آنچه تجربه کردیم درباره متناسبسازی حقوق بازنشستگان حرف درمانی بود. امید میلیونها بازنشسته را خاکسترنشینِ وعدههای آتشین کردند.
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: هر مسئولی آمد، نامسئولانه وعدهای داد و رفت. بازنشسته ماند و حسرتی بر دل مانده از امیدی که به وعدهها بسته بود. خود او تنها نیست که باید پاسخگوی خانواده هم باشد که مگر متناسب سازی انجام نشده است؟
واقعا اگر آقایان میخواستند این موی سفید کردهها را به روزگار سیاه بنشانند جز این میتوانستند انجام دهند؟ خب، وقتی نمیتوانید یا حتی نمیخواهید کاری بکنید چرا وعده میدهید؟ چرا قانون مینویسید؟ چرا نهال امید میکارید در “هوایی” که میدانید “واهی” است؟!
نپندارید که وعدهای دادید و گروهی را سرگرم کردید و تمام. نه، تمام نمیشود حتی اگر این دنیا به آخر برسد. برای شما پروندههای سنگینی تحریر شده است که “یومالحسابِ”تان را به “یوم الحسره” تبدیل خواهد کرد.
گفتید و هر روز وعدهای دادید و عمل نکردید. مردم را در بن بست آرزوها قراردادید اما بدانید خدا هم به همین قرار با شما رفتار خواهد کرد. ساعتِ شنی زمان مسئولیتتان به سرعت در حال خالی شدن است. اگر نجنبید، اگر همچنان امروز و فردا کنید، مردم با دل پُر و هرچه از دل شان برخیزد و بر زبانشان بنشیند، بدرقهتان خواهند کرد.
آن سه میلیون واریزی را هم که برای سه ماه دادید را مردم سیاسی برداشت میکنند و به پای انتخابات مینویسند. با این رفتار، خودتان که هیچ، باد به آبروی نظام میزنید. جواب این را هم در لیست بدهی شما باید نوشت. هم امروز باید جوابگوی این ماجرا باشید هم فردا که زبانتان بسته باشد و جوارحتان گویا. این تذکر را هم شرط بلاغ بدانید. این بار ملال مپندارید. پند گیرید و در واپسین روزها، وظیفه قانونیتان را عملیاتی کنید!