سرمقاله / مدیران و سواد رسانه ای…!!
درجهانی که هر روز کوچکتر و مینیاتوری تر می شود و رسانه های مکتوب و تصویری در انفجار اطلاعات وچرخش آزاد آن نقشی حیاتی می آفرینند، سواد رسانه ای یکی از سطوح وپایه هایی است که بدون آگاهی ازآن امکان تحلیل صحیح از کوه اطلاعات واخبار برای کاربر را از وی سلب کرده و افکارش را دچار اغتشاش در تصمیم گیری و تصمیم سازی می نماید.
ارتباطات اجتماعی و پیچیدگیهای درونی آن با دهه هایی که طول وعرض تولید و نشر اخبار بسیار کوتاه و مختصر و باکمترین ارزش خبری بود بسیار فرق کرده و به همین دلیل وقتی موج و بهمن اطلاعات و اخبار به سوی افکار عمومی فرود می آید نیاز به پیش زمینه وآمادگی حداقلی وجود دارد که توان غربالگری وگزینه سازی را برای شان فراهم آورد تا با کمترین درهم ریختگی ذهنی توان تحلیل بموقع و استفاده بهینه را فراهم آورد.
سواد رسانه ای ، علمی است تازه پا اما بسیار مهم، مهم از این باب که انسانهای هزاره سوم در جهانی بسیار پیچیده و غیر قابل پیش بینی زندگی میکنند، لذا بدون بستر لازم دچار سر درگمی و تزلزل در رفتار،گویش و فرهنگ میشوند.
سواد رسانه ای در مدارهای مدیریتی بسیار مهم و تاثیرگذار است، متاسفانه مدیران ما اکثرا فاقد نگاه وعلم رسانه ای هستند چراکه به دلیل دوری ازمطالعات لازم چه درحیطه مدیریتی وتخصص خویش وعدم اشراف به روانشناختی اجتماعی ونگاه جامعه شناسی و با روشهایی کاملاسنتی و منسوخ دربرابر تحلیلها ونقدهای مطرح شده، سعی در دفاعی مینماید که بلاوجه بوده واورا در شرایط حمله قرارداده وتلاش در تخطیه واقعیات گفته شده نموده تاعامل انتقاد را محو کند.
مدیرانی که هنوز در مقابل کسب ویادگیری سوادرسانه ای مقاومت میکنند و خود را بی نیاز از این مهمترین عامل مدیریت میبینند بلاشک دچار چالشهایی بزرگ در ارتباطات اجتماعی و دست نیافتگی به اهداف سازمانی خواهندشد.
همانگونه که بسیاری ازمدیران درحیطه های کاری شان سالها درجا میزنند وهمچنان برهمان طبلی میکوبند که زنجیری شده بردست وپای شان.
اینکه مدیری به خواسته های افکارعمومی که از زبان ودهان نشریات فریادزده میشود توان پاسخ ندارد نه اینکه ایرادی در کارهایش وجودندارد بلکه نشات گرفته از بیسوادی رسانه ای اوست، چراکه توان تحلیل ونتیجه گیری لازم را به دلیل عدم اشراف بر اطلاعات واخبار موجود در رسانه های واقعی ومجازی را ندارد وبه همین دلیل است که عکس العملی انفعالی از خود بروز میدهد.
روابط عمومی ها همان نقش سواد رسانه ای را ایفا میکنند ،امامتاسفانه به دلیل عدم شناخت ازمنابع وشرایط به روز شده دقیقا به مانند روشهای بایگانی شده نیم قرن پیش استفاده می کنند.
صدور تراکتهای تسلیت وتبریک، پرده نویسیهای تکراری وشعاری ومناسبتی، نصب بنرهای بی خاصیت وپرده نویسیهای خوش آمدگویی و تنظیم جلسات از روشهای منسوخ عهد نیم قرن پیش است که بدون تغییر همچنان برآن اصرار ورزیده میشود.
سوادرسانه ای از اصلی ترین بسترهای مدیریتی است که متاسفانه برخی مدیران با تعصبی خاص و بی دلیل ازآن دوری میکنند وهمچنان بدون تحلیلهای مستند و واقعی تمامی نقدهارا بی پاسخ گذاشته ودرمقابل افکارعمومی حرفی برای گفتن ندارند.
نظارت و شفافیت، شاید وقتی دیگر…!
سلامت و شادابی یک جامعه و به تبع آن یک کشور آرزو و ایده آل هرحکومتی است که بغیر از برخی کشورهای کودتاخیز آفریقایی تمامی جهان در پی رسیدن به مدینه فاضله ای هستند که بتوانند درآن شوق چشیدن انگبین شیرین رفاه وآسایس را درچهره مردم خویش ببینند. حال هرقدر دولتها فربه تر ومتورم تر باشند تمامی امکانات و شرایط بهینه را در ید قدرت خویش نگاه داشته و مردم را چونان رعیتی می پندارند که بایدچشم بردست کرامت دولت بدوزند تا تکه نانی و یا ریالی درسفره آنان نهد و متاسفانه مردم به این ریزه خواری وروش زندگی عادت کرده وخداراهم شکرگزارند که تکه نانی و پشیزی برای گذران زندگی دارند و تمام زندگی راهمین می پندارند که دارند می گذرانند و اسم اش را هم زندگی می نامند.
کشور ما نیز از این قانون مستثنی نیست، کشوری که از ابتدای تاریخ اش تاکنون دولت های فخیمه اش تاجایی که توانستند به مردم ماهی دادند اما نتوانستند به مردم ماهیگیری بیاموزند. تمام دولتها خود را قیم و بزرگ مردم پنداشتند و بجای آنان اندیشیدند و از سوی آنها سخن راندند و حتی درخصوصی ترین حریم آنان دخالت کردند وچونان رعیتی برآنها حکومت راندند وهرکس هم که تلاشی برای آگاهی مردم کرد درچشم به هم زدنی محوش کردند. حکومت های دولتی به دلیل این که برای تحصیل سرمایه وسرریزکردن خزانه هایی که به اسم مردم نامگذاری شده شایدبه اندازه مردم زحمت نکشند که تمام درآمدشان طلای سیاه است ومالیاتی که از ایهاالناس ستانده می شود! و همین دولت فربه که اجازه هیچگونه تلاش و خلاقیت و سرمایه گذاری را به مردم نمی دهد، دایم درحال گسترش بروکراسی وتحمیل دیوانسالاری نابودکننده برآنان است. بیشترین خطرات و سوء مدیریت ها و رانتها واختلاس ها ورابطه مداری و فسادهای نهادینه شده مالی در همین دولت های فربه شکل گرفته ومی گیرد. چراکه نظارت در مجموعه تنه بزرگ دولت آنقدر ضعیف است که از سبک های قانونی بیشترین بی قانونی ها و زورگویی ها و ظلم ها نشات گرفته که در نتیجه جامعه را به سمت و سوی اضمحلال و ازهم پاشیدگی می کشاند.
لذا چنانچه اصل نظارت که یکی از حیاتی ترین اصول مترقی است را نادیده بگیریم نتیجه آنی خواهد شد که دراین چهاردهه ناظربوده ایم وهرروز از گوشه ای از این کشور طشتی از بام وزارتخانه ای فرو می افتد که بوی تعفن اش دیگرعادت مردم شده،وتاسف جایی است که خود ناظرین نیازبه نظارت کننده دیگری داشته باشند وباز ناظرین بعدی…
نظارت که نبود فضای معاملات پیش وپشت پرده هادر دود ومه روابط بالادستی گم می شود وزمین بازی برای رانت خواران واختلاس چی ها وقاچاقچیان آماده می شود. بسیاری ارتزاق وحیات ومماتشان درهمین اعوجاجات قانونی ودورزدن آن وشفاف نبودن آسمان مدیریت هاست که به هیچ قیمتی اجازه آبی شدن سپهر اقتصاد سالم رانمی دهند. در بسیاری ازکشورهای صاحب سبک و قانون که سیستم در آن حرف اول رامی زند قانونی دارند که به افشاکنندگان اختلاس ها وروابط نامشروع بزرگان قدرت با پول های کثیف نه اینکه کاری ندارند بلکه به آنان برای بقای شغلشان تضمین می دهند و حتی ده درصد از کل مبالغ کشف شده کلاهبرداری ها واختلاس ها و پولشویی هارا به وی پرداخت می کنند وچنانچه وی تهمتی زده و نتواند اثبات کند باوی نیز حسب قانون به شدت برخورد می کنند. این که در کشورهای جهان سوم قوانینی به تصویب میرسد که افکار عمومی را از چرخه صحیح اطلاعات دور می سازد و کسی را در نشریه ای یارای افشاگری و شفاف سازی نیست خود از عجایب هشتگانه است.
نظارت وشفافیت در قراردادها،سرمایه گذاری ها،بهادادن به مطبوعات برای ایفای نقش حیاتی ونظارتی، اعتماد به مردم، کوچک سازی و لاغرتر کردن هرچه بیشتر بدنه دولت از ابتدایی ترین راهکارهاییست که دنیای سوم به شدت به آن نیاز دارد تا خارج شود از باتلاق سوء مدیریت ها و حق کشی ها وحق خوری ها ورابطه مداری ها و ظلمهایی که جامعه را درنهایت نابودخواهدکرد، این کشور را وانقلابش را نه درجنگی تمام عیارتسلیحاتی که فساد نهادینه اش از پای در خواهد آورد، جمله نقل به مضمون از دکتر توکلی نماینده دور قبل و قبل تر مجلس شورای اسلامی….
درک واقعیت نعمتی است بزرگ و بزرگتر از آن عقلی است سلیم تا بداند دربحران چه باید کرد.
سرمقاله/صنعت استان وبلوغ فکری…!
درجهانی که در آن هر لحظه اش کشفی است و اختراعی ونظریه پردازی و مدیریتهای علمی که خود هنری است بدیع و حیاتی، ما هنوز داریم آب درهاون می کوبیم واز واقعیات دنیایی که درآن زندگی میکنیم فرسنگ ها فاصله داریم، هنوز میخواهیم کار را با نصیحت و کنفرانس خبری و مصاحبه های رادیوتلویزیونی ختم بخیر کنیم و با کلمات ، معجزه تولید در بخش صنعت را تحقق بخشیم. ساختار صنعت در استان خراسان جنوبی تقریبا آنقدر تضادهای ماهوی دارد که شاید با این محتوا هیچگاه سامانی نگیرد. این که بدون پیش نیازها و نیازهای استان به هر صنعتی پروانه ساخت وبهره برداری داده شود و درآن از شیشه سازی، ساخت پت تا صابون سازی و ماکارونی و قند شکنی و…دیده شود نتیجه اش میشود آنی که با آن دست به گریبانیم، به نظر میرسد تا شرایط اقلیمی و فرهنگی استان و زیرساختهای آن تبیین و شناخته نشود و سامانی برآن مترتب نگردد همین چند کارخانه باقی مانده نیز در درازمدت عطای کار و تولید را به لقایش خواهند بخشید.
شک نکنید که تزریق میلیاردها تومان جهت کمک به کارخانجات و کارگاههای کوچک به دلیل همان نبود بستر لازم برای فروش تولیدات فقط مسکنی است برای کاهش درد و در آینده ای نه چندان دور مشکل ودرد آغاز خواهدشد. پارک علم و فن آوری استان اصولا وجود و حضور خارجی دارد؟ اگر پاسخ منفی است چرا تاکنون اقدام به احداث آن نشده است؟! اگر هم پاسخ مثبت است چرا هیچ خبری ازآن به بیرون درز نمیکند و اصولا ارتباطش باصنعت استان چیست و چه راهکارهایی را از آن استنتاج کرده ایم؟
محصولات بومی و فاخر استان همچون زعفران و زرشک و عناب آیا تاکنون به عنوان خوشه صنعتی گزینش شده اند؟ اصولا میدانیم نقش و جایگاه خوشه های صنعتی در اقتصاد امروزچیست؟
آیا تاکنون کارگروهی به آمایش دقیق و علمی داده های آماری صنعت استان پرداخته است؟دنیای امروز جهان داده های آماری است که برمبنای واقعیات برنامه ریزی های کوتاه، متوسط و بلندمدت میشود. یکی از مسئولین بزرگوار چندی پیش در نشست مطبوعاتی فرموده بودند که مردم استان بجای سپرده گذاری دربانک ها سرمایه گذاری در صنعت کنند!!!
این سخن کاملا درست بیان شده،امابدون مطالعه در چندوچون شرایط استان! مهمترین عامل در سرمایه گذاری بومی ایجاد حس اعتماد درمردم و سوددهی سرمایه آنان است،حتی مردم کم سوادنیز برای سرمایه گذاری هایشان باحساب دو دوتا چهارتا در آن ورود میکنند، وقتی شرایط شهرکهای صنعتی و تولید و مشکلات عدیده بانکی کارخانجات را به عینه میبینند چگونه میتوان ازآنان خواست که از سپرده گذاری در بانکها دست بکشند؟!
وقتی ادارات و مردم استان هنوز آنقدر به محصولات تولیدی استاندارد استانشان اعتماد و اعتقاد ندارند که آنرا در سبد خریدهایشان قرار دهند پرواضح است که بازاریابی تولیدات استان به بن بست میخورد و انبارها دپومیشوند و بعد نوبت به سلاخی بانک ها میرسد. هیچگاه دراین سالهای پس ازتقسیم استان ندیدیم نشستهای تخصصی مسئولین با صنعتگران و آسیب شناسی صنعت موجود استان را، فقط نشستهای خبری و آمارهای غیرواقعی، یک برنامه روتین و روزمره که ۱۳سال است سریال آن ادامه دارد، مسئولین ازپذیرش واقعیات خوف دارند و همواره فرار رو به جلو دارند.
شالوده استان درست ریخته نشد و همچنان با تعصبهایی گاه کورکورانه و کودکانه بر روند اجرای آن پای فشرده میشود.
درد استان همانگونه که بارها گفته شده مدیریت قوی متمرکز و اندیشه محوراست تا خلا های مدیریتی پرنشوند و مردم هم در حاشیه قرارداده شوند باور کنید و باور کنیم که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد،و باید به این عقب ماندگی تاریخی استان تن دردهیم…
بدون ارتباط باجهان بن بست خودخواسته….!!
پس از کش و قوس های فراوان و فراز و فرودهای تمام ناشدنی “برجام”رخ نمود وگروه مذاکره کننده با نظر و نظارت بالاترین رده های تصمیم سازوتصمیم گیرنده نظام در دوجبهه دلواپسان همیشه مضطرب داخلی و جمهوریخواهان تندروی سنا ومجلس نمایندگان آمریکا، مهرتایید ۵قدرت جهانی درمقابل یک کشور ۸۰میلیونی بر توافقی امضا گذاشتند که سختی ها و مرارتها و توهینها و بی نزاکتی ها و بهانه جویی های تمام ناشدنی فراوانی را برای تیم مذاکره کننده ایرانی در داخل به همراه داشت…
به کیفیت وچند وچون آن وخلف وعده ها و بهانه جویی های آمریکایی ها ورودی پیدا نمیکنیم که همگان ازآن باخبرند و تحلیلهای فراوانی راشنیده اند و باز هم خواهند شنید، قصدمان ورودبه بحثی است که تعامل جهانی اش میخوانیم و عقلانیت اش مینامیم… پیشرفت و ترقی و آسایش و آرامش از بدیهی ترین وابتدایی ترین اهداف هرحکومتی و با هرسیستمی است که فراهم کند برای مردم اش،بی منت والبته درچارچوبه های اعتقادی و نوع ونام حکومت اش، میخواهد لائیک باشد یا سوسیالیسم یا سرمایه داری یا کمونیسم یا مسیحی و یهودی و یا بودیسم وقس علیهذا…
حکومتها بامردمانشان عهدی دارند وبرعکس مردم باحکومتشان، هر چند سالی هم با توجه به قوانین رایج مملکتشان درانتخاباتی مهره هایشان را جابجا میکنند،گاه جمهوری خواه وگاه دموکرات، گاه سوسیالیستها وگاه چپهای دوآتشه، گاه اصولگرایان وگاه اصلاح طلبان وگاهی دیگر میانه روها…
روابط باجهان خارج از ابتدایی ترین الفبای هرحکومت برای دسترسی به اهداف کوتاه ،متوسط ودرازمدت است که برمبنای آن بتواند شرایط آرمانی برای رسیدن به خواستهای مصوب در برنامه ریزی هایش رافراهم آورد. درجهان امروز و باتوجه به پیشرفتهای سریع و غیر قابل باور نمی توان خود را در چمبره ای از بدبینی ها و شکهای دایم محصورکرد و تمام دنیا را دشمن دانست و انتظار داشت که از درون اتفاقی معجزه وار رخ دهد،روابط علمی و اقتصادی و فرهنگی از بدیهیاتی است که نمیشود آنرا موکول کرد به زمانی دیگر که تصور کنیم همه چیز بهتر شده و همه کشورها برما کرنش میکنند…برای ارتقا باید به رسمیت بشتاسیم علم روز را، علم دیپلماسی را، علم فهماندن و فهمیده شدن را…نمیشود که درب بر روی همه ببندیم وانتظار معجزه پیشرفت داشته باشیم،اقتصادمقاومتی بدون سرمایه گذاریهای خارجی وارتباطات پیچیده جهانی ره بجایی نخواهد برد،بستر پیشرفت که آماده نباشد فقط باید به دور خودمان بچرخیم وسال به سال شاهد از کف رفتن نخبگانمان باشیم.
ماکشوری هستیم که دیدگاه ها وخواسته های مان را به قدرتها دیکته کرده ایم و اینک باهمان باورها چاره ای جز تعامل و سیّاس گریهای حرفه ای برای جذب سرمایه و به کارگیری نیروی انسانی خلاق ایرانی نداریم. باشعارهایی که ره به جایی نبرده اند نمی توان بر باد تکیه زد باید بر زمین سخت قدم گذاشت و واقعیتهای دنیای اطراف مان را قبول کنیم هرچند به مذاق مان هم خوش نیاید.
شک نکنید که تعامل سازنده با دنیای پراز ریا و قلدر امروز مارا نیز به قدرتی تبدیل خواهدکرد که همه در آرزوی آنیم. با تنگ نظری ها و نگاههای سلبی ودشمن تراشی های بی ثمر از قافله جهانی عقب خواهیم ماند. با قبول خطوط قرمزمان بجای مشتهای گره کرده ، بازبانی منطق زده و فرهنگی اصیل توان خواباندن بسیاری از مچ های بی هویت منطقه ای وجهانی راخواهیم داشت…به شرطی که ازقیلوله خوش باوری و احساسات کودکانه خارج شویم…
جهان امروز درمقابل حرف حق وراه درست و اندیشمندانه برما کرنش خواهدکرد، شعور در برابر شعار ، منطق در برابر مشت، آرامش در مقابل دلواپسی، تعامل در مقابل تجادل، قانون در برابر کانون و عشق در مقابل نفرت. برجام را فرجامی است از واقعیت گریزی نیست.
اخلاق، نیاز راهبردی امروز!
نیاز ما و جامعه ما به اخلاق پیراسته به اندازه نیاز به اکسیژن، حیاتی است. این نیاز می گوید، سخن روز باید از جنس اخلاق باشد و به دیگر عبارت راه یافتن مباحث اخلاقی به سرمقاله رسانه ها یک باید راهبردی است. بازخوانی این چندما به ما می گوید باید یک بازنگری جدی کنیم در خود و رفتار و پندار خویش. ما به خود و به ایران یک اخلاق انسانی بدهکاریم. نقش و دشمنی های بیگانگان به جای خود. مسئولان باید چاره کنند. ما اما باید به خود بپردازیم و با تزکیه خویش، سهم خود را در سازندگی به عمل تبدیل کنیم. این کلام روشن حضرت روح الله در صفحه ۳۹۱ جلد ۱۴ صحیفه امام، است که،” گرفتاری همه ما برای این است که ما تزکیه نشدهایم، تربیت نشدیم. ” یک واقعیت است این. مصادیقش را هم امام خمینی خود برای مان برشمار می کنند که،” عالِم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شدهاند، تربیت نشدهاند، تفکراتشان عمیق است لکن تربیت نشدهاند. ” خب تا وقتی این “نشده اند” ها را ترجمه “نشده ایم” ها نکنیم، برای اصلاح گام برنخواهیم داشت و همچنان در معرض خطر خواهیم بود. دقیق می گوید امام که،” خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد میشود آن خطر از خطر مغول بالاتر است. ” مغول فقط بر جان و مال می زد اما عالمان تزکیه نشده بر جان و مال و ایمان می زنند و هست را نیست می کنند به پهنه دو دنیای آدمی. بدانیم،” غایت بعثت، این تزکیه است، غایت آمدن انبیا این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم. ” پس برای رسیدن به این مرحله تلاش کنیم. بدانیم” اگر نفوسی تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحید، در صحنه معارف الهی، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سیاست، در هر صحنهای که وارد بشوند، اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر اینها بر بشر، خطرهای بزرگ است.” دنیا کم داغ به دل ندارد از دانشمندان تربیت نشده که به جای زندگی به مرگ اندیشی گرفتار شدند و برای چگونه کشتن انسان ها طرح می نویسند. باید به تربیت توجه کنیم. به اخلاق برگردیم. به قاعده ای که فلسفه بعثت رسول خاتم است. راه نجات این جاست.
سرمقاله/مافیای دلال و واسطه، جلیقه های ضدگلوله…!!
دلالی وواسطه گری، حرفه ای است دیرپا و سنتی که دراکثرنقاط دنیا درجریان است و کاربد و مذمومی هم نیست ،این که پلی ایجادشود بین فروشنده یا تولیدگر و مصرف کننده فی نفسه نه این که مخرب نیست بلکه امری است ستودنی برای تنفس بازار و چرخش اقتصاددر هرکشوروتکمیل زنجیره تولیدومصرف.
اماباتوجه به انفجار علمی در دهه های گذشته و دگرگونی عمیق در تمام زمینه ها ، دلالی وواسطه گری نیز دچار تغییراتی شگرف شد، اما هدف اش تغییرنکرد.
عیب کار ومشکل ازجایی آغازمی شود که دلالی وواسطه گری قانون رادورمی زند و باتوجه به عدم وجودوحضور یک سیستم تعریف شده وکارآمدونظارتهای سنگین وسالم ودایمی ،تبدیل به جولانگاه افرادی سودجووفرصت طلب وهوشمند می شود که بابازخوانی نوع احتیاجات مردم وزمینه های تولید، درست درزمانی که باید حاکمیت درآنجا حضورداشته باشد ،درغیاب اش حاضرمی شود ومحصول را از کشاورز،صنعتگر و…پیش خرید می کند آن هم بابهایی نازل وپولش راهم نقد به آنهاپرداخت می کند. شروع کار از انتقال محصول از زمین یاکارخانه به میادین و بازارها تازه شروع می شود یک کمدی تلخ و ناباورانه، مافیایی که محصول استحصالی را درچندمرحله دست گردان کردن وباعملیاتی روانی حساب شده با چندصد درصد قیمت اولیه به دست مردم می سانند واین مفهوم اش فاجعه ای است که درآن چندهزار دلال به رقم های نجومی دست پیدا می کنند وچند میلیون تولیدکننده حسرت چیزی را می خورند که مفت ازدست داده اند.
مثالی روشن عمق این درهم ریختگی بی برنامه و سیستم را روشن وبرملا می کند،سیب رااز باغداربه کیلویی ۵۰۰تومان خریداری وطی عملیاتی بسیارپیچیده ،براق و سرخ وزرد به کیلویی ۵۰۰۰تومان به دست مصرف کننده می رسانند. موادخام کارخانجات نیز همین قانون را در دلالی های آشکارونهان رعایت می کنند، دپوکردن مواد موردنیاز مردم درانبارها باتوجه به بازارخوانی دلالان که در بوجودآوردن آن خودنقش آفرینی می کنندو فروش آنها باتوجه به تشنگی مجازی بازار به قیمتهای جدید ازدیگر ترفندهای مافیای حاکم بردلالان است، پروسه ای عجیب وهزارتو که از پادوها شروع وبه شرکتهای عظیم ختم می شود.
ازابتدای پیروز انقلاب تمامی مسئولین ووزرا واستانداران و مردم همه متفق القول فریاد می زنند که باید دست دلالان از بازار تولیدومصرف کوتاه شود ،اما چرا دراین چهاردهه هیچ اتفاقی نیفتاد؟!
دلالان وواسطه گرهای حرفه ای با چهره ها وژست های جدید حتی در سیاست وقضا و امرتقنین نیز حضور دارند، لابی گرهای حرفه ای،کارچاق کن هاو…همان اژدهای چندسری هستند که باقطع هرسر دوسردیگر در مجموعه کاری شان می رویانند.
دلالها و واسطه ها آنقدرهوشمند و کاردان هستند که در بازی شطرنج حذف واضافه نظارت و سیستم آفرینی دولتها ،همیشه چندقدم جلوترازآنها حرکت کنند.
تا خواست حاکمیت ومردم بر اهمال وچشم پوشی وباری به هرجهت گذراندن امور باشد هیچ امیدی به حذف واسطه ها ودلالهای وجیه المله نخواهدبود.انگاراینان جلیقه های ضدگلوله برتن دارند.
هشدار ! آمارها فریاد میزنند…!
کنش های اجتماعی، متاثر از زنجیره پیچیده حاکمان و مردم است که به آنان اعتماد و اعتقاد می بخشند، حال چنانچه این زنجیره هزارتو بنابه هردلیلی ازهم جداشده ویا هارمونی آن ازهم بپاشد،نتیجه اش می شود در هم ریختگی و ازهم گسیختگی ارکان حیاتی جامعه. آمارهای بهت آور طلاق، اعتیاد، فقر، بیکاری، قاچاق(سوخت، موادمخدر، موادآرایشی ، خوراکی و لوازم منزل)، رانت های تمام ناشدنی دولتی، فحشاواختلاس دهه های متمادی است که چون استخوانی لای زخم، عفونتی عمیق در روح جامعه تولید کرده و او را سخت فرسوده و بیمار و رنجور نموده است. آنقدر که سیاست، مسئولان و مجریان را در ادوار گوناگون آلوده کرد توان بازشناخت و آمایش اهداف اجتماعی در زیر پای مدیران کلان کشور له شد و شناختی ازآن حاصل نشد و این مردم وتوده بیگناهی بودند که بهای آن را دایم پرداختند و همچنان میپردازند. گروههای مرجع واقعی که توان دگرگون سازی جامعه را داشتند و دارند در این بازی کودکانه سیاست بازی به حاشیه رفتند و یا محو شدند، نتیجه جایگزینی افراد و جریاناتی به بارنشست که خودراطلبکارمردم وانقلاب دانستند و تا جایی که توانستند بنام مردم و بجای مردم اندیشیدند وسخن گفتند و باتولید زلزله ای ویرانگر باورهای آنان را درشرف نابودی قراردادند.
آمارهایی که این روزها با تمام تلاش برای لاپوشانی و عافیت طلبی ومحافظه کاریهای نخ نماشده به بیرون درز میکند آن هم به شکل قطره چکانی تایید میکند عمق فاجعه ای که جامعه وخانواده را درنوردیده است.
دفتر مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری گزارشی تکان دهنده از روابط بین بخشی درجامعه ایران را ارائه نموده که بسیاراعجاب انگیز و درعین حال انعکاسی است از تلخی واقعیات درونی جامعه ایرانی، بدون تهمت های همیشگی سیاه نمایی وتشویش اذهان عمومی و سرسپرده بیگانه بودن و ارتزاق از دلارهای آمریکایی و اسراییلی، باید آنقدر شجاعت داشته باشیم وبپذیریم بادهایی را که کاشتیم وطوفانی را که باید درو کنیم، به دنبال دشمن فرضی هم نباشیم که توپ را در زمین او بیندازیم و خود را معصوم و خدایی نشان دهیم و سرمان را چون همیشه تا گردن زیربرف کنیم. طبق این گزارش اعتماد درون بخشی اجتماعی مردم به یکدیگر ۱۰ درصد!! وشاخص امانتداری و صداقت فقط ۸درصداست!! و این شاخصها درکشورهای حوزه اسکاندیناوی بالای ۷۰درصد است!!
به مفهوم عام تر جامعه دچار یک سقوط اخلاقی شدید شده است، این درحالی است که شاخص کلاهبرداری به ۷۵درصدرسیده است!!! این آمار نشان از ورود جامعه به آستانه بحران است. یعنی مساله دیگر بحران اقتصادی نیست،عدم صداقت و دروغ گویی گسترده درحال ویران کردن پایه های اعتماد و اعتقادجامعه است که مفهوم آن موریانه زدگی باورهای مهمترین رکن جامعه یعنی خانواده است. آمارها ظاهرا چندعددبیشترنیستند اما واقعیت آنی است که لمس میکنیم. بستر بسیاری از خیانتها وجنایتها در از بین رفتن اعتماد اجتماعی است،چه عوامل و دلایلی این چنین نابودگرانه شاخصه اعتماد را به ده رسانده و صداقت را به عدد ۸ کشانده؟!! تداوم سیاستهای غلط و متعصبانه خارج شده ازریل مدیریتهای سالم وبدون بیماری سیاست بازی های منفعلانه و انکار واقعیتهای اجتماعی ولاپوشانی کردن ومصلحت اندیشیهای نابودگر ، بلایی را برجامعه نازل کرد که مابه ازای آن میشود شاخص ۷۵درصد کلاهبرداری!!
میشود هزاران هزار میلیاردتومان اختلاسهایی که ازهرده تا یکی اش رسانه ای میشود،میشود کلفت تر شدن گردن رانت خواران همیشگی و رابطه محور،میشود ظهور بابک زنجانی ها، آنگاه برای پاسخ دهی به افکار عمومی صدا و سیما برطبل حقوقهای نجومی میکوبد که حتی به اندازه یک درصد چپاول بیت المال حجم ندارد، اما از املاک و زمینهای نجومی در تهران وشهرداری اش کوچکترین ولوله ای پخش نمیکند!!مصادیق دروغ ونداشتن صداقت چیست؟ تا دیر نشده باید نخاله های ساختمانی جامعه را که پراست از دروغ وتهمت وریا و رانت و…به بیرون از بافت هنوز سالم جامعه انتقال داد و درگودالی عمیق فرو ریزیم و بر روی آن خروارها خاک بریزیم. شاید فردا دیرباشد،از امروز باید شروع کرد به رفو ووصله کردن قطعات جداشده اجتماع، مردم دیگر اسیرحاشیه نخواهندشد.
چرا از شفافیت می هراسیم ؟!!!
یکی از شاخصه های مهم در دستیابی به دموکراسی و اعتماد عمومی به دستگاه های دولتی و در نهایت حاکمیت، شفافیت در عملکرد سیستم ها، ارگان ها و مؤسسات دولتی و خصولتی و زیر مجموعه هایی است که لیستی بزرگ از نام هایی دارند که تاکنون به گوش کسی هم نخورده و مشخص نیست که با این همه هدر رفت سرمایه و جذب میلیاردی پول های بی زبان بیت المال چه بازخورد و فایده ای به حال جامعه داشته اند.
شفافیت در عملکرد مالی و عملیاتی مگر چه ایراد و عیبی دارد که اینگونه آتش به خرمن و مؤسسات و ارگان ها و نهادهایی می اندازد که تاکنون دیوار بتنی و فولادی غیرقابل نفوذی را به گرد خود کشیده اند تا به هیچ سازمان نظارتی پاسخگو نباشند و همواره طلبکار هم باشند، چرا فرار مالیاتی؟ چرا دور زدن قانون؟ چرا آنقدر خویش را در هاله ای از قداست می پیچانیم که دیگر نقدکردن را نیز حرام شرعی می پنداریم؟!!
وقتی شفافیت نباشد، مؤمن ترین و پارساترین و متقی ترین انسان ها هم دچار سهم خواهی و دست اندازی به بیت المال می شوند آن هم با توجیهات ایدئولوژیک!!
وقتی شفافیت در عملکردها نباشد زمینه ایجاد فساد کاملا آماده بذر پاشی و رشد و تولید محصول فاسد می شود، محصول که فاسد شد، برای عرضه اش هم باید از روش هایی استفاده کرد که بوی فساد می دهد!!
اگر شفافیت نباشد بانک ها تبدیل می شوند به بنگاه هایی که فقط نامی از بانک یدک می کشند، تبدیل می شوند به مؤسسات ربایی آن هم بسیار گران تر از رباهای متداول دربازار، وام می دهند با بهره های کمرشکن و دیرکرد اقساطشان را هم با وقاحت تمام از تو می گیرند و آن را در چارچوبه های عقود به اصطلاح اسلامی کادو پیچ می کنند و مردم را برای پس انداز به سودهای ربوی تحریک و تحریص می کنند که نتیجه اش می شود انباشت نقدینگی در بانک ها و خوابیدن و نابودی تولید!!
شفافیت که باشد و حسابی و کتابی، دیگر آن بلایی که برسر صدها هزار نفر از سپرده گذاران میزان و فرشتگان و ثامن و پدیده و… آمد، تکرار نخواهد شد، دیگر کسی و نهادهای وابسته به قدرت اجازه تأسیس چنین صندوق ها و مؤسسات کلاهبردار مالی را نخواهد داشت!!
شفافیت که باشد می توان ریال ریال خرج کرد تمامی نهادها و مؤسسات و وزارتخانه ها را محاسبه و رصد کرد و دیگر هراز گاهی سروکله اختلاس گران عزیزی چون خاوری ها و زنجانی ها و…چون زالو و اختاپوس در این کشور پیدا نخواهد شد !!
شفافیت اگر در محاسبات اداری باشد هیچ آقازاده ای جرات خوردن حقوق هزاران جوانی که از نعمت آقازادگی محرومند را به خود نخواهد داد، او هم همان میزان حق دارد که کربلایی علی کشاورز دارد!!
شفافیت اگر باشد مردم نیز به هم و در نتیجه به حاکمیتشان اعتماد می کنند و کم کم شیرازه رفع مشکلاتشان فراهم خواهد شد!!
شفافیت اگر باشد دیگر لازم نیست دائم به فکر سانسور و فیلتر کردن و مردم را دائم در بی خبری نگاه داشتن باشیم، اصلا لازم نیست برای فرار از مسئولیت گناه را به گردن فلان گروه و فلان کشور بیندازیم!!
شفافیت اگر باشد دیگر ترس از دست دادن میز و مسئولیت ما را مجبور به ریا و گفتن دروغ و تهمت نخواهد کرد !!
این شفافیت چه موجود وحشتناکی است که این چنین پشت برخی را می لرزاند و به مانند حضرت عزرائیل قبض روح شان می کند، این موجود را چرا در غل و زنجیر قرار داده ایم و نمی گذازیم از آن رونمایی شود ؟!!!