سرمقاله / پرسش های بی پاسخ

امروز خراسان جنوبی / محمدراعی فرد

پاشنه آشیل همه دولت ها درهمین چند کلمه خلاصه شده است، اینکه پرسش های اهل درد و علم و معرفت همواره بی پاسخ مانده است. همیشه درانتظار پاسخ های سریع و صحیح و شفاف میمانیم و در آخر هیچ. پرسشگری یکی از اولین خاستگاه های رسیدن به مدینه فاضله ای است که همواره ازآن فاصله غیرقابل باوری داشته ایم.

پرسشگری نوعی عقلانیت نقادانه است و پاسخ نگرفتن یعنی ادامه سیاست های تنش زا و فاصله های غیرقابل باور بین دولت و ملتها. دولتی که ملت را از خود براند و چون رعیتی ازبالا به پایین آنها را ببیند هیچگاه و تحت هیچ شرایطی امکان دیدن پیشرفتهای کشورش را نخواهد داشت.

چرا که بی حضور و پشتیبانی مردم عملاً و علناً همه طرح های توسعه ای ابتر می ماند. در دنیای امروز امکان فرهنگ دستوری و اقتصاد دستوری و سیاست دستوری بیشتر به یک طنز تلخ شبیه خواهد بود تا یک واقعیت روبه جلو. پاسخگویی بستری دارد بنام شفافیت و از همه مهمتر رکن رکین مدیریت که متأسفانه پیمانه بسیای از جوامع  از این شربت گوارا خالی خالی است.

چرا باید تقریبا هرروز شاهد اتفاقات مرگبار و تاسفبار باشیم؟ مدیریت به روز نگاهی عمیق را می طلبد که متأثر از تخصص و علم گرایی باشد. وگرنه با چند خط، کسی را برمسئولیتی نشاندن که هیچ اطلاع و برنامه ای برای آن ندارد کار بسیار ساده ای است. یک مدیر، شجاعت، نقد پذیری، شفاف گرایی و قانون مندی را مشق می کند. در حادثه فاجعه بار معدن ذغال سنگ طبس ، که در یک زنجیره مدیریتی بی مبنا قرار گرفته شاهد همان پاشنه آشیلی بودیم که منجر به چنین خسارت غیرقابل جبران گردید. وقتی شاهد پیکرهای بیرون آمده از دل ۷۰۰ متری زمین به بیرون بودیم و چکمه های پاره و بی کیفیت پای آنان را دیدیم تازه متوجه عمق بی کفایتی های برخی مدیرانی که با حداقل حقوق و با کمترین امکانات برای چنین انسانهای شریفی به آلاف و الوفی رسیده اند، تازه دریافتیم که برچه مداری درحال ثروت اندوزی قشری خاص از دسترنج بی پشتوانه ترین قشر جامعه هستیم. سوالات فنی بسیار زیادی بی پاسخ مانده که باید جواب داده شود، به هیچ عنوان قابل قبول نیست که به این پندار برسانندمان که به لحاظ فنی هیچ مشکلی نبوده و صرفاً یک حادثه منجر به فوت دهها تن و عزاداری صدها خانوار بوده است. در شیراز چندسال پیش درفصل بهار و با ده دقیقه بارندگی شدید دهها نفر و در لحظه ای ازبین رفتند. دراستان مازندران وگلستان نیز چنین حادثه ای یک ملت را عزادار کرد. صدها مثال دیگررا نیز باید به این دومثال اضافه نمود که امکان پرداختن به آن وجود ندارد. اگر فکری عاجل برای تربیت مدیرانی که هم علم و هم هنرش را داشته باشند اندیشیده نشود در سایر موارد نیز باید درانتظار حوادثی غیرقابل جبران باشیم.