سرمقاله / چرا به این مرحله رسیدیم؟

امروز خراسان‌جنوبی_محمدراعی فرد

در میانه میدان سیاست و تنگناهای پیش رو، دشواری‌های داخلی و فشارهای خارجی وگستردگی ناکارآمدی‌ها و بی‌تدبیری‌ها بایسته آن است که برای آینده این سرزمین برنامه‌ای روشن‌تر و اقداماتی هماهنگ‌تر و تلاشی سازمان یافته‌تر صورت پذیرد. این تلاش و برنامه‌ریزی بر پایه بهره‌گیری از توانمندی‌های طیف گسترده‌ای از نیروهای انسانی وگروه‌های سیاسی و سازمان‌های مردمی استواری و پایداری خواهد یافت. آسیب‌های ناشی از دسته‌بندی‌ها و خودی و غیرخودی کردن‌ها و سیاست حذفی و میدان دادن به برخی نیروهای ناتوان و اعلام پیروی از فرد و گروه خاص، شرایط را سخت و انسجام ملی را خدشه‌دار کرده است. برای حل یک مشکل پیش از هرچیزی شناخت مشکل و دلیل بروز آن است که راه برون رفت را در برابر ما می‌گشاید و بدون این شناخت و بیان دقیق اجزای آن راهی برای برون رفت ترسیم نشده و هر راهی که پیشنهاد شود به شکست منتهی خواهد شد. همبستگی ملی، سیاستی دستوری نیست که با فرمانی شکل گیرد و کاستی ها از میان برداشته شود و امید به جامعه برگردد. بلکه ناشی از مجموعه‌ای از اقدامات و برنامه ها و رفتارهای اطمینان بخش به جامعه‌ای است که درصد بالایی از اعتماد به دست اندرکاران و برنامه‌ها را از دست داده است و این بی اعتمادی را به گونه‌های گوناگون بازتاب می دهد. امروز دیگر زمان انکار آن چه جاری است سپری شده است و این کاستی ها را نمی توان با پوشش های گوناگون توجیه کرده و نادیده انگاشت. شاید برخی گمان کنند هنور بر مدار و منوال گذشته می‌توانند زمان بخرند و به پیش بروند و بر بستر تبلیغ و هیجان، کاستی‌ها و ناکارآمدی‌ها را پوشانیده و پنهان نگه دارند. از پنهان نگه داشتن نارسایی‌ها چیزی جز انباشت نارسایی و افزایش کاستی‌ها و رشد دشواری‌ها حاصل نخواهد شد. اکنون زمان بازگشت به بدنه اجتماعی و تلاش برای به دست آوردن اعتماد از دست رفته‌ای است که زیان های آن آشکارتر از آن است که پنهان نگه داشتنش سودی را در پی داشته باشد. نقشه راه در برابر خطرات و تهدیدات، همبستگی ملی و استفاده از ظرفیت و توان ملی است. این امر به هر دلیل در پی دیوار ویرانگر خودی و غیر خودی نادیده انگاشته شده و فرصت‌های گرانبهایی را از کشور گرفته است. شایسته سالاری در پناه شعارهای رنگارنگ و فریبنده، میدان را بر بسیاری از نخبگان تنگ و برای جولان فرصت‌طلبان، زمین و زمینه آماده شده است. حاکمیت بایستی گام‌های اطمینان بخشی را به صورت آشکار و روشن بردارد و از این که گفته شده تسلیم مردم و خواست مردم شد به خود هراسی راه ندهد. تسلیم خواست مردم شدن خردمندانه‌ترین سیاست و روشی است که می‌توان به آن دست یازید و از برکات آن بهره‌مند شد. اصلاحات ساختاری ضرورتی است که دیگر نمی توان بر آن سرپوش گذاشت. باید نقشه راهی با کمک و مشارکت همه نیروهای کشور و سرمایه‌های انسانی داخل و خارج با برداشتن همه دیوارها و قید و بندهای غیر لازم تدوین و به عنوان سیاستی راهبردی مورد توجه همه بخش های قدرت و حاکمیت قرار گیرد. شاید بتوان گفت که دیگر این توصیه و پیشنهاد نیست، بلکه ضرورتی است اجتناب ناپذیر که بی‌توجهی به آن، زیان‌های بسیاری را به بار خواهد آورد. امید که این فریاد شنیده شود.