امروز خراسان جنوبی – محمدی
هفت دهه از عمرم را به مرحله پایانی اش نزدیک کرده ام اینک معدنی هستم از آرزوها و ایده آل هایی که هیچگاه به آنها نرسیدم، هم سه دهه تدریس کردم در این سیستم آموزشی و هم به مدت حدود ۲۷ سال در آن نظام گذراندم، از سال ۷۰ هم دست بر قلم بردم وسیاهه نویسی کردم تا اینجا هم حدود سه دهه از آن سال می گذرد، باز هم اندک قدرتی برای تحلیل و نوشتن در خود سراغ دارم و چنان وابسته به قلم و کاغذ که با گرفتن آنها از من نه نیازی به دادگاه و حبس است و نه اعدام، این دو یار همدمم را که از من بازستانید من نیز در کوتاه زمانی تن به خاک سرد گورستان خواهم سپرد…
زمانی اندک در دست دارم و دنیایی مطلب نانوشته و بازکردن پنجره های دانایی برای هم میهنان و هم استانی هایم، مرا از نانوشتن بترسانید نه از نوشتن، هنوز آنچنان دچار زوال عقل نگردیده ام که قدرت تشخیص در من میرانده شود، هنوز زهر قلمم به مذاق بسیاری از دوستان و نا دوستان خوش نمی آید، هنوز ایستاده ام و زانو نلرزانده و خم نکرده ام، داستان من انگاری داستان بسیاری از دوستانی چون من است که دارند دست به عصا راه می روند، عصایی که چون عصای موسی اژدها نمی شود، هنوز نفس ما می آید و می رود اما نه حرمت نفس مسیحایی عیسی که مرده زنده کند، هنوز متن و یادداشت می نگاریم اما نه حتی سایه ای از آیات قرآن که معجزه محمد(ص)بود، اما تمام تلاش مان بیداری مردم و دانستن حق شان و چگونگی ستاندن آن، این قلم، نیشتر تیز و زهرآلودی است که باید غده های بدخیم و پر از چرک و کثافت فسادهای عیان و پنهان را بیرون بریزد تا مردم بدانند دانستن حق آنان است و چه کسانی از آزادی کلام و نوشتن و چرخش آزاد اطلاعات بیم و هراس دارند…
من اگر خُرده ریزی بر فرش خانه ام گذاشته شده یکان یکان آنها بدون استفاده از رانت و هدیه خوش خدمتی و خوش رقصی و چاپلوسی تهیه شده، این قلم نه زمینی ستانده و نه به سفری رفته و نه خودفروشی کرده ونه اجازه داشته قلب واقعیت بنویسد و از همه مهمتر اینکه ترس بر سر نداشته و البته که بسیار اذیت شده و بهایی در حد خودش پرداخته که درمقابل بسیاری از اساتیدم بسیار کم ارزش است….!!!
این را عرضه داشتم که هر بار نوشتن مشکلی از مشکلات کشورم و استانم مرا زنده می کند و امید را در من می شکوفاند، هر چند بدترین تهمت ها و برچسب های ناچسب بر من چسبانده شود…!!!