در سال ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمد اما از خاندان حائری مازندرانی بود.پدرش عبدالامیر رشیدی، سفیر و پدر بزرگش علامه ابن شیخ حائری از روحانیون مشروطه بود. رشیدی در کنار فارغ التحصیل شدن در رشته کارگردانی،کارشناسی حقوق سیاسی از دانشگاه ژنو را هم در سوابق تحصیلی اش داشت.رشیدی در سال ۱۳۴۳ در تئاتر که وابسته به وزارت فرهنگ بود استخدام شد.او البته یک سال قبل از آن فعالیت هنری اش را با بازی در تله تئاتر«در جزیره ای غریب» در کنار هنرمندانی مانند منوچهر فرید و محمدعلی کشاورز، آغاز کرد.رشیدی بازی در دومین کارش را نیز در همین سال تجربه کرد.او در این سال در تله تئاتر «سیسیل یا مکتب پدران» ،پانزدهمین ساخته جعفر والی با علی نصیریان هم بازی شد.او در سال های ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹ ، مجموعا هفت تله تئاتر را کارگردانی کرد که «سیزیف و مرگ» ، «خوشابه حال بردباران» و «همسفر»مهمترینن این آثار بود.سال ۱۳۵۰، آغاز دوری رشیدی از تلویزیون برای یک دوره پنج ساله و شروع فعالیت هایش در سینما بود.او در سال ۵۱ با بازی در ۴ فیلم سینمایی،یکی از پرکارترین سال های کاریش را تجربه کرد.او سه سال بعد به همراه بهروز وثوقی در فیلم کندو ، یکی از آثار مشهور موج نوی سینمای ایران به بازیگری پرداخت.دهه شصت برای رشیدی، سال های پرکاری بود. حضور در سریالهای هزاردستان (به کارگردانی علی حاتمی) در نقش «مفتش شش انگشتی»، کوچک جنگلی (به کارگردانی بهروز افخمی)درنقش«مستوفی الممالک»،گرگها(به کارگردانی داود میرباقری)، عطر گل یاس (به کارگردانی بهمن زرینپور) وفیلم سینمایی کمال الملک (به کارگردانی علی حاتمی) وهمچنین تلهتئاتر یکی ازاین روزها (به کارگردانی فریدون فرهودی)، تنها بخشی از هنرمندی رشیدی در این سال ها بود.رشیدی در سال های ۱۳۷۳ تا ۱۳۹۰ در سریال های بسیاری حضور یافت که تنهاترین سردار، پزشکان، ولایت عشق و معصومیت از دست رفته، نشانی، بیداری، خستهدلان، مختارنامه و کلاه پهلوی شناخته شده تر از دیگر آثار وی در این سال ها هستند.
رشیدی که در بیان کلمات وسواس خاصی داشت، استاد مسلم فن بیان در سینمای ایران بود.او در سال ۱۳۹۱ نشان درجه یک فرهنگ و هنر ایران را از رئیس جمهور وقت دریافت کرد.رشیدی سال های پایانی عمرش را به سبب بیماری آلزایمر، کمتر در اثری سینمایی و یا تلویزیونی حضور می یافت. مفتش سینمای ایران پیش از خانه نشینی، روزهای نبودنش را بسیار مجسم کرده وحتی برای سنگ قبرش جمله ای را آماده ساخته بود.او در کتاب«سنگ قبر هنرمندان» که توسط پوریا تابان گردآوری شده بود و در سال ۹۴ از آن رونمایی شد، نوشت:«از مرگ برای خودم نمیترسم، مرگ واقعیتی است که آدم باید آن را قبول کند. وقتی به مرگم فکر میکنم بغض امانم را میگیرد. به خاطر درد و غمی که خانواده و نزدیکانم تحمل میکنند. ناراحت میشوم. مخصوصا برای نوهام «سینا» که خیلی به من وابسته است و نمیتواند مرگ را بفهمد و باور کند.دوست دارم سرپا بمیرم مثل پدرم. دوست دارم تلپ بیفتم.اولا من که روی سنگ قبرم را نمینویسم، ولی اگر قرار باشد خودم نوشتهاش را انتخاب کنم، شبیه به جمله سزار خواهد بود.او گفته«آمدم. دیدم و پیروز شدم» من هم روی سنگ قبرم مینویسم« آمدم. دیدم و رفتم.»
روزی علی حاتمی به رشیدی، نصیریان،کشاورز، مشایخی وانتظامی لقب پنج ژنرال سینمای ایران را داده بود و همان پنج نفری که پرویز پرستویی از آنان با نام پنج تن استاد سینمای ایران یاد کرد.همان پنج نفری که دیگر پنج نفر نیستند.رشیدی۲۵ تیرماه ۱۳۱۲ آمد،۸۳ سال دید و در ۵ شهریور ۱۳۹۵ رفت.