مقاله/ از پدرسالاری تا فرزندسالاری


در این مقاله به تربیت افراط گونه و تفریط گونه خانواده های ایرانی اشاره شده که هرکدام از آنها منجر به پدیده هایی همچون پدرسالاری و فرزندسالاری شده است.

در این مقاله می خوانید:

از اواسط دهه ۷۰ به بعد و با افزایش سرعت صنعتی شدن در کشورمان همراستا با شعار دولت که به سازندگی معروف بود، مدل حرکت خانواده ها تغییر کرد. در این بازه زمانی شاهد مادرانی با تحصیلات بالاتر بودیم که هم پای شوهران خود در بیرون از خانه به کسب درآمد می پردازند و به مرور زمان دارای استقلال مالی و هویتی شده اند. عدم حضور همزمان مادر و پدر در خانه منجر به پذیرش کودکان در مهدهای کودک شد. فرزندان چنین خانواده هایی با آزمون و خطاهای شخصی به مسائل زندگی پی برده اندو کمتر سایه والدین را در طول روز بالای سر خود ببیند، کمتر از گذشته نسبت به سخنان والدین اهمیت داده و اصطلاحا حرف شنوی ….”

“…. متولدین اواخر دهه هفتاد یا دهه هشتاد که در محیط فرزند سالارانه به رشد می کنند، در دهه های آینده امکان بروز قدرت و تحکمی که در خانواده خود داشتند را در جامعه پیدا نکرده و شاهد نسل جوانی در آینده هستیم که سرخوردگی اجتماعی را تحمل می نمایند ….”

متن کامل مقاله:

از پدرسالاری تا فرزند سالاری

بررسی آسیب های تربیتی توسط نسل پدرسالار و بروز نسل فرزندسالار

 

حتما شما هم این جمله معروف را در میان خانواده خود شنیده اید که می گویند، زمان ما پامون رو جلوی پدرمون دراز نمی کردیم ولی حالا…!!! بیان چنین جمله ای بیانگر تغییر رفتارهای کودکان و نوجوانان در گذر سالها بوده که خود نشان دهنده تغییر عرفی در میان خانواده هاست.

وقتی کلمه پدرسالاری به گوشمان می خورد، ناخداگاه ذهن همه ما را به سمت و سوی فیلم معروف پدرسالار با بازی به یاد ماندنی محمد علی کشاورز می اندازد. در فیلم پدرسالار، پدر خانواده برای اینکه همه فرزندانش را در کنار خود جمع کند، قسمتی از خانه بزرگ و ویلایی اش را در اختیار پسرانش قرار می داد و وقتی یکی از عروس های خانواده خواستار زندگی جداگانه ای نسبت به خانواده پدرشوهرش شد، با واکنش شدیدی از طرف خانواده شوهر و به خصوص پدرشوهرش مواجه شده و داستان به فراز و فرودهای مختلفی منجر شد.

از همین ماجرای کوتاه در درون فیلم می توان به معنای پدرسالاری پی برد، هرآنچه پدر می گوید و لاغیر!!! حتی اگر خواسته هایش در حوزه شخصی زندگی فرزندانش و غیر منطقی باشد. در گذشته محوریت مدیریت خانه با پدر بوده و حتی فرزندان پس از کسب تحصیلات ابتدایی به محل کسب پدر جهت ادامه راه وی می رفتند. مادر ها در خانه بودند و به تربیت فرزند می پرداخته و گاهی با خیاطی و یا هنرهای دستی زمان می گذراندند. می توان گفت از اواسط دهه ۷۰ به بعد و با افزایش سرعت صنعتی شدن در کشورمان هم راستا با شعار دولت که به سازندگی معروف بوده، مدل حرکت خانواده ها تغییر کرد. در این بازه زمانی شاهد مادرانی با تحصیلات بالاتر بودیم که هم پای شوهران خود در بیرون از خانه به کسب درآمد می پردازند و به مرور زمان دارای استقلال مالی و هویتی شده اند. عدم حضور همزمان مادر و پدر در خانه منجر به پذیرش کودکان در مهدهای کودک شد. فرزندان چنین خانواده هایی کودکی خود را به تنهایی و به همراه دوستانشان سپری می کردند و به همین منوال بزرگ شده و به مدرسه رفتند. وقتی کودکی خود با آزمون و خطاهای شخصی به مسائل زندگی پی برده باشد و کمتر سایه والدین را در طول روز بالای سر خود ببیند، کمتر از گذشته نسبت به سخنان والدین اهمیت داده و اصطلاحا حرف شنوی خواهد داشت.

پدر و مادرهایی که وقت کمتری برای تربیت کودک و نوجوان خود صرف کرده اند برای جبران چنین کمبودهایی سعی در ایجاد آزادی های بیشتر و فراهم نمودن همه نوع از تفریحات اقتضایی چنین سنی می پردازند فارغ از اینکه چنین امری خود موجب تربیت ناصحیح فرزندشان می شود. عدم گذراندن وقت پدر و مادرها با فرزندان و به تبع آن برآورده شدن همه خواسته های کودک موجب پدید آمدن رخدادی به نام فرزندسالاری در دوران نوجوانی به خصوص متولدین دهه هشتاد گردید. کلید واژه فرزندسالاری همواره دارای معنایی ناپسندی بوده که در آن خواسته های کودکان و نوجوانان در رویارویی با والدینشان به صورت های مختلفی همچون زیاده خواهی، عدم رعایت ادب، عدم رعایت نظام و در نهایت نوعی تحکم بروز پیدا خواهد کرد. شاید بتوان بروز تحکم توسط فرزندان در خانه را یکی از حادترین آثار فرزندسالاری دانست که برای یافتن مقصر اصلی باید انگشت اشاره را به سمت والدین نشانه گرفت.

اما به راستی والدینی که زمان محدودی در خانه هستند چرا شیوه های تربیت ناصحیحی را برای رشد چنین فرزندانی مورد توجه قرار دادند که خروجیش به فرزندسالاری مبدل گشته است؟! عدم توجه به شیوه یادگیری فرزندان و گروگان کشی توسط والدین به عنوان دو عاملی است که فارغ از مسائل قبلی موجب شده تا فرزندان به افرادی از خود راضی و متحکم در خانواده تبدیل شوند که به تفضیل پیرامون هرکدام خواهیم گفت.

عدم توجه به شیوه یادگیری در فرزندان: در علم روان شناسی نظریات متعددی پیرامون شیوه رفتاری کودکان یا نوجوانان ارائه شده ولی نظریه یادگیری تقلیدی از شیوه هایی است که بیشتر نظریه پردازان آن را مورد قبول می دانند. در چنین شیوه ای کودک یا نوجوان از ابتدای رشد فکری خود برای آموختن از نحوه کنش ها و واکنش های پدر و مادر خود تقلید خواهد کرد. در واقع اگر پدر و مادری خطوط قرمز و مرزها را مشخص کرده ولی خود آنها را رعایت ننمایند، هیچ تاثیری در ضمیر ناخداگاه کودک نخواهد داشت. به عنوان مثال در خانواده های امروزی، پدر و مادر بیشتر اوقات فراغت خود را سرگرم گوشی تلفن همراه و در ارتباط با دوستان مجازی بوده و همزمان خواستار عدم استفاده بیش از حد نوجوانش از این شبکه ها می شود تا به تحصیل وی آسیبی وارد نگردد. آنچه مسلم است نوجوانی که از کودکی رفتار والدینش را الگو قرار داده در چنین سنی نسبت به نصیحت های والدین که با رفتار شخصیشان تناقض دارد، وقعی نمی نهد.

گروکشی توسط والدین: یکی دیگر از رفتارهای نادرست توسط پدر و مادرها گروکشی همسران در هنگام مشاجره لفظی می باشد. متاسفانه برخی از همسران با رشوه های مالی یا مظلوم نمایی در مشاجره فرزندش را به سمت خود می کشانند. اصولا پدرها از وعده های مالی استفاده کرده و مادرها با حربه گریه فرزندش را بر علیه پدرش می شوراند، امری که پس از مرور زمان موجب بسیاری از نارسایی های اجتماعی در درون خانواده خواهد شد. پس از گروکشی ها، فرزند احساس قدرت ذهنی بیشتری نسبت به قبل پیدا کرده و خود را به عنوان یکی از ارکان پایان دهنده مشاجره ها می پندارد. متاسفانه پدر و مادر ها نسبت به سرانجام چنین عملکردی توجه نمی کنند چرا که اگر شما وی را به عنوان یکی از اعضای تیم خود در مشاجره استفاده کنید از فردای آن روز، دیگر فرزندتان نسبت به سخنان پدر یا مادرش حرف شنوی نخواهد داشت. در گذشته اگر والدین با هم عقاید متضادی داشتند و یا دعوایی در حال رخ دادن بود، هیچ گاه آن را در جلوی چشمان فرزندشان بروز نداده و یا حداقل وی را وارد بازی دونفره خویش نمی کردند.

آینده فرزندسالاران چه خواهد شد؟

نوجوانی که در سن بلوغ با نحوه تربیت خانواده، خود را محور تمام تلاش های پدر و مادرش می داند پس از گذر چندین سال باید به وارد جامعه شده و به عنوان دانشجو، شاغل و یا حتی مدیر به فعالیت بپردازد. عدم مسئولیت پذیری و پذیرش وظایفی که در جامعه بر عهده نوجوان بوده یکی از عواقب و آثار پدیده فرزند سالاری در میان خانواده هاست. بی شک محیط جامعه، محیطی سخت تر و خشن تر از محیط خانواده است و برای حیات در چنین محیطی باید بوسیله فکر و توان به خوبی جنگید تا سعادتمندی را کسب نمود.

حال در نظر بگیرید که نوجوانی که با فرزند سالاریش در خانواده از هر گونه تلاش بی وقفه یا جنگیدن به خاطر هدفی دور مانده، به محیط خشن جامعه وارد شده است و یارای رقابت با افراد دیگر را ندارد. در محیط جدید نه تنها توان رقابتی فرزندان چنین خانواده هایی نسبت به دیگران کمتر شده بلکه مورد تحقیر و تمسخر هم کیشان قرار خواهد گرفت، امری که منجر به آسیب های روانی متعددی به جوان ده سال آینده وارد می کند. متولدین اواخر دهه هفتاد یا دهه هشتاد که در محیط فرزند سالارانه به رشد می کنند، در دهه های آینده امکان بروز قدرت و تحکمی که در خانواده خود داشتند را پیدا نکرده و شاهد نسل جوانی در آینده هستیم که سرخوردگی اجتماعی را تحمل می نمایند. اگر پدرسالاری را رفتاری افراطی توسط پدر در مدیریت خانواده ها بدانیم، می توان از پدیده جدید فرزند سالاری نیز به عنوان رفتار تفریط آمیز خانواده و به خصوص پدر به عنوان ولی و قیم فرزندش بدان اشاره کرد. اگرچه برخی جامعه شناسان رفتار افراطی پدران قدیم را باعث و بانی رفتاری تفریطی از پدران امروز می دانند ولی با این حال هرچه به عنوان افراط و تفریط در تربیت فرزندان پیش گرفته شود آسیب های روحی و اجتماعی را در آینده در پی خواهد داشت.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*