یادداشت امروز/کار را به بزرگان باید سپرد!
امروز خراسان جنوبی – مخمود حیدری
انسان ها، سه دسته اند؛ بزرگ و متوسط و کوچک! اگر دور با بزرگان باشد، بزرگی، روزی همه می شود چون بزرگان، به بلندای قامت خویش، یار می پرورند و برمی کشند مردمان را.متوسط قامتان هم در تکاپوی بزرگ شدن خویشند و گاهی دستی برای یاری دیگران برمی آورند. با اینان هم جهان را می شود به آرامش دید اما امان از قسم سوم که کوچکان باشند. اینان نه لطافت کودکی دارند و نه هیمنه بزرگی. کوچکند و برای اینکه خود به چشم بیایند، همه عالم را تیغ می کنند تا بلند قامتان و حتی افراد متوسط را قلع و قمع کنند تا قامت کوتاه خودشان در چشم ها به بزرگی بنشیند. اینان مهلک ترین دشمنند برای جوامعی که سر پیشرفت دارند. با همه کوچکی شان، موانع بزرگی می شوند. می گویند وقتی اسکندر مقدونی، بر ایران تاخت، هیمنه و بزرگی این ملت در نگاهش نشست و به تزلزلش انداخت . او از بزرگان یونان مشورت گرفت که با این ملت بزرگ چه کند تا رام او شوند؟. یکی از کشتن مردان گفت و دیگری از آتش زدن کتاب ها و سومی…. هرکس چیزی گفت اما کاربردی ترین سخن را که اسکندر هم پذیرفت این بود که برای تسلط بر کشوری و به زمین زدن ملتی باید کاری کرد که دور به دست کوته قامتان افتد و بزرگان را به کارهای حقیر گماشت. چنین که باشد هم کوچکِ در جای بزرگ نشسته، کارها را خراب می کند و هم بزرگِ به کار خرد گماشته شده دلسرد می شود و ملتی که به بلیه ای چنین گرفتار شده باشد ، تا در بر این پاشنه می چرخد، روی رستگاری را نخواهد دید. این قصه، امروز هم هست. باید کاری کرد که هم کار همیشه دست بزرگان باشد و هم راه بزرگی چنان مفتوح باشد که فتح قله های موفقیت به یک عادت خوشایند ملی تبدیل شود. این هم می طلبد تا برای شناخت بزرگ از کوچک، معیارهایی به دست دهیم و آدم ها را با این تراز بسنجیم پس توجه کنیم که؛
انسان های بزرگ : درباره عقاید حرف می زنند.
انسان های متوسط : درباره وقایع حرف می زنند.
انسان های کوچک : پشت سر دیگران حرف می زنند.
انسان های بزرگ : درد دیگران را دارند.
انسان های متوسط : درد خودشان را دارند.
انسان های کوچک : بی دردند.
انسان های بزرگ : عظمت دیگران را می بینند.
انسان های متوسط : به دنبال عظمت خود هستند.
انسان های کوچک : عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند.
انسان های بزرگ : به دنبال کسب حکمت هستند.
انسان های متوسط : به دنبال کسب دانش هستند.
انسان های کوچک : فقط به دنبال کسب پول هستند.
انسان های بزرگ : به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند.
انسان های متوسط : پرسش هایی می پرسند که پاسخ دارند.
انسان های کوچک : می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند.
انسان های بزرگ : به دنبال خلق مسئله هستند.
انسان های متوسط : به دنبال حل مسئله هستند.
انسان های کوچک: مسئله ندارند.
…. این تراز خوبی است برای شناخت افراد و کاش در گزینش افراد برای مسئولیت ها نیز به این تراز توجه شود تا هرکس در جای خویش بنشیند تا کشور بتواند به حق خویش برخیزد…..
یادداشت امروز/درس هایی که باید از کودکان آموخت
انسان مدام باید به کار آموختن باشد. فلسفه کمال طلبی انسان چنین “باید” را اقتضا می کند. در جهانِ پر تلاش و تکاپو، یک لحظه غفلت از خویش به حسرتی بزرگ تبدیل می شود برای کسانی که خویش را در تراز بزرگی می بینند و می خواهند بدان برسند.اینان اهل آموختن اند . نه فقط در کلاس درس و از زبان معلم ، که در همه اتفاقات و حتی حوادث، حدیث می بینند و راه می یابند برای رفتن. آنان برای آموختن، نگاه سیار و سیال دارند. هرجا نشانه ای بیابند می خوانند و هر جا درسی باشد پند می گیرند حتی اگر این درس در بازی کودکان باشد. یادم هست که جایی خواندم که از بزرگی پرسیدند و خواستند که به آنان الگویی برای زندگی نشان دهد و آن دانای راز و رمز هم به اطراف خود- که اطراف پرسشگران هم بود- نگاهی کرد و به انگشت اشارت، کودکانِ مشغول بازی را نشان داد و ﮔﻔﺖ : ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ، اینان صادق ترین و ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. صاحبان سئوال – با چشمانی لبریز از پرسش های تازه – ﮔﻔﺘﻨﺪ:ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ و به قول معروف از کسی که هیچ نمی داند چه می توان آموخت؟ آنان می گفتند باید کودکان از ما بیاموزند نه ما از کودکان که آن استاد ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ، ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺷﺶﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ….
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺩﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ.پس بیاموزیم از آنان که بی بهانه، شاد باشیم. شادی در نهاد انسان باید بیدار بماند و برای غم و ناراحتی باید دنبال دلیل گشت نه برای شادمانی که خود از نعمت های الهی است. بیاموزیم از طبیعت الهی کودکان شادی را و نگذاریم که غم، فضا را خالی ببیند و بر جان ما به حکومت بپردازد.
ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ . از پای نمی نشینند و نباید هم از پای نشست که جناب مولانا نیز طرفه نگاهی دارد به این موضوع و می گوید:
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی…
اندرین ره میتراش و میخراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش…
ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ می خوﺍﻫﻨﺪ، ﺗﺎ به دﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﻧﺪ و این سر پیشرفت است که فرموده است حضرت حق :لیس للانسان الا ما سعی. تا تلاشی نباشد و سعی در کار نشود، آن کار نخواهد شد حتی اگر هزار بار طلب اعجاز کنیم. باید برای تحقق امری تلاش کرد. این سنت خداوندی است.
ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﻧﺪ. چون دل نبندیم، راحت می توانیم بگذاریم و بگذریم. آنچه این همه آدم را اذیت می کند، دل بستن است به آنچه ناپایدار است که چون از دست می رود غم می آورد و درد می افزاید.
ﭘﻨﺠﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺷﺘﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ. دل شان سبک و پاک می ماند و شیطان قهر و کین، نمی تواند در دل شان – که عرش خداست- به سلطنت بنشیند.
وﺷﺸﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ و دل شان سبک می شود و غم ها بیرون می ریزد و در آستانه ای نو قرار می گیرند برای حرکت دوباره. باری ،کودکانه زندگی کنیم تا زیبایی ها مدام در افزایش باشد…. .
یادداشت امروز/پیامبرانه باید زیست
تو را بزرگ تر از دری آفریده اند اگر بدانی. بزرگ تر از اقیانوس ها آفریده اند اگر به وسعت خویش پی ببری. گسترده تر از زمین آفریده اند اگر نگاه از زمین برگیری. اگر بفهمی که می توانی از همه چیز بزرگ تر باشی پس تلاش کن. پس بکوش و وسیع باش . دلتنگ که شدی، منتظر نباش کسی دل گرفته ات را باز کند، بلند شو و قدمی بردار. دل یک نفر را شاد کن، دلت خود به خود باز می شود که ما را جوری آفریده اند که با خنده دیگران می توانیم بخندیم و خط اشک دیگران بر دل ما هم خراش می اندازد. بیاییم دل و ابروی گشاده داشته باشیم حتی وقتی دست مان بسته است.صائب تبریزی به زیبایی به گشاده رویی می خواندمان چه می داند اگر قرار است انسان تعالی پیدا کند. اگر قرار است، غم را از دل خود و از پهنه زمین بشوید. اگر قرار است اتفاقات خوب چنان زیاد شود که کسی خاطره تلخی در یاد نداشته باشد باید روی گشاده و دل گشاده داشته باشد و دست هم بگشاید برای هرچه که می تواند گره بگشاید
….چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست…
هر چند کوه قاف بود لقمه ای بزرگ
عنقا اگر شوی ز دهانت زیاد نیست…..
صائب، انسان را فراخ سینه و ابرو گشاده می خواهد و باور دارد اگر چنین شد همتی خواهد یافت که او را از قاف هم فراتر خواهد برد. انسانی چنین است که می تواند بعد امیر شدن بر خود، بر جهان هم مدیریت کند. مدیریت ، قدرت می خواهد پس قوی باش !
و پیش از آنکه کسی را دوست داشته باشی، خودت را دوست داشته باش تا همچنان باشی در لحظه هایی که کسی برای تو نیست. این البته اصلا به معنای خودخواهی نیست بلکه اگر خود را دوست داشته باشیم، به توسعه دوستی ها همت خواهیم کرد تا سهم ما از دوستی، فراوان تر شود. خود خواهی غیر از خود را دوست داشتن است. اولی همه را از دورت پراکنده می کند و دومی تورا وامی دارد تا پیامبرانه به دنبال دیگران باشی و به بسط مهر و معرفت بپردازی که پیامبر بزرگ را زیبا ترین تعریف این است که مولا علی(ع) فرمود “طبیب دوار بطبه”؛ او (پیامبر) پزشکى است که با طبّ خویش پیوسته در گردش است، داروها و مرهمهاى خود را به خوبى آماده ساخته و ابزار داغ کردن را (براى سوزاندن زخم ها) تفتیده و گداخته کرده است، تا بر هر جا که نیاز داشته باشد بگذارد؛ بر دل هاى کور، بر گوش هاى کر، بر زبان هاى گنگ، او با داروهاى خویش بیماران غفلت زده و سرگشته را رسیدگى و درمان مىکند، همان هایى که از فروغ حکمت بهره نگرفته و اندیشه خود را به انوار دانش هایى که اعماق جان را روشنى بخشد، تابان و فروزان نکردهاند،… باری، باید پیامبرانه زندگی کرد. این نقشه راهی است که حضرت خداوند پیش پای انسان نهاده است با سلوک پیامبری که “ولکم فی رسول ا… اسوه حسنه” است.اینگونه است که می توان بزرگ شد و بزرگ ماند و دست دیگران را هم گرفت و به قله برکشید….
یادداشت امروز/خودت را به خدا بسپار
گفتیم پیش از این که ،خداوند انسان را بزرگ آفریده است. بزرگ تر از همه مخلوقات. بزرگ و توانمند و زیبا لذا به خویش تبریک گفته است به خاطر خلقت انسان. او را چنان آفرید که بتواند به ساحت عبودیت برسد و به عنوان خلفه انسان، شانی بیابد که در پی فرمان “کن” او، “فیکون” اتفاق افتد. خدا انسان را عزیز و بزرگ و صاحب توان ویژه آفرید اما به فعلیت رساندن این توان ممتاز را بر عهده خودش گذاشت و این اوست که باید بکوشد تا این توان را به منصه ظهور برساند. در ادامه نوشتار دیروز به مقام صبر می پردازیم به این تاکید که ؛ صبور باش ! زمان خیلی چیزها را حل خواهد کرد.گاهی مساله های به ظاهر بزرگ و پیچیده توانایی و هوش زیادی نمی خواهد. کمی زمان می خواهد تا آرام تر شوی و مساله را کوچک تر و ساده تر ببینی. چه وقتی در آرامش، از جایگاه انسانی خود نگاه کنی خواهی دید که بزرگ ترین مشکلات هم در برابر اراده مومنانه انسانی مثل یک گره باز شده می ماند. انسان باید قامت، رشید کند و از بالا به زندگی نگاه کند تا مشکلات، کوه و سد راه او نشود و در بدترین شرایط هم یادش بماند که به جای گفتن اینکه ” ای خدا! من چه مشکل بزرگی دارم” بگوید : ” ای مشکلات! ببینید من چه خدای بزرگی دارم” با این نگاه می توان بر همه مشکلات فائق آمد پس صبور باش در برابر مصائب که راه باز خواهد شد و یادت باشد که علاوه بر صبر، باید محبتت نسبت به خلق خدا و جهان مخلوق او روز افزون باشد . یعنی، عاشق باش ! برای آنکه دوستش داری دعا کن! بدون آنکه دلیلی برای دوست داشتنت بیابی. ببین چه احساس رضایتی پیدا خواهی کرد.آری، وقتی عاشق باشی از زندگی و حتی همین دنیای سخت و دیوارهای سیمان و آهن، آوای دوست…دوست، برخواهد خاست.
عاشق باش و به خدا اعتماد داشته باش و قولش را وعده صادق و عملی شده بدان و یادت باشد این سخن مرحوم اسماعیل دولابی که: اگر یک شخص ثروتمند که به او اطمینان و اعتماد داری ؛ به تو بگوید نگران نباش وغصّه بدهیهایت را نخور، خیالت راحت باشد ، من هستم…ببین این حرف او چقدر به تو آرامش میبخشد و راحت میشوی …خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است: آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟ یعنی ای بندهی من، برای همه کسری و کمبودهای دنیوی و اخرویات من هستم. این سخن خدا چقدر تو را راحت می کند و به تو آرامش می بخشد؟! «دل ها با یاد خدا آرامش می یابد.» خدا مهربان تر از آن چیزی است که تو فکر می کنی…پس صبور باش و عاشق باش و خود را به خدا بسپار…
یادداشت امروز/خودت را به خدا بسپار
گفتیم پیش از این که ،خداوند انسان را بزرگ آفریده است. بزرگ تر از همه مخلوقات. بزرگ و توانمند و زیبا لذا به خویش تبریک گفته است به خاطر خلقت انسان. او را چنان آفرید که بتواند به ساحت عبودیت برسد و به عنوان خلفه انسان، شانی بیابد که در پی فرمان “کن” او، “فیکون” اتفاق افتد. خدا انسان را عزیز و بزرگ و صاحب توان ویژه آفرید اما به فعلیت رساندن این توان ممتاز را بر عهده خودش گذاشت و این اوست که باید بکوشد تا این توان را به منصه ظهور برساند. در ادامه نوشتار گذشته به مقام صبر می پردازیم به این تاکید که ؛ صبور باش ! زمان خیلی چیزها را حل خواهد کرد.گاهی مساله های به ظاهر بزرگ و پیچیده توانایی و هوش زیادی نمی خواهد. کمی زمان می خواهد تا آرام تر شوی و مساله را کوچک تر و ساده تر ببینی. چه وقتی در آرامش، از جایگاه انسانی خود نگاه کنی خواهی دید که بزرگ ترین مشکلات هم در برابر اراده مومنانه انسانی مثل یک گره باز شده می ماند. انسان باید قامت، رشید کند و از بالا به زندگی نگاه کند تا مشکلات، کوه و سد راه او نشود و در بدترین شرایط هم یادش بماند که به جای گفتن اینکه ” ای خدا! من چه مشکل بزرگی دارم” بگوید : ” ای مشکلات! ببینید من چه خدای بزرگی دارم” با این نگاه می توان بر همه مشکلات فائق آمد پس صبور باش در برابر مصائب که راه باز خواهد شد و یادت باشد که علاوه بر صبر، باید محبتت نسبت به خلق خدا و جهان مخلوق او روز افزون باشد . یعنی، عاشق باش ! برای آنکه دوستش داری دعا کن! بدون آنکه دلیلی برای دوست داشتنت بیابی. ببین چه احساس رضایتی پیدا خواهی کرد.آری، وقتی عاشق باشی از زندگی و حتی همین دنیای سخت و دیوارهای سیمان و آهن، آوای دوست…دوست، برخواهد خاست.
عاشق باش و به خدا اعتماد داشته باش و قولش را وعده صادق و عملی شده بدان و یادت باشد این سخن مرحوم اسماعیل دولابی که: اگر یک شخص ثروتمند که به او اطمینان و اعتماد داری ؛ به تو بگوید نگران نباش وغصّه بدهیهایت را نخور، خیالت راحت باشد ، من هستم…ببین این حرف او چقدر به تو آرامش میبخشد و راحت میشوی …خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است: آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟ یعنی ای بندهی من، برای همه کسری و کمبودهای دنیوی و اخرویات من هستم. این سخن خدا چقدر تو را راحت می کند و به تو آرامش می بخشد؟! «دل ها با یاد خدا آرامش می یابد.» خدا مهربان تر از آن چیزی است که تو فکر می کنی…پس صبور باش و عاشق باش و خود را به خدا بسپار…