سیلیِ آقای قانون گذار بر گونه قانون!
امروز خراسان جنوبی – محمد فاضل
ناخوش احوالیم. روح و روان مان هم اگر استخوان می داشت، صدای شکستنش به آسمان می رسید. آرامش ستیز شده اند خبر های بدی که مثل قطار شترهای مست، بر روانِ مردم پا میکوبند. مستِ قدرت اند انگار مسببان این قبیل خبر ها و هیچ هم شرمشان نمیآید از شنیدن آخ که از جان افتادگان زیر گامشان، به آسمان میرسد. نمی دانند که خدای آسمان غیور است بر گرفتن حق سیلی خوردگان زمین. نمی دانند که وقتی سیلی می زنند باید گونه خود را هم برای خوردن سیلی در امروز و فردای زندگی آماده نگهدارند. این سنتِ روزگار است؛ امروز بزنی، فردا می خوری. این که فلان قاضی در فلان شهر، سرباز را به کتک گرفت، تاوان دارد. سرباز چهره او را از زیر ماسک نشناخت و مدرک شناسایی خواست و واقعه آن شد که قلم از یادآوری آن شرم می کند. شبیه آن ماجرا در خبری دیگر، همین روزهای پیش در خیابان های تهران اتفاق افتاد و دست نماینده ای بر گونه سرباز جوان راهور نشست و داد از دل و زبان او برخاست. آقای قانون گذار می خواست بدون مجوز قانونی از خط ویژه عبورکند و مأمور قانون جلویش را گرفت و سیلی خورد. به واقع اما این قانون بود که از قانون گذار قلدر سیلی می خورد. این ها ماجراهای فیزیکی بود که خبر شد و به عالم خبر کرد والا برخوردهای زبانی که فراوان است و فراوان تر هم می شود. در تلویزیون رسمی نظام که با بودجه همه مردم اداره می شود، شخصی می آید و به رئیس جمهور کشور توهین می کند و می رود. در دیگر محافل و رسانه های رسمی و غیر رسمی و فضای مجازی هم خبرهایی از این دست مدام در حال تولید انبوه است. کسانی هم که باید چاره کنند خود آتش افروز این ماجرایند. نمی دانند انگار که در تنور توهین و تخریب، آنچه می پزد نانِ تفرقه است که دشمن از آن لقمه برخواهد گرفت چنان که پیش از این برداشت کننده اصلی کاشت و داشت تفرقه، همو بوده است؛ دشمن!
حالم بد است از این خبرها که میخوانم. زخم این خبر ها سخت تر از زخم تیر و ترکشی است که در دفاع مقدس به جان می خریدیم. کاش خبرنگار نبودم تا خبر نمیخواندم به این فراوانی. کاش دستی که هنوز بوی باروت می دهد تکلیف نوشتن نداشت. کاش…اما نه، با قدرتِ جان گرفته به یاد شهیدان می نویسم که این خبر ها نسبتی با انقلاب و فرهنگ انقلاب ندارد. انقلاب را در سیره عملی مبارک آنان برای همه تعریف کرد. ماجرای سینه خیز بردن خرازی را، ماجرای پشت در گذاشتن بابایی را، ماجرای در خیابان نشستن چمران را. اصل انقلابی گری رفتار آنان بود. سندرم دست بی قرار اینان که خود سینه زن زیر پرچم ضد انقلاب است.