لاکچری بازی در مدارس ممنوع!/۵
رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی درباره اشرافی گری در مدارس توضیحاتی ارائه داد.
بار دیگر حاشیهای از مدارس غیردولتی خبرساز شد. روز گذشته لیستی از منوی غذای یک مدرسه غیردولتی منتشر شد که نشانگر قیمت بالای غذاهای این مدرسه بود مثل شیشلیک ۴۴۰ هزارتومانی برای دانش آموزان. طبق گفته رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکتهای مردمی وزارت آموزش و پرورش، این گونه اقدامات از سوی انجمن اولیا و مربیان مدارس شکل میگیرد.
احمد محمودزاده در واکنش به این اقدام مدرسه خاطرنشان کرد: «برخی فاکتورها مانند غذا و سرویس ایاب و ذهاب در قالب تصمیمات انجمن اولیا و مربیان مدرسه صورت میگیرد یعنی بحث غذا مستقیما زیر نظر نهادهای دولتی مانند آموزش و پرورش نیست.»
معاون وزیر آموزش و پرورش با تأکید بر این موضوع که اقدامات لاکچری خارج از عرف بوده و با مدارس متخلف برخورد خواهد شد، گفت: «اگر تصمیمات یک مدرسه خارج از عرف باشد یا بحثهایی مانند اشرافیت را ترویج کند که موجب ضربه به وجهه فرهنگی در مدرسه باشد، حتماً از سوی آموزش و پرورش نظارت و برخورد صورت خواهد گرفت.»
محمودزاده در پاسخ به این سؤال که در حال حاضر برخی از مدارس غیردولتی پول غذا را سالانه میگیرند و برخی از مدارس که منصفتر هستند هزینه غذا را ماهانه تمدید میکنند، کدام رویه درست است و اصلاً بحث ارائه غذا در مدرسه تا چه حد ضرورت دارد، گفت: «هیچ کدام؛ این موضوع به طور کل اقدامی از سوی انجمن اولیا و مربیان مدرسه است و با رضایت خود اولیا انجام میشود. اولیا میتوانند انتخاب کنند در آن مدارس باشند یا نباشند. مثلاً یک مدرسهای شاید اعلام کند تا ساعت ۱۴ در مدرسه هستند و میتوانند به دانشآموزان غذا بدهند و یک لیست عادی از غذاها دارند. اولیا میتوانند مدرسه را انتخاب کنند یا نکنند.»
رئیس مدارس غیردولتی با اشاره به اینکه مدرسه مکانی برای آموزش فرهنگ، تربیت، همنوع دوستی و برابری به دانشآموزان است، خاطرنشان کرد: «در مدرسه کارهای فرهنگی و تربیتی اتفاق میافتد و ما به دانشآموزان یاد میدهیم نباید میان افراد تفاوتی وجود داشته باشد. از این رو غذاهای خارج از عرف یا هر نوع اشرافیگری نباید در مدارس باشد وگرنه با آنها برخورد میکنیم. توصیه ما این است که همه مدیران مدارس دولتی و غیردولتی پیش از شروع ثبت نام، تمام دستورات و پیامهایی را که آموزش و پرورش آماده میکند، رعایت کنند، زیرا تمام حرکات مدارس باید مطابق دستورات آموزش و پرورش باشد.»
همین چالش در خصوص لوازم التحریر نیز وجود دارد. به عنوان مثال برخی اولیا اعلام کردهاند مدرسه فرزندشان یک لیست بلند بالا از لوازم التحریر به آنها داده تا لوازم را خریداری و به مدرسه تحویل دهند. هزینه تهیه این لیستها حدود شش تا هفت میلیون تومان است و این هزینه برای تهیه لوازم التحریر زیاد است. محمودزاده درباره این موضوع گفت: «این اقدام هم خارج از عرف و چهارچوب بوده از این رو لازم است والدین این گونه کارها را به ما گزارش دهند تا با آنها برخورد شود. همچنین از والدین میخواهیم به فرهنگسازیهایی که آموزش و پرورش انجام میدهد، عمل کنند. علاوه بر این به مدیران نیز توصیه میکنیم وارد این مسائل نشوند.»
ارتباط مستقیم تبعیض با کاهش اعتماد به نفس
نادر قلمبر، کارشناس ارشد روانشناسی، مشاور خانواده و مدرس دانشگاه، درباره تأثیر این گونه تصمیمات روی دانشآموزان و ایجاد حس تبعیض و فاصله میان آنها، به خبرنگار «ایران» گفت: «آموزش و پرورش فشارهای زیادی بر جامعه میآورد و تفکر ما این است که آموزش و پرورش به جای اینکه تولیدکننده باشد به مصرفکننده تبدیل شده است. مثلاً گروهی از جوانهای ۱۸و ۱۹ ساله و نخبه که از مدرسه فارغ التحصیل شدهاند، جذب کشورهای خارجی میشوند و آنها از هوش جوانهای ما بهره میبرند. پیشتر، برخی مسئولان که نمیتوانستند سیستم آموزشی را تقویت کنند از این رو مدرسههای غیرانتفاعی را باب کردند، اما در میان همین مدارس غیرانتفاعی یک سری از مدارس به شکل جزیرهای عمل کردند.»
قلمبر به نقش مدارس غیردولتی تأکید کرد و گفت: «قرار بود مدارس غیردولتی کمک حال مدارس دولتی باشند، اما کم کم آن خانوادههایی که وضع مالی خوبی داشتند یا خانوادههایی که از کیفیت مدارس عادی ناراضی بودند به سمت مدرسه غیردولتی رفتند، حتی برخی از والدین از تفریح خود زدند تا فرزندشان را در مدرسه غیردولتی ثبت نام کنند. اتفاقاً اگر دقت کنید میبینید که برخی خانوادههای متوسط که سرمایهدار هم نیستند فرزندشان را در مدارس غیردولتی ثبت نام میکنند. در همان مدرسه شاید دانشآموزانی باشند که شهریه پرداخت میکنند، اما نمیتوانند شیشلیک سفارش بدهند.»
با این قبیل اقدامات، دانشآموزان همان مدرسه که نمیتوانند غذای گران قیمت تهیه کنند و البته سایر دانشآموزان که این نوع اخبار را میشنوند، اما بضاعت مالی خانواده شان اندک است، احساس کمبود و تفاوت میکنند.
این روانشناس آموزش و پرورش، در این باره گفت: «این اقدامات موجب تبعیض میان دانشآموزان میشود به این شکل که چرا آنها دارند و ما نداریم. این موضوع منجر به تنفر اجتماعی میشود و حتی مسئولان را زیر سؤال میبرد. این موجب نگاه خود کم بینی و کاهش اعتماد به نفس در دانشآموزان میشود.»
کارشناس ارشد روانشناسی، مشاور خانواده و مدرس دانشگاه توضیح داد: در حال حاضر شاهد فاصله طبقاتی هستیم. از این رو آموزش و پرورش باید سیاستهای خود را مشخص کند. اولین کار این است که باید از افزایش فاصله طبقاتی در مدارس جلوگیری کرد.
برای مثال بچهها غذای خانگی به مدرسه بیاورند. همچنین باید آموزش و پرورش در آموزشها و دورههایی که به والدین ارائه میکند به آنها یاد بدهد برای فرزندان خود غذای خانگی و ساده بگذارند. طبیعتاً خانوادهها نمیخواهند از رفاه برای فرزندان خود کم بگذارند به همین خاطر به او خدمات زیادی میدهند که این درست نیست. این اقدام علاوه بر اینکه آسیبهایی به لحاظ تربیتی به فرزندشان وارد میکند، باعث میشود افراد دیگری که امکانات ندارند دچار کمبود و عقده شوند. این قبیل مسائل تبعات سنگینی برای جامعه دارد.
نباید عدالت آموزشی را زیر سؤال برد
وزیر آموزش و پرورش درباره انتشار فهرست غذای تجملاتی در برخی مدارس غیردولتی شهر تهران گفت: هیچگونه حرکتی مبنی بر اشرافیت مورد تأیید ما نیست و نباید با این حواشی عدالت آموزشی را زیر سؤال برد.
رضامراد صحرایی در حاشیه آیین جشن عاطفهها در جمع خبرنگاران گفت: ما بر فهرست غذایی مدارس غیردولتی نظارتی نمیکنیم و هیچگونه حرکتی مبنی بر اشرافیت در مدارس مورد تأیید ما نیست.
توصیه میکنیم که خانوادهها از چنین مواردی استقبال نکرده و به ما کمک کنند تا چنین اتفاقاتی رخ ندهد. ما باید بر کیفیت آموزش نظارت کنیم.
بنگاههای بانکدار یا بانکهای بنگاهدار/۵-۶
بررسیها نشان میدهد بانک ها به دلایل مختلف از جمله حفظ پول در چرخه بانک به بنگاهداری علاقه ویژهای دارند هرچند هستند بنگاههایی که بعدها تمایل به داشتن بانک داشته اند تا چرخه پول حفظ شود.
به گزارش خبرنگار مهر، رواج شرکتداری بانکها به ویژه بانکهای خصوصی به معنی چند برابر کردن سود سرمایه سهامداران اصلی با ریسک سپردهگذاران با کمترین هزینه است. شیوه کار بسیار ساده و روشن است، ابتدا بانکی تأسیس میشود، منابع جمعآوری میشود و سپس انواع فعالیتهای اقتصادی در قالب شرکتهای سهامی عام یا خاص تحت پوشش عنوان گروه مالی شکل میگیرد. به این شکل یک امپراتوری اقتصادی چند وجهی ایجاد میشود و بانک از یک نهاد مالی دو وجهی سپردهپذیر و وامدهنده تنها به وجه سپردهپذیری علاقه نشان میدهد.
بنگاه داری بانکها
نکتهای که باید به آن اشاره داشت این است که بنگاهداری بانکها در اقتصاد جهان چه جایگاهی دارد؟ اگر چه در ایران ظاهراً با بانکهای تخصصی مواجه هستیم؛ بانکهایی که صرفاً در حوزههای مسکن، کشاورزی، صنعت، مشغول به کار هستند؛ اما عملاً هیچیک از این بانکها در ایران فعالیت واقعی و تخصصی خود را انجام نمیدهند و رسماً به سمت بنگاه داری حرکت کردهاند. بانکهای خصوصی نیز این فرایند خارج نیستند و آنها نیز بزرگترین بنگاههای تجاری و اقتصادی را در اختیار دارند.
عادل پیغامی کارشناس اقتصادی پیشتر در این باره به یکی از رسانهها گفته بود: این وضعیت شتر گاو پلنگ در نظام بانکداری در کشور باعث شده عملاً بانکهای ما وظایف خود را انجام نداده و بیشتر به اقداماتی تمایل پیدا کنند که به نوعی سودآوری داشته باشد و عملاً به مسئولیتهای پولی و مالی که بردوششان است توجه اولیه را نداشته باشند. وقتی از مقوله بنگاه داری به وضعیت بانک داری ایران نگاه میکنیم مشاهده میکنیم که در ادبیات اقتصادی بانک تجاری اساساً نباید به هیچ وجه بنگاه داری کند.
به گفته پیغامی، متأسفانه بانک مرکزی نتوانسته است نسبت به فعالیت بانکها نظارت داشته باشد و آنچه امروز شاهدش هستیم ضعف عملکردی بانک مرکزی است که باید این رویه اصلاح شود.
هدف بانکها از بنگاه داری چیست؟
اما هدف بانکها از بنگاه داری چیست؟ قطعاً هدف از بنگاه داری بانکها کسب سود است، اما چرا کسب سود از راه بنگاه داری در شرایط فعلی برای بانکها مانند سم مهلک برای اقتصاد است؟ جواب این سوال این است که در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد با توسعه قارچ گونه بانکها و مؤسسات مالی در کشور روبرو شدیم، بانکها نیز برای اینکه بتوانند سپرده بیشتری از مردم جذب کنند سودهای زیادی به مردم پرداخت کرده و وارد یک چرخه معیوب در اقتصاد شدند که باعث مشکلات ویژه ای برای اقتصاد ایران و افزایش نقدینگی شد.
بانکها در دورهای سودهای سالیانه را به ۲۷ درصد هم رسانده که بالاتر از نرخ سود رسمی بود که بانک مرکزی اعلام کرده که با این اقدام باعث افزایش رکود در اقتصاد و تحمیل تورم حداقل ۲۵ درصدی سالیانه شدند که این اقدام تراز اقتصاد ایران را به هم ریخت. تورم رسمی کشور در سال ۱۳۸۷ به رقم ۲۵ درصد رسید در صورتی که کشور در آن دوران تحریم نبود و درآمدهای نفتی بالایی داشت.
از طرف دیگر ابزار نرخ بهره برای کنترل تورم نیز در اقتصاد ایران با اقدامات بانکها کلاً از بین رفت که در شرایط فعلی بانک مرکزی نمیتواند از این ابزار به درستی استفاده کند.
نکته دیگر این است که بانکها برای اینکه بتوانند سود سپرده بیش از ۲۰ درصد سالیانه را به سپرده گذار بدهند وارد بازارهایی مانند خودرو، سکه و ارز و به ویژه مسکن شدند که این اقدامات بانکها باعث شد بازارساز جدیدی در این بازارهای غیر مولد قدرت بگیرد.
بانکها امروز یکی از بازارسازان قدرتمند املاک کشور هستند، همان گونه که در گزارشهای قبل اشاره کردیم لیدر قیمت مسکن در کل کشور، بازار تهران بوده و لیدر بازار تهران نیز مناطق شمالی هستند، بانکهای کشور در بهترین نقاط شمالی تهران زمینهای بزرگ را خریده و انبار کردهاند و عملاً بازار تهران با کاهش عرضه و افزایش تقاضا مواجه شده است.
برای اینکه متوجه حضور بانکها در املاک کشور شوید تنها کافی است املاک بانکها در سامانه کدال را تماشا کرده و شاهد عمق سرمایه گذاری بانکها فقط در بخش مسکن شوید. علاوه بر این بانکها در دیگر بخشها نیز فعالیتهای سوداگرانه دارند.
بزرگ شدن بیش از حد نظام بانکداری
فعالیت بانکها در بنگاه داری مختص به بازار مسکن نشده و بسیاری از پاساژها و اماکن تجاری نیز توسط بانکها خلق شدهاند، عملاً بانک توانسته به یک قدرت اقتصادی تبدیل شود، مهمترین مشکل اقتصاد ایران بسته بودن و دولتی بودن است، عملاً بانکها با ایجاد شرکتهای متعدد زیرمجموعه بر بار دولتی بودن اقتصاد ایران افزودهاند و باعث شدهاند تولید معنای واقعی خود را از دست بدهد.
بخش خصوصی امروز مشکل رقابت با بخش اقتصاد دولتی دارد زیرا با ابر شرکتهای خصولتی باید رقابت کند که به بانکها متصل هستند. این اتصال به منزله ورود جریان پول به این بخشها است که عملاً رقابت را از بخش خصوصی میگیرد. ناگفته نماند بخش خصولتی کارایی بخش خصوصی فعال را از دست خواهد داد و به همین علت است که اقتصاد ایران در سالهای اخیر از عدم بهره وری به شدت رنج میبرد.
چرا بانکها در بنگاه داری مقاومت میکنند
یکی از مواردی که بانکها به دنبال بنگاه داری میروند و قصد ندارند از آن فاصله بگیرند این است که بانکها به شرکتهای زیرمجموعه خود تسهیلات میدهند و آنها برای بانک ارزش افزوده خلق میکنند و از این راه پول و سرمایه نیز از بانک خارج نمیشود و پول در مجموعه خود حفظ میشود.
به عبارتی پول در چرخه بانک مانده و به چرخه تولید واقعی نمیرسد، بسیاری از شرکتها هستند که در حسرت تسهیلات بانکی ماندهاند و درصورت داشتن سرمایه میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند اما تسهیلات گرفتن برای آنان بسیار سخت و زمانبر شده است در حالی که زمان رسیدن به پول در شرکتهای زیرمجموعه بانکها به شدت کم است.
بانکها وقتی پول را در بدنه خود نگه میدارند دیگر جایی برای نفس کشیدن بخش خصوصی نمیگذارند و عملاً بخش خصوصی از بدنه اقتصاد حذف میشود و تنها مجموعههایی میتوانند فعالیت کنند که متصل به بانک هستند.
پول گران و پول ارزان
از مهمترین مواردی که میتواند کمک شایانی به تولید کند تأمین مالی ارزان است، تأمین مالی ارزان اولین ماده اولیه برای هر فعالیت اقتصادی است، هر شرکتی که بتواند تأمین مالی ارزانتری کند میتواند محصول خود را نیز با قیمت کمتر و کیفیت بهتری به بازار عرضه کرده و عملاً سهم بازار را از آن خود کند، حتی اگر با قیمت و کیفیت بهتر نیز کالا را عرضه نکند میتواند منافع بسیاری از تأمین مالی ارزان داشته باشد.
یکی از خواص شرکتهای زیرمجموعه بانکها این است که میتوانند تأمین مالی ارزانی داشته باشند و به عبارتی دارای پول ارزان هستند، شرکتهای خصوصی واقعی اما به تسهیلات گران قیمت دسترسی داشته و همین یک عامل میتواند آینده شرکت و آینده بخش خصوصی واقعی در ایران را به خطر بیاندازد و شرکتهای زیر مجموعه بانکها را به شدت بیشتر کند.
از طرف دیگر اگر شرکت خصوصی قادر نباشد که تسهیلات بانک را پرداخت کند، بانک با اقدامات حقوقی آن شرکت را صاحب شده و عملاً چرخه بنگاه داری خود را تقویت میکند.
در پایان باید گفت همانگونه که بنگاهداری غیرمتعارف شبکه بانکی، فشارهایی را به اقتصاد ملی و بخش تولیدی کشور وارد میسازد، خروج غیراصولی، شتابزده و همراه با رانتجویی بانکها از این روند خطری کمتر از ادامه بنگاهداری نخواهد داشت. تحویل بنگاههای زیرمجموعه در بانکهای دولتی، اگر با تجربه ناموفق برخی از خصوصیسازیهای سالیان اخیر تکرار شود، افزون بر گسترش فساد و رانتخواری، به ناکارآمدی واحدهای تولیدی، توزیع نامناسب ثروتها و شکاف طبقاتی منجر میشود.
نباید فراموش کنیم که بسیاری از بنگاههایی که امروزه بانکها بر آنان سیطره مالکیتی و مدیریتی یافتهاند، در عوض، بدهیها و مطالبات شبکه بانکی ناشی از تسهیلات تکلیفی دولت، به آنان منتقل شده است. واگذاری شتابزده در سایه شوم عدم شفافیت و فسادانگیزی ذینفوذان و دارندگان رانتهای اطلاعاتی، قادر است شوکی بهمراتب عظیمتر از شوک بنگاهداری شبکه بانکی به بدنه حساس اقتصاد ملی وارد نماید. از این رو، بر مسئولان نظام بانکی است که با نظارت و هوشیاری تمام، مانع تکرار تجربه تلخ اختصاصیسازی بنگاههای دولتی شوند.
چرا برخی برای دیدن سلبریتیها به آب و آتش میزنند؟/۵
حدیث حسینی
تهران- ایرنا- برای لحظهای نگاه ولو از دور، برای گرفتن عکسی یا ثبت لحظاتی و یا دیداری هرچند کوتاه با ستاره و اسطوره محبوب دوران کودکی، صدها نفر از هر نقطه از ایران برای دیدن رونالدو آمدند.
دیدار با دارنده ۵ جایزه توپ طلا و سوپر استار در عرصه فوتبال جذابیتهای خاص خود را دارد؛ زیرا این اتفاق شاید دیگر تکرار نشود. البته این هجوم و ازدحام برای سوپر استاری چون رونالدو طبیعی است و ورودش به هر جایی موجب این شلوغی، ذوقزدگی و شوق دیدار میشود.
اشتیاق دیدار، مختص به رونالدو نیست و این اتفاق برای همه افراد بسیار مشهور رخ میدهد. میزان ازدحام جمعیت با درجه شهرت ستارهها رابطه مستقیم دارد. هرچه معروفتر و محبوبتر، شوق دیدار بیشتر. هرجا سلبریتی دیده شود شماری از مردم هم به همراه دارد.
اما چرا برخی افراد میخواهند به سلبریتیها نزدیک شوند؟ بودن در کنار آنها چه سودی دارد؟
خواندن در مورد افراد مشهور، تماشای آنها در تلویزیون، یا دنبالکردن آنها در اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی، باعث میشود احساس کنیم در شکوه آنها شرکت میکنیم. ما احساس نزدیکی به آنها میکنیم، گویی آنها دوستان ما هستند و این حس خوبی به ما میدهد. ما آنها را گاهی تحسین و گاهی هم پرستش میکنیم، زیرا آنها را مهم، قدرتمند یا مشهور میدانیم و دلمان میخواهد از زندگیشان بدانیم. این افراد با حضورشان در رسانهها ظاهر میشوند؛ به ما این امکان را میدهند نگاهی به زندگی آنها داشته باشیم. هر چیزی را که بهتر، بزرگتر، ثروتمندتر، شناختهشده یا قدرتمند به نظر میرسد برای برخی مردم خاصتر میشود و گاهی تاجایی پیش میرود که آن را بت میکنند. برخی وقتی طرفدار دو آتشه افراد مشهور و محبوب میشوند، احساس میکنند با آنها معاشرت میکنند و بخشی از زندگی آنها هستند.
این حس پرستش و بتسازی تا کجا پیش میرود و تا چه میزان در زندگی طرفدارانشان تاثیر میگذارد؟ وقتی احساس میکنید با سلبریتیها زندگی میکنید و عضوی از آنها هستید سبک زندگی آنها الگوی شما میشود و این آغاز تقلید است؛ تقلید از بتهای خود. تقلید از سبک لباسهای آنها، استفاده از همان عطری که آنها استفاده میکنند یا تلاش دارند مانند آنها رفتار کنند. این عملکرد به آنها احساس نزدیکی به بتهای خود را میدهد و در شهرت و شکوه آنها شرکت میکنند.
اما این موارد فقط بخشی از ارضای روح و روان آنهاست. حال اگر روزی برسد که بتوانند افراد محبوب خود را ببینند آن لذت را از خود دریغ خواهند کرد یا برای کسی که مدتها و یا شاید سالها اسطوره و محبوبشان بود تلاش میکنند تا شاید برای لحظاتی آن را ببیند؟
رسانهها نقش مهمی در غرقکردن افراد، بهویژه نوجوانان، با تصاویر، تائیدها و مشاهدات افراد مشهور دارند. علاوه بر این، پدیده رفتارِ پرستشِ سلبریتی نیز میتواند در اشتیاق دیدن آنها نقش داشته باشددیدار با ستارهها؛ از شیفتگی و تحسین تا تجربه به یاد ماندنی و حس اعتبار
در بیشتر موارد، برخی از عموم به دلایل مختلف مشتاق دیدن افراد مشهور در مکانهای عمومی هستند. یکی از دلایل آن، شیفتگی و تحسینی است که افراد نسبت به افراد مشهور دارند و با رفتارهایی مانند نزدیکشدن به آنها برای گرفتن امضا یا عکس، ابراز تعارف، یا مشاهده ساده از راه دور ظاهر میشوند.
از طرفی رسانهها نقش مهمی در غرقکردن افراد، بهویژه نوجوانان، با تصاویر، تائیدها و مشاهدات افراد مشهور دارند. علاوه بر این، پدیده رفتار پرستش سلبریتی نیز میتواند در اشتیاق دیدن آنها نقش داشته باشد. بسیاری از طرفداران در حد پرستش، سلبریتی را دوست دارند که در این حالت از عملکرد روانی و رفاه ضعیف این افراد ناشی میشود. گویی خود کمتربینی باعث میشود تا به شخصی تا این حد ابراز علاقه کنند و بیشتر آنهایی که به هر قیمتی میخواهند سلبریتیها را ببینند از ضعف در اعتماد بنفس رنج میبرند.
وقتی مردم عادی در مکانهای عمومی با افراد مشهور روبرو میشوند، واکنشهای آنها بسته به هنجارهای فرهنگی، سلائق شخصی و نوع برخورد میتواند متفاوت باشد. عمل دیدن شخص مشهور میتواند نتایج مختلفی داشته باشد. برای برخی از افراد، این میتواند یک تجربه هیجانانگیز و به یاد ماندنی باشد. رویاروییهای طرفداران، که فعالانه بازیگران را تعقیب و تعمدی آنها را جستوجو میکنند، میتواند یک تنش تعاملی منحصر به فرد ایجاد کند.
این برخوردها به طرفداران اجازه میدهد خود را از افراد مشهور متمایز کرده و با افراد مشهور مورد علاقه خود ارتباط برقرار کنند. تجربه دیدن یک سلبریتی همچنین میتواند به احساس هیجان، شادی و احساس اعتبار برای طرفدارانی منجر شود که آنها را بت میکنند.
با این حال، تأثیر دیدن یک سلبریتی بسته به فرد و زمینه متفاوت است. حتی نوع کشور نیز در میزان این واکنشها متفاوت است. به طور مثال در آمریکا به اندازهای سلبریتیها در جامعه، سیاست و بنیان خانوادهها تاثیر گذاشتهاند که بعضی افراد و پاپاراتزیها در کمین این افراد میمانند تا بلکه بتوانند عکسی بگیرند یا آنان را ببینند و منتشر کنند.
نتایج این دیدارها و رویاروییها چیست؟
پس از مواجهه حضوری با افراد مشهور، ممکن است افراد آثار مختلفی را در زندگی خود تجربه کنند. یکی از نتایج بالقوه، افزایش کمکهای بشردوستانه است. تحقیقات نشان داده حمایت افراد مشهور و ارتباط آنها با سازمانها میتواند احساسات را برانگیخته و بر برداشتهای عمومی و کمکهای مالی به اهداف خیریه تأثیر بگذارد.
این نشان میدهد مشاهده شخص مشهور ممکن است افراد را ترغیب کند تا بیشتر در فعالیتهای خیریه مشارکت کنند و در اهدافی که به آنها اهمیت میدهند کمک کنند. بسیاری از سلبریتیها یا فوتبالیستهای مشهور با همین رفتارهای اخلاقی و خیّر توانستهاند بخشی از مردم را به سمت خود سوق دهند و الگوی رفتاری در این زمینه باشند.
از طرفی، دیدن چهرههای مشهور میتواند بر حافظه و شناخت تأثیر بگذارد. این یعنی مواجهه شخصی با یک سلبریتی ممکن است یک خاطره و ارتباط ماندگار با آن فرد ایجاد کند، که میتواند بر شیوه درک و یادآوری افراد از آنها تأثیر بگذارد و میتواند در کشف و توسعه هویت نقش داشته باشد.
برخی از مردم با تاثیر از الگوهای خود توانستهاند به استعدادها و توانمندیهای خود پی ببرند و یا تلاش کنند با نزدیکشدن به الگوهای خود، روزی همانند آنها مشهور شوند. در این مورد نمونههای زیادی در ورزش و هنر در سراسر دنیا شاهد بودهایم؛ مانند «کیلیان امپاپه» که ابتدا زیدان و بعد رونالدو الگوی او بودند و حالا او از بهترین فوتبالیستهای دنیاست؛ یا «لئوناردو دیکاپریو» که «تام هنکس» الگوی او بود.
در آمریکا به اندازهای سلبریتیها در جامعه، سیاست و بنیان خانوادهها تاثیر گذاشتهاند که برخی افراد و پاپاراتزیها در کمین این افراد میمانند تا بلکه بتوانند عکسی بگیرند یا آنان را ببینند و منتشر کننداما چالشی که سلبریتیها و طرفدارانشان مواجهاند به شیوه این رویاروییها مربوط است که بیشتر با ازدحام جمعیت و بروز مشکلات زیاد همچون ترافیک، آسیبزدن به اماکن و حتی مشکلات امنیتی مواجه میشوند؛ مانند بروز مشکلاتی که در ایران در دیدار با رونالدو اتفاق افتاد و یا عکاسانی که در آمریکا حریم خصوصی و آرامش سلبریتیها را با مشکل مواجه کردهاند. کنترل این شرایط بسته به بسترسازی فرهنگی دارد.
در زمینههای فرهنگی خاص، ممکن است مراسم یا انتظارهای خاصی در ارتباط با مواجهه با افراد مشهور وجود داشته باشد. برای مثال، در هلند، ملاقات و احوالپرسی با افراد مشهوری مانند «مارکو بورساتو» خواننده هلندی، به عنوان شکلی از نزدیکی تشریفاتی انجام میشود.. این رویدادها این فرصت را برای طرفداران فراهم میکند که به طور مختصر با افراد مشهور تعامل داشته باشند که در بیشتر موارد به افزایش احساسات و ابراز هیجان منجر میشود. یا در کرهجنوبی با ایجاد تونل از میان هواداران باندهای موسیقی معروف کرهای عبور کرده و با ارتش طرفداران خود دیدار میکنند.
علاوه بر این، رسانهها نقش مهمی در شکلگیری برداشتها و واکنشهای عمومی نسبت به افراد مشهور دارند. جنجالها و رسواییهای سلبریتیها میتوانند بر شیوه درک و واکنش مردم عادی نسبت به افراد مشهور در مکانهای عمومی تأثیر بگذارند. همچنین مسئولیتهای اجتماعی افراد مشهور نیز میتواند بر شناخت و واکنشهای عمومی تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، در چین، رفتار سلبریتیهای سینمایی به دقت مشاهده میشود و اقدامات آنها در زمینههایی مانند قانونمندی، حرفهای بودن، اخلاق خانوادگی، اخلاق عمومی و خیریه میتواند افکار عمومی و واکنشها را نسبت به آنها شکل دهد. آنگونه که در مواجهه با آنان، مردم شبیه آنها برخورد میکنند و یا شوق و انزجارشان را با توجه به دادههای آماری رسانه – مثبت یا منفی- بروز میدهند.
با سلبریتیها ماورایی برخورد نکنیم
خوب میدانیم افراد مشهور مانند همه افراد، عادی هستند. آنها مثل بقیه میخورند، مینوشند، میخوابند، فکر و احساس میکنند و بسیاری از مردم دنیا به اندازه آنها ثروتمند، باهوش یا موفق هستند، و شاید حتی بیشتر. تنها تفاوت در شهرت است که آنها معروفند و باقی نه و این موضوع هیچ فردی را کوچکتر و کماهمیتتر نمیکند. مردم زرق و برقشان را و در زندگی آنها جذابیت میبینید اما آیا واقعاً در زندگی روزمره آنها وجود دارد؟
بیشتر آنها احساسات، افکار و خواستههایی مشابه باقی دارند. آنها مشکلات و نگرانیهای خود را دارند و گاهی زندگی واقعی آنها ممکن است به آن زیبایی که در تلویزیون میبینیم به نظر نرسد. آنها فراز و نشیبها، ترسها و لحظات شاد، موفقیت و شکست خود را دارند؛ مانند افراد معمولی. اگر به این نکات توجه شود هرگز اینگونه به آبوآتش زدن برای دیدن سلبریتیها اتفاق نمیافتد.
سیل زدگان اجتماعی در جبهه زن زندگی آزادی/۶
در اغتشاشات سال گذشته، موارد متعددی از مصرف مشروبات الکلی، داروهای روان درمانی، سوابق خودکشی و سابقه داران دعواهای خیابانی در میان دستگیرشدگان وجود دارد.
به گزارش فارس پس از مرگ مهسا امینی و موج حمایت از وی در شبکه های اجتماعی، به یکباره بسیاری از کسانی که آنها را کاربران به عنوان روزمره نویس میشناختند، وارد جریان زن زندگی آزادی شدند. از همان ابتدا وجه سیاسی این جریان با توجه به حمایتهای خارجی گروهک ها و جریانهای سلطنت طلب بر همه آشکار بود و طبیعتا انتظار نمیرفت افراد به امید اصلاحات اجتماعی حقیقی، طرفداری خود را از آن اعلام کنند. اما شدت همراهی اکانتهای فیک و حقیقی نشان می داد باید به دنبال دلایلی در زیر لایه زندگی افراد بود که ناگهان آنها را به سوی یک جریان با شعار زنانه و به دنبال حذف دین از عرصه اجتماعی کشانده است.
در اینجا مساله شامل کاربرانی در شبکه های اجتماعی است که تاحدی هویت حقیقی داشته و تا پیش از این جریان، عمدتا روزمره نویس ساده محسوب میشدند و چندان بروز سیاسی نداشتند و جزو پرمخاطبها به شمار میروند. با توجه به آنکه توییتر بستر گستردهتری برای بررسی تحولات جریان زن زندگی آزادی است، برخی از توییتهای کاربرانی از این دست را مرور می کنیم:
کاربر انار زنی است شاغل در یک مجموعه دولتی که از همسر خود جدا شده و حضانت تنها فرزندش را برعهده دارد. وضعیت توییتهای وی در دو سال گذشته نشان می دهد دچار مشکل مالی است، با مذهب مشکل جدی دارد و استفاده از مشروبات در زندگی آنها امری عادی است.
کاربر موز نیز زنی است که از همسر در سن کم جدا شده و حضانت فرزندش را بر عهده دارد. شاغل نیست و هر از چند وقت یکبار عکسی بی حجاب از خود منتشر می کند که عمدتا با هدف جلب توجه افراد صورت میگیرد. در زندگی وی نیز دین حضور ندارد و پستهای متعددی از خاطراتش در حالت مستی وجود دارد.
کاربر بهرنگ سهرابی که چند وقت پیش توهین آشکار وی به مراسمات عزاداری خبرساز شده بود، معمار و مدیرعامل شرکت پیتا بام است که البته به اذعان خود سال ۸۸ نیز در کف خیابان بوده و نه تنها اعتقادی به جمهوری اسلامی ندارد بلکه اصولا اعتقادی به دین نداشته و مسایلی چون استفاده از مشروبات الکلی در زندگی وی عادی است.
اینها نمونه های کوچکی از جمع کابرانی است که تا پیش از این وقایع در لایه خاکستری جامعه به دنبال زندگی خود بودند و کمتر به اظهار نظر سیاسی میپرداختند. شاخصه واضح و نخست این افراد، نبود دین در زندگی فردی آنهاست. عملا مذهب به معنای تقید به یک آیین برای آنها جاافتاده نبوده و به همین دلیل حکومت دینی و محدودیتهای آن برای این افراد قابل درک نیست. به همین نسبت و به دلیل نبود حدود متعارف شرعی، آسیب های اخلاقی متنابهی در زندگی آنها وجود دارد. گذری در سابقه متنهای منتشر شده از این افراد نشان میدهد که مصرف مشروبات الکلی امری عادی در زندگی آنهاست. زندگی های از هم پاشیده و ارتباطات خارج از عرف نیز مسیر عادی زندگی آنها شده است. اینها بخشی از آسیبهایی است که علنا به آن اشاره کرده اند. معمولا این افراد یا از خانواده هایی هستند که در بستگان آنها نیز دین معنایی ندارد و یا برخی از پدر و مادری ظاهرا مذهبی اما سنتگرا و بداخلاق صدمه خورده اند و آنچه آنها را به سمت بی دینی سوق داده، رفتارهای خشونت آمیز و غیرطبیعی والدین یا بستگان بوده است.
در چنین شرایطی، معیار زندگی این افراد طبیعتا در حکومت دینی قابل دسترسی نیست، چرا که میدان عمل آنها در مقایسه با شهروندان اروپا یا آمریکا شکل میگیرد. در آرزوی زندگی به سبک غربی، جهان زندگی این افراد را به مرور به جایی میرساند که در اتفاقی مانند جریان زن زندگی آزادی، آنها نه تنها به دنبال احقاق حق انسانی دیگر نیستند، بلکه به دنبال دست پیدا کردن به آرزوهای خود، به حمایت از این جریان میپردازند و مورد حمایت جریانهای معاند شناسنامه دار قرار گرفته و در فضای مجازی رشد می کنند.
در واقع این افراد لشگر پیاده مجانی هر نوع جریانیاند که با مذهب مخالف باشد و از سویی به دلیل آسیب های گسترده ای که با آن مواجه اند، میپندارند با از میان رفتن حکومت مذهبی میتوانند به درمانی برای مشکلات عدیده روحی و روانی خود پیدا کنند یا از وجود این آسیب ها در زندگی فرزندان خود کم کنند.
آنچه باید در اینجا مورد توجه قرار بگیرد، ضعف نظام فرهنگی و اجتماعی در تبیین کارکردها و اثرات وجود دین در زندگی فردی و اجتماعی و نیز ایجاد نظامات درمان آسیب دیدگانی است که به دلایل مختلف از جمله طلاق، به مشکلات روحی و روانی مبتلا شده اند. ضعف درمان چنین افرادی به این مساله منجر می شود که در اغتشاشات سال گذشته، موارد متعددی از مصرف مشروبات الکلی، داروهای روان درمانی، سوابق خودکشی و سابقه داران دعواهای خیابانی در میان دستگیرشدگان وجود دارد که نشان می دهد افراد با زندگی نرمال هیچ گاه به دنبال آشوب، آتش زدن اموال عمومی و اختلال در زندگی سایر افراد نخواهند بود.
ماجرای فرشهای گم شده سعدآباد به کجا رسید؟/۵-۶
ساختمان حافظیه که در فاصله سالهای ۷۴ تا ۷۶ به بهرهبرداری رسیده، در ضلع جنوبی مجموعه فرهنگی و تاریخی کاخ سعدآباد قرار دارد و محل برگزاری جلسات ریاست جمهوری و پذیرایی و ملاقات سران سیاسی و شخصیتهای دیپلماتیک کشورهای خارجی است. همچنین اشیاء و اموال نفیس و گرانبهایی در آن نگهداری میشود.
چندی پیش منبعی آگاه به خبرگزاری فارس خبر داد که تعداد زیادی قطعه فرش از کاخ سعدآباد گم شده است و این مفقودی در زمان دولت سابق و در منطقهای کاخ سعدآباد که در اختیار دولت دوازدهم بوده است اتفاق افتاده است. بعد از انتشار این خبر موج بزرگی از تاییدها و تکذیبها به راه افتاد و در نهایت گفته شد که افرادی به عنوان مظنون بازداشت و دادگاهی شدهاند.
در این گزارش ضمن مرور آنچه در ماجرای گم شدن فرشهای ساختمان حافظیه کاخ سعدآباد اتفاق افتاد، این سوال را مطرح میکنیم که بعد از گذشت حدود ۴ماه از انتشار خبر این واقعه، سرنوشت مظنونین و فرشهای گم شده چه شده است؟
اصل خبر چه بود؟
فارس ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ نوشت: با روی کار آمدن دولت سیزدهم گزارشی با عنوان «خروج غیر قانونی اموالی نظیر ۴۸ تخته فرش دستباف نفیس و گرانقیمت از ساختمان حافظیه سعد آباد»طی بازه سال های ۱۳۹۲ الی ۱۳۹۵ ارجاع شد.کارشناسان این حوزه با بررسی تنها ده تخته از فرش های خارج شده و بر اساس قدمت تاریخی آن، نوع طراحی، مکتب هنری و خصوصیات فیزیکی ارزش نسبی آن ها را مبلغی معادل ۱۲۷ میلیارد تومان اعلام کردند.
یکی از شاهدین که در همان دوران در ساختمان حافظیه مسئولیت داشته است در این خصوص به خبرنگار فارس میگوید: «سال ۱۳۹۵ فرشها را با یک دستگاه وانت مزدا بردند منزل…»
در متن خبر اولیه و همچنین به عنوان خبری تکمیلی در ادامه توسط رسانهها اعلام شد که برخی نزدیکان یکی از مقامات ارشد دولت سابق در میان مظنونین است و این پرونده تحت عنوان «اختلاس، خیانت در امانت، سرقت و تصرف غیرقانونی در اموال دولتی» بر اساس قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء، اختلاس و کلاهبرداری در یکی از شعب ویژه قضایی در حال رسیدگی است. موضوعی که تا قبل از این رسانهای نشده بود.
از سوی دیگر، واکنش علی بهادری جهرمی ـ سخنگوی دولت سیزدهم ـ در حاشیه جلسه هیأت دولت در روز چهارشنبه سوم خردادماه به فرشهای ناپدیدشده ساختمان حافظیه سعدآباد اینگونه بود که «این موضوع قدیمی بوده است. این دولت، چون فسادها را پیگیری میکند، یکی یکی هر کدام از فسادهایی را که روی زمین مانده و پیگیری نشده دنبال میکند، خودش متهم میشود. از رسانهها خواهش میکنم روشن باشند که چه کسی شاکی و چه کسی متهم است؟ دولت شاکی است و تخلفاتی را که چه در گذشته و چه در دوره حاضر رخ دهد باید پیگیری کرد.»
بعد از آن هم محمد دهقان معاون حقوقی رئیس جمهوری تعداد متهمان پرونده مفقود شدن فرشهای مجموعه سعدآباد را ۹ نفر عنوان کرد و به تشکیل پرونده قضایی در این باره اشاره کرد و گفت: یکی از اعضای ارشد دولت قبل و فرزند وی از متهمان اصلی مفقود شدن فرشهای سعدآباد هستند.
دهقان همچنین گفت:«ما تمایلی به اظهار نظر درمورد پروندههای حقوقی قضایی قبل از صدور رای نداریم اما باتوجه به این که موضوع افشا شده، طبیعتا مردم منتظر شنیدن اخبار دقیق درباره این اتفاق هستند.»
دولت دوازدهم: به ما ربطی ندارد
علیاصغر مونسان، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی در دولت قبل، که گزارشهای برخی رسانهها خروج این فرشها را همزمان به دوره ریاست او بر میراث فرهنگی نسبت دادهاند، نیز در پاسخ به این پرسش که «آیا فرشهای مفقودشده از ساختمان حافظیه به دلیل ارزش تاریخی که داشتند جزء اموال تحت نظر میراث فرهنگی بودند؟» به رسانهها گفته است: «نه. اینطور نیست که این فرشها تاریخی بوده باشند. آنچه در اختیار میراث بوده خیالتان راحت باشد که سرجایش است. پروتکلهای بسیار سختی هم در مورد این اموال اعمال میشود. من در جریان این مطلبی که مطرح شده نیستم، اما میدانم به موزههای سعدآباد ارتباطی نداشته است. اگر این فرشها تاریخی بود، در اختیار میراث بود و در موزههای ما قرار داشت. اموال ما سر جایش است. امکان ندارد که این فرشها اثر تاریخی بوده باشند و در اختیار نهاد قرار گرفته باشند. هر آنچه تاریخی بوده و اموال میراث فرهنگی بوده سر جایش است. آنچه در موزههای سعدآباد بوده سرجایش است. نمیدانم این فرشها اصلا چه بوده و به ما هم ربطی نداشته است.»
مفقودی در سالهای ۹۲تا ۹۵
ساختمان حافظیه که در فاصله سالهای ۷۴ تا ۷۶ به بهرهبرداری رسیده، در ضلع جنوبی مجموعه فرهنگی و تاریخی کاخ سعدآباد قرار دارد و محل برگزاری جلسات ریاست جمهوری و پذیرایی و ملاقات سران سیاسی و شخصیتهای دیپلماتیک کشورهای خارجی است. همچنین اشیاء و اموال نفیس و گرانبهایی در آن نگهداری میشود.
یکی از اولین واکنشهای وزارت میراث فرهنگی درباره این خبر این بود که در زمان استقرار دولت دوازدهم در ساختمان حافظیه، مسئولیت حراست این ساختمان با نهاد ریاست جمهوری بوده است و وزارت میراث فرهنگی در این زمینه نقشی نداشته است.
در جریان صورتبرداری دورهای از اموال ساختمان که ورود و خروج آنها تابع مقررات و مجوزهای خاص است، مشخص شده دو تخته قالیچه ابریشمی کم حجم مفقود شده و مشخصات ۴۸ طاقه فرش نفیس هم که تصاویرشان در سال ۹۱ در کتابچه کلکسیون بزرگ فرش جهان ثبت شده، با لیست اموال مطابقت ندارد. همچنین در جریان تحقیقات معلوم شد فرشها در بازه زمانی سه ساله ۹۲ تا ۹۵ از حافظیه خارج شدهاند.
موزه فرش: دو تخته فرش پیش ماست
اولین واکنش دولت به خبر مفقودی فرشها، ۱۱ روز بعد از خبر فارس اتفاق افتاد و واعظی رئیس دفتر رئیسجمهور این خبر را مخدوش و مغشوش، با اتکا به شنیدهها و خبرسازیهایی را با هدف متهم کردن دولت قبل و همچنین فعالیتی انتخاباتی توصیف کرد. واعظی همچنین گفت: پرونده فرشها در حال پیگیری بود. حتی برخی اخبار حکایت از آن داشت که به مرحله صدور رای نیز رسیده است.
در همان روز موزه فرش نیز توضیحاتی درباره این ماجرا ارائه داد. درحالی که مهران صحرایی که به تازگی سرپرست موزه فرش شده است در اظهاراتی، انتقال فرشهای ناپدیدشدۀ بخش ساختمان حافظیه سعدآباد را به موزه فرش رد کرده و گفته بود: «در این سالها هیچ فرشی آن هم در این تعداد (۴۸ تخته فرش) به موزه فرش داده نشده است.»، روابط عمومی موزه فرش گفت: « در تاریخ ۲۹ اردیبهشتماه سال ۱۳۸۷ دو تخته قالی از کاخ بوستان (نهاد ریاست جمهوری) به شماره اموالی ۵۱ – طبقه ۸ بافت مشهد و شماره اموالی ۷۷ – طبقه ۸ بافت بیرجند، هر دو با طرح شیخ صفیالدین (لچک ترنج) به موزه فرش ایران به طور امانی منتقل شد.این فرشها در تاریخ ۲۴ خردادماه سال ۱۳۹۵ به طور قطعی تحویل موزه شد و اکنون در این موزه قرار دارند.» اما سرنوشت باقی تختههای فرش چه شده است؟
چه نفیس و غیر نفیس، باید پیدا شود
سید عزتالله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، در اولین روزهای خرداد، نخستین واکنش خود را به این خبر اظهار کرد و گفت: « در جریان باشید غیر از این اتفاق که به دورههای مختلف مربوط است، خود آن مجموعه (سعدآباد) به طور کامل در اختیار میراث فرهنگی نیست، یعنی بخشی از کاخ سعدآباد در اختیار دستگاههای دیگر است که وظایف قانونیشان را انجام میدهند. درباره فرشهای سعدآباد یک پروندهای مربوط به سالهای ۹۵ – ۹۴ است و با اینکه مربوط به این دوره نبوده، اما دستور بررسی آن را دادهام. حراست بعد از صحبت با نهادهای مختلف، گزارش مقدماتی ارائه کرد که هنوز قابل استناد نیست. من خواستم که اطلاعات آن را استخراج کنند، حتما باید اطلاعات به نظر مردم برسد تا مسأله روشن شود، هم اصل قصه و هم کیفیت و چگونگی آن.»
ضرغامی بعدها که در ارزشمند بودن فرشهای مفقودی توسط عدهای تشکیک وارد شد به رسانهها گفت: «پرونده مفقود شدن فرشهای ساختمان حافظیه در سعدآباد به وزارت میراثفرهنگی ارتباطی ندارد، اما موضوع اموال عمومی است، فرش و غیرفرش، نفیس و غیر نفیس ندارد، بیتالمال یک ریال هم اهمیت دارد باید پیدا شود و حفظ شد. به خاطر علاقه خودم از حراست وزارت میراثفرهنگی خواستم موضوع را تا انتها و دقیق پیگیری و گزارش کند که نتیجه این پرونده چه میشود و این فرشها کجاست و دست کیست.
فرشها همچنان مفقود هستند
ادامه این ماجرا تایید اعضای دولت سیزدهم و تکذیب اعضای دولت سابق درباره دست داشتن نزدیکان رئیسجهور در ماجرای فرشهای گم شده بود. به گفته مسئولان حتی قبل از انتشار عمومی این خبر، اتهام متهمین در دست بررسی بوده، اما حالا که چهارماه هم از انتشار خبر و انتظار افکار عمومی برای محاکمه عاملین و پیدا شدن فرشهای گم شده گذشته، گویی ماجرا به دست فراموشی سپرده شده است.
آیا لازم است بار دیگر خبری جدید از فرشهای گمشده ساختمان حافظیه رسانهای شود تا واکنش مسئولین را به دنبال داشته باشد؟ تکلیف بخشی از تاریخ این کشور علیرغم اهمیت مالی ماجرا، که مفقود شده و حتی مشخص نیست هنوز داخل کشور
مصوبه عفاف و حجاب، مختصات و پیامدها/۵-۶
پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه درباره مصوبه عفاف و حجاب و ویژگی ها و تاثیرات آن توضیحاتی داد.
به گزارش خبرگزاری مهر، مصوبه عفاف و حجاب پس از کش و قوسهای فراوان در یکسال اخیر بالاخره با رأی اکثریت نمایندگان مجلس برای اجرای آزمایشی در سه سال آینده راهی شورای نگهبان شد.
درباره روندهای منجر به لایحه، کیفیت و مختصات آن و پیامدهای مورد انتظار این مصوبه بحثها و گفتگوهای فراوانی در میان مردم و نخبگان صورت گرفته است.
درباره این موضوعات گفتگویی با ابوالفضل اقبالی پژوهشگر مطالعات جنسیت و خانواده و فعال حوزه حجاب انجام دادهایم که او یکی از تصمیمسازان مؤثر در روند تصویب این لایحه در یک سال اخیر در بدنه حکمرانی بوده است.
مهر: به عنوان سوال اول توضیحی درباره اهداف پیش روی این مصوبه توضیح دهید. آیا این مصوبه ظرفیت رفع مساله حجاب در جامعه ایران را خواهد داشت؟
اقبالی: شاید یکی از مهمترین سو تفاهمات درباره این مصوبه همین ذهنیت است که تصور میکند هدف از تصویب این قانون، حل چالش حجاب در جامعه ایران است. خیر! چالش حجاب در جامعه ایرانی محصول روندهای اجتماعی بلند مدت و ذوابعاد است که جز در طی فرایندهای مستمر و بلندمدت هیچ اقدام کوتاه مدت و تک بعدی قابلیت اصلاح آن را نخواهد داشت. بخشی از فرایندهای مستمر ماهیتی ایجابی و از جنس مدیریت فرهنگی کشور و بخشی دیگر ناظر به حوزههای سلبی و انتظامی و از جنس قانون و کنترل اجتماعی هستند.
مصوبه اخیر مجلس در زمینه حمایت از خانواده و حجاب و عفاف تکهای از این پازل گسترده و ذوابعاد است هدف از تنظیم این لایحه و تصویب آن در مجلس صرفاً جلوگیری از گسترش پدیده قبیح و غیراخلاقیِ برهنگی و کشف حجاب در جامعه ایران است که توسط اقلیتی مطلق و ۵ درصدی در کشور صورت میگیرد.
به عبارت دیگر، قانونگذار برای افزایش هزینه رفتارهای نابهنجار و خلاف عفت عمومی عدهای از بانوان جامعه که در تعارض با مصالح خانواده و ناقض حریم اخلاقی جامعه بوده این مصوبه را وضع کرده است. با مشاهده مفاد این مصوبه نیز کاملاً آشکار است که مخاطب این قانون جدید صرفاً یک اقلیت بانوان جامعه هستند که اصرار بر کشف حجاب و بدننمایی در فضای عمومی دارند و نه عموم بانوان و شهروندان جامعه.
مهر: چرا میگوئید مخاطب این مصوبه اقلیت هستند؟ آیا برای کنترل رفتار یک عده قلیل در جامعه نیاز به وضع این مصوبه طویل و ۷۰ مادهای بود؟
اقبالی: بر اساس جدیدترین آمارهای میدانی که توسط نهادهای پژوهشی معتبر ارائه شدهاند، در حال حاضر کشف حجاب و برهنگی در کل کشور چیزی در حدود ۱۵ درصد است.
این البته بدبینانهترین آمار است زیرا از مترددین سطح شهر جمعآوری میگردد و به تمام بانوان اعم از خانهدار و غیرمترددین نیز تعمیم داده میشود.
این آمار تا قبل از اغتشاشات سال گذشته کشور یعنی مرداد ۱۴۰۱ حدود ۳ درصد بود و در آبان ۱۴۰۱ یعنی اوج اغتشاشات به ۲۳ درصد نیز رسید. اما اکنون میانگین آن در سراسر کشور ۱۵ درصد است.
تحلیل این آمار آن است که بخش اعظمی از بانوان مکشوفه با این ذهنیت که حجاب دیگر از دستور کار حاکمیت خارج شده و دیگر قانونی نیست، اقدام به کشف حجاب میکنند
این تعداد اندکی پس از مصاحبه سردار رادان مبنی بر اعمال قانون حجاب از شنبه، به حدود ۷ درصد کاهش پیدا کرد تحلیل این آمار آن است که بخش اعظمی از بانوان مکشوفه با این ذهنیت که حجاب دیگر از دستور کار حاکمیت خارج شده و دیگر قانونی نیست، اقدام به کشف حجاب میکنند و به محض دریافت اولین سیگنال از سوی حاکمیت مبنی بر از سرگیری قانون و الزام حجاب در جامعه، قطعاً به رفتار خود ادامه نخواهند داد و در نهایت همان عدهای از بانوان که با هدف کنش سیاسی و ایدئولوژیک به کشف حجاب مبادرت ورزیدهاند باقی خواهند ماند که این آمار در حدود ۵ تا ۶ درصد بانوان جامعه هستند. یعنی اقلیت مطلق.
اما اینکه فرمودید مگر برای ۵ درصد قانون وضع میکنند باید عرض کنم که بله برای یک درصد متخلف و مجرم نیز باید قانون بازدارنده وجود داشته باشد. بسیاری از قوانین کیفری ما درباره موضوعات و پدیدههایی هستند که شمول آن کمتر از یک درصد جامعه بوده و اقلیت مطلقی از شهروندان مخاطب آن هستند.
مانند جعل سند، شهادت دروغ، اخاذی و… اما کسی در ضرورت وجود این قوانین بازدارنده برای این اقلیت تردید ندارد. درباره حجاب یک ضرورت دیگری هم وجود دارد و آن عنصر بازنمایی است.
بالاخره این اقلیت به دلیل اینکه به واسطه قدرت رسانهای برای کلیت جامعه ذهنیت ایجاد میکنند و در فضای بازنمایی این تصویر را از خود بروز میدهند که اکثریت هستند، برخورد با آنها ضرورت دوچندان ایجاد میکند. ضمن اینکه وجود حتی یک درصد برهنگی، بدننمایی و کشف حجاب در جامعه اسلامی یک منکر بزرگ و غیرقابل توجیه است و حاکمیت اسلامی باید برای آن چاره عاجل بیاندیشد.
برخی معتقدند اگرچه کشف حجاب و برهنگی رفتار اقلیت جامعه است اما اکثریت مردم آن را به رسمیت شناخته و مخالف برخورد انتظامی و پلیسی با این عده هستند. آیا داده شفاف و دقیقی در این زمینه داریم؟
اقبالی: این هم یکی دیگر از مشهورات ذهنی مردم و حتی نخبگان است که پایه و اساس علمی و میدانی ندارد. اگرچه در جریان التهابات کشور و پس از آن، مخالفتها با گشت ارشاد در جامعه بیشتر شده است اما این به معنای مخالفت مردم با ضرورت و لزوم رعایت حجاب در جامعه نیست. در نظرسنجی که توسط یکی از نهادهای معتبر در سطح ملی و در تاریخ اردیبهشت ۱۴۰۲ انجام گرفته است، بیش از ۸۴ درصد مردم معتقد به لزوم رعایت حجاب توسط بانوان در جامعه بودند.
بیشتر افراد به محض دریافت اولین سیگنال از سوی حاکمیت مبنی بر از سرگیری قانون و الزام حجاب در جامعه، قطعاً به رفتار خود ادامه نخواهند داد
در نظرسنجی دیگری که توسط نهاد دیگری در اسفند ۱۴۰۱ انجام شد، حدود ۸۶ درصد مردم با ضابطهمند بودن پوشش اجتماعی بانوان در جامعه موافق بودهاند. جالب اینجاست که در پژوهشی که در آبان ۱۴۰۱ یعنی بحبوحه التهابات کشور صورت گرفت، حدود ۶۷ درصد مردم با برخورد قاطع حاکمیت با برهنگی و کشف حجاب موافق بودهاند.
این آمارها نشان میدهد که اگرچه مردم با پدیده گشت ارشاد به دلایل مختلف مخالفت دارند اما با وضعیت کشف حجاب و برهنگی که امروزه توسط اقلیتی از بانوان در حال رخ دادن است به شدت مخالف هستند. لذا اتفاقاً این مصوبه اخیر مجلس دارای پشتوانهای از جنس اراده مردم است.
مهر: سازوکار برخورد با پدیده کشف حجاب در این مصوبه مجلس چگونه است؟ آیا جریمهها توسط پلیس صورت میگیرد یا قوه قضائیه؟
اقبالی: سازوکار برخورد با پدیده کشف حجاب در این مصوبه اینگونه است که کشف حجاب و برهنگی در چند لایه اصلی شناسایی و اعمال قانون خواهد شد. لایه اول کشف حجاب سازمان یافته و در همکاری با دشمنان و سرویسهای جاسوسی است که مجازات سنگین و قاطع برای آن در نظر گرفته شده است.
لایه دوم ترویج کشف حجاب و برهنگی توسط افراد یا کسب و کارها و برندهای مختلف است که برای آنها نیز مجازاتهای قاطع و سنگینی در نظر گرفته شده است.
لایه سوم کشف حجاب افراد معروف و مؤثر جامعه اعم از سلبریتیها و… است که این هم جریمه سنگین و بازدارندهای برایش لحاظ شده است. لایه بعدی بدپوششی، برهنگی و کشف حجاب شهروندان است که بنا به تعاریف روشنی که در این مصوبه درباره مختصات این رفتارها ذکر شده به مجازاتهای تعیین شده محکوم خواهند شد.
کشف حجاب و برهنگی به مثابه جرم مشهود در نظر گرفته شده و مجازات آن در حیطه دادگاه و قاضی است و پلیس باید با سازوکارهایی که در اختیار دارد مجرم را به دادگاه ارجاع دهد
در فرایند تدوین متن لایحه و تصویب آن دو نظر عمده درباره کیفیت برخورد با کشف حجاب وجود داشت. عدهای از کارشناسان معتقد بودند که برخورد با کشف حجاب و برهنگی باید به مثابه تخلف و در حیطه اختیارات فراجا باشد. به این معنا که پلیس در مواجهه با این پدیده بدون نیاز به ارجاع به دادگاه، راساً با آن در حد جریمه مالی درجه هفت و هشت برخورد کند.
عده دیگری نیز بر این نظر تاکید داشتند که کشف حجاب و برهنگی باید جرمانگاری شده و برخورد با آن در حیطه اختیارات قوه قضائیه باشد و پلیس حق برخورد مستقل به آن را نداشته باشد.
در مقابل جریمه در نظر گرفته شده برای آن تا درجه پنج و شش افزایش یابد. اتفاقی که در نهایت درباره این مصوبه رخ داده همان نظر دوم است. یعنی کشف حجاب و برهنگی به مثابه جرم مشهود در نظر گرفته شده و مجازات آن در حیطه دادگاه و قاضی است و پلیس باید با سازوکارهایی که در اختیار دارد مجرم را به دادگاه ارجاع دهد.
مهر: خب آیا این روش بازدارنده خواهد بود؟ آیا بهتر نبود جریمه در لحظه توسط پلیس اعمال میشد با توجه به اینکه ارجاع به قوه قضائیه نیازمند مرور زمان است؟
اقبالی: اولاً بازدارندگی این مصوبه و قانون در خود آن است. نفس این واقعیت که حاکمیت عزم برخورد قاطع با اقلیت هنجارشکن را دارد و با روشهای هوشمند و مجازاتهای نسبتاً سنگین درصدد برخورد با رفتارهای خلاف عفت عمومی و امنیت اخلاقی جامعه است خودش بازدارندگی لازم را خواهد داشت.
بالاخره همانطور که عرض کردم بخش زیادی از پدیده کشف حجاب ناشی از بلاتکلیفی حاکمیت و عدم برخورد قاطع است که این ذهنیت را در مردم ایجاد کرده که قانون حجاب به فراموشی سپرده شده است.
ثانیاً بی حجابی به دلیل ماهیت فعل که در احکام اسلامی حرام شمرده شده، مستوجب تعزیر است. تعزیر در اختیار حاکم شرع و قاضی است. به همین دلیل باید جرم محسوب شده و فرد در محضر دادگاه به رفتارش رسیدگی شود. ضمن اینکه عدالت اقتضا میکند در شرایطی که سازوکارهای مقابله هوشمند توسط پلیس به دلیل سیستمی بودن امکان خطا در شناسایی و جریمه دارند، مجازاتهای اعمال شده قابلیت بازنگری و اعتراض توسط شهروندان را داشته باشد.
وقتی کشف حجاب به مثابه تخلف با جریمه مالی درجه هفت و هشت توسط پلیس مجازات شود عملاً امکان بازنگری و تجدیدنظر در آن وجود نخواهد داشت و هر شهروندی که به دلیل خلاءهای سیستم حتی به اشتباه پیامک دریافت کرده باشد باید جریمه را بپردازد و این خلاف مقتضای عدالت است.
اما در شرایطی که کشف حجاب جرم انگاشته و شهروند متخلف به دادگاه ارجاع شود، یک فرد مجرب، عادل و آگاه همچون قاضی به ابعاد پرونده رسیدگی میکند و نه سیستم! لذا هم امکان خطا کاهش مییابد و هم حکم صادر شده قابلیت اعتراض توسط شهروندان را دارد که حق طبیعی آنها در فرایند دادرسی است. اما در این حالت یک مزیت وجود دارد که مجازاتها دو درجه افزایش یافته و سنگینتر اعمال خواهند شد.
مهر: کمی درباره روندهای بررسی لایحه و دلیل هشتاد و پنجی شدن آن توضیح دهید.
اقبالی: متن اولیه لایحه توسط قوه قضائیه در ۹ ماده تنظیم شد و متنی به غایت ضعیف و در جهت تثبیت کشف حجاب بود. متن در گام اول با تغییرات بسیار جدی و قابل ملاحظه در دولت مواجه و به مجلس ارجاع گردید که قوه قضائیه نسبت به این تغییرات اعتراض کرد و لایحه را پس گرفت و پس از یک هفته کش و قوس میان قوه و دولت، در نهایت لایحه تنظیمی قوه با کمی تغییر در قالب ۱۳ ماده به مجلس ارجاع و در دستور کار کمیسیون قضائی و بعد کمیسیون فرهنگی مجلس قرار گرفت.
به موازات آن یک متن هم توسط کارشناسان و حقوقدانان در مرکز پژوهشهای مجلس در حال نگارش بود و متن منسجم و قابل قبولی بود که با توافق رئیس مجلس و کمیسیون در دستور کار نهایی قرار گرفت که این همان متن ۷۰ مادهای بود که منتشر شد. پس از انتشار نمایندگان مجلس یک هفته زمان داشتند تا نکات و پیشنهادات خود را در سامانه بارگذاری کنند و پس از یک هفته حدود ۱۵۰۰ تا پیشنهاد و نقد و نظر ثبت شده بود.
این شبهه که عدم طرح لایحه حجاب در صحن علنی مجلس به دلیل فرار نمایندگان از شفافیت بود ناشی از بیاطلاعی از روند رسیدگی به لایحه است
عملاً بررسی یک متن ۷۰ مادهای با این حجم از نکات اصلاحی و پیشنهادی در صحن علنی مجلس با حضور ۲۹۰ نماینده امکانپذیر نبود و شائبه تصویب سرسری و بدون دقت لایحه را افزایش میداد. لذا نمایندگان محترم مجلس و هیئت رئیسه به این نتیجه رسیدند که این موضوع در یک کمیسیون مشترک با یک فرصت بیشتری بررسی و کارشناسی شود.
لذا پیشنهاد هشتاد و پنجی شدن لایحه مطرح و در صحن با موافقت اکثریت نمایندگان تصویب شد. لذا این شبهه که عدم طرح لایحه حجاب در صحن علنی مجلس به دلیل فرار نمایندگان از شفافیت بود ناشی از بیاطلاعی از روند رسیدگی به لایحه است.
مهر: ارزیابی شما از نتایج و پیامدهای اجرای این قانون در جامعه چیست؟ آیا احتمال اینکه اجرای این قانون مجدداً به التهابات اجتماعی از جنس حوادث اخیر کشور دامن بزند وجود دارد؟
اقبالی: موضوع حجاب در دهه گذشته تبدیل به یکی از موضوعات حساسیت برانگیز و چالشآفرین در سپهر سیاسی و اجتماعی جامعه ایران شده است و طبیعیست که تصویب قانونی با این مختصات که درصدد اقدام قاطع و بازدارنده با رفتارهای خلاف عفت عمومی با مخالفت از سوی عدهای مواجه شود.
این اتفاق درباره هر قانون دیگری که دغدغه صیانت از ارزشهای دینی و تاریخی این کشور را دارد توسط این عده خواهد افتاد. مساله این است که آیا مردم و بدنه عمومی جامعه از اجرای این قانون حمایت خواهند کرد یا نسبت به آن اعتراض میکنند.
همانطور که توضیح دادم چون موضوع این قانون حمایت از خانواده و حریمهای اخلاقی جامعه و حفاظت از حقوق مردم برای داشتن یک زندگی سالم و اخلاقی است، اکثریت مردم جامعه که هنوز این ارزشها برای آنها پررنگ است، از اجرای آن استقبال میکنند.
همچنین از آنجا که مخاطب این قانون و دایره شمول آن به قدری تنگ و خاص است و صرفاً شامل یک اقلیت پنج درصدی متجاهر میگردد، و اکثریت شهروندانی که به نوبه خود جوانب اخلاق و عفت عمومی را لحاظ و مورد احترام قرار دادهاند مشمول این قانون نخواهند بود، لذا دلیلی برای اعتراض و عدم همراهی بدنه عمومی جامعه ایران با اجرای این قانون وجود نخواهد داشت.
اما مخالفتها و حتی عصبانیتهای جریانهای سیاسی معاند و مخالفان فرهنگ و ارزشهای دینی که در رسانههای خارجی و برخی مطبوعات داخلی شبهه پراکنی میکنند امری کاملاً طبیعی است و هیچ خللی در فرآیند طبیعی انتخاب مردم برای داشتن یک زیست اخلاقی ایجاد نخواهد کرد.
کوکائین در ایران؛ مخربترین روانگردان لاکچری در بساط پولدارها/۵-۶
اعتیاد و سوء مصرف مواد مخدر در ایران سابقه طولانی دارد. تا بوده تریاک و مواد افیونی در بساط معتادان پیدا میشد اما اکنون کوکائین به قیمت گرمی ۴ میلیون تومان از آمریکای جنوبی با کشتی به سفره پولدارهای ایران رسیده است. این تحفه جدید چیست و مصرف کنندگان آن چه سرنوشتی دارند؟
سوء مصرف مواد مخدر در ایران مساله جدیدی نیست، سالهاست، اعتیاد به عنوان یک معضل اجتماعی در ایران مطرح است. آمارهای رسمی و غیر رسمی هم حکایت از گستردگی آن دارد. سالها تریاک و هروئین و مشتقات مواد افیونی سکه بازار اعتیاد در ایران بود، در چند دهه اخیر پای روانگردانها و مواد صنعتی مثل شیشه نیز به بازار اعتیاد ایران باز شده است.
اکنون کوکائین ماده روانگردان معروف آمریکای جنوبی نیز به ایران راه پیدا کرده و با قیمتهای گران به دست پولدارها میرسد،. اعتیادی جدید که به علت قیمت بالای آن مشتری خاص دارد، مشتریهایی که به علت وابستگیهای روانی، کارهایی میکنند که از معتادان سنتی کمتر دیده میشد.
«محمد مسعودزاهدی» رئیس سابق پلیس مبارزه با مواد مخدر گفته است: در ۴ یا ۵ سال گذشته، میزان کشفیات کوکائین افزایش یافته. محمولههایی که مستقیم از مبدا آمریکای جنوبی به ایران میآید. پارسال یک محموله ۵۰ کیلویی کوکائین در کشور کشف شد. محموله ۵۰ کیلویی کوکائین، یعنی یک محموله بسیار حجیم. امروز پولدارهای تهران کوکائین مصرف میکنند، اما مصرف کوکائین در کشور فراگیر نشده، چون بسیار گران است.
برای بررسی این موضوع به سراغ دکتر «سعید صفاتیان» کارشناس مبارزه با مواد مخدر و مدیرکل سابق درمان ستاد مبارزه با مواد مخدر میرویم، او به پژوهشگر ایرنا میگوید: کوکائین یک ماده روانگردان خیلی قوی و گران است و هر کسی نمیتواند مصرف کننده آن باشد. به همین علت میزان مصرف آن در ایران خیلی بالا نیست اما عوارض این ماده بسیار خطرناکتر از مواد مخدر سنتی است.
او میافزاید: مصرف مواد روانگردان مثل کوکائین، شیشه یا LSD، کوک یا کراک واقعی از حدود ۳۰ سال پیش در کشور ما نیز مطرح است. البته بعدها یکسری قرصهای روانگردان هم به بازار آمد که البته میزان مصرف آنها کم شده است اما به مرور مصرف ماده روانگردان شیشه در ایران افزایش یافت. کوکائین یک ماده روانگردان است که در آمریکای جنوبی تولید و از گیاه افدرا یا کوک تهیه میشود. این گیاه مانند خشخاش به صورت طبیعی رشد میکند و بعد به صورت پودر سفید تهیه میشود اما از هروئین سبکتر است.
اعتیاد به کوکائین درمان دارویی ندارد
صفاتیان میگوید: کوکائین بیشتر در بین جوانان پولدار مصرف می شود. فرق اساسی آن با مواد مخدر این است که جزو محرکهای خیلی شدید است. مصرف این ماده وابستگی جسمی ندارد اما وابستگی شدید روانی ایجاد میکند. کسی که فقط یک بار این ماده را مصرف کند بسیار سخت و بعید است که برای بار دوم و بارهای دیگر این ماده را مصرف نکند. وابستگی شدید به کوکائین باعث میشود، درمان اعتیاد به این ماده نیز بسیار سخت باشد.
کوکائین یک ماده محرک خیلی گران و هر گرم آن ۳ تا ۴ میلیون تومان است. بنابراین یک مصرف کننده کوکائین باید ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان در ماه هزینه کند
وی ادامه میدهد: اعتیاد به کوکائین درمان دارویی ندارد. اعتیاد به مواد مخدر مثل تریاک یا هروئین درمان دارویی دارد و مثلا به فرد معتاد توصیه میشود، ماده مخدر را مصرف نکند و به جای آن به او متادون یا داروی جایگزین دیگری داده میشود.
اما در مورد کوکائین نه فقط در ایران بلکه در هیچ جای دنیا داروی جایگزین برای درمان وجود ندارد. وقتی داروی جایگزین نباشد، درمان فرد معتاد خیلی سخت میشود. به خصوص اینکه درمان این نوع اعتیاد بسیار طولانی است و حداقل بین ۴ تا ۶ ماه طول می کشد. درمان این افراد از طریق روان درمانی انجام میشود. اما خیلی سخت است چون وابستگی روانی به این ماده بسیار بالاست. برای درمان این افراد باید انواع داروهای اعصاب و روان به این افراد داده شود تا اعتیاد به کوکائین و عوارض آن در آنها کنترل شود.
کارشناس مبارزه با اعتیاد میگوید: عوارض مصرف کوکائین بسیار بالاست. در بین مصرف کنندگان این ماده اضطراب، استرس خیلی بالا، پریشانی، خشم و حتی افکار خودکشی و دیگرکشی بسیار زیاد است. در مجموع کنترل مصرف کنندگان کوکائین خیلی سخت است. در مورد معتادان به مواد مخدر این طور نیست، مهمترین عارضه مصرف تریاک و مواد مخدر درد و بی خوابی است ولی در مورد کوکائین عوارض خیلی شدیدتر است.
چرا معتادان به کوکائین،هروئین هم مصرف میکنند؟
«یکی از عوارض مهم مصرف کوکائین بیخوابی است. کوکائین یک ماده محرک بسیار قوی است به همین علت خواب را از فرد میگیرد. برخی از این افراد ممکن است تا ۷۲ ساعت نخوابند. بنابراین گاهی این افراد تلاش میکنند به هر طریق ممکن حتی برای دو ساعت بخوابند. تنها مادهای که میتواند آنها را بخواباند فقط تزریق هروئین است. بنابراین با افرادی سر و کار داریم که علاوه بر کوکائین، هروئین هم مصرف میکنند تا بتوانند چند ساعت بخوابند.
صفاتیان میافزاید: کوکائین یک ماده محرک خیلی گران است. قیمت آن چندین برابر تریاک است. هر گرم آن بین ۳ تا ۴ میلیون تومان است. بنابراین یک مصرف کننده کوکائین باید ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان در ماه برای مصرف این ماده هزینه کند. اگر وضع مالی خوبی داشته باشد که پرداخت میکند اما اگر وضع مالی خوبی نداشته باشد به دزدی رو میآورد مثل سرقت از خانه پدر و مادر. در بین این معتادان افرادی را داریم که فرش خانه پدر و مادر خود را که مثلا ۳۰۰ میلیون تومان میارزد در بازار به قیمت ۵۰ میلیون تومان میفروشد تا بتواند ۱۰ یا ۱۲ گرم کوکائین بخرد. این مساله در بین این معتادان زیاد دیده میشود.
آبروریزی میکنند
او میگوید: در بین معتادان به تریاک یا هروئین خیلی آبروریزی در خانواده نمیبینیم اما در بین مصرف کنندگان کوکائین زیاد است. مثلا به ندرت میشنویم که والدین یک معتاد به تریاک بگویند فرزندم عروسی خواهرش را به هم ریخت اما مصرف کننده کوکائین بعد از مصرف وارد فاز توهم میشود و یک دفعه عروسی خواهر یا برادر یا کارخانه پدر خود را به هم میریزد. آبروریزی میکند و به راحتی خصوصیترین مسائل خانواده را به همه میگوید. در واقع تمام افکار و وضعیت فرد به هم ریخته و از هم پاشیده میشود و به همین علت به سختی برای درمان مراجعه میکند. درمان آنها خیلی سخت است. هزینههای خیلی زیادی باید پرداخت کنند. معمولا افرادی کوکائین مصرف میکنند که سطح رفاه خوب یا سطح تحصیلی بالایی دارند.
صفاتیان ادامه میدهد: در بین افراد معتاد به کوکائین افراد تحصیلکرده، پزشک، مهندس زیاد دیده میشود. مثلا یک مهندس یا نویسنده میخواهد شب بیدار بماند و کار کند یا پزشکی که میخواهد برای عمل جراحی به اتاق عمل برود یا رانندهای که میخواهد شب تا صبح بیدار بماند از نظر تحصیلی هم در بین پزشکان و مهندسان و افرادی که کارهای حساس دارند دیده میشود. میگویند برای اینکه شب تا صبح بیدار بمانیم کوکائین مصرف میکنیم. چند بار مصرف میکنند و بعد معتاد میشوند.
مهمترین علامت مصرف کنندگان کوکائین بیخوابی است. گاهی برای اینکه بتوانند بخوابند سراغ هروئین میروند. بیشتر اوقات آرام و قرار ندارند، خشم، بیقراری، پریشانی، اضطراب و احتمال خودکشی در بین آنها بالاست
او درباره اینکه کوکائین چگونه و از کجا میآید چنین پاسخ میدهد: کوکائین معمولا از آمریکای جنوبی میآید علت آن هم سود زیادی است که از تجارت آن به دست میآید. سود ترانزیت این ماده محرک بسیار بالاست. قیمت کوکائین وقتی به ایران میرسد به گرمی ۴ میلیون تومان هم میرسد مثل تریاک که در افغانستان گرمی ۳۰۰ دلار است و وقتی به اروپا میرسد قیمت آن به گرمی ۲۰ هزار دلار میرسد.
وی میافزاید: قیمت کوکائین در آمریکای جنوبی مثلا در مکزیک، بولیوی، هندوراس بسیار پایین است اما وقتی ترانزیت میشود و به سمت هندوستان، چین، اروپا یا ایران میآید قیمت آن خیلی گران میشود. افزایش قیمت کوکائین برای قاچاقیچان سود خیلی زیادی دارد. به همین علت قاچاق کوکائین به کشورهایی مثل هند و چین که جمعیت زیادی دارند در صورتی که بتوانند بازار بزرگی راه بیندازند سود خیلی زیادی خواهد داشت. بیشتر هم از طریق مسیرهای دریایی قاچاق میشود.
مدیر کل سابق درمان ستاد مبارزه با مواد مخدر درباره گسترش و افزایش بازار کوکائین در ایران میگوید: در مورد گسترش مصرف کوکائین در ایران نمیتوان نظر دقیق داد، شاید علت مطرح شدن بیشتر آن مراجعه بیشتر مصرف کنندگان این ماده برای درمان باشد. چون هزینه کوکائین خیلی زیاد است و مصرف کنندگان آن نمیتوانند قیمت آن را ادامه دهند به همین علت برای ترک و درمان اقدام میکنند. ب
به گفته وی؛ رخی از مصرف کنندگان این ماده از این طریق سعی میکنند مصرفشان را کم کنند یا به سمت مصرف ماده روانگردان دیگری مثل شیشه بروند که ارزانتر است. به هر حال ماده گرانی است. قیمت کوکائین ۶ ماه پیش برای هر گرم حدود ۲.۵ میلیون تومان بود. در این مدت حدود ۵۰ درصد گرانتر شده است. علت آن هم افزایش تقاضا و در عین حال افزایش قیمت ارز در ایران است.
او درباره علائم اعتیاد به کوکائین میگوید: مهمترین علامت مصرف کنندگان کوکائین بیخوابی است. بیشتر اوقات علاقهای به یکجا نشستن یا یکجا ماندن و تمرکز ندارند. به زمان و مکان توجه ندارند، اگر تصادف کنند، خط ترمز را در محل تصادف نمیبینید زیرا نمیتوانند فاصله را تشخیص دهند، احتمال خودکشی در این افراد زیاد است. مواردی بوده که فرد بعد از مصرف کوکائین از طبقه ششم خودش را به پایین انداخته، چون نتوانسته فاصله را تشخیص دهد، گاهی میگوید با فردی که سالها ندیده و شمارهای از او ندارد تلفنی صحبت کرده است، بعد معلوم میشود توهم زده است.
نکته ای که حائز اهمیت است این که در بسیاری اوقات خرید و فروش این ماده مخدر و سایر مواد مخدر آشکارا در بوستانها و فضای سبز در تهران و دیگر شهرها انجام میشود. حتی برخی از آنها که صاحبان یا سرنشینان خودروهای لوکس و گران قیمت هستند در ساعات مختلف شبانه روز به ویژه در شبانگاه و یا صبح زود در کنار برخی از بوستانها اقدام به خرید و فروش این مواد افیونی و خطرناک میکنند و آزادانه با سایر معتادان در این مناطق تردد دارند.
بازار اعتیاد در ایران فارغ از مشکلات جامعه راه خودش را میرود. قاچاقچیان و سوداگران مواد همیشه یک گام جلوتر از برنامهریزان مبارزه هستند. بازار و تقاضای جدید ایجاد میکنند و مواد مورد نیاز مصرف کنندگان را از چین و ماچین و دورترین نقاط دنیا به ایران میآورند، سود سرشار این تجارت سیاه آن قدر هست که انگیزه ایجاد کند، حالا قربانی فقیر و کارتن خواب باشد یا پولدار و کارخانهدار فرقی ندارد. مهم سودی است که به جیب تاجران مرگ میرود.
گزارشی از یک پژوهش؛
۹۷ درصد نوجوانان و ۶۶ درصد از کودکان از موبایل و تبلت استفاده میکنند/۵
مینا اینانلو
تهران- ایرنا- نتایج برخی مطالعات نشان میدهد در دوره ای که ۹۷ درصد از نوجوانان و ۶۶ درصد از کودکان از موبایل و تبلت استفاده می کنند، بهرهمندی از فناوری آموزشی میتواند در شناسایی دقیق و به موقع مشکلات آموزشی کمک کرده، به سرعت آنها را رفع و زمینههای موفقیت دانشآموزان را فراهم کند.
فناوری آموزشی مفهومی است که با توجه به پیشرفت روزافزون در زمینههای روانشناسی کامپیوتر مفهوم گستردهتری پیدا میکند و در صورت استفاده درست از این موهبت میتوان سطح یادگیری دانش آموزان را تا سطح زیادی افزایش داد. با این وجود چه در سطح خرد و چه در سطح کلان به مساله تکنولوژی آموزشی و تاثیر آن بر روند آموزش و یادگیری دانش آموزان توجه نمیشود و صرفا همان اهداف و اشکال آموزش به شیوه سنتی دنبال میشود که نمیتواند در فرایند یادگیری به ارتقای مشارکت، تعامل و خلاقیت کمک چندانی نماید. از این رو توجه به تکنولوژی آموزشی و به کار گیری آن در فرایند آموزش بیش از پیش اهمیت دارد.
«آرش کهن قطبآبادی» و همکارانش در یک پژوهش با عنوان «تاثیر تکنولوژی آموزشی در یادگیری» سعی کردهاند به این امر توجه کرده و نحوه تاثیرگذاری تکنولوژی آموزشی بر فرآیند یادگیری را مورد واکاوی بیشتر قرار دهند که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
تکنولوژی آموزشی چیست
در واژهشناسی آموزش و پرورش تکنولوژی آموزشی به معنای ترکیبی از دانش، تجهیزات، روشها، فنون و مهارتهای ویژه نیروی انسانی برای تبدیل ورودیها به خروجیها است. همچنین تکنولوژی آموزشی در لغت از واژههای «تکنو»به معنی برخورد سیستماتیک با پدیده علمی و «لوژی» به معنای شناخت و آموزش به معنای فعالیتهای هدفمند است.
در دنیای امروز که بیشتر مردم به دنبال بهترینها و لذت بخشترینها هستند، دیگر نمیشود با شیوههای سنتی و منسوخ به آموزش کودکان پرداختاز دیدگاه مرکز ملی یادگیری برنامهای انگلستان، تکنولوژی آموزشی به کاربرد دانش علمی در زمینه یادگیری و شرایط یادگیری به منظور بهبود اثربخشی و کارایی تدریس و تعلیم گفته میشود. در نبود اصول اساسی علمی، تکنولوژی آموزشی از تکنیکهای تجربی استفاده میکند تا موقعیتهای یادگیری را بهبود بخشد.
از نظر کمیسیون تکنولوژی آموزشی آمریکا نیز تکنولوژی آموزشی عبارت است از روش سیستماتیک طراحی، اجرا و ارزشیابی کل فرایند یادگیری و تدریس برحسب اهداف معین و بر اساس تحقیقات در زمینه یادگیری و ارتباط انسانی و یادگیری منابع انسانی و غیرانسانی به منظور فراهم آوردن یادگیری و آموزش موثرتر، پایدارتر و عمیقتر.
تاریخچه
در بررسی تاریخچه و روند تحولی رشته تکنولوژی آموزشی با مولفههای مختلف مواجه میشویم. برای نظم دهی به این روند میتوان آن را به سه دوره زمانی (۱۹۰۰-۱۹۵۰ میلادی)، (۱۹۶۰-۱۹۸۰ میلادی ) و (۱۹۹۰ میلادی تاکنون) تقسیم کرد.
_ دوره (۱۹۰۰-۱۹۵۰): اصلیترین مولفههایی که در این دوره مطرح شدهاند و تکنولوژی آموزشی را تحت تاثیر خود قرار دادهاند عبارتند از : رویکرد معرفت شناسی اثبات گرا، دیدگاه روانشناسی رفتاری، وسایل و مواد دیداری و شنیداری.
_ دوره زمانی (۱۹۶۰-۱۹۸۰): مولفههایی که در این دوره مطرح شدند و موجب تحول و توسعه مفهوم تکنولوژی آموزشی شدند عبارتند از: رویکرد معرفت شناسی تعبیری یا تفسیری، رشد مکتب روانشناسی شناختگرا، نگرش سیستمی، اصول و نظریههای علوم ارتباطات.
_ دوره زمانی (۱۹۹۰ تاکنون): مولفههایی که در این دوره مطرح شدند و باعث رشد و تحول تکنولوژی آموزشی شدهاند عبارتند از رویکرد معرفت شناسی انتقادی، مکتب روانشناسی ساختگرا و بکارگیری گسترده تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات در فرایند آموزش و یادگیری.
تاثیر تکنولوژی آموزشی بر یادگیری
یکی از مشکلات نظام آموزشی هر کشوری از دیرباز مشکلات مربوط به تحت پوشش قراردادن تمامی افراد واجب التعلیم است. در نظام آموزشی سنتی، افزایش تعداد دانشآموزان تحت پوشش نظام آموزشی همیشه همراه با افزایش هزینههای سرمایهای و جاری نظام آموزشی بوده است.
هدف اصلی آموزش و پرورش باید پرورش باشد و بخشی از پرورش یادگیری مهارتهای زندگی است که با بازیهای رایانهای به خوبی میتوان این مهارتها را آموزش داد اما به شرطی نتیجه مثبت خواهد بود که در چارچوبهای خاص این اتفاق رخ دهدتکنولوژی آموزشی با فراهم آوردن امکان شکلگیری آموزش غیرحضوری و از راه دور تا حد زیادی توانسته است بر این مشکل فائق آید و در ضمن ازاین مزیت برخوردار است که با افزایش تعداد بیشتری از دانش آموزان هزینه سرانه دانش آموزی نیز به طور دائم کاهش یابد. از علتهای افت تحصیلی در هر نظام آموزشی میتوان به مشکلات انگیزهای ترک تحصیل کردگان اشاره کرد.
این افراد به دلیل شکستهای پی در پی در کسب موفقیت در نتیجه آموزش غیر اصولی, عطای آموزش را به لقای آن میبخشد.در حالی که از مسئولیتهای اصلی تکنولوژی آموزشی تعیین اهداف نظام آموزشی و طراحی نظام آموزشی برای رسیدن به آن اهداف و ارزشیابی مستمر فرایند و برون دادهای واسطهای و نهایی نظام آموزشی برای کسب اطمینان از تحقق اهداف از قبل تعیین شده نظام است.
در صورتی که در تمام طول برنامه ریزی، طراحی، اجرا و ارزشیابی برنامههای آموزشی، نظام آموزش و برنامه آموزشی که در داخل این نظام قرار میگیرد، به طور مستمر در بوته آزمایش قرار گیرد و از تحقق کارآمد هدفهای از پیش تعیین شده برای نظام آموزشی و انطباق برنامههای آموزشی طراحی شده، اجرا شده و کسب شده با یکدیگر اطمینان حاصل آید، میتوان به محض پی بردن به کوچکترین نقصان و مشکلی که باعث انحراف آموزش از مسیر اصلی خود میشود، آن را به سرعت رفع کرد و تا حد زیادی امکان موفقیت دانش آموزان را فراهم کرد.
از طرفی تکنولوژی آموزشی میتواند به دانش آموزانی که دچار فلج مغزی هستند یعنی هماهنگی حرکتی ضعیفی دارند که باعث میشود به خوبی نتوانند حرکات ظریف خود را کنترل کنند، کمک کند با استفاده از روشها، تجهیرات و فن آوری های مناسب به موفقیت نائل شوند.
مزایای فنآوری کمکی برای دانش آموزان مبتلا به فلج مغزی عبارت است از : تسلط بیشتر در زندگی، مشارکت فعالانه در فعالیتهای خانه، مدرسه، محیط کار جامعه ومواردی از این دست.همچنین مطالعات بسیاری نشان دادهاند که افراد اوتیسم قادر به استفاده از محیطهای مجازی هستند. چنگ، مور و پارسونز نیز در مطالعه خود نشان دادهاند که رایانهها فرصتهای مناسبی برای یادگیرندگان فراهم میآورند و با بالا بردن انگیزش یادگیری، آنها را قادر میسازند تا در موقعیتهای چالش آمیز به فعالیت پرداخته و به حل مسایل پیچیده مشغول شوند.
همچنین هنگامی که طبق آمار اعلام میشود ۹۷ درصد از نوجوانان و ۶۶ درصد کودکان از موبایل یا تبلت استفاده میکنند، ما باید این هشدار را جدی بگیریم که روشهای آموزشی و همچنین محتواهای آموزشی ما باید بهره بیشتری از گرافیک، روانشناسی و زیبایی و هیجان ببرند. از طرفی در جهان امروز خلاقیت یک فاکتور جدایی ناپذیر در رشد و پیشرفت علمی بشریت بوده است. توجه به خلاقیت از این لحاظ ضروری است که امروزه پیشرفت در هر جامعهای مشروط به وجود نیروهای انسانی خلاق و مجرب است تا منابع زمینی و زیرزمینی. رایانهها، تبلتها و موبایلها هنگامی که به درستی استفاده شوند، به خوبی میتوانند تحولی عظیم در خلاقیت کودکان به وجود آورند.
هنگامی که اعلام میشود ۹۷ درصد از نوجوانان و ۶۶ درصد کودکان از موبایل یا تبلت استفاده میکنند، باید این هشدار را جدی گرفت که روشهای آموزشی و همچنین محتواهای آموزشی باید بهره بیشتری از گرافیک، روانشناسی و زیبایی و هیجان داشته باشندجمعبندی:
هنگامی که کودکی از یادگیری ناامید است یا فردی به دلیل معلولیت یا هر نوع ضعف جسمانی تصور میکند که از پیشرفت و تحصیل باز میماند تنها دو راه برای حل این مشکل وجود دارد. ابتدا تغییر در باور وی توسط والدین و آموزگار و سپس استفاده از ابزارهای مناسب برای کمک به یادگیری فرد. مهمترین و کاربردی ترین ابزارها در این زمینه رایانهها هستند.
در دنیای امروز که بیشتر مردم به دنبال بهترینها و لذت بخشترین ها هستند، دیگر نمیشود با شیوههای سنتی و منسوخ به آموزش کودکان پرداخت.
اکنون شرط نخست یادگیری زیبایی و سپس لذت و هیجان است و ابزارهای آموزشی به خصوص بازیهای رایانهای به خوبی میتوانند در این زمینه تاثیرگذار باشند و به یقین باید در این زمینه برنامهریزیهای دقیقی صورت بگیرد.
هدف از آموزش و پرورش ابتدا باید پرورش باشد و بخشی از پرورش یادگیری مهارتهای زندگی است و به وسیله بازیهای رایانهای به خوبی میتوان این مهارتها را آموزش داد اما فراموش نکنیم به شرطی نتیجه مثبت اتفاق می افتد که در چارچوبهای خاص خود این اتفاق رخ دهد، زیرا در تکنولوژی به همان اندازه که فایدههای بسیاری نهفته است، آسیبهای زیادی هم ممکن است داشته باشد.
دروغهایی که بر آتش التهابهای پاییز ۱۴۰۱ دمید/۶
به گزارش ایرنا از آخرین روزهای تابستان تا اوایل زمستان ۱۴۰۱، کشور دچار التهاب شد و بسیاری از مردم در خشم و نگرانی از رخدادهای بد، روزها را سپری میکردند.
در آن روزها رخدادهای تلخی در جامعه ایران روی داد؛ با این حال یکی از عواملی که تشویش و التهاب را تداوم بخشید، روایتهای نادرست و دروغین منتشره در آن روزها بود که مردم را نگران و عصبانی میکرد و مانع بازگشت آرامش به فضای جامعه میشد.
در خصوص عوامل رواج و باور اخبار نادرست (فیک نیوز) بسیار سخن گفته شده اما ویژگی دوره بحران آن است که دروغ، راحت باور میشود. همچنین سکوت مسئولان در کنار بیاعتمادی به حکومت و رسانههای رسمی در کنار تضعیف رسانههای مستقل داخلی، از عواملی است که میدان را در اختیار رسانههای خارجی و عملیاتهای روانی و رسانهای آنان در کشور میگذارد.
در ادامه برای نمونه، به چند مورد از ادعاهای نادرست مطرحشده در این دوره پرداخته و توضیحاتی درباره آنها داده میشود؛ البته با یادآوری این نکته که به دلیل دسترسی نداشتن به اطلاعات دسته اول و مستند درباره برخی رخدادهای مهم این دوره، با گذشت یک سال از این رویدادها، هنوز امکان راستیآزمایی مستند درباره آنها وجود ندارد.
«سقوط اشنویه»
بامداد دوم مهرماه، برخی رسانهها از «سقوط اشنویه» و کنترل کامل این شهر مرزی توسط معترضان خبر دادند. به عنوان نمونه، شبکه العربیه در این زمان نوشت: «ویدئوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی نشان میدهد بامداد شنبه دوم مهر ۱۴۰۱، شهر اشنویه در استان آذربایجان غربی به کنترل کامل معترضان درآمده و مردم آزادانه بدون حضور نیروهای امنیتی در سطح این شهر راهپیمایی کردند.»
البته شبکه ایران اینترنشنال با رویکرد محتاطانه، نوشت: ویدئوهای رسیده به ایران اینترنشنال نشان میدهد شامگاه جمعه معترضان در اشنویه با حضور گسترده در نقاط بسیاری از شهر، خیابانها را مسدود کرده و علیه مقامهای جمهوری اسلامی شعار دادند.
بررسیها نشان میدهد در روزهای پایانی شهریور و یکی دو روز اول مهرماه ۱۴۰۱، شماری از خیابانها در اختیار معترضان بود و چند پایگاه بسیج نیز مورد حمله قرار گرفت، اما هیچ گاه این شهر به صورت کامل در اختیار معترضان و گروههای ضدانقلاب قرار نگرفت.
عصر دوم مهر ماه، خبرگزاری قوه قضائیه (میزان) نوشت: «در روزهای اخیر اغتشاشگران به سه پایگاه بسیج در شهر اشنویه حمله کردهاند که در پی این اقدامات ضد امنیتی، چندین نفر دستگیر شده و کنترل شهر به صورت کامل با نیروهای انتظامی بوده و شرایط کاملا عادی است. همچنین صبح امروز ادعای دیگری با عنوان هجوم اغتشاشگران به زندان مرکزی شهر اشنویه و آزادکردن زندانیان در فضای مجازی منتشر شده که پیگیریها نشان میدهد این خبر عاری از صحت است و شهرستان اشنویه و زندان مرکزی این شهرستان در امنیت کامل به سر میبرند.»
«فوت دانشآموز دختر اردبیلی در حمله لباس شخصیها»
برخی رسانهها ۲۲ مهرماه ۱۴۰۱ مدعی شدند «در جریان حمله لباس شخصیها به دبیرستان شاهد اردبیل، یک دانشآموز بر اثر خونریزی داخلی در بیمارستان فاطمی جان باخته و ۱۰ دانشآموز زخمی و ۷ دانشآموز بازداشت شدهاند.»
در این گزارش آمده بود: «بعد از آنکه تعدادی از دانشآموزان دختر در دبیرستان شاهد دست به اعتراض زده و شعارهایی در اعتراض به وضعیت موجود سر دادند، نیروهای لباس شخصی به این مدرسه حمله کرده و بعد از ضرب و شتم دانشآموزان، تعدادی از آنها را دستگیر کردهاند… به گفته شاهدان، یک دانشآموز در بیمارستان فاطمی بر اثر خونریزی داخلی جان خود را از دست داده است.»
ابتدا نامی از دختری که ادعا میشد کشتهشده مطرح نشده بود اما اطلاعیه ترحیم دختری به نام «اسرا پناهی» منتشر و ادعا شد او در ماجرای دبیرستان شاهد جان خود را از دست داده است. نخستین جایی که در آن ادعا شده یک دانشآموز در اردبیل کشتهشده، توئیت منتسب به خانم «شیما کاتوزیان» بیوتی بلاگر و نویسنده کتاب پرفروش «منِ احمق» و ساکن آمریکاست.
واقعیت چه بود؟
ماجرا، به تجمع روز چهارشنبه ۲۰ مهر در پیادهرو عالیقاپو علیه «اقدامات هنجارشکنانه اغتشاشگران و معاندان» برمیگردد. با این حال، برخی دانشآموزان در واکنش به فراخوان مدیران مدرسه، از حضور در این تجمع خودداری کرده و شماری از دانشآموزان شرکتکننده در تجمع، شعارهایی همچون «زن، زندگی، آزادی» سر دادند و وقتی دانشآموزان وارد مدرسه میشوند، میان اولیای آنان که دنبال فرزندان خود آمده بودند و مدیران مدرسه در اعتراض به اینکه فرزندانشان را به مراسم بردهاند، برخوردهایی ایجاد میشود، اما بازداشت و زخمی در کار نبود.
از سوی دیگر اسرا پناهی که دارای ناراحتی قلبی بود و در بیمارستان فاطمی اردبیل درگذشت، دانشآموز دبیرستان سبلان بود، نه مدرسه شاهد و پدر او نیز یک ماه پیش، درگذشته بود.
«شاهچراغ کار خودشونه»
عصر چهارم آبان ۱۴۰۱ فردی مسلح، به حرم شاهچراغ شیراز حمله کرد که به شهادت ۱۳ نفر و مجروحشدن بیش از ۲۰ نفر منجر شد؛ علاوه بر قوه قضائیه، سخنگوی دبیرکل سازمان ملل متحد نیز این رخداد را «تروریستی» توصیف کردند.
حمله به یک حرم و به گلوله بستن دهها زائر کودک و زن و مرد، اتفاق کمی نبود و با گذشت ۴۰ روز از جان باختن مهسا امینی و التهابهای پس از آن، این حادثه فضای سنگینی در کشور ایجاد کرد. از رهبری تا دیگر مقامها و سیاسیون برای آن پیام دادند و در شهرها بنر تسلیت نصب شد و برخی مسئولان و رسانههای نزدیک به حکومت، هرجومرج رخ داده در جامعه را زمینهساز بروز این عملیات تروریستی خواندند.
در مقابل برخی رسانههای فارسی زبان و برخی کاربران شبکههای اجتماعی، مدعی شدند این حمله تروریستی توسط خود حکومت انجام شده است؛ با این توجیه که با چنین رویداد سنگینی، «فضای ملتهب جامعه را تغییر داده و برای تشدید سرکوب و مقابله با اعتراضات بهانه بتراشد.»
این مجادله رسانهای در حالی در جریان بود که ساعتی پس از این حمله، داعش با انتشار بیانیهای مسئولیت این حمله را پذیرفت. اندکی بعد هم عوامل اجرا کننده این عملیات محاکمه و دو عامل اصلی که تبعه کشورهای همسایه بودند، اعدام شدند.
«پروازهای چارتر مسئولان جمهوری اسلامی و خانواده برای فرار از ایران»
یکی از خطوط خبری رسانههای مخالف جمهوری اسلامی در ناآرامی های ۱۴۰۱، القای سقوط قریبالوقوع نظام جمهوری اسلامی بود تا زمینه ناامیدی هواداران نظام از بقای آن و ایجاد ذهنیت فروپاشی برای طیفی از نخبگان و مردم، باعث تغییر رفتار آنان شود. «فرار مسئولان کشور همراه با خانواده با هواپیماهای چارتری»، یکی از شایعهها در این راستا بود و برخی رسانههای فارسیزبان خارجی نیز به نقل از «منابع آگاه» خود، سناریوهای متنوعی را بیان میکردند.
در این زمینه روزنامه اکسپرس انگلیس به انتشار گزارشی پرداخت و سپس فاکس نیوز با بازنشر این ادعا به آن ضریب داد. این بار شبکه ایران اینترنشنال ماجرا را به نقل از دو منبع خارجی (اکسپرس و فاکس نیوز) منتشر کرد و به نقل از فاکسنیوز نوشت: «خانواده اعضای نظام در حال فرار از ایران هستند. این رسانه به نقل از اکسپرس نوشت، مسئولان رژیم روزانه پنج هواپیما برای خروج از کشور چارتر میکنند و بسیاری از آنها دنبال بدست آوردن شهروندی کشورهای اروپایی به ویژه بریتانیا هستند.
پس از انتشار گزارشهایی درباره تلاش مقامهای جمهوری اسلامی برای به دست آوردن پاسپورتهای غربی با هدف فرار از کشور و تحت تعقیب نگرفتن، روزنامه «اکسپرس» چاپ لندن، از فرار مقامهای جمهوری اسلامی و بستگانشان با اختصاص بخشی از فرودگاه بینالمللی تهران به آنان خبر داد.
این روزنامه به نقل از یک منبع بدون ذکر نام، از اختصاص بخشی از فرودگاه بینالمللی تهران به این موضوع و همچنین کرایه «پنج پرواز» در روز برای فراریدادن خانوادهها خبر داد.
پیش از این، «باب استوارت» نماینده پارلمان بریتانیا گفت «شایعات قابل توجهی» شنیده شده که مقامهای تراز اول جمهوری اسلامی تلاش میکنند لندن را به «پناهگاه امن» خود تبدیل و پاسپورت بریتانیایی دریافت کنند.
«جیلیان کیگان» معاون وزیر امور خارجه بریتانیا در پاسخ به این نماینده گفت: بدیهی است که ما قانون خود را اینجا در بریتانیا داریم اما در رابطه با شایعاتی که او در مورد [درخواست اشخاص تراز اول جمهوری اسلامی] برای پاسپورت شنیده، من آنها را نشنیدهام اما مطمئنا آن را بررسی خواهیم کرد.»
مسئولان فرودگاه امام(ره) ابتدا به تکذیب این گزارش پرداختند و البته با گذشت چند روز و روشنشدن حضور مسئولان مختلف در کشور، نادرست بودن این ادعا مشخصتر شد. علاوه بر این، نکته دیگر در این گزارشها، ادعای تلاش مسئولان جمهوری اسلامی برای دریافت پاسپورت بریتانیایی بود؛ در حالی که قاعدتا برای مسئولان ارشد جمهوری اسلامی که بعضا مورد تحریم آمریکا و اروپا هستند، لندن پناهگاه مناسبی برای فرار نیست و به نظر میرسد در این شایعه نیز بعد از ۶۰ سال هنوز از ایده «دایی جان ناپلئون» بهره برده شده است.
«تعرض جنسی به آرمیتا عباسی»
یکی از ادعاهایی در دوره ناآرامیها بسیار مورد توجه قرار گرفت و حتی در شبکه CNN هم منتشر شد، موضوع «تعرض جنسی به دختر جوانی به نام آرمیتا عباسی بود؛ دختری با موهایی با رنگهای خاص که فعالیتهایی هم در فضای مجازی داشت و همین مساله، بُرد شایعه در مورد او را بیشتر میکرد.
برای اثبات این شایعه ابتدا رسانههای فارسیزبان و توئیتر و سپس سیانان نوشتند: مکالمهای بین پزشکان بیمارستان امام علی کرج که به اینستاگرام درز کرد، بیانگر آن بود که آنها با دیدن بدن لرزان آرمیتا و کله تراشیده شده او، متقاعد شدهاند نیروهای امنیتی وی را نه تنها تحت شکنجه که مورد خشونت جنسی قرار دادهاند!
سیانان مدعی شده بود چهار تا پنج پزشک، پیامهایی را در رسانههای اجتماعی فاش کرده و معتقدند آرمیتا در بازداشتگاه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است؛ اما تنها مستندش، تصاویری ناقص از صفحههایی که مدعی بود حاوی چت کادر درمانی بیمارستان امام علی(ع) کرج در اینستاگرام است و حاوی این موارد بود:
_ مریض خودمون بود، رفتم بالا سرش، موهاشو تراشیده بودن، سرش بسته بود، از ترس به خودش میلرزید
_ خلاصه که گندزدن و نمیدونن چجوری جمعشکنن
_ قلب منی که دیدمش و نمیتونستم فراریش بدم، داره دیوونهام میکنه
_ قصد انتشار ترس و وحشت ندارم اما حقیقت و جنایتیه که داره اتفاق میافته و نمیشه ساکت موند!
حتی در صورت صحت این عبارات، از آنها نمیتوان شهادت کادر درمان به تجاوز جنسی را نتیجه گرفت. منشا این عبارات میتواند ناراحتی از دستگیری یک دختر جوان به دست ماموران و مثلا زخمیشدن او باشد و از این عبارات نمیتوان موضوع تجاوز را اثبات کرد. این در حالی بود که مسئولان قضایی با ارائه فرمی اعلام کردند خانم عباسی به دلیل «مشکلات گوارشی» تحت درمان قرار گرفته است و فرم پذیرش بیمارستان را هم منتشر کردند.
سرانجام آرمیتا عباسی که مهرماه بازداشت شده بود، ۱۸ بهمنماه آزاد شد و «حمید عباسی» پدرش در یک استوری اینستاگرامی (که دخترش را پس از آزادی در یک پاساژ در آغوش گرفته بود) موضوع را اعلام کرد.
خانم عباسی مدتی بعد از آزادی در اینستاگرام فعالیتش را آغاز کرد و حتی در مواردی به تبلیغ برخی کالاها پرداخت و البته مورد انتقاد قرار گرفت که با این کار «عادیسازی» و به دیگر معترضان «خیانت» میکند. او پس از آزادی، کلامی درباره ادعاهای مطرحشده درباره خود نگفت و بعد از مدتی هم دیگر فعالیت مجازی چندانی از او در اینستاگرام دیده نشد.
«پای حسین رونقی را زیر شکنجه شکستند»
یکی از سوژههای مطرحشده در فضای خبری، ادعای شکستهشدن پای «حسین رونقی» در اثر شکنجه و بدحال شدنش به دلیل اعتصاب غذا بود که از سوی برخی اعضای خانوادهاش مطرح شد. صدای آمریکا به نقل از پدر و مادر رونقی نوشت، پاهای او را زیر شکنجه شکستهاند.
در ادامه ادعاهایی درباره سلامتی او مطرح شد و رسانه های فارسیزبان، فضاسازی گستردهای در این زمینه کردند که علاوه بر انتقال این زندانی به بیمارستان دی، منجر به تجمع در اطراف این بیمارستان شد. با این حال با آزاد شدن رونقی، مشخص شد این ادعاها نادرست بوده است؛ موضوعی که موجی از بیاعتمادی را دامن زد و انتقادهای رسانههای اصلاحطلب را نیز در پی داشت که منتقد برخوردهای انجامشده با زندانیان اعتراضات بودند.
به عنوان نمونه، روزنامه اعتماد نوشت: «پای حسین رونقی نشکسته است و درباره سلامتی او اغراق میشود.» این عباراتی است که مدت زمان اندکی پس از بازتابهای وسیع پرونده حسین رونقی، دهان به دهان در فضای مجازی میگشت. برخی حتی ادعا کردند که همبندیهای حسین در گفتوگو با دوستان و خانوادهشان اعلام کردهاند، وضعیت حسین آنگونه که میگویند بد نیست و درباره وضع سلامتی او اغراق میشود. خانواده حسین اما بدون توجه به این زمزمهها مدام از وخامت حال او و حتی احتمال مرگش خبر میدادند.
این روزنامه بعد از بستریشدن رونقی در بیمارستان و دیدار خانوادهاش با او، گفتوگویی را با احمد رونقی پدر حسین انجام داد تا درباره همه این ابهامها پرسوجو کند؛ اما مرور این مصاحبه هم نشان میدهد پدر رونقی از پاسخ مشخص درباره آسیب به فرزندش خودداری میکند.
«مازیار خسروی» دبیر سابق صفحه سیاسی روزنامه شرق نیز در رشته توئیتی نوشت: «کل پروژه حسین رونقی برپایه دروغ بنا شده است… دو هفته پیش برای تهیه گزارش از تجمع بخاطر وضعیت سلامتی حسین رونقی به بیمارستان دی رفته بودم که به همراه همکارم بازداشت شدم… آنچه موجب شد احساسات و افکار عمومی نسبت به وضعیت جسمی حسین رونقی حساس و تحریک شود، خبرهای ناگواری بود که از وضعیت جسمی و سلامتی او منتشر میشد. خبرهایی مانند: لِه و خُرد شدن استخوانهای هر دو پا، از کار افتادن اندامهای داخلی بخاطر اعتصاب غذای طولانی مدت و…»
او در ادامه نوشت: «اکنون خوشحالم حسین رونقی آزاد شده و به آغوش خانواده بازگشته. اما اخلاق حکم میکند آنان که خبرهای اغراقآمیز در مورد حسین رونقی به شبکههای اجتماعی و رسانهها پمپاژ کردند خود را در مورد وضعیت این افراد و خانوادههای آنها مسئول بدانند. خانمها! آقایان! استخوان شکسته و اعتصاب غذای شصت روزه این دفعه گذشت. وجدان داشته باشید و دیگر نکنید.»
در نهایت، حسین رونقی به عنوان مصداق بیصداقتی در افکار عمومی شناخته شد.
«شکنجه و حکم اعدام برای یک معترض»
دیماه ۱۴۰۱ که تا حدی از فضای التهاب در جامعه کاسته شده بود، موضوع یک زندانی به موج خبری رسانهها تبدیل شد؛ «حسن فیروزی».
بیبیسی درباره او نوشته بود: حسن فیروزی معترض اهل شهرری است. آن طور که منابع حقوق بشری گزارش کردهاند آقای فیروزی از زمان بازداشت (۵ آبان) تحت فشار بوده و «به شدت شکنجهشده» تا علیه خود اعتراف کند و خود را یکی از «رهبران اعتراضات» معرفی کند. بنابر گزارشها به او گفتهاند: «هرگاه زخمهای ناشی از شکنجهاش بهبود یابد، نوبت اعدامش فرا خواهد رسید».
به نوشته کانال بیبیسی «همچنین یک فایل صوتی منتسب به این شخص در کنار تصاویری از او در کنار دختر نوزادش در شبکههای اجتماعی منتشر شد. فیروزی در این فایل صوتی میگوید: خواهشی از مردم ایران دارد؛ اینکه کاری کنند یک بار دیگر دخترش را ببیند. او میافزاید: چه امضا کنم و چه نکنم، اینها من را میکشند. ولی دلم میخواهد برای آخرین بار دخترم را ببینم. بعد از ۱۰ سال خدا به ما یک بچه داد. کلا ۱۸ روز دیدمش. فقط آرزو دارم قبل از اینکه اینها بلایی سرم بیاورند دخترم را ببینم.»
بعد از چند روز دوم بهمنماه قوه قضائیه در اطلاعیهای اعلام کرد فردی به نام حسن فیروزی با جرائم ذکر شده، نه تنها در ماههای گذشته حکم محکومیت و کیفرخواست، نداشته بلکه در هیچکدام از زندانهای ایران در بازداشت یا گذران دوران محکومیت نیز نیست.
اما این شخص که به ظاهر یک متهم تحت تعقیب با جرایم مالی بوده، سوم بهمن در حال فرار از مرز نزدیک جزیره قشم بازداشت و با پرواز به تهران منتقل میشود و میگوید در مدت زمان مفقودی به جنوب کشور رفته بوده است.
به ظاهر این فرد که چندین طلبکار داشته، با بهرهگیری از فضای عمومی، به جنوب کشور فرار کرده و با ارسال چند عکس و فایل به رسانهها، تلاش کرده برای خود حاشیه امن درست کند و رسانههای فارسیزبان هم با توجه به پارامترهای احساسی شکنجه، دوری از نوزاد، اعدام و… در سوژه، به انتشار سناریوی این فرد کلاهبردار پرداخته بودند.
فیروزی بعد از بازداشت درباره تصاویر و فایلهای صوتی منتسب به خود گفت: فایلها را خودم تهیه میکردم و به درخواست مدیران کانال و یک شبکه رسانهای معاند تهیه و برایشان ارسال میکردم. وی در تشریح سناریوسازی خود گفته: چون به طلبکاران خود بدهی داشتم، تصمیم گرفتم از خانه فرار کنم و ۲۹ آبانماه ضمن فرار از منزل، سناریوی بازداشت و شکنجه خود را طراحی و آن را با اعضای رسانههای خارج از کشور مطرح کردم. قصدم این بود تا بتوانم از این داستان به نفع خودم استفاده کنم و با ربط دادن موضوع دستگیریم به اتفاقات اخیر در کشور، عنوان کردم که توسط ماموران امنیتی بازداشت و روانه زندان شدهام تا از دست طلبکاران نجات پیدا کنم.
فیروزی درخصوص تصاویر و فایلهای منتسب به خود گفت: فایلها را به درخواست و هدایت ادمین یک صفحه معاند بهنام «فریاد آزادی» تهیه و برایشان ارسال میکردم و «سهیل» ادمین صفحهای که با آنها در ارتباط بودم از من خواست تا خواستههایشان را اجرا کنم. پس از مدتی، سهیل از من خواست عکسهایی بدون لباس برای او ارسال کنم و خود او با استفاده از نرمافزار روی بدن من آثار کبودی ایجاد کرد.