جامعه جهانی نسبت به دیروز و روز قبل ترش نه اینکه به مقهوم واقعی، در آرامشی که به لحاظ جامعه شناختی تعریفی خاص و علمی دارد بسیار فاصله داشته و نمی توان آن آسایش و آرامش را حتی درسایه سارش نشست بلکه بنا به دلایل متقن دچار تنش و احتقان و بسیارتحریک پذیر است ، نه در باب اقتصادی و نه ازباب سیاسی و فرهنگی هیچگونه تعریفی که بتوان در تراز یک جامعه معمولی و پیش پا افتاده باز تعریف کرد وجودخارجی ندارد…!! تورم و بیکاری از اولین نشانه هایی است که امکان آرامش را ازمردم سلب کرده و از آنان می ستاند…چیزی که پس از فقر حادث میشود احساس نابودگر تبعیض است ، تبعیضی که شخص را درتوجیه دستیابی به حقی که از اوستانده شده به این باور می رساند که باید دزدی کرد ، اختلاس کرد ،به هر آدم گردن کلفتی بعنوان نیروی محرکه و عامل نجات نگاه کرد تا بدین وسیله زندگی نابود شده اش را توسط اغیار وصاحبان قدرت بازسازی و خود تبدیل به اسطوره هایی شوند… او دیگر می فهمدکه برای دست یافتن به مقامات و مشاغل بالا باید هنجارشکنی را دیکته کند !!!آمار افسردگی بالاست ، خودکشی ، اعتیاد و تن فروشی آمار بالا وتکان دهنده ای را نشان میدهد، هرکس درلاک خودش فرو رفته، بسیاری از نخبگان برخی کشورها مهاجرت میکنند که دیگر نامش مهاجرت نیست بلکه فراراست ، کسی که مدرک گرفته و تخصص دارد و عملا بیکاراست ودستش هم به جایی بند نیست دراصل ازکشورش مهاجرت نمی کند او فرار میکند…!!!بار قداست و فرهنگی و باورپذیری برخی کلمات در سالهای اخیر به شدت تغییر کرده و از مفهوم و بار ارزشی واصلی خود تخلیه گردیده است ، کلمات ارزشمندی چون عدالت ، قانونمندی ، و..و…و..!!!