یادداشت امروز/ ۴/۱۰

دروغ، خط قرمزِ زندگی

امروز خراسان جنوبی –  محمود حیدری

وقتی در آموزه های دینی، «دروغ » را خط قرمزی می دانند و به صدای بلند اعلام می کنند که هرگز و هرگز و هرگز با « دین» و البته دین داری جمع نمی شود، از این پرده برمی دارد که برای داشتن زندگی درست باید نه تنها زبان به صداقت چرخاند که در پس زمینه ذهن هم جز به صدق نیندیشید و در پندار خویش هم جز از صداقت، میزبانی نکرد. پر بیراه نیست این نظر که ما به « ادای صدق» چون ادای امانت و وفای به عهد مکلفیم، یعنی همان ترازی که دین برای تشخیص متدین از «متدین نما» تعریف می کند که بر طول رکوع و سجود، حکومت و ارجحیت دارند لذا فرموده اند ؛ به طول رکوع و سجودشان نگاه نکنید بلکه به وفای به عهد و صدق الامانه شان نگاه کنید. در این رفتار است که عیار آدم ها نمایان می شود. عیار خانواده ها نیز و عیار جامعه هم. اگر ما به عنوان فرد، خانواده، جامعه، «عیار معیار» را داشته باشیم نه تنها فرد دینی، خانواده دینی و جامعه دینی خواهیم داشت که تراز زندگی خوب هم خواهیم شد و مدلی که هر فرد و خانواده و جامعه ای که می خواهد به موفقیت برسد، لاجرم، مشق از سرمشق ما خواهد نوشت و کتابی را خواهد خواند که ما به رفتار درآورده ایم. رفتاری که بر مدار صدق، اخلاق مان را، رفتارمان را، فکرمان را سامان می دهد تا در نهاد خانواده نیز بدان متعهد باشیم. چیزی که متأسفانه در بردار منفی، طی طریق می کند تا جایی که می توان آژیر خطر را به صدا درآورد که نهاد خانواده دارد به مرز نابودی نزدیک می شود. بمب هایی هم که می بارد، از جنس دروغ است. همان که کلید جهنم می خوانندش و قفل بهشت هم می توان نامیدش یعنی، دروغ نه تنها قفل جهنم را می گشاید که بر بهشت هم قفل می زند و بر زندگی بهشتی نیز هم. اگر به اطراف و آدم های دور و نزدیک، نگاه مطالعاتی داشته باشیم خواهیم دید که موفقیت و شکست در آن دقیقا با میزان صداقت شان در نوسان است. مثلا من در خبرها از خانواده ای خواندم که پدر، گرفتار اشتغال و کسب لقمه حلال، مدیریت خانه را به بانویش سپرده بود اما خانواده، دور از چشم پدر با چالش های عدیده مواجه بود که سنگ بنای همه را دروغ، این شیطان جاری بر زبان ها می گذاشت. شیطانی که چون بر زبانی نشست، بلند نخواهد شد تا صاحب زبان را به خاک مذلت بنشاند چنانکه بسیار نیز در این زمینه موفق بوده است. پرونده های چندین و چند میلیونی قضایی را هم اگر باز بخوانیم خواهیم دید اکثریت قریب به اتفاق آن ها را کبریتی به نام دروغ روشن کرده است. این دروغ است که حجاب می شود بین اعضای خانواده، این دروغ است که دیوار می شود بین پدر و فرزند و مادر و پدر. گاه چند تن از اعضای خانه، پشت خاکریز دروغ سنگر می گیرند تا مثلا پدر خانواده نداند چه می گذرد در چهاردیواری که مردم به نام او می شناسند و به قاعده مسئولیت آن هم با اوست. بله، دروغ، بیماری مسری است که اگر یک نفر بدان آلوده شود و دیگر اعضای خانواده نتوانند او را آلودگی زدایی کنند، خود به همان بیماری مبتلا خواهند شد. بیماری که دین و شخصیت فرد را یک جا نابود می کند که شخصیت هم چون دین، بر پایه صدق شکل می یابد و دروغ، آن سان که دین را از بین می برد، شخصیت افراد را هم نابود می کند تا جایی که آدم به تعحب ، انگشت به لب می خارد که چگونه دروغ دارد افراد را به نابودی می کشاند؟! اگر ما خواستار هستی و وجود هستیم باید آتش به خانه دروغ اندازیم و به دیگر عبارت، به آب صداقت فرو بنشانیم لهیب دروغ را تا راه برای شکل گرفتن فرد ایمانی، خانواده مؤمن و جامعه امن و مؤمنانه فراهم شود. خانواده که به صداقت، قوام یافت، به دین هم ارتقا خواهد یافت و به تعالی هم خواهد رسید و پیشرفت و موفقیت نیز خود را به آن خواهند رساند. گوهرهایی که هرگز با دروغ نمی توان آن را به دست آورد به رغم اینکه دروغ گویان برای رسیدن به آن تلاش می کنند غافل از اینکه از راه دروغ کسی به گوهر نمی رسد که دروغ باطل است و این کلام مولا امیر المؤمنین ( ع) است که کسی از راه باطل به حق نمی رسد پس برای رسیدن به حق، باید راه صداقت را در پیش گرفت. این راه است که به بهشت در زندگی و آخرت می رسد….

 

یادداشت امروز/نامِ فاطمه(س) راهِ فاطمه

بارها گفته و نوشته ام و دلیل ها آورده ام از عقل و نقل که شیعگی، یک تعارف نیست که برگزار کنیم. یک شعار نیست، که سر دهیم و به اعلای درجه اش برسانیم با فریاد بلند و مشتی که هوا را جا به جا می کند. نه، شیعگی، جا به جا کردن هوا هست اما از نوع پیوسته به هوسش. یعنی باید هوا و هوس و خواسته ها مان را با تراز حق و حقیقت ، تنظیم کنیم، با رفتار بر طریق هندسه معصومین. نه با گفتارِ صرف. این کلام روشن و راهنمای حضرت فاطمه(س) است که می فرمایند: اگر به آنچه شما را امر نمودیم عمل می‌کنی و از آنچه شما را بر حذر داشته‌ایم دوری می‌کنی از شیعیان ما هستی و گرنه هرگز.  بی بی(س) با این صراحت، میزان به دستِ ما می دهند تا حتی خودما هم بتوانیم خویشتن را داوری کنیم و صفی که باید در آن قرار گیریم، انتخاب کنیم منتهی این انتخاب، از راه عمل میسر است . با عمل باید شاخص ساخت تا مثل نشانه هایی که مانع را از جلوی خودرو برمی دارد و راه را برای ورود باز می کند، موانع به کنار روند و راه باز شود تا بتوانیم خود را به صف شیعیان برسانیم. راه هم با به رفتار در آوردن فرمایشات و سیره عملی حضرات معصومین، گشوده می شود، به ویژه در حیات اجتماعی که باید با عمل، هم نسبت خود را مشخص کنیم و هم رفتار ما مصداق جذب یا دفع تلقی می شود که باید حواس مان به آن باشد که داریم برای دین خود سرباز جمع می کنیم یا با این رفتار، سربازان جبهه خودی را هم به سوی سپاه دشمن هول می دهیم؟ وقتی حضرت زهرا(س) ما را به حقوق همسایه توجه می دهند که: از مؤمنین نیست کسی که همسایه‌اش از شر و آزار او در امان نباشد.  تکلیف ، مشخص می شود و درمی یابیم که برای ایستادن در جماعت مومنان باید رفتار خویش با همسایگان را بر اساس صلح و صلاح و خیر خواهی تنظیم کنیم. باید همسایگان نه تنها از شر دست و زبان و نگاه ما در امان باشند که در خیرِ حضورِ ما، احساس امنیت کنند که اگر این هندسه میان همسایگان به رفتار در آید، همه شهر به امن و امان و شهروندان به آرامش می رسند که خانه ها را در شهر جوری بنا کرده اند که همه در زنجیره همسایگی هم قرار می گیرند و تعریف می شوند. خانه ها شانه به شانه هم داده اند تا ما هم بازو به بازوی هم برادر وار و خواهر وار زندگی کنیم. اینکه ایشان می‌فرمایند: اول همسایه بعد اهل خانه. فقط در ساحت دعا نیست بلکه در حوزه زندگی هم باید مدنظر باشد. یعنی باید با هم رفتاری بر اساس مروت و ایثار داشته باشیم. چنین روحیه ای اگر شکل بگیرد و در گذر زمان نهادینه شود، زیبایی های زندگی را بیشتر درک خواهیم کرد. زیبایی هایی که ترجمه ایمان عملی و حق مومنان است. یعنی حق ماست بهترین، امن ترین و مهربان ترین زندگی را داشته باشیم. برای رسیدن به این حق هم خود ما باید آستین ها را به همت بالا بزنیم وکار را شروع کنیم. اگر در ایام شهادت حضرت زهرا(س) به تصمیمی چنین رسیدیم، بدانیم که در صف شیعیان باید بایستیم اما اگر رویکرد، جز این باشد، نامِ ما هم جز آن خواهد بود که هرگز چنین مباد!

یادداشت امروز/حلقه های مفقوده دراقتصاد گردشگری استان

جزیره ای در شرقی ترین موقعیت جغرافیای کشور، بخشی از تمدن کهن ایران زمین، بناهای کم نظیر تاریخی و آثار ارزشمند طبیعی به قدمت صدها قرن را در خود جای داده است ؛ جزیره ای که بن بست های بسیار برای گردشگری دارد. این برخورداری بکر و ثروت بالقوه خراسان جنوبی؛ سرزمینی با محرومیت های خاص نتوانسته سرمایه ای برای جوانه زدن اقتصاد گردشگری در این منطقه باشد. بن بست ها در اطراف این جزیره حصاری تاریخی دارند.
بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران باستان شناسی به این نتیجه رسیده اند که غنای تاریخی آثار کشف شده در خراسان جنوبی نشان از تاریخ و تمدن کهنی دارد که چون گنجی ناشناخته در لایه های ضمخت خاک پنهان است.
این آثار بکر و کم نظیر، ثروت خراسان جنوبی است و می تواند اقتصاد منطقه را متحول کند. بسیاری از کشورهای جهان حتی شبیه به این اثار تاریخی را ندارند اما به گونه ای برای صنعت توریسم برنامه ریزی و سرمایه گذاری کرده اند که بخشی از اقتصاد شان بر پایه گردشگری استوار است. ما در خراسان جنوبی از نظر برخورداری از آثار تاریخی و طبیعی غنی هستیم اما این منطقه چون جزیره ای در بن است و باید اقدامات اساسی بسیاری انجام شود تا گام های موثری به سمت اقتصاد گردشگری برداریم و از این ثروت برای تحول اقتصادی استان بهره ببریم.اما خلاهای بسیاری وجود دارد. نبود راه مناسب ، برنامه پروازی نامناسب با ظرفیت کم و کمبود هتل ، نبود اقامت گاه های مناسب در مکان یک اثر تاریخی و کم توانی استان در ارائه دیگرخدمات و امکانات مورد نیاز به گردشگران به ویژه خارجی ها مهمترین مشکلاتی است که خراسان جنوبی را در بن بست قرار می دهد و باعث می شود این منطقه جذاب کمتر به عنوان مقصد گردشگری انتخاب شود.
تکمیل زیر ساخت های حمل و نقل در درجه بالایی از اهمیت قرار دارد، سازماندهی سیستم حمل و نقل و فراهم کردن امکانات حمل و نقل برای رسیدن به مقصد گردشگری نیاز اساسی استان است اما مشکلات بسیاری از جمله کمبود اعتبارات برای ایجاد و تکمیل این چرخه وجود دارد.
اقدامات حوزه های مرتبط در ابتدای راه شکل گیری گردشگری اقتصادی در استان است. در حالی که جاذبه های تاریخی خراسان جنوبی از ده ها سال قبل مورد توجه کارشناسان بوده و نتایج کاوش های باستان شناسان این مهم را اثبات می کند. مسئولیت ایجاد حلقه های محوری چرخه اقتصاد گردشگری در خراسان جنوبی با مسئولان مربوط دراستان و پایتخت است، مسئولانی که می توانند با برنامه ریزی موثر در این بخش رونقی به اقتصاد ضعیف این استان محروم بدهند؛ دیاری که گنجینه ای بکر در درون خود دارد.

 

یادداشت امروز/هرکه از خود بگذرد “آقا” شود

آدم زمانی بزرگ می شود که بر منیت های خود، پای بکوبد. خداوند علی اعلا در حدیث قدسی می فرماید مرا اطاعت کن تا تو را “مثل” یا مَثلِ خویش” قرار دهم تا بگویی”کن” و بشود آنچه باید. از این منظر، راه بزرگی از طریق عبودیت می گذرد و در طول تاریخ نیز مردانی سر فراز کرده اند که پای بر خویش نهاده اند. خود را ندیدن در مسیر خدا باعث می شود همه تو را ببینند. اجازه بدهید به مثالی از سلوک امام، بحث را مصداقی کنیم که می گویند: امام خمینی (ره) پیش از تبعید به نجف اشرف، به مناسبت‌های مختلف مانند شهادت معصومین (علیهم السلام) در بیت خود مجالس روضه برگزار می کردند. یک سخنران نام‌آشنای آن روز‌ها نقل می‌کرد: چند جلسه‌ای در بیت حضرت امام صحبت کردم و به رسم رایج آن روز، حضرت امام مبلغی را که درون پاکتی بود، در ازای آن چند جلسه به من عطا کردند. وقتی هنگام نیاز به پول، در پاکت را گشودم، دیدم که مبلغ داخل آن بسیار ناچیز است. تعجب کردم که نکند این پاکت پول مربوط به مورد و شخص دیگری بوده و به اشتباه نصیب من شده است…!
مدتی از این ماجرا گذشته بود که روزی به مناسبتی با مرحوم حاج آقا مصطفی، فرزند بزرگوار امام ـ که با هم دوست بودیم ـ صحبتی داشتیم. مرحوم حاج آقا مصطفی از مبلغ پول داخل پاکت پرسید و من به ایشان گفتم که:… ریال. ایشان هم بسیار تعجب کردند و فرمودند: از آقا بپرسم ببینم ماجرا چه بوده، پس از مدتی حاج آقا مصطفی به من فرمودند: فلانی! جریان پاکت را از آقا سؤال کردم و به ایشان گفتم که گویا اشتباهی صورت گرفته و مبلغ آن بسیار ناچیز بود، شاید با پاکت دیگری اشتباه شده است. آقا فرمودند: “نه، اشتباهی در کار نبود. ما از ایشان دعوت کردیم تا در وصف ائمه  ـ علیهم السلام ـ سخن بگوید، نه این‌که از خمینی تعریف کند. منبری که در آن از خمینی تعریف شود، بیش از این نمی‌ارزد!” بله، این نگاه امام بود که او را به بزرگی رساند. او خود را ذیل هدایت و ولایت و عنایت معصومان تعریف می کرد و نتیجه اش را هم می دید که یک جلوه از عنایت ها همین ماجرای طبس بود. آمریکایی ها آمده بودند تا به چکمه، بکوبند اقتدار ایران اسلامی را و بر هم زنند نظم نوین این کشور را. آمدند تا اقتدار خود را دیکته کنند اما “خدایِ خمینی” دست عنایتش را روی سر این کشور داشت و شن های طبس را مأموریتی ابابیلی داد تا فیل های پرنده و آهنین را که قصد درهم شکستن خانه امید مؤمنان داشتند را به سرنوشت ابرهه مبتلا کند. چنین بود که صحرای طبس، تابلوی شکست استکبار شد و عرصه به نمایش آمدنِ حمایت خدا از رهبر و مردمی که برای خود شأنی جز بندگی قائل نبودند. خمینی، در بندگی به پیروزی رسید و راهِ امروز هم این است؛ بنده خدا باشیم تا صراط مستقیم به سوی پیروزی هموار شود…

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*