چرا حماس راهی به جز جنگ با اسرائیل نداشت؟
نزدیک به دو هفته از آغاز عملیات طوفان الاقصی میگذرد. عملیاتی که سرآغاز تحولات مهمی در سرزمین فلسطین شد. در این مدت، رژیم صهیونیستی با حملات خود به مناطق غیرنظامی مرتکب جنایات جنگی شده است.
عملیات اخیر گروههای مقاومت، آثار مهمی در سرزمینهای اشغالی به جای گذاشت که به عقیده کارشناسان برای رژیم صهیونیستی غیرقابل جبران است.
با این حال اگرچه در روزهای نخستین شروع عملیات مهم «طوفان الاقصی» توجه اصلی رسانههای جهان، به خسارات وارد شده به رژیم صهیونیستی معطوف شده بود، در روزهای اخیر وضعیت کمی تغییر کرده و در حال حاضر، مساله اصلی جنایتهایی است که از سوی رژیم صهیونیستی در غزه رخ میدهد.
با گسترش حملات اسرائیل به غزه و افزایش تلفات غیرنظامی در فلسطین برخی, نیروهای مقاومت فلسطینی را به شروع جنگی بیفایده که به شهادت صدها نفر منتهی شده متهم میکنند. تصور شروع جنگ در فلسطین از نقطه عملیات اخیر و اتهام شروع جنگ به مردمی که بیش از هفت دهه تحت اشغال رژیم اسرائیل قرار گرفتهاند، نه تنها ناشی از خوانش ناقص تاریخ است، درکی مضحک هم به نظر میرسد.
عواملی زیادی جدا از ۷۰ سال اشغال وجود دارد که توضیح میدهد چرا حماس و دیگر گروههای مقاومت چارهای ندارند جز اینکه به مبارزه مسلحانه با اسرائیل ادامه دهندبا این حال، عواملی زیادی جدا از ۷۰ سال اشغال وجود دارد که توضیح میدهد چرا حماس و دیگر گروههای مقاومت چارهای ندارند جز اینکه به مبارزه مسلحانه با اسرائیل ادامه دهند.
این گزارش تلاش میکند توضیح دهد که تصور وجود هر راه دیگری _ به جز جنگ_ برای نیروهای مقاومت تصوری منطبق بر واقعیت نیست.
رژیم صهیونیستی؛ یک آپارتاید ۷۵ ساله
اگر چه در پیام شروع عملیات از سوی فرماندهان مقاومت فلسطین مواردی به عنوان علل شروع عملیات بیان شده، اما مسأله گستردهتر از چند مثال بیان شده در پیام مذکور است.
از سال ۱۹۴۸ یعنی زمانی که رژیمی جعلی به نام اسرائیل متولد شد، رفته رفته حقوق فلسطینیها در سرزمین مادری تحت شعاع قرار گرفت. فقط در سالهای ابتدایی تاسیس رژیم صهیونیستی نزدیک به نیمی از جمعیت فلسطین آواره و صدها شهر و روستای فلسطینی تخریب شدند تا امکان بازگشت برای فلسطینیها وجود نداشته باشد.
نزدیک به ۸۵ درصد سرزمین تاریخی فلسطین تحت اشغال رژیم صهیونیستی است و فقط بخش اندکی از کرانه باختری و غزه در اختیار فلسطینیهاست؛ آن هم در حالی که در سال ۱۹۴۸ فقط ۶.۵ درصد سرزمین فلسطین در دست یهودیها بودبه گزارش سازمان آمار فلسطین، نزدیک به ۸۵ درصد سرزمین تاریخی فلسطین تحت اشغال رژیم صهیونیستی قرار دارد و فقط بخش محدودی از کرانه باختری و غزه در اختیار فلسطینیهاست؛ آن هم در حالی که در سال ۱۹۴۸ فقط ۶.۵ درصد سرزمین فلسطین در دست یهودیها بود.
تسلط رژیم صهیونیستی بر سرزمینهای فلسطینی البته مسالهای مربوط به گذشته نیست و این رژیم با قوانینی مانند «اموال غائبین» در حال تصرف سرزمینهای فلسطین در سالهای اخیر است.
برای مثال به گزارش سازمان ملل، ۱۹۹ خانواده فلسطینی در سال ۲۰۱۹ از محلههای قدیمی مانند «شیخ جراح» در حال اخراجند. همچنین به گزارش سازمان آمار فلسطین، شمار اسرای فلسطینی که در زندانهای اسرائیل به سر میبرند به بیش از چهار هزار و ۴۰۰ نفر رسیده است.
سازمان عفو بینالملل در سال ۲۰۲۲ با گزارش مفصلی در رابطه با وضعیت فلسطین از رژیم صهیونیستی به عنوان یک آپارتاید نام برده استسازمان عفو بینالملل در سال ۲۰۲۲ با گزارش مفصلی در رابطه با وضعیت فلسطین از رژیم صهیونیستی به عنوان یک آپارتاید نام برده است. آپارتاید حکومتی است که در آن محدودیتهایی علیه گروهی از مردم، فقط به دلایلی نژادی-قومی تحمیل میشود.
به گزارش این سازمان، در رژیم اسرائیل از ابتدا سیاستها با هدف تقویت جمعیت یهودی به ضرر جمعیت فلسطینی تدوین میشدند؛ اسرائیل برای حفظ هژمونی جمعیت یهودی، حقوق فلسطینیها را محدود کرده تا جلوی توسعه جمعیت آنها را بگیرد. سیاست فقیرسازی عمدی فلسطینیها از جمله این موارد است.
این محدودیتها شامل ساکنان عرب شهرهای اشغالی _ تحت مدیریت رژیم اسرائیل_ نیز میشوند. در مورد ساکنان کرانه باختری هم در عمل یک حکومت نظامی حکمفرماست. همه این رویکردها زمینهای هویتی_ اعتقادی با ریشه عمیق در الهیات سیاسی صهیونیسم دارد که با جابجایی سران حکومت در اسرائیل قابل تغییر نیست.
در ایدئولوژی سیاسی یهودیان صهیونیست، از اساس اقوام و ادیان دیگر صلاحیتی برای هیچ چیز ندارند و کشتار آنها هم قابل توجیه است. به همین دلیل هم با وجود تغییر مکرر دولت در اسرائیل، شهرکسازیها و تجاوز به حقوق فلسطینیها هیچگاه متوقف نشده است.
در ایدئولوژی سیاسی یهودیان صهیونیست، از اساس اقوام و ادیان دیگر صلاحیتی برای هیچ چیز ندارند و کشتار آنها هم قابل توجیه استهیچچبز برای فلسطینیها باقی نمانده
در طول سالهای اشغال، نه فقط خاک فلسطینیها و جان فلسطینیها بلکه آب آشامیدنی آنها نیز به عنوان ابتداییترین و بدبهیترین حقوق انسانی فلسطینیها تحت تهدید قرار گرفته است.
پس از جنگ ۱۹۴۸ دولتهای عربی و رژیم تازه تاسیس اسرائیل، نخستین درگیری اعراب و صهیونیستها بر سر منابع آب بود. کشورهای عربی که جز منتفعان منابع آبی رود اردن محسوب میشدند، در سال ۱۹۶۷ و برای ایجاد تغییر در روند دسترسی به آب، با رژیم صهیونیستی درگیر شدند. این جنگ به شکست اعراب و اشغال کامل جولان، صحرای سینا، کرانه باختری و البته غزه توسط صهیونیستها منتهی شد.
از این سال تجاوز اسرائیل به حقوق آبی فلسطینیها افزایش یافت. اشغال این مناطق از سوی رژیم صهیونیستی نقش مهمی در تسلط این رژیم برای منابع آبی منطقه دارد.
بر اساس گزارشهای جهانی، اسرائیل ۹۰ درصد منابع آبی کرانه باختری را مصرف میکند. همچنین سیاستهایی از این رژیم برای تسلط بر منابع آبی رود اردن دنبال میشود. به گزارش سازمان ملل سرانه بهره برداری صهیونیستها از منابع آبی, هفت برابر فلسطینیهاست.
علاوه بر آنچه در گذشته رخ داده، سیاستهای افراطی دولت اسرائیل در ماههای اخیر که خشونتها در کرانه باختری را افزایش میدهد روشن میکند که چرا تمایل زیادی از سوی فلسطینیها برای واکنش به اسرائیل ایجاد شده است.؛ بهویژه با شروع روند عادیسازی برخی کشورهای عربی با اسرائیل، این تصور وجود داشته که فشار بر فلسطینیها افزایش خواهد یافت.
با وجود همه این موارد، یک سوال همیشگی مطرح است: چرا فلسطینیها صلح با اسرائیل را انتخاب نمیکنند و چرا میجنگند؟
صلح با اسرائیل هیچگاه ممکن نبوده است
برای پاسخ به این پرسشها، توجه به تاریخ بحران فلسطین ضروری است. با وجود تعلق همه سرزمین فلسطین به فلسطینیها، هرگونه راهحلی بدون در نظر گرفتن این مهم قابل قبول نیست؛ با این حال راهحل موسوم به «دو دولتی» سالهاست مورد قبول بسیاری از کشورها قرار گرفته و در سازمان ملل نیز تصویب شده تا راهحلی برای صلح در فلسطین باشد. با این وجود، حتی راهحل دو دولتی که تا حد زیادی حقوق فلسطینیها را پایمال میکند نیز از سوی رژیم صهیونیستی نقض شده و جدی گرفته نمیشود.
ماجرای اجرای این ایده به صلح سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به رهبری یاسر عرفات و رژیم اسرائیل بازمیگردد. در آن زمان نیز بیشتر سرزمین فلسطین تحت اشغال اسرائیلیها بود و فقط غزه و بخشهایی از کرانه باختری در اختیار فلسطینیها قرار داشت.
ساف که تا پیش از توافق صلح طرفدار آزادسازی همه فلسطین بود، در تغییر موضعی به سازش با رژیم صهیونیستی متمایل گشت. ایده این بود که دو دولت فلسطین و اسرائیل بطور همزمان در سرزمینهای فلسطین حکمرانی کنند.
با این حال در اوایل ابراز تمایل یاسر عرفات به صلح با اسرائیل، این رژیم از صلح با فلسطینیها سرباز میزد. در عوض، رژیم صهیونیستی به ایجاد شهرکهایی درون کرانه باختری _ یعنی مناطقی که در اختیار فلسطینیها بود_ دست زد که بخشهای مختلف فلسطینینشین در کرانه باختری را از یکدیگر جدا میساخت.
بر این اساس، مناطق در اختیار فلسطینی جزایری جداگانه از یک دیگر بودند که با شهرکها و پایگاههای نظامی اسرائیل محاصره میشدند. این اقدامات در حالی انجام میشد_ و همچنان انجام میشود_ که بسیاری از کشورها و حتی قطعنامههای سازمان ملل متحد این اقدامات را غیرقانونی میدانند.
شروع این رویکرد اسرائیل در دهههای شصت و هفتاد میلادی با تکه تکه کردن مناطق در اختیار فلسطینیها، در عمل امکان تشکیل یک دولت واقعی فلسطینی را غیرممکن کرده است. به هر حال در سال ۱۹۸۸ سازمان آزادیبخش فلسطین با قبول شرطهایی که از سوی رژیم صهیونیستی مطرح شده بود راهحل دو دولتی را پذیرفت. بر این اساس قرار بود ساف تا حد زیادی خلع سلاح شود، به کرانه باختری و غزه محدود شده و از مبارزه با اسرائیل دست بکشد.
همچنین قرار شد بیتالمقدس شرقی پایتخت دولت فلسطین باشد. براساس همین شرایط، پیمان اسلو در سال ۱۹۹۳ میان یاسر عرفات و رژیم صهیونیستی به امضا رسید. این پیمان با توافق اسلو۲ در سال ۱۹۹۵ که شامل به رسمیت شناختن حکومت خودگردان فلسطین بود، تکمیل شد.
قرار بود دو طرف یکدیگر را به رسمیت شناخته و همزمان با توقف مبارزه ساف با اسرائیل، در یک دوره پنج ساله، اسرائیل از مناطق اشغالی در سال ۱۹۶۶ عقبنشینی کرده و نظامیان خود را از این مناطق خارج کند.
طبق توافق اسلو، قرار بود دو طرف یکدیگر را به رسمیت شناخته و همزمان با توقف مبارزه ساف با اسرائیل، در یک دوره پنج ساله، اسرائیل از مناطق اشغالی در سال ۱۹۶۶ عقبنشینی کرده و نظامیان خود را از این مناطق خارج کندتوسعه شهرکها پس از این توافق روح اسلو را نقض کرد، اما رژیم صهیونیستی حتی به متن توافق نیز پایبند نماند. نخست وزیر اسرائیل دو سال بعد از اسلو اعلام کرد، اسرائیل اشغال مناطق مشخص شده را تمام نمیکند، به تصاحب شهرکها در کرانه باختری پایان نمیدهد، همه بیتالمقدس را در حاکمیت خود نگاه میدارد، رود اردن را مرز خود میداند، پایگاههای نظامیاش را در کرانه باختری حفظ میکند و در مورد مناطق در اختیار فلسطینیها تنها به یک «موجودیت» تن میدهد و نه تاسیس یک کشور مستقل.
رژیم صهیونسیتی بر خلاف وعدههایش حتی حاضر به آزادی زندانیان فلسطینی نشد و از ورود آزادانه مسلمانان به قدس جلوگیری کرد.
بنابراین، تقریبا هیچ کدام از امتیازهای فلسطینیها در اسلو دیگر وجود نداشت. با این حال ساف به همه وعدههای خود عمل کرد و حتی در گشتهایی مشترک با نیروهای نظامی اسرائیل، به مقابله با گروههای مقاومت پرداخت.
اما همه این همکاریها و عقبنشینیهای مکرر از سوی ساف _ که در توافقهای صلح بعدی نیز ادامه یافت_ چیزی برای فلسطین نداشت؛ آنهم به این دلیل که رژیم صهیونیستی هیچگاه تمایلی به صلح و حل مسالمتآمیز بحران نداشته و هنوز هم ندارد.
اسناد زیادی وجود دارد که توضیح میدهد سران صهیونیست به چیزی کمتر از تصرف «همه سرزمین فلسطین» قانع نیستند
اسناد متعددی _ از جمله مکاتبات «بن گوریون» نخستین نخستوزیر رژیم صهیونیستی_ وجود دارد که توضیح میدهد سران صهیونیست به چیزی کمتر از تصرف «همه سرزمین فلسطین» قانع نیستند. به همین دلیل نیز در ماههای اخیر، حتی تشکیلات خودگردان فلسطین (ادامه ساف) در کرانه باختری که پیشتر به حل مسالمتآمیز بحران امید داشت مواضع خود را تا اندازهای تغییر داده است؛ در روزهای اخیر نیز این تشکیلات از عملیات حماس در برابر رژیم صهیونیستی حمایت کرد. علت این تحولات نیز روشن است: فلسطین راهی جز مقابله نظامی با رژیم صهیونیستی ندارد.
تهران- ایرنا- رژیم صهیونیستی در تلاش برای ایجاد یک نظام و هویت مستقل حاکمیتی، به عنوان یک دولت_ملت متعارف، شکست خورده است؛ چه آنکه همچنان پس از گذشت بیش از ۷۰ سال، بسیاری از کشورها و ملل جهان، این رژیم را به عنوان یک بازیگر دولتی به رسمیت نمیشناسند.
تلاشهای مستمر صهیونیستها برای آغاز روابطی عادی با کشورهای همسایه، نشانه بسیار گویایی از این ناکامی است. دو علت عمده برای این ناکامی میتوان برشمرد که تحولات اخیر در سرزمینهای اشغالی فلسطین و طوفان الاقصی، این دو علت را بیش از پیش پررنگ ساخته است:
۱_ برنامهریزی بنیانگذاران صهیونیست این رژیم نامشروع از ابتدا حول محور کسب منافع حداکثری مادی به هر وسیله ممکن، انجام شده است. بنابراین اهداف متعالی غیرمادی که در شکلدادن به هویت یک دولت_ملت سهم عمدهای ایفا میکنند، جایی در برنامههایشان نداشته و لذا، نتیجه کارشان همانگونه که رهبر معظم انقلاب به آن اشاره کردهاند، شکلگیری یک «پایگاه تروریستی» به وسعت یک کشور بوده است.
۲_ مقامهای صهیونیستی و کسانی که خود را در این رژیم نامشروع، دولتمرد میخوانند، درک درستی از مقوله «کار سیاسی» و عمل «حکمرانی» ندارند و به صورت خلاصه، سیاست نمیدانند. آشفتگیهای اخیر داخلی در سرزمینهای اشغالی در پی اقدامات ناتنیاهو برای متمرکز ساختن هر چه بیشتر قدرت در حلقه پیرامونی خود، به خوبی گواه این ادعاست.
در این یادداشت به بررسی دلیل نخست میپردازیم و از دریچه اقدامات نامشروع و غیرقانونی صهیونیستها در سوءاستفاده از فضای سایبری برای حذف یا تحت فشار قرار دادن نیروهای مقاومت فلسطینی، به این ماجرا مینگریم. در مطلب دیگری، به بررسی دلیل دوم خواهیم پرداخت.
استارتآپ نیشن یا زرادخانه جاسوسافزارها؟
رژیم صهیونیستی با اتکا بر دانش و منابع مالی هنگفتی که به شیوههای مختلف در طول چند دهه به سرزمینهای اشغالی منتقل کرده است،[۱] اکنون بیشترین سرانه استارتآپی در دنیا را به خود اختصاص داده است. بیش از ۲۰۰۰ استارتآپ در یک دهه اخیر در سرزمینهای اشغالی ایجاد شده و ۳۰۰۰ استارتآپ کوچک و متوسط اندازه نیز در این مدت فعالیت خود را آغاز کردهاند.
به صورت خاص، صهیونیستها در بخشهای فناوریهای نوین، فناوری سایبری، فناوری مالی، فناوری اطلاعات و ارتباطات، فناوری تغذیه، بالاترین سرانه استارتآپی در جهان را از آن خود کردهاند اما جدا از چگونگی تحقق این امر، مساله مهم چرایی این دستاورد است.
اناساُ و پگاسوس فقط یک نمونه از هزاران کمپانی و بدافزاری هستند که تحت حمایت رژیم صهیونیستی در حوزه سایبری ایجاد شده و فعالیت میکنندچرا صهیونیستها در ایجاد و راهاندازی استارتآپها، به ویژه در بخش سایبری، تا این حد پیشرفت کرده و همچنان میکوشند در این بخش برتری خود را حفظ کنند؟
در اکتبر ۲۰۲۱(مهرماه ۱۴۰۰)، یکی از سازمانهای غیردولتی حقوق بشری به نام مدافعان خط مقدم (Front Line Defenders) جمعآوری داده از تلفنهای همراه چند فلسطینی را آغاز کرد؛ این افراد از جمله فعالان حقوق بشری در کرانه باختری بودند که قربانی حملات هکری شده بودند.
این سازمان اطلاعات جمعآوری شده را برای بررسی بیشتر در اختیار دو سازمان سیتیزن لب (Citizen Lab) و امنستی اینترنشنال قرار داد. در مجموع تحقیق و بررسی این چند سازمان، ثابت کرد تلفنهای همراه این چند فلسطینی حامی حقوق بشر و مخالف سیاستهای غیربشری رژیم صهیونیستی، با استفاده از جاسوسافزار پگاسوس (Pegasus) هک شده است.
این بدافزار متعلق به کمپانی اسرائیلی اناساُ (NSO) است که در زمینه ساخت جاسوسافزار تا جایی پیش رفت که حتی کنگره آمریکا، لایحهای برای تحریم این کمپانی تصویب و پس از مدتی همکاری شرکتهای آمریکایی با آن را ممنوع اعلام کرد. هرچند امروز نامی از اناساُ برده نمیشود و در ظاهر منحل شده، اما بنیانگذاران آن در شرکت دیگری ادغامشده و همان فعالیتها را با نام دیگری ادامه میدهند.
اناساُ و پگاسوس فقط یک نمونه از هزاران کمپانی و بدافزاری هستند که تحت حمایت رژیم صهیونیستی در حوزه سایبری ایجاد شده و فعالیت میکنند. الگوی تأسیس این کمپانیها از این قرار است. همانگونه که اشاره شد، همه تلاشهایی که رژیم صهیونیستی برای تبدیلشدن به یک دولت_ملت در پیش گرفته، برای حفظ بقای این رژیم نامشروع برنامهریزی میشوند. به همین دلیل است که این رژیم هرگز نتوانسته حتی در ظاهر رفتاری شبیه به یک دولت-ملت متعارف از خود نشان دهد.
تشکیلات جاسوسی و اطلاعاتی_امنیتی رژیم صهیونیستی، چندین اداره سایبری را در خود جای میدهد. این تشکیلات برای صیانت از منافع صهیونیستی، تمام قوا و منابع مالی لازم را در اختیار دارد. استعدادهای سایبری را به خود جذب کرده و به خدمت میگیرد. هنگامی که این تشکیلات با یک چالش یا مشکل مواجه میشود، یک یا چند نفر از این استعدادهای سایبری برای حل آن چالش به کار گرفته میشوند. راهکاری که برای آن چالش ارائه میشود، تبدیل به دستورکار یک استارتآپ شده که با سرمایهگذاری زرسالاران صهیونی یا حتی سرمایهگذاران خارجی ازجمله آمریکایی، تأسیس میشود.
افسران اطلاعاتی و امنیتی، بانیان استارتآپهای سایبری در اسرائیل
تقریباً همه استارتآپهای سایبری اسرائیل، توسط مقامها یا افسران سابق تشکیلات اطلاعاتی_امنیتی رژیم صهیونیستی بنیانگذاری شده و میشوند و دلیل تأسیس آنها، رفع یک یا چند چالشی بوده که رژیم صهیونیستی در جهت حفظ بقای نامشروع خود با آنها مواجه شده است.
به اعتراف «ایزاک بن اسرائیل» مدیر مرکز پژوهشهای سایبری «بلاواتنیک» در دانشگاه تلآویو، مدیر آژانس فضایی اسرائیل و یکی از صهیونیستهای پرکار و بسیار مورد رجوع در عرصه سیاستگذاری سایبری، همه تلاش او و همکارانش این است که هر مسالهای که رژیم صهیونیستی با آن مواجه میشود تبدیل به یک پروژه کرده و آن پروژه را مقدمه ایجاد یک استارتآپ کنند.
این فرایند فینفسه نامطلوب نیست اما زمانی که ماهیت این مسائل و چالشها، غیرانسانی هستند و قرار است با ارائه راهکار برای آنها، حقوق مردم ضایع شود، جان انسانهای بیگناه در معرض خطر قرار گیرد و شمار زیادی کودک و ناتوان قربانی شوند، این فرایند به هیچ وجه توجیهپذیر نیست.
تقریباً همه استارتآپهای سایبری اسرائیل، توسط مقامها یا افسران سابق تشکیلات اطلاعاتی_امنیتی رژیم صهیونیستی بنیانگذاری شده و میشوندتقریباً در سراسر دنیا، دولتها برای حل مشکلاتی که ملت آنها با آن دستوپنجه نرم میکنند یا برای جلوگیری از خسارات جانی و مالی و در مجموع برای حفظ جان و مال مردمشان، اقدام به تأسیس آزمایشگاه، کمپانی، استارتآپ و … میکنند. به عبارت دیگر، هدف از پشتیبانی از پروژههای علمی و تحقیقاتی آن است که جان شمار بیشتری از مردم حفظ شود و چالشها و خطرات بیشتری از پیش رو برداشته و حذف شوند. اما صهیونیستها این فرایند را به شیوه دیگری اجرا میکنند.
همانگونه که در بسیاری از گزارشها به صورت مفصل توضیح داده شده، ساکنان صهیونیست در سرزمینهای اشغالی از سنین کودکی، کار با سلاح را میآموزند و تقریباً همه اعضای این جامعه صهیونی باید در تشکیلات نظامی_امنیتی این رژیم خدمت کنند. افرادی که توانمندیهای علمی و فنی دارند با سپری کردن دوران خدمت در ارتش و تشکیلات امنیتی صهیونیستی، با چالشها و موانعی آشنا میشوند که مانع توسعه منافع غیربشری این رژیم هستند. از این رو پس از پایان دوره خدمت، اقدام به راهاندازی گروهی (استارتآپ) میکنند تا برای حل آن چالش یک راهکار ارائه کنند. چالشهایی همچون فعالان حقوق بشری، نیروهای مقاومت فلسطینی، راکتهای گردانهای قسام و ….. ازجمله این چالشها هستند.
نکته پایانی اینکه، حجم قابل توجهی از دانش و فناوری لازم برای تولید راهکارهای یادشده توسط صهیونیستها، عاریهای است. به عبارت دیگر، رژیم صهیونیستی با استفاده از ابزارها و راهکارهای جاسوسی مختلف، به این دانش و فناوری دست یافته است.
همچنین برای حفظ این اموال معنوی مسروقه، بیشتر کمپانیهای برتر حوزه سایبری همچون اینتل، گوگل، آیبیام، پالانتیر و …. را به شیوههای مختلف وادار کرده تا در سرزمینهای اشغالی یک دفتر تأسیس کرده و به توسعه هر چه بیشتر زرادخانه جاسوسافزاری صهیونیستها کمک کنند. البته این موضوع نیاز به فرصتی مجزا برای بحث و بررسی دارد و در وسعت یک یادداشت نمیتوان به آن پرداخت.
نتیجه آنکه، طوفان الاقصی بار دیگر نشان داد صهیونیسم نه تنها یک موجودیت متعارف حاکمیتی به عنوان «دولت_ملت» نیست بلکه توانایی و حتی ارادهای برای تبدیل شدن به چنین موجودیتی را ندارند. بررسی رفتار این رژیم غاصب نشان میدهد هدفگذاریهای آنها در حوزه علم و فناوری نیز فقط در جهت تأمین منافع غیرانسانی و آسیبزدن به همه دیگر اقوام ساکن در این کره خاکی است. همه استارتآپهایی که این رژیم از تأسیس آنها حمایت کرده یا به صورت مستقیم آنها را ایجاد کرده است، در نهایت راهکارها و ابزارهایی را تولید میکنند که در خدمت اهداف رژیم صهیونیستی و نه در جهت حفظ جان، حقوق و مال انسانها قرار میگیرند.
این رفتار به خوبی نشان میدهد رژیم صهیونیستی حتی نمیخواهد یک دولت_ملت متعارف باشد، چه رسد که بخواهد در قالب چنین مفهومی به رسمیت شناخته شود.
شکست افسانه تشکیل بلوک عربی- عِبری در برابر محور مقاومت
پس از عملیات موفقیتآمیز حماس و واردشدن ضربه تاریخی به ساختار دفاعی- امنیتی رژیم صهیونیستی به نظر میرسد تلآویو مانند قبل نمیتواند «کارت امنیت» را به کشورهای عربی با قیمت بالا بفروشد.
خبرگزاری مهر، گروه بینالملل: با شروع ساعات ابتدایی صبح روز یکشنبه هفتم اکتبر، تیتر نخست بسیاری از رسانههای منطقهای و بینالمللی حمله موشکی و نفوذ گسترده شاخه نظامی حماس به عمق سرزمینهای اشغالی بود. به گزارش «تایمز اسرائیل» تا روز چهارشنبه ۱۸ اکتبر، تعداد کشتههای رژیم صهیونیستی از رقم ۱۴۰۰ نفر عبور کرد و قریب به ۲۰۰ نفر از شهرکنشینها و نظامیان صهیونیستی توسط نیروهای مقاومت اسیر و به باریکه غزه انتقال داده شدند.
در واکنش به حمله پیشدستانه مقاومت ارتش رژیم اقدام به بمباران گسترده نوار غزه کرد که تاکنون و پس از دوازده روز ۳۳۰۰ فلسطینی به شهادت رسیدند. دامنه درگیری میان طرفین به قدری گسترده و عمیق است که بسیاری از کارشناسان وعده «نبرد طولانی» را در سرزمینهای اشغالی میدهند. با این حال به نظر میرسد این جنگ تاریخی نه تنها بر روی تحولات داخلی فلسطین اشغالی و حوزه شامات تأثیر گذاشته؛ بلکه موجب عقب افتادن عادی سازی روابط میان ریاض- تلآویو خواهد شد. در ادامه این یادداشت تحلیلی سعی خواهیم کرد تا به واکاوی تأثیر عملیات طوفان الاقصی بر روی روند عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و آینده تشکیل متحد عبری- عربی در برابر ایران و محور مقاومت بپردازیم.
حمله شاخه نظامی حماس به ایستگاه پلیس در فلسطین اشغالی
اثبات ناکارآمدی سیستم پدافندی- اطلاعاتی رژیم صهیونیستی
پس از اعلام رسمی «صلح آبراهام» میان برخی کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، تلآویو با برجستهسازی تهدید امنیتی ایران و محور مقاومت در منطقه خلیج فارس و شامات سعی در ایجاد بلوک یکپارچه پدافندی در برابر تهران داشته است. برگزاری نشستهای امنیتی «النقب» با حضور وزرای خارجه آمریکا، مصر، امارات، مراکش، بحرین و رژیم صهیونیستی با هدف مذاکره در خصوص معماری امنیت خاورمیانه، نخستین گام در این مسیر بود.
تنها چند ماه بعد، در ژانویه ۲۰۲۳ کمیتههای کارشناسی رژیم و برخی دولتهای عربی در ابوظبی امارات حضور پیدا کرده و در خصوص مسائل مختلف به بحث و رایزنی پرداختند. به گفته کارشناسان در جریان این جلسات کارشناسان آمریکایی- اسرائیلی تلاش زیادی برای استقرار سامانههای هشدار سریع امنیتی در کشورهای عرب همسایه ایران داشتند. با این حال پس از گذشت مدتی سران کشورهای عربی همچون عربستان، امارات، مصر و اردن با از طریق کانالهای رسمی یا غیر رسمی این پیغام را به تهران منتقل کردند که قصدی برای شرکت در پیمانهای نظامی ضدایرانی ندارند.
در آن زمان رئیس و نخست وزیر رژیم صهیونیستی با اشاره به حملات مقاومت یمن به عربستان و امارات سعی داشتند تا با ارائه کمکهای اطلاعاتی و فروش سامانههای ضدموشکی- پهپادی به این منطقه خود را شریک امنیتی کشورهای عربی در برابر تهدید ایران معرفی کنند.
حملات موشکی مقاومت و فروریختن هیمنه سامانه پدافندی گنبد آهنین
با آغاز حملات ترکیبی جنبش حماس به مناطق پیرامونی نوار غزه در عمق ۱۵ مایلی، افسانه قدرت برتر نظامی- اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در سراسر منطقه فرو ریخت. این عملیات بیسابقه در حالی از سوی مقاومت اسلامی در نوار غزه هدایت شد که پیش از این هشداری از سوی واشنگتن- تلآویو برای مقابله با حملات فلسطینیها پیشبینی نشده بود. علاوه بر این حمله موشکی حماس با ۳ هزار موشک موجب فلج شدن سامانه پدافندی رژیم صهیونیستی شدند و اهدافی را در سدیروت و تلآویو مورد حمله قرار دادند.
انتشار تصاویر خانههای تخریب شده و ماشین آتش گرفته در قلب سرزمینهای اشغالی این سوال را برای افکار عمومی جهان عرب ایجاد خواهد کرد که اگر تلآویو توان مقابله با گروه کوچکی همچون حماس را ندارد آیا میتواند در برابر ایران و شبکه مقاومت ایستادگی کند؟ بعد از عملیات طوفان الاقصی ضعف امنیتی رژیم صهیونیستی مشخص شد و بعید است کشورهای حاشیه خلیج فارس همچنان بر روی «اسب بازنده» شرطبندی کنند.
دستکم گرفتن مقاومت؛ خطای راهبردی نتانیاهو
درگیری ارتش رژیم صهیونیستی با جهاد اسلامی سبب شکلگیری این تحلیل غلط در میان صهیونیستها شد که میان گروههای فلسطینی نوعی عدم هماهنگی و اختلاف ایجاد شده است و از این به بعد تهدید جدی از سوی نوار غزه امنیت رژیم را تهدید نخواهد کرد. برخی اقدامات امنیتی موساد در جغرافیای محور مقاومت و حملات جنگندههای رژیم به اهداف نظامی- لجستیکی در سوریه سبب افزایش اعتماد به نفس ارتش رژیم در برابر محور مقاومت شده بود.
نکته کلیدی آن است که دقیقاً در شرایطی که تلآویو تصور میکرد دست برتر را دارد و اگر تهدیدی باشد از ناحیه مرزهای شمالی خواهد بود؛ گروههای مقاومت در حال انتقال تجهیزات، ساخت تسلیحات، رصد محیط عملیاتی و آموزش برای روز «موعود» بودند. تنها چند ساعت پس از آغاز عملیات مقاومت در فلسطین اشغالی، بسیاری از کارشناسان با اشاره به نوع ورود زمینی- هوایی مقاومت به شهرکهای اطراف غزه، انجام چنین عملیاتی را بدون آموزش و برنامهریزی قبلی غیر ممکن دانستند. اعتراف به این موضوع به معنای شکست سازمانهای اطلاعاتی رژیم از گروههای مفاومت است.
خطر بیخ گوش صلح عربستان و اسرائیل
پس از شکست دموکراتها در انتخابات ۲۰۱۷ و روی کارآمدن دولت ترامپ، پرونده «معامله قرن» و صلح میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی بدل به یکی از پروندههای اصلی دستگاه سیاست خارجی آمریکا شد. مدیریت این پرونده به داماد رئیس جمهور وقت آمریکا یعنی جرد کوشنر سپرده شده بود. نئوکانها با کنار گذاشتن تهران از ترتیبات امنیتی غرب آسیا قصد داشتند تا مناقشه تاریخی فلسطین- اسرائیل را یکبار برای همیشه حلوفصل نماید. با این حال مخالفت محور مقاومت، گروههای فلسطینی و افکار عمومی جهان اسلام موجب آن شد تا این طرح با شکست کامل مواجه شود. شاید به همین دلیل تنها امارات عربی متحده، بحرین، مراکش و سودان به روند عادی سازی روابط با تلآویو پیوستند.
عملیات طوفان الاقصی موجب به خطر افتادن تلاشهای مک گرک برای عادی سازی روابط میان ریاض و تلآویو شده است
با روی کارآمدن دولت بایدن با آنکه محمد بن سلمان و بنیامین نتانیاهو روابط مثبتی با دموکراتها نداشتند و به دلیل مسائلی همچون قتل جمال خاشقچی یا لوایح اصلاحات قضائی در مرکز انتقادات دولتمردان آمریکایی قرار داشتند؛ اما سلسله تلاشهای تیم سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا به تدریج زمینه لازم برای عادی سازی روابط میان ریاض- تلآویو را فراهم آورد.
معمار این روند برت مکگرک، مشاور امنیت ملی دولت آمریکا در امور خاورمیانه و شمال آفریقا است. وی با سفرهای پیدرپی و مخفیانه به تلآویو و ریاض سعی در نزدیک کردن دیدگاه طرفین به یکدیگر داشت. در حالی که بسیاری از کارشناسان از غیرممکن بودن تحقق شروط سعودی همچون «دریافت حق غنیسازی» یا «دریافت تضمین امنیتی از واشنگتن» سخن میگفتند اما فردی عملگرا همچون مک گرک با ارائه ابتکارات جدید سعی در تحقق شروط عربستان، با در نظر گرفتن ملاحظات امنیتی تلآویو- واشنگتن داشت. حال به افزایش تنشها میان نوار غزه و رژیم صهیونیستی به نظر میرسد تلاشهای وی با خطر جدی مواجه شده است.
بهره سخن
هیچ تغییر یا برساخت نظم امنیتی در خاورمیانه بدون در نظر گرفتن نظر جمهوری اسلامی ایران امکان پذیر نیست. طی سالهای اخیر واشنگتن سعی کرده است تا با توجه ویژه به روابط دوجانبه با رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی، ایران را از ترتیبات امنیتی منطقه حذف کرده و تهران را در موقعیت تنهایی استراتژیک قرار دهد.
طی سالهای اخیر این موضوع تشدید شده و آمریکاییها سعی کردند تا با معرفی ایران به عنوان «دشمن مشترک» برای کشورهای غرب آسیا، ابتکار «ناتوی خاورمیانه» را بر روی میز بگذارد. صحبت از ایجاد سامانه یکپارچه پدافندی در برابر حملات موشکی- پهپادی مقاومت یا نفوذ موساد به سیستمهای اطلاعاتی کشورهای عربی به بهانه مقابله با تهدید ایران بخشی از طرح آمریکاییها برای اقدام امنیتی تلآویو در خاورمیانه عربی بوده است.
اکنون پس از عملیات موفقیت آمیز حماس در فلسطین اشغالی و وارد شدن ضربه تاریخی به ساختار دفاعی- امنیتی رژیم صهیونیستی به نظر میرسد تلآویو به مانند قبل نمیتواند «کارت امنیت» را به کشورهای عربی با قیمت بالا بفروشد و باید در سیاستهای خود تجدید نظر اساسی انجام دهد. ساعات و روزهای آینده نتیجه نهایی جنگ میان نوار غزه و رژیم صهیونیستی را مشخص خواهد کرد اما اتفاق نظر جامعی بر روی یک موضوع وجود دارد و آن هم ضعف صهیونیستها در برابر قدرت محور مقاومت است.
نقاب پُرآسیب «جشن طلاق»
این روزها برخی از زوج ها برای جدایی از هم «جشن طلاق» برپا می کنند و دوستان و اقوامشان را دعوت می کنند تا جدایی شان را به دیگران اعلام کنند. «تلخ ترین و تاسف آورترین جشن»؛ این توصیفی است که می توانیم از این مراسم داشته باشیم.
به گزارش ایسنا دکتر سیدعلی ظریفی، روانشناس در روزنامه خراسان نوشت: فیلم جنجالی از هدیه جشن طلاق یک پدر به دخترش در فضایمجازی پربازدید شد؛ چرا برگزاری این جشن اشتباه است؟
باور اشتباه به گرفتن تلخی زهر جدایی با جشن طلاق
آنطور که گفته میشود، ریشه و پیدایش این مراسم در ابتدا از آمریکا بوده است و آنها بر این باورند که این جشن، زهر جدایی و تلخیاش را میگیرد و تحمل رنج زندگی پس از طلاق را میکاهد. از منظر روانشناسی، این باور کاملا اشتباه و غلط است و متاسفانه این رفتار غلط مانند بعضی از رفتارهای اشتباه دیگر، وارد کشور و فرهنگ ما شده است. جشن طلاق عمدتا در گروههایی رخ میدهد که بین ۲۰ تا ۴۰سالگی هستند و از نظر طبقاتی در سطوح بالای اقتصادی و اجتماعی جامعه قرار دارند. شاید بهعبارتی بتوان گفت بیشتر نوکیسهها این کار را میکنند که بی توجه به مشکلات اقتصادی جامعه، از دل هر اتفاقی دنبال فخرفروشی هستند.
خودشیفتگی، تخریب همسر و جلب توجه دیگران
یکی از دلایل تصمیم برخی افراد برای برگزاری چنین جشنی، میتواند آگاهیرسانی و اطلاع به دیگران از این اتفاق تلخ باشد. یعنی میگویند که از طریق جشن طلاق، میخواهیم به همه خبر بدهیم از هم جدا شدهایم! طبیعتا این شیوه باعث ریخته شدن قبح طلاق میشود و به همین دلیل، توصیه نمیشود. دلیل دیگر به ویژگیهای شخصیتی خاص افراد برمیگردد. برخی افراد بزرگ نمایی میکنند و مایل اند همیشه کارهایشان سروصدا داشته باشد و با جشن طلاق میخواهند به دیگران بگویند که ما حتی در طلاق چنین کاری کردهایم. در واقع آنها با قصد و نیت مطرحکردن خودشان بیشتر دست به اینگونه فعالیتها میزنند. بعضی افراد هم خودشیفته هستند و با برگزاری این جشن، میخواهند به دیگران بگویند که خودشان هیچ تقصیری در آن نداشتند. بعضی از افراد هم این موضوع را دستاویزی برای جلب ترحم دیگران قرار می دهند تا همسر سابق خود را به عنوان یک دیو صفت معرفی کنند و نشان دهند که چقدر در زندگی با چنین فرد پلیدی، رنج و دشواری را تحمل کردند.
تلاش بیفایده برای کوچکشمردن دردهای طلاق
از آن جا که طلاق امر بسیار ناخوشایندی است و میتواند آسیبهای جدی به روحیات افراد وارد کند، با به نمایش گذاشتن و برگزاری این نوع جشنها و کوچک شمردن موضوع، فقط صورت مسئله را پاک میکنیم. جدایی یک ناکامی بزرگ و تجربه سنگین است، حالا چه فرد به آن اعتراف کند و چه نکند، چه به ازدواجش علاقه داشته باشد و چه نداشته باشد. افراد در زمان جدایی واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند. برخی بدون انجام کار خاصی روال زندگی خود را در پیش میگیرند، برخی دیگر ممکن است به سرعت دوباره ازدواج کنند یا با فرد دیگری وارد رابطه شوند. در واقع با انجام چنین کارهایی نوعی همپوشانی ایجاد میکنند تا آسیبهای ناشی از جدایی برایشان کمتر و قابل هضمتر شود. بنا بر مقتضیات روزگار حالا مد به سمتی رفته است که برخی افراد برای اعلام جدایی خود متوسل به برگزاری مراسمی به نام جشن طلاق میشوند تا با توسل به چنین رفتارهایی خشم و ناکامی و سرخوردگی خود را تسکین دهند. البته برگزاری این نوع مراسم و توسل به روشهای مشابه هرگز درد ناشی از جدایی را در افراد کاهش نمیدهد و تلاشی بیفایده است.
اشتباه والدین در همراهی با فرزند در جشن طلاق
متاسفانه برخی والدین در برپایی این جشن با فرزند خود همکاری میکنند اما آنها نباید فکر کنند چنین جشنهایی تاثیر روانی مثبت بر روحیه فرزندشان دارد. این پدیده نه تنها به آنها کمک نمیکند بلکه فرزندشان با برپاکردن جشن طلاق، نفرت و شکست خودش را پشت نقاب شادی پنهان میکند که رفتاری بسیار اشتباه و فرار رو به جلو بعد از شکست محسوب میشود. به طور کلی، عوارض ناشی از جدایی و طلاق در هر فردی متفاوت است اما با برگزاری چنین جشنهایی معمولا عمیقتر می شود و بسته به میزان سرخوردگی و آسیب ناشی از آن، میتواند دردسرهای بیشتری داشته باشد.
جشن طلاق باعث حال خوب نمیشود
ذات از دست دادن و طلاق با افسردگی در ارتباط است. وقتی ما چیزی و فردی مهم را از دست میدهیم، احتمال آن که دچار افسردگی شویم بسیار زیاد است. در این جا هم مشخص است زوج ها دارند یکدیگر را از دست میدهند و افسرده میشوند. آیا فرار از این افسردگی با برگزاری جشن طلاق، فایدهای خواهد داشت؟ مسلما حال فرد خوب نخواهد شد و جشن طلاق، فرار کردن از اصل موضوع است و از تلخی طلاق کم نخواهد کرد.