باران اسیدی به فضای مجازی هم رسید!
هنگام استفاده از فضای مجازی «چتر» یادتان نرود! تقریباً همه ما شاهد سِیلی از محتواهای مختلف در اینترنت و شبکههای اجتماعی هستیم. تشخیص دروغ، شایعه و حقیقت آن هم معمولاً ساده و سریع نیست.
فکر کن، یک روز بی خبر از همه جا درست وقتی کلافه هستی و دلت کمی سرگرمی میخواهد، تلفن همراه را به دست بگیری تا فضای مجازی و شبکههای اجتماعی که در آن عضو هستی را رصد کنی. ناگهان، اما صورتت برافروخته شود، بُراق شوی و خشمگین یا کنجکاو و سردرگم! احتمالاً ویدئو یا عکسی را تماشا کردهای یا شاید متنی را خواندهای و صوتی را گوش دادهای که تو را به این حال انداخته است. اولین کاری که میکنی، آن را با دنبال کنندگان و آشنایانت در فضای مجازی هم به اشتراک میگذاری بی آنکه بدانی فقط احوالت بدتر میشود.
به اشتراک گذاشتن اخبار منفی فقط حال ما را بدتر میکند
وضع بدتر میشود، چون معمولاً آشنایانت هم محتواهای دیگر و جدیدی که از آن ماجرا یا از آن دست به دستشان رسیده را برایت ارسال میکنند. حالت بدتر میشود. روی خوش ماجرا وقتی است که آنچه دیدهای از جنس محتواهای جریان ساز، سناریویی و جهت دار نباشد وگرنه که با تحلیلهای صیقلی، سوگیری و اعلام موضع به صورت عامدانه مشخص و جریان سازی مطلوب تولیدکنندگان محتوا، حال روحی ات مثل تخته چوبی شناور روی موجهای بلند و پی در پی میشود؛ در تلاطم و ناآرام. این توصیفات شاید، کوتاهترین تعریفی است که بتوان از «باران اسیدی» در فضای مجازی داشت. اما چرا این عنوان انتخاب شده و اساساً چرا این باران مجازی مهم است؟
باران اسیدی، یادتان آمد؟
همه ما در دوران مدرسه درباره پدیده باران اسیدی خوانده ایم. همان پدیده نوظهور که طفیلی زندگی صنعتی است. نقش مخرب صنعت بر اکوسیستم، اقلیم، آب و هوا و پدیدههای جوی باعث شده شاهد این باران باشیم که برخی دانشمندان از آن با عناوینی در ردیف «باران سمی» هم نام برده اند. ماجرا از این قرار است که به دنبال پدیدههای جوی همچنین فراوانی ذرات معلق و ناسالم در هوا به خصوص ذرات حاصل از سوخت و ساز ناقص و رخ دادن پدیده وارونگی دما، وقتی قرار است باران ببارد، این ذرات با آب باران مخلوط میشوند و آن را آلوده میکنند. در چنین حالتی آنچه از ابرها فرو میآید، دیگر باران و رحمت خدا نیست که محلولی مخرب و نتیجه دخالت و آسیب بشر به محیط زیست است. این باران مخرب، میتواند با استمرار و البته گذشت زمان باعث فرسایش سختترین نمای بناها هم شود. موجودات زنده هم از این پدیده آسیب میبینند. زندگی گیاهان، جانوران و حتی انسان هم از باران اسیدی در امان نیست.
اما چرا این قیاس؟
اما چرا اطلاعات، محتوا و فکتهای بد یا مخرب در فضای مجازی را با این باران مقایسه کرده اند؟ در فضای مجازی هم آنچه اتفاق میافتد، شبیه همین است. ابتدا اطلاعاتی معمولی و صحیح انتخاب میشود به آن دروغ، شبهه، شایعه، اطلاعات نادرست و مغرضانه اضافه میشود. حالا دیگر چیزی از آن بدنه اولیه و صحیح باقی نمیماند. محتوایی جدید یا ۱۸۰ درجه مخالف اطلاعات اولیه ایجاد میشود. مثل باران اسیدی که دیگر باران و نعمتی برای طبیعت نیست که بلای جان آن هم است، اینجا هم اطلاعات دگرگون، متضاد و جدید میشود. درست طبق خواسته و منافع عوامل تهیه و انتشار آن؛ بنابراین مخاطب، دیگر با محتوای صحیح و سالم روبرو نیست. بستهای از فکتهای مخرب و جهت دار در انتظارش خواهد بود. برای جریان سازی قبل از هر چیز عواطف مخاطب را تحریک میکند. ماجرا طوری چیدمان میشود که مخاطب فکر کند اولاً همه چیز درست است. دوم اینکه منطقی به نظر برسد و تحلیلها چنان فراگیر و جزئی باشد که مخاطب گمان کند خودش به جمع بندی میرسد. حتی ممکن است تحت تاثیر این «مهندسی اطلاعات» کاربران دست به رفتارهای فردی و اجتماعی خشونت آمیز هم بزنند. درست مانند آنچه جامعه ما پاییز سال گذشته تجربه کرد. زندگی چند ماه برای خیلی هایمان سخت شد. این روزها هم با خبر یک ماجرای دیگر که در یکی از خطوط مترو تهران برای آرمیتا دانش آموز تهرانی، رخ داده اصرار به جریان سازی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی کاملاً مشهود است.
معمولاً کدام سوژه ها، دست آویزند؟
محتواها درباره فساد جنسی، اخلاقی، پارتی بازی در اشتغال، قبولی کنکور و کسب سهمیه به ناروا و به طور کلی تضییع حقوق عادلانه اجتماعی به هر نحو حتماً اخباری هستند که شنیدنشان حال آدم را خراب میکند. این حوزه یعنی حقوق اجتماعی و مدنی، اخبار مربوط به کودکان و بانوان از مهمترین مواردی هستند که با انتشار محتوای نادرست یا مهندسی شده و دروغ، یک عده بلوا بپا و جریان سازی میکنند. برای این کار، ترفند و شیوههای خودشان را هم دارند. این شیوه و ابزارها درست مانند همان ذرات آلاینده جوی هستند که وقتی در مجاورت باران؛ مایه رحمت الهی و حیات خلقت قرار میگیرند آن را چنان آلوده میکنند که دیگر ماهیتی از باران باقی نماند. به تعبیر قرآن حق را چنان به باطل میآمیزند که دیگر اثری از حق نماند. آن بخش از حق هم که بر میدارند صرفاً به نیت تغییر و تحریف مطابق نظرشان است. با این هدف؛ دروغشان راست به نظر برسد. اینجاست که کاربر فضای مجازی باید در برابر این باران مسموم فکری، چتری برای خودش بردارد.
فرش قرمز پهن کرده اند روی تله!
ما با دو نمیشود، طرف هستیم. اول اینکه در دنیای امروز نمیشود از شهروندان جامعه انتظار داشت که فضای مجازی را رصد نکنند. دوم اینکه نمیشود امید بست که همه با نیت مثبت و خوب محتوا روانه این فضا کنند. اصولاً شبکههای اجتماعی، نسل جدید رسانههای غیررسمی محسوب میشود که در واقعیت، اما بین عموم کاربران، رسانه رسمی و جدی تلقی میشود. در واقع، چون مخاطب حس میکند اخبار و محتوای این فضا بدون فیلتر، سانسور و سریعتر از رسانههای قدیمی رسمی به دستش میرسد آن را ترجیح، مبنای استناد و حتی تصمیم گیری خود قرار میدهد؛ بنابراین مخاطبی که تمایل دارد حتماً به فضای مجازی دسترسی داشته باشد و البته که این حق اوست علاوه بر محتواهای معمولی و سالم با حجمی از اطلاعاتی بمباران میشود که مغرضانه، شایعه یا دروغ هستند. آنهایی که این فضا و شبکههای اجتماعی رایگان را راه اندازی کرده اند حتماً مقاصد و منافعی برای این اقدام فراگیر مجانی دارند. این یک راه ارتباطی مهم برای القا، تغذیه فکر و روان مخاطب است. فضای مجازی به طور کلی بد نیست. اینجا، اما وقتی پای منافع عدهای در میان باشد، فضا شبیه دامی میشود که روی آن فرش قرمز پهن کرده باشند.
دروغهای سریالی و تکرار دروغ!
برای در امان بودن از دام زیر فرش قرمز، اما چاره چیست؟ باید آگاه بود و برای آن باید ۲ سوی ماجرا ایستاد. اول اینکه بدانیم معمولاً از چه ترفندهایی برای فریب مخاطب استفاده میشود. سوی دیگر ماجرا هم این است که مهارتهایی بیاموزیم که از ما محافظت کند. این تفکیک از این نظر مهم است که اگر «عمل» را درست نشناسیم، نمیتوانیم «عکس العمل» صحیح داشته باشیم؛ بنابراین این بخش از متن را به ترفندهای باران اسیدی فضای مجازی میپردازیم. تلفیق راست و دروغ، آرایش دروغ در شکل و شمایل راست، تکذیب، ویرایش یا اصلاح دروغ برای جلب اعتماد و راست به نظر رساندن ماجرا، تکرار یک دروغ یا به اصطلاح پافشاری به یک دروغ با افشای قطره چکانی جزئیاتی که از قبل مشخص بوده، اما باعنوان اطلاعات «جدید» به مخاطب داده میشود و تکرار دروغهای مشابه در یک زمینه از مهمترین ترفندهایی هستند که گروههای سازنده باران اسیدی مجازی برای جریان سازی استفاده میکنند. درباره تکرار دروغ هم یک جمله خاص دارند؛ انقدر دروغت را تکرار کن تا بالاخره باور کنند! اینجا شایعه، شبهه و تحلیلهای سریالی را هم نباید از قلم انداخت. اطلاعاتی که بعداً مشخص میشود، اصلاً از روز اول به این شکل وجود نداشته، عدهای باور کرده اند و هزینههای فردی و اجتماعی برایش پرداخته اند، اما طراحان این ماجرا را به سود و مقاصدشان رسانده است. شایعه، منفعت زیادی برای جریان سازان بی تعهد دارد.
گوش نده؛ فقط بگو دروغگو!
اما یک نکته مهم دیگر، یکی از ترفندهای پرکاربرد که این روزها با تحریک احساسات و تحریف منطق اجتماعی، جوامع مختلف را دچار هزینه و تاوان کرده این است؛ بدون شک و بدون هیچ تجدیدنظری فکر کن طرف مقابل دروغ میگوید. خواست حرف بزند، گوشت را بگیر. گوش نده و فقط بگو: درغگو! این شیوه، متاسفانه تنشهای زیادی را در فضای مجازی ساخته و بعد به دنیای واقعی کشانده. امنیت و آرامش جوامع را به خصوص در منطقه غرب آسیا مخدوش کرده است. آنچه سوریه و عراق را در دام داعش اسیر کرد، پخش شدن شایعههایی درباره آسیب به دانش آموزان بود. مواردی که مردم زمانی متوجه شدند که شایعه و دروغی بیش برای تجزیه کشورشان و حذف نام سوریه و عراق از نقشه جهان نبوده که داشت خیلی دیر میشد! داعش بیرحمانه به آنها حمله میکرد، روز و شب و بی وقفه. دروغ! سرباز دشمن در فضای مجازی و خط شکن است تا سربازهای همان دشمن در واقعیت شهرهایی را که قبل از هر چیز، مردمشان اطمینان و باورشان نسبت به خودشان، اتحادشان و حکومتشان را از دست داده اند و تسلیم فکری شده اند را با کمترین هزینه فتح کنند.
خالق فقط بگو دروغگو، کیست؟!
ترفند شوم فکر کن طرف مقابل دروغ میگوید و به او اجازه صحبت، توضیح و دفاع نده، هم معمولاً این طور است که طرفی که خودش دروغ را ساخته و در اتاق فکرش (اتاق جنگ روانی) حسابی پرداخته آن را تجویز میکند. به صورت مستقیم یا با استفاده از شعارهایی هدفمند و به شکل غیرمستقیم، اما چرا؟ قوانین اتاق جنگ میگوید باید فرصت تفکر از مخاطب گرفته شود. فرصت نداشته باشد به این فکر کند که اگر آن محتوای فضای مجازی دروغ باشد، چه؟ باید وارد مرحله ستیز و مبارزه شود. لاک دفاعی یا گارد حمله بگیرد و تمام مدت، ذهنش درگیر همان القا و شعار باشد. اینجاست که احتمال مفاهمه صفر است. تنش بالا میرود و اتاق جنگ مگر غیر از این را میخواست؟!
این ۳ شرط طلایی نجات دهنده
حالا نوبت به سوی دیگر ماجرا میرسد؛ همان مهارتهایی که باید یاد بگیریم تا در فضای مجازی، حقیقی فریب نخوریم. لازم است قبل از ورود به فضای مجازی با مطالعه، تفکر و راهنمایی افراد امین و خبره، مسیر اجتماعی خودمان را پیدا کرده باشیم. بدانیم سمت و سوی فکری ما چیست و چرا انتخابش کرده ایم؟ نکته بعدی داشتن یک بلد راه است. مثلاً یکی از همان نزدیکانمان که تسلط خوبی به دنیای مجازی دارد. اطلاعات؛ سِرّی و گرانبهاترین کالای جهان امروز است. با کمک فرد امین باید امنیت اطلاعات مخصوص به خودمان را تا حدودی حفظ میکنیم. این طور، کنترل شده به شبکه اطلاعات میدهیم. در قدم بعد، دنبال کردن اشخاص، صفحه و وبگاههایی است که به اندیشههای ما نزدیکتر است. شبکههای مجازی به خصوص اینستاگرام فضای عمومی هم دارد؛ بنابراین باید تمرین و مراقبه کنیم تا هر محتوایی را نبینیم. اگر کنجکاویم و مایل که محتواهایی که گروه فکری مقابل بارگذاری میکنند را ببینیم باید خیلی محتاط عمل کنیم. اطلاعات جهت دار، دستکاری شده به خصوص محتواهایی که احساس فرد را تحریک کند باید به خوبی بررسی شود. هر چیز را خواندید، گوش دادید یا دیدید حتماً ۳ شرط مهم برای خودتان بگذارید. قضاوت ممنوع، منبع این ادعا کجاست؟ و عجله نمیکنم برای واکنش نشان دادن.
منابع رسمی، فراموش نمیشود
نکته بعدی این است که برای حفظ بقا و امنیت در فضای مجازی، از بارگذاری اطلاعات شخصی، روشن کردن مکان نما، بارگذاری جزئیاتی که میتواند مورد سوء استفاده قرار بگیرد، خودداری کنیم. حالا باید برای خودمان یک جایگاه و تشخص در فضای مجازی در نظر بگیریم. در هر رویداد اجتماعی که یا جرقه اش از همان فضای مجازی خورده یا به فضای مجازی کشیده شده، عدهای میخواهند موج سواری کنند. جملات و هشتکهایی انتخاب میکنند تا مخاطب همراه شود. برای مثال بگوید به طرف مقابل اجازه حرف زدن نده! صفحهها و پستهای مخالف را اصلاً نبین و نخوان یا مواردی مانند این. مخاطب آگاه، خودش انتخاب میکند ببیند، بخواند، بشنود یا نه؟! شبکههای اجتماعی سریعترین منتشر کننده اخبارند، اما مستندترین نیستند. منابع رسمی را فراموش نمیکنیم، چون شأن و تعقل ما در استفاده از فضای مجازی این اجازه را به ما نمیدهد.
اعداد و منابع مبهم، ممنوع!
در هر محتوا که مدام از صفت «همه» یا «هیچ» در آن استفاده شده، میتوان متوجه شد یک ایرادی برای پوشاندن حقیقت وجود دارد. از محتواهایی که مبالغه زیادی دارند، میتوان به دروغ پردازی پشت صحنه پی برد. وقتی اعداد خیلی مبهم باشند باید بیشتر بررسی کرد صحت ماجرا را. در اخبار به خصوص اخبار فوری و اولیه یک ماجرای حساس همیشه یک نقطه تأمل یا تردید کنار ادعاهایی درباره منبع یا شاهدان ماجرا بگذاریم. منظور مثالهایی مانند یک مسئول، یک پزشک یا یک مهندس گفته است؛ دقیقاً چه کسی با چه هویتی گفته؟ یا برای مثال خودم دیدم، خاله ام گفته، پدر دوست پسرعمویم خودش مسئول است و گفته که… این منابع، ابداً اعتبار ندارند؛ بنابراین نمیتوان برمبنای آن باور، تصدیق، تکذیب یا قضاوت کرد. هر مطلبی را سریع برای دیگران ارسال نکنیم. اگر جعلی یا نادرست باشد، اعتبار خودمان مخدوش میشود یا ممکن است مدیون دیگران شویم.
نسبت ۵ به یک رعایت شود
ساعت حضورمان در این فضا را مدیریت کنیم و به این قانون پایبند باشیم. از قبل بدانیم دنبال کدام دسته اطلاعات خواهیم بود و برای چه به این فضا سر میزنیم؟ در حداقلیترین استانداردهای علم رسانه برای از بین بردن اثر مخرب هر خبر منفی، خشمگین و ناراحت کننده دست کم باید ۵ خبر مثبت و خوب خواند. از مدیریت حال خوبتان در فضای مجازی غافل نشوید.
فضای مجازی هرگز جایگزین مطالعه نیست
«بد شدن حال» و «کنجکاوی بیش از حد» ۲ نشانه مهم برای این است که بدانیم از این فضا آسیب دیده ام. حال بد، نشانه همان باران اسیدی است و کنکجاوی زیاد نشانه اعتیاد به این فضا. فضای مجازی به هیچ وجه، کمک نمیکند کسی متخصص و در رشتهای زبانزد شود. اطلاعات در این فضا بیشتر عمومی و دست چندم است. هیچ چیز نباید جای مطالعه را بگیرد.
غرب و ضد انقلاب که از ماجرای «آرمیتا» به دنبال ساختن زمینه ای برای بازتولید اغتشاش بودند،با اقدامات به موقع مراجع ذیصلاح و افزایش سواد رسانه ای مردم، ناکام ماندند.
به گزارش خبرنگار مهر، ساعت ۷ صبح روز یکشنبه ۹ مهر سال جاری، دختر دانش آموز ۱۶ ساله، همانند ۱۶ میلیون دانشآموز دیگر بهاتفاق دو نفر از دوستانش به ایستگاه مترو شهدای تهران رفت تا راهی مدرسه شود. اما «زمین افتادن» آرمیتا، نقطه عطف ویرانی طلبانی شده است که آرزوی آشوب و اغتشاش در ایران را دارند.
رسانههای ضدایران طی چند روز اخیر تلاش بسیار کردند تا با بهره گیری از سوژه آرمیتا گراوند، و مشابهت سازی آن با ماجرای مهسا امینی فتنه و آشوب دیگری رقم بزنند. اما اطلاع رسانیهای به موقع و انتشار فیلمهای متعدد از واقعیت صحنه راه را بر آنها بست.
متن داستان به استناد سخنان پدر و مادر و اظهارات دوستان و فیلم دوربین مداربسته روشن است. این دانشآموز به دلیل افتفشار، بلافاصله بعد از ورود به قطار تعادلش را از دست میدهد و زمین میافتد و چند هموطن نیز فوراً ی را به بیرون از قطار منتقل میکنند و در کمترین زمان اورژانس در محل رویداد حاضر شده و وی به بیمارستان منتقل میکنند.
اما فرا متن موضوع چیزی دیگری است که رسانههای فارسی معاند درصدد برجسته کردن آن و تلاش برای روایت سازی دروغ هستند تا شاید بار دیگر زمینه اغتشاش دیگری را فراهم کنند. البته طبیعی هم هست که چنین تلاشی کنند چراکه تلاش آنها در جریان اغتشاش پاییز ۱۴۰۱ پس از چند ماه به بن بست خورد و نقاب از چهره کاسبان آن فروافتاد. پس از آن نیز بهرغم تلاشها برای احیای این اغتشاش در روزهای منتهی به پاییز امسال به شکل افتضاحی فراخوانهای اپوزیسیون شکست خورد به طوری که پس از ماهها مانور و تلاش رسانهای، ۲۵ مهرماه در آرامش کامل سپری شد.
از طرفی، چهره کاسبان اغتشاش که خود را حامی حقوق مردم ایران میدانستند اما خواستار تحریم و حمله نظامی به ایران بودند، طی چند ماه گذشته به خوبی عیان شد و همین افشای نیات پلید و کاسبکارانه آنها موجب شده است که دیگر افکار عمومی جامعه میدانی برای عرض اندام مجدد به آنها ندهند.
همچنانکه مجری یک شبکه ورشکسته با وقاحت کامل از دل اروپا و در میانه رقص و آواز، در توئیتی از مردم بابت عدم حضور در بیمارستان فجر گلایه میکند و میگوید «چرا فقط تماشاگریم؟»! شیادهایی که خود را منجی ایران میدانند و از آن طرف آب مردم را به هزینه دادن تشویق میکنند. کاسبان خون مردم که در این یکسال دستشان برای مردم ایران رو شده است و دیگر عملیات ایذایی ایران برای تحریک احساسات مردم کارساز نیست.
مانند مسیح علینژاد کاسب کار سیاسی که همواره به نام مردم ایران اما به کام خود علیه جمهوری اسلامی تبلیغ کرده و جیب خود را در ینگه دنیا پر میکند، اما در جریان اغتشاشات سال گذشته نقاب از چهرهاش افتاد و کار به جایی رسیده که حتی همراهان و همدستان او پرده از شیادیهایش برداشتند و هشتگ # کاسب_خون یا MasihAlinejad blood اdealer را علیه او ترند کردند.
هرچند که سوژه سازیها و بهانه تراشیهای دشمنان را پایانی نیست. آنها هر چقدر هم خود را در حال غرق شدن ببینند و بدانند، مجدداً به کف آبی دست میاندازند تا شاید بتوانند یک هجمه دیگر به راه انداخته و با خبرسازیهای کذب خود مدتی در میدان مزدوری باقی بمانند.
متن مناظره آرمیتا گراوند با حجاببان منتشر شد!
مانند ماجرای آرمیتا که آن را فرصتی یافتهاند برای بازتولید اغتشاشات؛ تا جایی که متن مناظره خیالی آرمیتا گراوند با حجاببان را هم به دروغ و با سناریو نویسیهای مضحک خود منتشر کردند تا به خیال خود افکار عمومی را با خود همراه کنند.
حال مانور رسانهای آنان حول «آرمیتا گراوند»، دانش آموز ۱۶ سالهای است که تنها چند ثانیه در واگن مترو بوده و دچار حادثه میشود اما این رسانهها مدعی هستند که به او حمله شده و در اثر ضربه به سر به کما رفته است، تا شاید بتوانند کمی از آرزوها و آمالشان را برای فروپاشی ایران به واقعیت نزدیک کنند، در این راه از هیچ خبرسازی مانند دستگیری مادر آرمیتا و ساختن روایتها و مصاحبههای دروغین ابایی ندارند تاجائیکه وارد پروژه سناریوسازی شده و برای حضور سه ثانیهای آرمیتا در واگن مترو دهها کلمه و داستان ساختهاند.
اگر «مهسا امینی» هم نبود یک «پروین خانمی» را پیدا میکردند
از اعترافات حسین باستانی سردبیر بی بی سی فارسی زمان زیادی نمیگذرد که رسماً و در سالگرد مهسا امینی به دروغ پردازیهای رسانههای فارسی زبان اذعان داشت. او در گفتگو با بی بی سی گفته بود: «اگر نگوییم همه اخبار، میتوانیم بگوییم بیشتر اخبار مربوط به تمرد نظامیان در جنبش پارسال ساختگی بود.»
البته به قول یکی از دبیران کل یک حزب سیاسی در کشور، که اگر مرحوم «مهسا امینی» هم نبود یک «پروین خانمی» را پیدا میکردند و کشور را تحت الشعاع او قرار میدادند و یافتن یک بهانه و بهتر است بگوییم بهانه سازی در یک کشور ۸۰ میلیونی با انبوه رسانهها و حقههای خبری کاری آسان است.
قطعاً هرگونه اتفاق و حادثهای برای هر کدام از شهروندهای کشور عزیزمان تلخ و ناگوار است و آرزو میکنیم هرچه زودتر این شهروند آیندهدار کشورمان از بیماری و مشکلات به وجود آمده برایش رهایی یابد اما باید توجه داشت حادثه با جنایت متفاوت است.
این بار اما هوشیاری رسانههای داخلی برای شفاف سازی در خصوص اتفاقات افتاده اجازه نداد که دروغ پردازیهای این رسانهها، یک حادثه ساده را تبدیل به ناآرامی و اغتشاش کنند. بررسی فیلمهای گرفته شده از این دانشآموز نشان میدهد روایت رسانههای فارسی زبان جعلی است و اگر ادعای آن را دارند روایت آنان درست است باید سند و مدرک خود را رو کنند.
مطمئناً نگاه و مدیریت مسئولین با توجه به تجربههای سال گذشته و نیز افزایش سواد رسانهای مردم اجازه نخواهد داد تا بار دیگر به دروغ، هیجاناتی کاذب به جامعه تحمیل شود و زمان و انرژی کشور صرف موضوعاتی شود که دشمنان میخواهند.
تهران- ایرنا- اگر در خیابان بایستیم و از افرادی که از کنارمان عبور میکنیم سوال کنیم «بانک چیست؟» احتمالا افراد زیادی پاسخ خواهند واسطهای است بین آنهایی که سپرده میگذارند و آنهایی که وام میخواهند.
مجلس شورای اسلامی در حال بررسی لایحه برنامه هفتم توسعه است. یکی از موارد مهم این لایحه، بندهای مربوط به نظام بانکی کشور است که زمینههای گستردهای را در برمیگیرد؛ از بانک مرکزی به عنوان سیاستگذار پولی و ناظر گرفته تا بانکها به عنوان مجریان عملیات بانکی.
در روزهای اخیر نیز بانکها و شبکه بانکی علاوه بر نهادهای تخصصی مانند مجلس شورای اسلامی، در بین عموم جامعه نیز بر سر زبانها افتادهاند. دیوارنگاره میدان ولیعصر درباره بنگاهداری بانکها، شاید یکی از مهمترین دلایل داغشدن گفتوگوی مردم درباره نظام بانکی باشد. علاوه بر این، تأیید و تکذیبهای روزهای گذشته درباره بانکهایی که احتمال انحلال یا ادغام آنها وجود دارد نیز دلیل دیگری برای این گفتوگوهاست.
به طور کلی، اقتصاد کشورها بر اساس شیوه تأمین مالی به دو گروه «بانکمحور» و «بازارمحور» تقسیم میشود. به این معنا که بخش عمده تأمین مالی در کشور، توسط بانک انجام میشود یا بازار سرمایه؟ اقتصاد ایران، با وجود توسعه بازار سرمایه و معرفی ابزارهای جدید تأمین مالی، یک اقتصاد بانک محور است. بنابراین تأمین مالی خانوارها، کسبوکارها و حتی دولت، تا حد زیادی وابسته به بانک و شبکه بانکی است.
با وجود اهمیت بانک در اقتصاد کشور و نقش آن در تأمین مال، همواره انتقادهایی از فعالان اقتصادی و همچنین از کارشناسان و صاحبنظران درباره فعالیت بانکها و نیز سیاستگذاری پولی شنیدهایم؛ از طرف دیگر، مسئولان بانکی و نیز مقامهای بانک مرکزی نیز به روشهای مختلف، درباره موانع حوزه فعالیت خود مباحثی را مطرح کرده و پیشنهادهایی داشتهاند.
با توجه به اهمیت این موضوع، اداره کل پژوهش ایرنا در پروندهای، به واکاوی مشکلات نظام بانکی کشور پرداخته است تا ضمن تشریح و تبین معضلات و مشکلات مختلف نظام بانکی کشور، راهکارهایی را برای اصلاح آنها پیشنهاد دهد. پرسش کلیدی نخستین گزارش این پرونده این است که نقطه شروع اصلاحات بانکی کجاست؟ برای پاسخ به این پرسش، ابتدا لازم است با بانک و ماهیت آن آشنا شویم.
اقتصاد ایران، با وجود توسعه بازار سرمایه و معرفی ابزارهای جدید تأمین مالی، یک اقتصاد بانک محور است. بنابراین تأمین مالی خانوارها، کسبوکارها و حتی دولت، تا حد زیادی وابسته به بانک و شبکه بانکی استبانکها چگونه واسطهگری میکنند؟
در نگاه بسیاری از افرادی که دانش تخصصی در زمینه اقتصاد و مالی ندارند، بانک یک نهاد واسطهای است. البته، در بخشی از اقتصاددانها، متخصصان امور مالی و حتی بانکداران هم این نگاه وجود دارد؛ نگاهی نه نادرست، بلکه سنتی و تا حدودی غیر دقیق.
بانک چیست؟
بانک نهادی است که وقتی پولهایمان را لازم نداریم، به آن میسپاریم. بانک در مقابل، خدماتی را به ما و دیگران ارائه میدهد. خدمات گستردهای مانند اتصال یک کارت به حسابمان تا هر زمان که به پولمان نیاز داشتیم به آن دسترسی داشته باشیم؛ تا پرداخت سود به ازای سپردههایمان. پس در یک طرف، عرضهکنندگان وجوه قرار دارند که منابع خود را نزد بانک میگذارند، یا به عبارت دیگر، سپردهگذاران.
در طرف دیگر، متقاضیان وجوه قرار میگیرند. افراد، کسبوکارها و دولتهایی که به دلایل گوناگون به این منابع نیاز دارند؛ یک نفر برای خرید خانه، یک شرکت برای خرید مواد اولیه و دولت، برای تأمین مالی پروژههایش. پس در این سمت، متقاضیان منابع یا به عبارت دیگر، تسهیلاتگیرندگان قرار دارند.
بانک این واسطهگری را انجام میدهد و عمده درآمد خود را از مابهالتفاوت سودی که از تسهیلاتگیرندگان میگیرد و سودی که به سپردهگذاران میدهد، کسب میکند. اما این همه ماهیت بانک است؟ خیر!
اگر بانک فقط یک واسطه وجوه و منابع بود، همه چیز بسیار آسانتر میشد. این واسطهگری، فقط یکی از کارکردهای بانک است که البته، در دنیای امروز، آنقدر اهمیت ندارد که چیستی بانک را توضیح دهد. بانک در واقع خالق نقدینگی است. اما خلق نقدینگی به چه معناست؟
بانکها چگونه نقدینگی خلق میکنند؟
بیایید به نگاه واسطهگری برگردیم. اگر مانند گذشته، پول همان سکههای طلا بود، بانک هم فقط یک واسطه باقی میماند. در گذشته که پول به صورت سکههای طلا یا نقره یا به عبارت دقیقتر، کالایی بود؛ شبکه بانکی برای تسهیلاتدهی اینگونه عمل میکرد: سکههای سپردهگذار را میگرفت، بخشی از آن را برای روز مبادا و احتیاط در صندوقچه خود میگذاشت و بخش دیگر را به وامگیرنده میداد.
اما از زمانی که پول، به صورت پول اعتباری امروزی درآمده، جایگاه واسطهگری بانک نیز کمرنگتر شده و جایگاه خلقکنندگی به آن اضافه شده است. چگونه؟ فرض کنید ۱۰ میلیون تومان پول نقدتان را در بانک، سپردهگذاری میکنید. بانک یک میلیون تومان آن را به عنوان ذخیره نگه میدارد و ۹ میلیون تومان دیگر را وام میدهد. فرض میکنیم فردی که وام گرفته، با وامش یک وسیله ۹ میلیون تومانی خریداری میکند. حالا ۹ میلیون تومان در حساب بانکی فروشنده است. بانکِ فرد فروشنده، ۹۰۰ هزار تومان را به عنوان ذخیره نگه میدارد و ۸ میلیون ۱۰۰ هزار تومان باقیمانده را به فرد دیگری وام میدهد.
حالا، کل پولی که در شبکه بانکی وجود دارد چقدر است؟ ۱۰ میلیون تومان شما به اضافه ۹ میلیون تومانی که در حساب فروشنده است به اضافه ۸ میلیون و ۱۰۰ هزار تومانی که در حساب وامگیرنده جدید قرار دارد؛ در مجموع ۲۷ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان. این پول را چه کسی خلق کرده است؟ بانک!
بانک مرکزی خود لزوما خالق نقدینگی نیست بلکه سیاستگذار و ناظر پولی است که میتواند با هدایت و نظارت، بر آن تأثیرگذار باشداصلاحات بانکی از کجا آغاز میشود؟
دیدیم که بانک نه فقط یک واسطه ساده بلکه خالق نقدینگی است. مثالی که مطرح شد، سادهترین _ و نه لزوما دقیقترین و کاملترین _ نگاهی است که میتوان به خلق نقدینگی در شبکه بانکی داشت.
وقتی این نگاه را به بانک داشته باشیم، آسیبشناسی نظام بانکی و پیشنهاد اصلاحات شبکه بانکی نیز متفاوت خواهد بود. نخستین تفاوت اینکه، انگشت اتهام خلق نقدینگی که بیشتر از کالاها و خدمات تولیدشده و تورمزاست را فقط به سمت بانک مرکزی نخواهیم گرفت زیرا همانطور که دیدیم، بانک مرکزی خود لزوما خالق نقدینگی نیست بلکه سیاستگذار و ناظر پولی است که میتواند با هدایت و نظارت، بر آن تأثیرگذار باشد.
به طور کلی، وقتی از اصلاح نظام بانکی صحبت میکنیم، لازم است یک مجموعه کامل را ببینیم که در آن بانک مرکزی، دولت و بانکها نقش دارند. اصلاحاتی که قوانین و شیوه نظارت را نشانه میروند، در حوزه بانک مرکزی قرار میگیرند. اصلاحاتی که شیوه روابط دولت با بانک مرکزی و شبه بانکی را هدف قرار میدهند، در حوزه دولت قرار میگیرند و اصلاحاتی که عملیات، نیروی انسانی و مسائل فنی را در نظر قرار میدهند، در حوزه خود بانکها هستند.
تهران- ایرنا- مهاجرت هر چند در نفس خود و با توجه به دلایل و انگیزهها و نیز پیامدهایش در جامعه مقصد میتواند عاملی انکارناپذیر در ارتکاب جرم باشد اما این سبب نمیشود که مهاجران را به چشم مجرمان بالقوه بنگریم.
عوامل مختلفی در پیدایش آسیبهای اجتماعی دخیلند اما از میان عوامل گوناگون شاید بتوان گفت نقش مهاجرت در گسترش و به وجود آمدن شکافها و آسیبهای اجتماعی پررنگتر به نظر میرسد. میان مهاجرت و حاشیهنشینی رابطه تنگاتنگی وجود دارد. درآمد پایین، شغلهای نامتعارف، ناآشنایی با محیط، شرایط نامطلوب اقتصادی در همه ابعاد سبب جذب مهاجران به مناطق حاشیهای و اطراف شهرهای بزرگ میشود.
آمریکا هرچند کشور مهاجرپذیری است اما در دورههایی که بیکاری به اوج میرسد، نظر عموم مردم نسبت به همه چیز به ویژه مهاجرت محدود و تنگنظرانه میشود. البته بیشتر آمریکاییها از مهاجرت قانونی حمایت میکنند
مهاجرت از کشورهای کمتر توسعهیافته به کشورهای توسعهیافته نیز بعضا با چنین حالتی روبرو است. حتی در صورت مهاجرت قانونی باز هم تبعیض میان فرد مهاجر و همکار بومی وی از نظر درآمد و استفاده از امکانات و خدمات جانبی شهروندان، چشمگیر است. با توجه به این واقعیت، مقاله «خوانشی تحلیلی-توصیفی بر دلایل مهاجرت و تاثیر آن بر افزایش جرم؛ مطالعه موردی مهاجرت به آمریکا»[۱] نوشته «عبدالوحید زاهدی» استادیار گروه حقوق دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب و «ناهید سلیمانی» دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرمشناسی دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب در نظر دارد با واکاوی دلایل مهاجرت به بررسی تاثیر آن بر افزایش جرم در کشور پذیرنده بپردازد و در این میان کشور آمریکا به عنوان یکی از اصلیترین مقاصد مهاجران نمونه بسیار مناسبی برای این بررسی محسوب میشود.
مهاجرانِ کشورساز
آمریکا بومیترین سرزمین مهاجران در دنیا است که توانست جامعه آمریکایی را بدون حضور آمریکاییان واقعی پایه گذارد و این سرزمین پهناور را به قلمرو مهاجران جهانی مبدل سازد.
آمریکا از بدو تاسیس مهاجرپذیر بوده است و بیشتر ساکنان این کشور را افراد مهاجر یا فرزندان آنها تشکیل میدهند. بسیاری از آمریکاییها در ظاهر به این واقعیت افتخار میکنند. مهاجران این کشور را از پایه ساختهاند و همچنان به پیشرفت آن کمک میکنند و عامل تغییر در کمیت و ترکیب جمعیت، اقتصاد و بازار، کار، سیاست جامعه و فرهنگ آمریکا به شمار میآیند. در ابتدای شکلگیری کشور آمریکا، شرایط پذیرش مهاجر به ظاهر آسان بوده و حتی مردم به آن تشویق میشدند.
به گفته جان اف کندی آمریکا کشور مهاجران است و کسانی که شجاعت مهاجرت به قاره جدید، استقامت و تحمل بردگی را داشتند، این کشور را ساختند. در سال ۱۹۷۰ جمعیت آمریکا ۷۶ میلیون نفر بود و کمتر از ۴ میلیون نفر(۴.۸درصد) از آنها مهاجر (مهاجر نسل جدید) محسوب میشدند. برپایه آمار سرشماری جمعیت آمریکا در سال ۲۰۱۹ میلادی، ۱۳.۱۷ درصد از کل ۳۲۸ میلیون نفر (حدود ۴۵ میلیون نفر) را مهاجران تشکیل میدادند.
چرا به آمریکا میروند و آمریکاییها چه نظری درباره آنان دارند؟
در بسیاری از مهاجرتها بین گذشته فرهنگی فرد مهاجر و فرهنگ محل مهاجرت تفاوت و چه بسا تعارض فرهنگی وجود دارد. وجود این اختلافات فرهنگی، سازگاری فرد مهاجر را با محل جدید دشوار میکند و به همین سبب هنجارهای جامعه جدید از سوی مهاجران نقض شده و نرخ جرم بالاتر میرود
در نتایج به دست آمده از پژوهشهای مختلف معلوم شده که برای مهاجران از مبدا کشورهای توسعهیافته مهمترین ملاحظه مهاجرت، پس از هزینههای مالی مهاجرت، مهاجرت سالهای گذشته و داشتن روابط خویشاوندی در کشور مقصد و همچنین بالاتر بودن سطح سرانه تولید ناخالص داخلی آمریکا نسبت به کشور خودشان است اما برای کشورهای در حال توسعه مهمترین علت مهاجرت، افزون بر مشکلات اقتصادی، بیکاری، پایین بودن رفاه، امنیت سیاسی و اجتماعی، افزایش سطح تحصیلات مردم یا به عبارت بهتر افزایش سطح سواد و آگاهی مردم و همچنین عدم رضایت نخبگان از شرایط علمی و پژوهشی کشور خود جهت ادامه تحصیل یا انجام پژوهش است.
در سوی مقابل باید گفت آمریکا هرچند کشور مهاجرپذیری است اما در دورههایی که بیکاری به اوج میرسد، نظر عموم مردم نسبت به همه چیز به ویژه مهاجرت محدود و تنگنظرانه میشود. البته بیشتر آمریکاییها از مهاجرت قانونی حمایت میکنند و گزارشها حاکی از رابطه خوب آنها با مهاجرانی است که میشناسند.
در همین حال، آمریکاییها نظر مثبتی به مهاجرت غیرقانونی و مهاجران فاقد ویزا ندارند. همچنین این مساله برای برخی آمریکاییها تبدیل به موضوع سیاسی و احساسی مهمی شده است. مهاجرت غیرقانونی و این باور که مهاجران چه قانونی و چه غیرقانونی از تسهیلات دولتی استفاده میکنند در حالی که کاری برای آن انجام ندادهاند موجب ایجاد و گسترش جنبشهای راستگرایانه شده است.
نگاهی گذرا به مسائلی که گریبانگیر مهاجران است
تاثیر روانی مهاجرت در وقوع جرائم در سال ۱۹۵۸ و در مجمع جهانی بهداشت روانی در وین، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و تبعات اندوه و دلتنگی دوری از زادگاه و اضطراب و نگرانی از بیکار شدن، بیش از عوامل اقتصادی در عدم انطباق اجتماعی و حتی عدم تطابق حرفهای، موثر اعلام شد.
مهاجرت به عنوان یک پدیده انسانی دارای پیامدها و بازتابهایی است که یکی از آنها ارتکاب جرم و اختلال در امنیت سرزمینی و ملی کشور محل اقامت مهاجران است. به عبارت دقیقتر مهاجرتهای بینالمللی و به ویژه مهاجرت غیرقانونی دارای بازتابها و پیامدهای مختلف امنیتی، جزاییاند.
با وجود آن که مهاجرت فرصتها و فواید پرشماری را برای مهاجران، جوامع مبداء و میزبان فراهم میآورد اما اگر از راههای نامتعارف صورت گیرد و مقررات و شرایط حاکم بر آن روشن و آشکار نباشد، میتواند به چالشهایی همچون عدمپذیرش، نبود پشتیبانی کافی از مهاجران در کشورهای میزبان به دلیل غفلت از تخمین ورود غیرمنتظره آنان و مرگ مهاجران در سفرهای خطرناک منجر شود.
عدم سازگاری و تطابق با محیط عاملی بسیار قوی در ارتکاب جرم از ناحیه مهاجران است. البته نباید تصور کرد که مشکلات مربوط به سازگاری تنها دامنگیر طبقه خاصی از مهاجران مانند کارگران است. همه مهاجران از هر گروه سنی و جنسی با هر طبقه اجتماعی، به نحوی مشمول تبعیضهای کشور پذیرنده هستند.
این باور که مهاجرت با خود مجرمیت به دنبال دارد و مهاجران صرف نظر از قانونی یا غیرقانونی بودن مستعد ارتکاب هر نوع جرمی هستند تنها محدود به ایران نیست. آمریکاییان مدتها بر این باور بودند که مهاجران سبب افزایش جرم هستند
درست است که ماهیت سازگاری از فردی به فرد دیگر و از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است ولی همه مهاجران در کشور پذیرنده در یک احساس شریک هستند و آن اینکه در جایی به سر میبرند که وطن آنان نیست. این احساس و دیگر برداشتهای عاطفی و روانی مهاجران در طول زمان و در مکانهای مختلف با تغییراتی که که در مقصد مهاجرت حادث میشوند، به صورت متفاوتی بروز میکنند. به هرحال اگرچه واکنش مهاجران ممکن است در برابر تبعیضهای موجود در جامعه مهاجرپذیر متفاوت باشد آثار منفی و دیرپایی بر روی رفتارهای مهاجران به جای میگذارد.
مهاجران چگونه نرخ جرم را بالا میبرند؟
مهاجرت مولفه غیرقابل انکاری است که در خود و با خود فرهنگ مهاجر را به همراه دارد و هیچ بعید نیست در جامعه مقصد این تعارض خود را بنماید. از دید طرفداران این نظریه در بسیاری از مهاجرتها بین گذشته فرهنگی فرد مهاجر و فرهنگ محل مهاجرت تفاوت و چه بسا تعارض فرهنگی وجود دارد. وجود این اختلافات فرهنگی، سازگاری فرد مهاجر را با محل جدید (مقصد مهاجرت) دشوار میکند و به همین سبب هنجارهای جامعه جدید از سوی مهاجران نقض شده و نرخ جرم بالاتر میرود.
تحت تاثیر نظریه بینظمی اجتماعی، ادعا میشود که مهاجرت به این دلیل که موجب بیثباتی جمعیتی یا دگرگونی مسکونی میشود، ممکن است با افزایش میزان جرم در محلات رابطه مستقیم داشته باشد. این تغییر در وضعیت سکونت خود باعث افزایش جرم میشود چرا که همبستگی اجتماعی را تضعیف کرده و کنترل اجتماعی غیررسمی را کاهش میدهد که همین موارد، عوامل اصلی در مبارزه با جرم به شمار میآیند.
در مهاجرتهای دوره حاضر به ایالات متحده آمریکا شاهد تفاوت مهمی هستیم که افزون بر ریشههای ملیتی است. مهاجران کنونی برخلاف مهاجران دورههای پیشین که در مناطق مادرشهری ساکن میشدند اکثرا غیر سفیدپوست هستند، زبانهایی غیر از انگلیسی صحبت میکنند، دارای گستره عظیمی از موقعیت اجتماعی، دین و فرهنگ هستند و حتی از لحاظ موقعیتها نیز متفاوتاند.
در این بین جرایم ارتکابی توسط مهاجران و پناهجویان غالبا به عنوان نشانهای از بیگانگی و تفاوت فرهنگی آنها از جمعیتهای بومی انگاشته میشود. این برداشت که جرم ارتکابی توسط مهاجران تا حدی نتیجه خصایص جرمزا، پیشینه فرهنگی، کمبود همانندسازی و کمبود ارزشهای به اصطلاح غربی است، به ایده رایج مناظرات سیاسی و رسانهای معاصر تبدیل شده است.
این باور که احتمال مجرم بودن مهاجران بیش از اهالی است و نیز اینکه مهاجران فاقد ویزا اصولاً مجرماند، خاستگاه اساسی ایدئولوژی ضدمهاجرت در آمریکاست. این کلیشه درباره مجرمیت مهاجران افزون بر انگ زدنهای ناجوانمردانه، به بیشتر مهاجران قانونمدار به وضع قوانین سختگیرانه درباره مهاجران انجامیده است.
اگرچه ورود غیرقانونی شمار زیادی از افغانستانیها به ایران و ارتباط شماری از آنها با شبکه قاچاق موادمخدر ناخودآگاه ورود غیرقانونی مکزیکیها به آمریکا و مافیای موادمخدر را به یاد میآورد، عموما هر دو دسته از مهاجران در اشتغال، مسکن، درآمد و رفاه نسبی زندگی از حداقلها برخوردار بودهاند
این قوانین سختگیرانه به دستگیری تعداد زیادی افراد منجر شده که در بازداشتگاهها یا زندانها میمانند و در نهایت اخراج میشوند و بالاترین رقم اخراج از آمریکا در تاریخ را رقم زدهاند. پلیس به طور روزانه، آمریکاییهای آفریقاییتبار را به عنوان مظنونان برخی جرائم در نظر گرفته، بدون وجود دلایل معقولانه در گشتهای روزانه خود، آنها را به طرز نامناسبی متوقف و بازداشت میکند.
ایران، آمریکا و مساله مهاجران
بیتردید اگر میان هنجارها و باورهای شخص مهاجر و جامعه مقصد تعارض و تقابل شدید وجود داشته باشد، اگر فرد مهاجر امکان اشتغال یا زندگی سالم را در جامعه مقصد نداشته و یا خود دارای پیشینه یا زمینه ارتکاب جرم باشد به سادگی میتوان پیشبینی کرد که مهاجرت با افزایش جرم ارتباط مستقیمی دارد.
در عین حال عواملی چون مدت مهاجرت، فاصله بین مبدا و مقصد مهاجرت، خواست مهاجر بر جرمزایی و قانونی یا غیرقانونی بودن مهاجرت بر رابطه میان مهاجرت و افزایش جرم تاثیر میگذارد. پژوهشها گواه این مدعا است که انگیزه مهاجرت در کشورهای توسعهیافته کمتر اقتصادی است و این مردم جوامع در حال توسعه هستند که با انگیزههای اقتصادی مهاجرت میکنند. در این حالت، مهاجران فاقد تخصص و مهارت خاصاند و گاه در جامعه مقصد برای نیل به مقاصد اقتصادی دست به ارتکاب جرم نیز میزنند. مهاجرتها که معضل اصلی فقر اقتصادی است به گسترش حاشیههای شهری و حاشیهنشینی دامن زده است.
این باور که مهاجرت با خود مجرمیت به دنبال دارد و مهاجران صرف نظر از قانونی یا غیرقانونی بودن مستعد ارتکاب هر نوع جرمی هستند تنها محدود به ایران نیست. آمریکاییان مدتها بر این باور بودند که مهاجران سبب افزایش جرم هستند. شمار مهاجران بسیار زیاد اعم از قانونی و غیرقانونی که همه ساله به آمریکا وارد میشوند، آنها را مستعد دریافت چنین باوری کرده است.
در ایران باز هم با توجه به دلایل و انگیزههای مهاجرت و بدتر از همه نبود ساماندهی قانونمند برای مهاجران، نفس مهاجرت با ارتکاب جرم پیوندی ندارد و این رابطه به واسطه ارتکاب جرم از ناحیه مهاجران در مناطق مهاجرنشین، به شدت تقویت شده است.
اگرچه ورود غیرقانونی شمار زیادی از افغانستانیها به ایران و ارتباط شماری از آنها با شبکه قاچاق موادمخدر ناخودآگاه ورود غیرقانونی مکزیکیها به آمریکا و مافیای موادمخدر را به یاد میآورد، عموما هر دو دسته از مهاجران در اشتغال، مسکن، درآمد و رفاه نسبی زندگی از حداقلها برخوردار بودهاند. هرگاه دولتها در پی حل معضلات و مشکلات مربوط به مهاجران برآمده و به ساماندهی آنان پرداختهاند، نتایج روشن و سودمندی حاصل شده که زیست مسالمتآمیز مهاجران و بومیان را کنار هم تسهیل کرده است.
تهران- ایرنا- آنچه این روزها در رسانههای فارسیزبان خارجی منعکس میشود، آخرین تقلا برای جلوگیری از هدررفت دست کم یک سال سرمایهگذاری در جهت تکرار التهابات پاییزی ۱۴۰۱ است.
آنچه امسال در سالگرد آغاز التهابات پاییزی در شهرهای ایران اتفاق افتاد بسیار دور از انتظار رسانههای بیگانه و در واقع سکانداران جبهه تبلیغاتی ضدجمهوری اسلامی بود. ناامیدی از خیابانهای تهران و دیگر شهرها اما باعث نشد تا این رسانهها از فرصتها و پتانسیلهایی که تصور میکردند در استانهای مرزی مانند سیستان و بلوچستان وجود دارد، چشمپوشی کنند.
تکرار ناکامی در سیستان و بلوچستان
«سالگرد جمعه خونین زاهدان» کلیدواژه پرتکرار رسانههای خارجی فارسیزبان در روزهای منتهی به پایان هفته گذشته بود؛ عبارتی با بار هیجانی قوی تا شاید پس از ناکامی این رسانهها برای کشاندن عدهای به خیابان و راهاندازی آشوبی دوباره در سالگرد درگذشت «مهسا امینی»، لااقل سیستان و بلوچستان دوباره به هم بریزد.
جمعه گذشته به عنوان سالگرد رخداد تلخی که هشتم مهرماه سال گذشته در سیستان و بلوچستان اتفاق افتاد، مدتها برنامهریزی شده بود تا تجمعاتی برگزار شود و شبکههای بیگانه برای روشن کردن دوباره آتش آشوب در این استان، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. با این حال، فراخوان به سمت خیابان با پمپاژ اخبار جعلی کارگر نیفتاد و زاهدان بنا بر اعلام مقامهای استانی، وضعیتی عادی را گذراند.
دادستان سیستانوبلوچستان خبر داد اوضاع شهر زاهدان عادی و تصاویر تیراندازی قدیمی است. مردم به خوبی شرایط را مدیریت کردند و در فراخوانها شرکت نکردند. نمازگزاران در مسجد مکی حاضر شدند و بعد از اقامه نماز مسجد را ترک کردند.
این در حالی بود که تماشای تلویزیونهایی چون «ایران اینترنشنال» در جمعه هفته گذشته و دنبال کردن اخبار در شبکههای اجتماعی آن تصویری از اوضاع زاهدان و برخی دیگر از شهرهای استان القا میکرد که این شهرها در حال سقوطند و معترضان نیروهای امنیتی را از سر راه خود برداشتهاند.
از نظر حجمی نیز رسانههای معارض در روزهای پایانی هفته گذشته بخش قابل توجهی از محتوای خود را وقف بحرانسازی در سیستان و بلوچستان کردند. به عنوان نمونه ایران اینترنشنال روز جمعه هفتم مهرماه (۲۹ سپتامبر) ، از ۱۵۲ پست کانال تلگرامی خود، ۶۴ پست یعنی در واقع ۴۲ درصد از محتوای خود را به وقایع زاهدان اختصاص داد.
دیگر رسانههای بیگانه نیز البته با شدت و حدت متفاوت به وقایع زاهدان پرداختند. به عنوان مثال «بی بی سی فارسی» از ۶۳ پست تلگرامی خود در روز جمعه هفتم مهرماه ۱۷ پست یعنی حدود یک چهارم محتوای خود را مشخصا به مسائل زاهدان اختصاص داد.
یکی از مهمترین محور این رسانهها به بازخوانی حوادث سال گذشته زاهدان و تکرار روایتهای پیشین از رویدادهای سال گذشته اختصاص داشت. بیبیسی فارسی در گزارشی تصویری حوادث و رویدادهای زاهدان را کاملا یکطرفه روایت و در گزارش خود همچنان بر گزارههایی چون «خشونت نیروهای امنیتی» تاکید کرد. تارنمای این شبکه در این باره نوشت: « ۸ مهر ۱۴۰۱، تعداد زیادی از نمازگزاران اهل سنت در زاهدان که هنگام خروج از مصلای بزرگ این شهر شعارهایی علیه جمهوری اسلامی سر دادند، بر اثر تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی کشته و زخمی شدند. ابعاد این فاجعه به حدی بود که این روز را جمعه خونین زاهدان نامیدند.»
بی بی سی در گزارشی مدعی شد «در ماههای گذشته، زاهدان هر جمعه شاهد تظاهرات ضد حکومتی بوده و حکومت هم در این مدت به تصفیه نیروهای بلوچ از دستگاههای اداری و دانشگاهی سیستان و بلوچستان ادامه داده است.»
تاکید بر امنیتی بودن فضای زاهدان از دیگر محورهای برجسته در این رسانهها بود. این رسانهها اغلب با استناد به گزارشهای کانال تلگرامی «حالوش» مدعی حضور گسترده و سنگین نیروهای امنیتی به ویژه در طراف مسجد مکی و مصلی زاهدان شدند. بخشی از محتوای منتشر شده در این زمینه به ویدئوهایی از سوی کاربران اختصاص داشت که زمان و مکان آن مشخص نبود.
شبکهها و کانالهای فارسیزبان بیگانه تصاویر و گزارشهایی از روز جمعه زاهدان و برخی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان منتشر کردند که حتی گاه شدیدتر از وقایع پاییز پارسال به نظر میآمد با این حال تحولات سیستان هم با وجود خبرپراکنیهای متعدد درباره بازداشت دهها نفر در سالگرد «جمعه خونین» به نتیجه مورد نظر نرسید و پروژههایی مانند کشتهسازی هم عملا به شکست انجامید.
تلاش برای یافتن همزادی برای مهسا امینی؛ این بار آرمیتا گراوند
«آرمیتا گراوند، دانشآموز ۱۶ساله آسیب دیده در متروی شهدا، اهل کرمانشاه و دانشآموز کلاس یازدهم هنرستان دولتی عروهالوثقی در منطقه ۱۱ تهران»؛ این مشخصات دختری نوجوانی بود که ایران اینترنشنال بعد از حادثهای که روز یکشنبه نهم مهرماه برایش اتفاق افتاد در اخبار خود تکرار میکرد؛ همسن مهسا امینی و همزبانِ او با ریشهای از مناطق کُردنشین.
«ایندیپندت فارسی» در پستی تلگرامی با انتشار ویدئویی نوشت: تصاویری که کاربران شبکههای اجتماعی روز چهارشنبه ۱۲ مهر منتشر کردهاند حاکی از شعارنویسی در حمایت از آرمیتا گراوند در خیابانهای شهر سنندج است.
در دست نبودن هیچ مدرک و دلیلی برای وقوع حادثهای غیرطبیعی برای آرمیتا گراوند باعث شد تا ایران اینترنشنال فراخوانی را در این زمینه اعلام دارد. در این زمینه «شاهد علوی» عضو تحریریه ایران اینترنشنال در یکی از بخشهای خبری این شبکه اعلام داشت: همیشه کسانی بودهاند که با از خودگذشتگی و رعایت همه جوانب امنیتی کمک کردهاند تا حقیقت افشا شود. هنوز امیدواری وجود دارد کسانی از کادر بیمارستان یا مردم داخل مترو ویدیوهایی را برای روشن شدن ماجرا منتشر کنند.
این رسانهها البته منتظر نماندند و «برخورد حجاببانان با آرمیتا در واگن مترو» را به عنوان پیشفرض اخبار خود قرار دادند. به نوشته «صدای آمریکا» پس از انتشار اظهارات والدین آرمیتا گراوند، مقابل دوربین رسانه حکومت ایران و واکنشهای گستردهای که آن را «اعترافات اجباری» و «اعترافات تلویزیونی» دانستند، یک وکیل دادگستری نیز اعلام کرده که «برخوردهای امنیتی- قضایی» با این موضوع، «غیر معمول و شبهبرانگیز» است.
ایندیپندنت فارسی هم مدعی شد: منع رسانهها از پرداختن به پرونده، صحبتهای مبهم مادر آرمیتا و منتشر نشدن ویدیو داخل مترو احتمال حمله فیزیکی ماموران حجاببان به آرمیتا گراوند را تقویت میکند.
در ادامه، «ههنگاو» که خود را سازمانی حقوق بشری معرفی میکند خبر داد «شهین احمدی، مادر آرمیتا گراوند از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده است.» همچنین «نیروهای حراست آموزش و پرورش همراه ماموران امنیتی به هنرستان آرمیتا گراوند رفته و دانشآموزان و دوستان او را تهدید کردهاند هیچ اطلاعرسانی نکنند».
همزمان با تکذیب رسمی این ادعا، بی بی سی نوشت: روزنامه گاردین چاپ لندن به نقل از «دو شاهد عینی» ضرب و شتم بر سر حجاب او را با یک حجاببان زن در داخل مترو تایید کرده است. این رسانه البته افرود که به طور مستقل قادر به تایید این گزارش نیست.
در سوی دیگر، «رادیو بین المللی فرانسه» در پستی تلگرامی مدعی شد: لیبراسیون روزنامه صبح پاریس در مطلبی با اشاره به بستری شدن آرمیتا گراوند نوشته است که یک سال پس از مرگ مهسا امینی به دست پلیس ارشاد، این بار یک نوجوان شانزده ساله به طرز خشونتباری از سوی حجاببانان از ناحیه سر مصدوم شده و در اغماء فرو رفته است.
پس از آن بود که محور دیگری به محورهای خبری این رسانهها افزوده شد که انعکاس واکنش چهرههای سیاسی خارجی و اپوزیسیون خارجنشین بود. به نوشته «دویچه وله فارسی» یا همان بخش فارسی صدای آلمان، «آنالنا بربوک» وزیر امور خارجه این کشور در صفحه اکس (توییتر سابق) نوشت: «دوباره در ایران یک زن جوان برای زنده ماندن میجنگد فقط به این دلیل که موهایش در مترو بیرون بوده است.»
«رادیو فردا» نیز اظهارات «ابرام پیلی» جانشین «رابرت مالی» در مذاکرات هستهای را پوشش داد و نوشت: معاون نماینده ویژه دولت آمریکا در امور ایران میگوید از گزارشها پیرامون حمله پلیس اخلاقی به آرمیتا گراوند، نوجوان ۱۶ ساله، شوکه و نگران شدیم.
همچنین صدای آمریکا گزارش داد: یک مقام ارشد وزارت امورخارجه آمریکا در امور حقوق بشر، عزرا زایا، گفت ایالات متحده از گزارشهای حمله پلیس امنیت اخلاقی ایران به آرمیتا گراوند، ۱۶ ساله، به خاطر سوار شدن بدون روسری به مترو، وحشت زده شده است.
از دیگر سو، در «ایران وایر» به منظور کاراکترسازی جدید، اطلاعاتی تازه را درباره این دختر نوجوان چنین انتشار یافت: آرمیتا گراوند، دختر نوجوانی که در مترو تهران مورد حمله نیروهای حکومت قرار گرفت و به کما رفت، در رشته تکواندو فعالیت میکرد. ایران وایر به تصاویری از کارت بازی و مشخصات دوران حرفهای آرمیتا گراوند دست یافته که نشان میدهد او از ورزشکاران زن حرفهای در رده نوجوانان است.
برخی از این رسانهها هم اظهارات «رضا پهلوی» را انتشار دادند از جمله ایندیپندنت فارسی به عنوان رسانه نزدیک به سلطنتطلبان به نقل از وی آورد: «آرمیتا چون مهسا دختر ایران است، جان فرزندان ایران هر روز و هر لحظه در خطر است»
جمعبندی
یک سال تلاش برای ماهیگیری از آبِ گلآلود آشوب نتایجش را در هفتههای اخیر برای رسانههای فارسیزبان خارجی آشکار ساخت که چیزی بیش از ناکامی نبود.
شکست پروژه بازگشت آشوب به خیابانهای ایران در زاهدان هم تکرار شد تا در ادامهی تقلای این رسانهها برای پاسخ به مطالبه کارفرمایان این بازیگران جنگ روانی و تبلیغاتی، سرنوشت دختری نوجوان به اصلیترین دستمایه بحرانسازی شبکههای فارسیزبان بیگانه تبدیل شود.