یادداشت/…..و هر چیزی به جای خویش نیکوست

یادداشت/…..و هر چیزی به جای خویش نیکوست

خیلی وقت ها با خود فکر می کردم که چرا افراد خوش سخن- معمولا- خوش قلم نیستند؟ چرا آنانی که قلمی سحر انگیز و سکر آمیز دارند، به گاه سخن، نمی توانند حق مطلب را ادا کنند. چرا آنانی که زبان ، در نقد، توانا دارند در تولید ناتوانند چنانکه به جرات می توان گفت کمتر می توان یافت که یک منتقد ادبی بتواند شعری در خور بسراید یا اثری ادبی خلق کند و یا منتقد هنری، بتواند اثری فاخر، خلق کند. به این اما فکر نکرده بودم که همین نسبت میان عالمان و صاحب مالان هم صادق است. میان عالمان و صاحب قدرت ها هم صدق پیدا می کند یعنی به ندرت می توان یافت افرادی که هر دو ویژگی را داشته باشند. چندی پیش که در این موضوع، به جستجو بودم ، به این مطلب رسیدم از «عزیزالدین نسفی» که ذیل موضوع « انسان کامل»، سخن راه گشا و افق پرداز داشت و سئوال ذهن مرا هم پاسخی، درخور داد. این پرسش، یک سئوال عام است و در ذهن بسیاری دیگر هم هست پس این پاسخ می تواند گره ذهن خیلی ها را باز کند لذا ضرورت دارد که به تامل بخوانیم این نظر را که «انسان کامل سر عالم است و قطب عالم است، از جهت آنکه به علم، محیط عالم است، هر یک را به جای خود می دارند و می بینند و آدمیان جمله به وی می گردند. افلاک و انجم دو قطب دارند و بر آن دوقطب می گردند، یکی قطب شمالی و یکی قطب جنوبی و آدمیان هم دو قطب دارند، و بر آن دوقطب می گردند، یکی انسان دانا و یکی انسان توانا. اگر یک کس هم دانا بود و هم توانا باشد، کار بر وی آسانتر بود، اما این چنین کم افتد که یک کس هم مظهر علم شود و هم مظهر قدرت بود.
چون دو باشند و با هم اتفاق کنند و مظهر قدرت مطیع و فرمانبردار مظهر علم شود، کار عالم زود راست شود و مردم راست گفتار و راست کردار شوند و در راحت و آسایش افتند، از جهت آنکه ایشان هردو جمله عادات و رسوم بد از میان مردم بردارند و قاعده و قانون نیک بنهند، یکی به علم و لطف مردم را به نیکی می خواند و یکی به سیاست و قهر مردم را از بدی باز می دارد.» از این نگاه، هرکس، ظرفیتی دارد و زمانی که این ظرفیت در کنار توان دیگران قرار می گیرد، کارها به سامان می شود.
نگاه به عالم هم همین معنا را می خواند که؛ جهان چون خط و خال و چشم و ابروست و با این فتوا؛ که هرچیزی به جای خویش نیکوست و چون برجای خویش بنشیند هر چیزی، دنیا و زندگی به قاعده می آید و در جایگاه خود می نشیند. زیبایی هم تعریف دقیق نسبت ها و برجا گزینی آن است. آتش به گاه گرما، زیباست اما اگر شعله در جان آدمی بگیرد، نا زیباست. رفتار آدمی هم همین حکم را دارد…..

 

 

 

 

یادداشت امروز/تواضع توانگر کند مرد را

امروز خراسان جنوبی –
تواضع، یک باور است. ایمانی جان یافته از حقیقت. پرورش یافته از آموزه های دینی. خصلتی که اگر در فردی بارور شود او را چون درختان پر ثمر، سر فرود می آورد اما به واقع، سر، فراز می کند که هیچ سرفرازی ای چنین ارجمند نیست که مردمان را دست گیرد و کام شیرین کند. توانگران حقیقی، اهل تواضع اند و آنانی که به کبر و نخوت و غرور، سر در فراز و سینه، ستبر دارند به حقیقت، از سبک وزنی خویش، چنین سبک می روند والا آنکه را معرفت افزون است، وزانتی در جان خواهد داشت که جز به تواضع گام برندارد. رفتاری چنین هم در طرح زندگی مومنانه الهی است و هم در دایره رسالت حضرت محمد امین(ص) که خود می فرماید: إنّ ا… أوحى إلیّ أن تواضعوا حتّى لا یفخر أحد على أحد و لا یبغی أحد على أحد. به این معنا که ؛ خداى متعال به من وحى فرمود که متواضع باشید، تا هیچ کس بر دیگرى فخر نفروشد و احدى به دیگرى زورگویى و تجاوز نکند. تواضع که باشد، حرمت بندگی خدا حفظ می شود و کسی نمی تواند بردیگران فخر بفروشد و به تحقیر بندگان خدا، سخن بگوید اگر چه به واقع متکبر خود بزرگ پندار که در دیگران به حقارت می نگرد خود تهی مایه ای است که باید به حالش گریست. جناب لقمان حکیم ماجرای تأمل برانگیزی را نقل می کند و میگوید: روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم، خوشه هایی از گندم که از روی تکبر سر برافراشته و خوشه دیگری که از روی تواضع سر به زیر آورده بودند نظرم را به خود جلب نمودند و هنگامی که آنها را لمس کردم، شگفت زده شدم، خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه و خوشه های سر به زیر را پر از دانه های گندم یافتم . با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند اما در حقیقت خالی اند. بله، خالی اند اگر چه می پندارند که پُر اند که اگر چنین بودند، سفره معرفت شان گشوده و حکمت در دل شان در حال افزایش بود اما مگر در سنگلاخ، بذری می روید که در ضمیر متکبر بروید؟ این سخن امام کاظم(ع) است که می فرماید: زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است باری، سبک به معرفت آموزی و خدمت برخیزیم اما سبک سرانه، به غرور سر برنداریم که این را شکستی سنگین نتیجه خواهد بود اما سرهای به تواضع فروشده را در هر دو دنیا، نوبت حتمی سرفرازی است….

 

 

 

 

یادداشت امروز/سلامی دوباره بر آرامش

به عنوان یک فرد عادی هم اگر دغدغه ای داشته باشیم، امکان متمرکز شدن روی موضوعات را نخواهیم داشت چه رسد که مسئولیت اجتماعی هم داشته باشیم. واقعیت به تجربه ثابت شده این است که ؛اگر ذهن به هم بریزد، زمین هم به هم می ریزد… این گزاره از مدت ها پیش در نظرم بود لذا همیشه دعا می کردم اتفاقی نیفتد که ذهن متولیان امنیت جامعه، با چالش مواجه شود. این ماجراهای اخیر که روی داد، دعاها را افزون کردم و از دیگران هم خواستم دست به دعا بردارند برای متمرکز ماندن ذهن نهاد های امنیتی. هم دعا کنند و هم هرکس به فراخور توانش تلاش کند آرامش به جامعه برگردد چه همه می دانیم اگر تمرکز آنان ، مختل شود، امنیت ایران مختل خواهد شد که این هم آرزوی دور و دراز “ایران ستیزان” در ورژن های عبری، عربی، آمریکایی و…. است.  بله وقتی پلیس را در جای دیگر درگیر کنیم، نه تنها نانی به گرسنگان ادعایی نمی رسد که سفره هم از خانه مردم، به سرقت می رود حال باید پرسید که گناه این ماجرا و مال به یغما رفته مردم و به ویژه آرامش زخم خورده شهروندان را باید به حساب چه کسانی نوشت؟ آیا باید سهم اصلی را در نامه اعمال کسانی نوشت که به هر شکل ، ذهن پلیس را به سوی دیگر بردند؟
نمی خواهم تصریح کنم اما گمانم این است که در همین چند مدت آمار جرائم افزایش داشته است و دلیل این امر هم درگیر کردن پلیس به امری اولویت دار است که باید جمع می شد اما در کوچه های پشت اعتراضات به اغتشاش کشیده شده، دست های آلوده به کار سرقت و ربودن آرامش مردم بود. باز البته باید خدا را شکر کرد که ماجرا تا حدودی مدیریت شد و به مشکل گسترده تر امنیتی تبدیل نشد والا معلوم نبود برسر این “نگین سلامت” در این حلقه آتش چه می آمد. همه می دانیم بعد شکست داعش در عراق و سوریه، افواج این بیماری در افغانستان و در همسایگی ما رؤیت می شود. اگر در امنیت مرزها و امنیت در تعریف حرفه ای آن منفذی باز شود، آنان با انتحار هم که شده منفذ را به مدخل ورود نا امنی به داخل کشور تبدیل می کنند. آرامشی که حق مردم است اما مسئولان نباید در آرامش بنشینند بلکه باید بیقرار خدمت باشند و چشم از خویش و منافع خویش برگیرند و به حوزه خدمتی خود اندازند تا به تکلیف عمل کرده باشند چه ذمه برخی از آنان در همین ماجراها هم بری نیست که عملکرد شان در بروز این شرایط، صاحب اثر است. حق این است که به جبران مافات برخیزند تا فضا برای زندگی بهتر برای همه فراهم باشد. بدانیم این را که ما زمانی می توانیم از زندگی لذت ببریم که دیگران هم فرصت زندگی خوب داشته باشند. بنای برتر هم در میان خانه های آباد می تواند به چشم آید والا در منطقه ویران، تک خانه باقی مانده هم در چشم می نشیند. پس اگر خود را هم می خواهیم و فقط هم به پیشرفت خود می اندیشند بعضی ها، باید برای رونق زندگی همه مردم تلاش کنند. وقتی همه خوب بودند می توان خوب زندگی کرد که زندگی سلامت در شهر بیمار ناشدنی است….

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*