رضا زنگوئی
امام سجاد (ع) امام جهاد و هدایت است. راهبری که انسان را از کوچههای تنگ و باریک این جهان به دروازه های ملکوت می رساند. ولی اعظمی که با کلام روشن، بر تاریکی می خروشدتا انسان به حق خود و شان خویش برسد. هادی بزرگی که با دعا زندگی را مهندسی می کند و در این ساحت،«دعا ابراز بندگی است نه ابزار زندگی» این روح کلام سیدالساجدین(ع) است که در واژه واژهاش جاری است، چنانکه جان در آدمی و آب در چشمه. مهمترین درسی هم که از مکتب امام میگیریم همین است ما «بندهایم». بندهای که در بندگی، به آزادی میرسد نه آزادی که سرانجامش بندگی است. شاید بتوان گفت آدمها در تجربه این هر دو ناگزیرند. آنانکه خود را «آزاد» میانگارند و به عالم عبودیت پای نمیگذارند، به بندگی هواهای نفسانی و شیاطین انس و جن میافتند. تجربه آدمی، نمونههایی از این دست را هزار، هزار فرارویمان قرار میدهد آنقدر که به هر سو نگریم تجسمهای آزادهای دربند را فراوان میبینیم. اما روح کلام ماندگار امام سجاد(ع) و آموزههای اولیاءا… این است که انسان از همان عهد نخستین که آفریده شد، بنده بود، در عهد الست با «بلی» گفتن به «الست بربکم» خداوندی، براین «بندگی» مهر تایید زد و در این بندگی به آزادی رسید و باز گواه این ماجرا فراوانند و اولیاءا… و اوتاد نشانگر این حقیقتند که انسان درست به همان اندازهای «آزاد»است که «عبودیت»را تجربه کرده است و به همان اندازهای که در «بندگی» به کمال رسیده «آزادی» با جان او عجین شده است و در اعمال او چون روح جریان یافته است. استغنا، بلندنظری، شگرفهمتی، شجاعت، حقگویی و حقبینی و… تنها از آزادگانی به ظهور میرسد که «بندگی»را تجربه کرده باشند. پیشوایان ما هم هرکدام به هر زبانی این را به ما تعلیم کردهاند و روح کلی موجود در زندگی معصومان که «کلهم نور واحد» هستند همین است و فلسفه بعثت و نبوت و ولایت جز ولادت در بندگی و به کمال رسیدن در عبودیت و آزاد شدن از قیدهای شیطانی، نیست. تلاش امام سجاد که در دعاهایش متبلور است این است که ذائقه انسان را خدایی کند. آنگونه که بداند گناه برای او نه نان که آفت جان است. بداند این جان امانت الهی است که باید به جانانهاش تحویل دهد نه اینکه آن را سیبلی کند فراروی تیرهای شیطانی. امام سجاد(ع) که «زیباترین روح پرستنده» لقب گرفتهاست ما را نیز به پرستش و نیایش فرا میخواند و یادمان میدهد که چگونه به همکلامی خدا برویم و دریابیم که آنچه را گاه از خدا میخواهیم تکلیفی است که باید خود به نیابت از او در جایگاه خلیفه اللهی به انجام رسانیم. از زبان امام سجاد(ع) میخوانیم «خدایا فقیران را غنا ببخش» و در ضمیر خویش یک اندیشه را «جا» میدهیم تا با کمک به همنوع مستمند خود به این نیایش «جان» بدهیم. مگرنه اینکه خداوند در اموال برخورداران حقی برای سائل و محروم گذاشته است تا امانتدارانه به او برسانند و مگر نه اینکه اگر فرصتها عادلانه قسمت شود و امامت براساس الگوی علوی باشد، فقیری نمیماند تا غنای او را از خداوند بطلبیم چون او خود پیشتر به فقرستیزی و تکریم انسان فرمان داده است و این ماییم که باید به فرمانبری آن کنیم که باید. امام به ما تعلیم میکند «اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین» را در نیایش با خدا زمزمه کنیم تا به یادمان بیاید خداوند پیشتر، «امر به معروف و نهی از منکر» و نهایت، «جهاد» را برای اصلاح امور مسلمین تشریح فرموده است پس این درست که «دعا» ابزار زندگی نیست، اما زندگی بدون «دعا» چیزی کم دارد. زندگی بدون دعا، زندگی نیست، آرامش ندارد، تحرک سازنده ندارد. شجاعت ندارد. خویشتنداری ندارد. دعا آمده است تا زندگیها را با مفهوم بندگی به کمال برساند و مگر فلسفه بعثت جز این بود؟ به کمال رساندن مکارم اخلاق، دعا هم همین هدف را در پیش دارد. غزلی سودایی نیست که رقصواژه بر سر زبان را شکل دهد. بلکه تغزلی است عارفانه و عاشقانه که زندگی را براساس عشق و معرفت مهندسی میکند. دعا، یعنی زندگی و زندگی یعنی دعا، یعنی همکلامی با خدا، یعنی خدایی شدن و روشن است که وقتی افراد خدایی بشوند، جامعه هم خدایی میشود. درجامعه خدایی هم شیطان جز به صوت نمیتواند به تماشایش بنشیند که در جامعهای چنین او هیچ مشتری ای ندارد و این خود بزرگترین جهاد است، جهاد اکبر.