یادداشت امروز/آتشی پر دود که در چشم می نشیند
امروز خراسان جنوبی /
برخی رفتارها هستند که از هر بیماری ای خطر ناک ترند. بیماری ای به نام فرهنگ ستیزی. هولناک رفتاری که آتش در زندگی می اندازد و لهیبی بر می کشد که همه چیز را می سوزاند.
اینکه بزرگان هموارا بر تراز کردن زندگی با فرهنگ تاکید می کنند برای عبور سلامت از این بیماری هاست. برای این است که از این تیغ درنده و سم کشنده، جان به در برد انسان و جامعه. این هم میسر نیست مگر به کمک “فرهنگ”. لذا تاکید مکرر می شود که زوایای فرهنگ را بشناسیم تا بتوانیم در سیل هایی که راه می افتد خود را به جایگاه امن برسانیم. مثلا اگر به مطالعه جامعه بپردازیم در خواهیم یافت که سیل طغیان کرده و سد شکن چشم و هم چشمی دارد زندگی ها را در می نوردد. برای اینکه استخوان ها مان در این سیل نشکند و بنیاد، بر باد نرود باید به ساحل امن رسید و دانست این حقیقت را که؛ فرهنگ یعنی: چشم و همچشمی را کنار بگذاریم.
یعنی هر کس به خود و ظرفیت های خود و توان خویش نگاه کند و به کیسه خویش نه اینکه چشم بر همه این ها ببندد و به همسایه خود نگاه کند. همسایه ای که متناسب با درآمد و موقعیت خود، هزینه و سطح زندگی خود را بر این اساس تنظیم می کند. یادم هست چندی پیش، سارقی را گرفته بودند که “خانه روبی” کرده بود از مردم و جالب اینکه در اولین روز و حتی ساعات تبدیل کردن آن به پول رفته بود و یک تلویزیون بزرگ و گران قیمت خریده بود. وقتی پلیس به سراغش رفت و دستبند های سرد، بر دستش نشست، گفت امان از چشم و هم چشمی. گفت : چون اقوام تلویزیونی چنین داشتند، زنم دو پا را در یک کفش کرده بود که ما هم باید داشته باشیم. هرچه کوشیدم که بداند، یک لنگه کفش دیگر هم دارد و هر پا باید در لنگه خود باشد تا تعادل برقرار باشد، نشنید و نشنید و باز هم نشنید تا من به دزدی دست آلودم و شما برای دستگیری من، زنگ خانه را به صدا در آوردید. من که تا عمق استخوان فهمیدم که خطا کرده ام اما فکر نمی کنم زنم صدای زنگ حضور شما را هم شنیده باشد.
باور کنید همین حالا هم اگر دست هایم باز شود باید عمله مسابقه چشم و هم چشمی او با خویشانش باشم.
آن مرد به زندان رفت و در ها، پشت سرش، یکی بعد دیگری بسته شد اما نمی دانم چشم همسرش به واقعیت ها باز شد یا نه. آن مرد و این زن، یک نمونه بودند از پرشمار آدم هایی که در این مسابقه شوم، خیلی چیزها را از دست می دهند بدون اینکه چیزی به دست بیاورند حال آنکه در یک نظام فرهنگی و نظم مومنانه، هرکس به توان و دارایی خود می نگرد و زندگی بر آن اساس بنا می کند نه بر اساس توان دیگران.
این یک فرهنگ است که باید به رفتار مان تبدیل شود تا به توفیق برسیم….