر نمی رود. اگر همه دعاهایمان را فهرست کنند می بینیم جز برای خود چیزی نخواسته ایم. اصلا انگار در دایره دعامان کس دیگری وجود ندارد. متاسفانه به کوچکی خود دعا می کنیم نه به بزرگی حضرت حق که باید اجابت کند دعاها را. نمی دانم چرا، این را بارها نوشته ام که این قبیل دعا کردن ها مرا یاد آن ماجرا می اندازد که وقتی ابر پرباران شد، باغچه گفت: ببار، ابر گفت: کجا؟ باغچه گفت: این جا، باغ گفت: ببار! ابر گفت: کجا؟ باغ گفت این جا. مزرعه گفت: ببار! ابر گفت: کجا؟ مزرعه گفت: این جا، زمین گفت: ببار! ابر گفت: کجا؟ زمین گفت: همه جا! بله، هر کدام به وسعت دست ها و آغوش خود، طلب باران می کردند. حال آن که ظرفیت آسمان و ابر بیشتر از این ها بود، اما زمین همه جا را گفت و … این قصه ما آدم ها هم هست هر کداممان باغچه و باغ و مزرعه خود را می بینیم در صورتی که همان عزیزی که گفته اجابت  مان می کند اگر او را بخوانیم، کرامتش برای همه است. رحمتش عام است و مهربانی اش نیز هم. پس بکوشیم در این لحظه های نورانی، که «اندرون از طعام خالی» است و فرصت آن که در خویش «نور معرفت» ببینیم فراهم است، دست هایمان را چنان به آسمان بفرستیم که فاصله زمین و آسمان به صفر برسد. در این لحظه ها که دست در دامن عرش می زنیم برای هم دعا کنیم. من برای تو، تو برای من و نیز برای همه. حالا که قرار است رفع گرسنگی را بخواهیم چرا فقط برای خود؟ خدایی که می تواند مرا سیر کند توان سیر کردن همه را دارد. پس «اللهم اشبع کل جائع» چرا دایره دعا را چنان تنگ بگیریم که فقط خود در آن قرار بگیریم؟ چشم از خود برگیریم تا همه را ببینیم و بخوانیم «اللهم اکس کل عریان» وقتی عضوی از بدنمان درد می گیرد فقط همان را در نظر نیاوریم بلکه به حرمت وسعت شفای خدای شافی دعا کنیم و بخوانیم «اللهم اشف کل مریض».
در دعا اصلا نباید حسود بود بلکه باید دل دریا کرد تا دست هایی که در آسمان پرواز می کند، آزادی را برای همه بخواهد و به زمین آورد به حرمت «اللهم فک کل اسیر» در دعا باید از اسیران ظاهری فراتر رفت و چنان دعا کرد و آمین گفت که همه از بند اسارت نفس و شیطان آزاد شویم. از آمین گو سخن به میان آمد، من باور دارم گاه، حرمت «آمین گوست» که دعای دعا کننده را مستجاب می کند و خدا آن قدر عاشق تواضع آمین گوست که گاه ابر را هم همراه او می کند، چنان که در قصه ای تمثیلی می خوانیم در بیابان دو همراه بودند و هوا سوزان، یکی گفت دعا کنیم خدا ابری بفرستد تا سایه سرما شود در زیر تیغ خورشید. اولی به دومی گفت دعا کن، دومی با خود گفت آن قدر گناه کرده ام که شرمم می کند دعا کنم. با کدام رو خدا را بخوانم؟ پس به اولی گفت شما از ظاهرتان پیداست، اهل صلاحید دعا بفرمایید تا به اجابت رسد و اولی دعا کرد و دومی آمین گفت و ابری پدیدار شد بر سرشان اما وقتی راهشان از هم جدا شد، ابر بر سر آمین گو رفت… آری گاه آن که صادقانه آمین می گوید گره گشا می شود، پس برای همه دعا کنیم و همه آمین بگویند تا راه آسمان باز شود. خوبی ها را هم برای همه بخواهیم تا در هم افزایی خوبی ها، همه از آن بهره مند شویم و جامعه ای داشته باشیم سرشار از نور که همه جایش روشن باشد و چشمان همه نیز روشن شود، البته باید هم آداب دعا را رعایت کرد و هم ادب دعا خواندن و آمین گفتن را تا اتفاق مبارک اجابت، جامعه را به جلوه ای از بهشت میهمان کند…

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*