اعجوبه هایی هستیم برخی از ماها. همه چیز را برای خود می خواهیم و برای رسیدن آن هر کاری می کنیم چه شکستن دل پدر و مادری پیر باشد یا حرز آبروی برادر و خواهر. حق و ناحق را در هم می آمیزیم و در انبان خویش می کنیم. غافل از اینکه فردایی در پیش است که «فمن یعمل» را با مثقال ذره» می سنجند چه خیر باشد و چه شر. حالا بگذار در امروز و این دنیا به هر دلیلی کسی جلوی مان را نگیرد که البته در همین دنیا هم فراوان، جلوی آدم را می گیرند و به محکمه می کشانند. هم محکمه قضایی و هم محکمه افکار عمومی مردم. یعنی اگر محکمه وجدان آدمی هم به تعطیلی همیشگی رسیده باشد، باز هم محکمه قاضی باز است و ترازو برقرار و هم محکمه افکار عمومی که هرچه ناحق بالا رفته باشی، باز به زیرت می کشد چنانکه استخوان های آبرویت هم در هم بشکند و صدایش تا همه جا بکشد اما تا به آنجا نرسیده، برخی هامان بعد حق و ناحقی که می کنیم، سرمان را کبک وار زیر برف می کنیم و می پنداریم، کسی هم ما را نمی بیند حال آنکه از زانوی ما پیداست، راهی که رفته ایم و به کجا که پا نهاده ایم.کم ندیده ایم متاسفانه از این افراد که اهل مناسک هستند ولی انگار از معارف چیزی نمی فهمند! نمی دانند که روح و جان عبادت، حلال اندیشی و حق مداری است والا اگر کسی حقی بر ذمه داشته باشد، به کربلا هم که برسد بیرونش می کنند چنانکه معروف است شب عاشورا امام(ع) فرمودند هر کس حقی برگردن اوست، برود. خب وقتی در روز عاشورا برای کسی که حقی برگردن داشته باشد، جایی نباشد آیا امروز، کربلا چنین افرادی را خواهد پذیرفت؟
یاد سخن یک مادر افتادم که فرزند جفاکارش آمده بود و می گفت می خواهم به کربلا بروم و مادر که نماد مهربانی و گذشت است اما اینجا کوتاه نیامد و گفتش اول ذمه ات را از حق خواهر و برادرت و از حق دیگران بری کن و بعد برو! راست می گفت این مادر.کسی که حق الناس بر ذمه دارد، حتی بر فرض محال اگر شهید هم بشود باید پاسخگو باشد چه خدایی که همه گناهان او را می بخشد بر روی این یک قلم گناه، قلم عفو نمی کشد. فکر می کنم ما برخی ها که به اعجوبه هایی خود محور تبدیل شده ایم باید هر جور شده به محور حق برگردیم و حق الناس را ادا کنیم و الا اگر مدام هم بر سجاده بنشینیم هیچ دردی دوا نخواهد شد که حق الناس را حرمتی سنگین است که خدای عبادت شده هم نمی بخشد….