رضا زنگوئی
امامی، به عظمت و شکوه حسین(ع) فقط برای یک نصف روز ماموریت نداشت، حتی اگر عاشورا باشد. عاشورا، قله بود برای دیده شدن، برای خط قرمز کشیدن بر باطلی به نام یزید و یزیدیسم اما امامت حضرت حسین، فصل بلندی است که همه زندگی را در بر می گیرد مدام برای انسان، برای تعالی او، هندسه تولید می کند و راه نشان می دهد. مدام حدیث می گوید و چراغ جان برمی افروزد. پس اورا باید مدلی الهی برای همه زندگی دانست که نه فقط در نیم روز عاشورا که در همه لحظات حیات نورانی خویش امام و اسوه زندگی و آفتابی است بی غروب که در همه پهنه حیات می شود و باید از ایشان الگو گرفت. کلام روشن امام چراغی است هماره در پرتو افشانی که چشم ها را به روشنایی می کشد. رفتار امام که تصدیق عملی آن احادیث است نیز همانند چشمه ای است زلال و جاری که عطش از لب باور مردم می زداید. پس پی آب، باید به سمت چشمه رفت و به دنبال روشنی، دیده بر انوار آفتاب گشود و زندگی خویش را چونان باغی در پرتو آفتاب و در معرض عبور آب قرار داد، تا گل ها بشکفند و درختان، که همان ساعات عمر ما هستند به بار بنشینند. آن وقت از هم افزایی حلاوت میوه این درختان، زندگی ما، جلوه ای از بهشت خواهد شد و از هم افزایی زندگی های بهشتی و آدم های بهشتی، جامعه به عطر فردوس، شکوهی صد چندان خواهد یافت… امام حسین(ع) در مواقف مختلف به تبیین هندسه انسان مومن می پردازند و زوایای شخصیتی او را روشن می کنند، بایستگی های اخلاقی و رفتاری او را باز می گویند و «نابایستگی ها»یی که او باید از آن جان سبک کند را هم برمی شمارند و حاصل عملی بیان این بایستگی ها و نابایستگی ها، می شود انسان مومن، که «بزرگوار» است، از آن رو که «گفتارش با عملش یکی است» و این خود پرهیز می دهد انسان را که گفتارش چیزی باشد و رفتارش چیز دیگر، پرهیز می دهد از سبکی از زندگی، که انسان را مخاطب این آیه قرآن قرار می دهد که «لم تقولون ما لا تفعلون». بله انسان مومن، گفتارش را، رفتارش امضا می کند. کسی که چنین باشد، کلامش، حرمت دارد و حرمت افزا هم می شود چه این کلام امام حسین(ع) را به خاطر می آورد که؛ چیزی که از ارزش تان کم کند، بر زبان جاری نکنید. پس مومن زبان را حریم بانی می کند و «عن اللغو معرضون» را سرلوحه زندگی قرار می دهد. از لغو که زبان در کام کشید، سخن که جز به زیبایی نگفت، خلق خوش هم شکل می گیرد تا خود را در آینه کلام «اباعبدا…» ببیند که «خوش خویی عبادت است و سکوت زینت» پس مومن هم به زینت سکوت آراسته می شود و هم به عبادت خوش خلقی، تعالی می یابد و به مقام شیعه می رسد که «دلش از هر گونه خیانت و نیرنگ و مکری پاک است» یعنی دل دارد پیراسته از همه آلودگی ها و زینت یافته به همه بایستگی ها و خوبی ها، لذاست که در کلام نورانی امام حسین(ع) می خوانیم «کسی که ما را دوست بدارد از ما اهل بیت است» و این یعنی که خوبی ها را دوست می دارد و خود آنچه دوست دارد را به عمل درمی آورد و به کردار و عمل خوب خود را با اهل بیت گره می زند، چنان که جناب سلمان فارسی با رفتار و کردارش به مقام «منا اهل البیت» رسید و این خود درسی است تا بفهماندمان که محبت اگر از بستر زبان به گستره عمل راه نیابد ما را به اهل بیت(ع) گره نخواهد زد که باز تاریخ اسلام خود می گوید که خویشاوندان نسبی بسیار نزدیک، از عموی پیامبر(ص) تا فرزند امام(ع)، چون به رفتار خویشاوند اهل بیت نشدند، خویشاوندی خونی شان هم به تبت یدا ابی لهب گرفتار شد، پس به رفتار باید خویشاوند شد نبوت را، ولایت را، امامت را، امام حسین(ع) را….