حوادث/ هوسرانی به نام عاشقی!/ کشف جسد دختر ۶ ساله در یخچــال خانه/ پیرمرد غارنشین دژگاه جان باخت/اجاره آدمکش ۱۰۰ میلیونی برای قتل شریک/

هوسرانی به نام عاشقی!

با آن که پدرم همواره به طور غیرمستقیم مرا نصیحت می کرد که در عشق و عاشقی های خیابانی، دختران آسیب بیشتری می بینند و آینده خود را نابود می کنند اما من به این حرف ها اعتقادی نداشتم تا این که …

به گزارش خراسان، زن ۳۰ ساله که بعد از طی مراحل قضایی، حکم طلاق را از دادگاه گرفته بود، با بیان این که کاش زمان به عقب بازمی گشت و من مهم ترین اشتباه زندگی ام را مرتکب نمی شدم، درباره سرگذشت خود گفت: در کلاس دوم دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه شدم پسر جوانی هر روز بعد از خروج از مدرسه مرا تعقیب می کند اما من توجهی به این موضوع نداشتم تا این که یک روز زنگ تلفن ثابت منزلمان به صدا درآمد و من در غیاب مادرم گوشی تلفن را برداشتم. پسر جوانی که خودش را «تورج» معرفی می کرد، از آن سوی خط گفت: من همان پسری هستم که مدتی است عاشقت شده ام و تو را تعقیب می کنم.

با شنیدن این جمله بی درنگ گوشی تلفن را گذاشتم اما او مدام به خانه ما زنگ می زد. وقتی فهمیدم او دانشجوی رشته ادبیات فارسی است، آرام آرام کنجکاو شدم تا سخنانش را بشنوم. این گونه بود که رابطه تلفنی من و تورج آغاز شد و در مدت کوتاهی به عشق و عاشقی خیابانی کشید و ما با یکدیگر قرار ملاقات های مخفیانه می گذاشتیم.

در حالی که به تورج دل باخته بودم و احساس می کردم روزی در کنار او خوشبخت خواهم شد، به طور ناگهانی مرا ترک کرد و با دختر دیگری پای سفره عقد نشست. تازه فهمیدم او فقط برای هوسرانی با من و چند دختر دیگر ارتباط داشت. در شرایطی که دچار آسیب روحی شدیدی شده بودم، پدرم متوجه ماجرا شد و به ناچار به منطقه دیگری از شهر نقل مکان کردیم.

مدتی بعد از این ماجرا در رشته پرستاری در دانشگاه پذیرفته شدم و به تحصیلاتم ادامه دادم. در همین روزها بود که «حامد» به خواستگاری ام آمد. او تا مقطع دیپلم تحصیل کرده بود و فروشگاه قطعات یدکی خودرو داشت اما من تیپ و قیافه ظاهری او را نمی پسندیدم و قصد داشتم با جوانی که تحصیلات عالیه دارد، ازدواج کنم. با وجود این به خواستگاری حامد پاسخ مثبت دادم چرا که شکست در عشقی خیابانی روح و روانم را به هم ریخته بود و از سوی دیگر نیز دوست داشتم ثروت خانواده حامد را به رخ تورج بکشم.

خلاصه دوران نامزدی ما در حالی سپری شد که من علاقه ای به نامزدم نداشتم و تنها می خواستم حسادت تورج را برانگیزم درحالی که او مرا کاملا فراموش کرده بود و در یک شهر دیگر در کنار همسرش زندگی می کرد. با آن که یک سال از زندگی مشترک من و حامد می گذشت و من صاحب دختری به نام آیلین شده بودم اما همچنان روابط سرد عاطفی بین ما حکمفرما بود و من فقط به امور خانه داری و بچه داری می پرداختم. در این میان حامد که از این وضعیت خسته شده بود، روزی کنارم نشست و از من خواست اگر موضوعی را در دلم دارم که مرا آزار می دهد برایش بازگو کنم.

من هم که تحت تاثیر جملات محبت آمیز همسرم قرار گرفته بودم، ناگهان ماجرای آشنایی و عشق و عاشقی خیابانی ام با تورج را برایش بازگو کردم. آن روز حامد از نظر روحی و روانی کاملا به هم ریخته بود و هیچ گاه تصور نمی کرد که همسرش قبل از ازدواج با او، با پسر دیگری ارتباط داشته باشد! با وجود این، او به خاطر آیلین از اشتباه من گذشت و دیگر در این باره سخنی نگفت؛ اما او یک روز این ماجرا را برای مادرش تعریف کرده بود که از همان روز به بعد دیگر زندگی من به هم ریخت و مادرشوهرم به ریشه یابی و واکاوی گذشته من پرداخت، به گونه ای که حتی به سراغ تورج رفت و زندگی او را نیز از هم پاشید. بعد از این ماجرا خانواده حامد مرا دختری هوسران و هرزه می دانستند که لیاقت پسرشان را ندارم.

روزهای تلخ زندگی من به جایی رسید که به ناچار تصمیم به طلاق گرفتم و حضانت دخترم را نیز به حامد سپردم اما ای کاش در همان روزهای نوجوانی به نصیحت های پدرم گوش می کردم که در عشق و عاشقی های خیابانی، دختران بیشترین آسیب را می بینند و …

 

 

کشف جسد دختر ۶ ساله در یخچــال خانه

مأموران پلیس وقتی برای دستگیری مردی مواد فروش راهی خانه‌اش شدند، تصور نمی کردند داخل یخچال خانه با جسد یک دختر ۶ ساله مواجه شوند.به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ۳۰ مهر امسال، مأموران کلانتری ۱۷۲ شهرری، برای دستگیری مردی مواد فروش راهی خانه او شدند. به محض ورود دو مأمور پلیس به طبقه اول ساختمان،  مرد ۲۶ ساله که از حضور مأموران باخبر شده بود، از پنجره فرار کرد.مأموران به جست‌وجوی خانه پرداخته و مقداری مواد مخدر از نوع تریاک پیدا کردند. اما مأموران در ادامه جست‌وجوها داخل آشپزخانه با یخچالی مواجه شدند که درهایش با چسب بسته شده بود اما سگ صاحبخانه مدام  مقابل آن پارس می‌کرد.
مأموران با این احتمال که داخل یخچال مواد جاسازی شده است، در یخچال را باز کردند  اما با یک بسته بزرگ که دورش پتو پیچیده بودند روبه‌رو شدند وقتی آن را از داخل یخچال بیرون آوردند پس از باز کردن بسته‌بندی مرموز ناگهان با جسد دخترکی داخل کیسه‌های نایلونی زرد رنگ مواجه شدند.
با کشف جسد بلافاصله موضوع به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد و مأموران راهی محل شدند. در بررسی‌های اولیه باتوجه به اینکه جسد داخل یخچال قرار داشت، زمان و علت اصلی مرگ مشخص نبود اما به نظر می رسید که دخترک بر اثر خفگی فوت کرده است.از آنجایی که جسد داخل پتو و نایلون پیچیده و در یخچال قرار داده شده بود، احتمال قتل پررنگ شد. در تحقیقات محلی هویت دخترک به  نام باران ۶ ساله شناسایی شد و طبق گفته  همسایه ها و همبازی‌هایش از حدود ۱۵ روز قبل او دیگر  به کوچه نیامده بود.
همچنین در تحقیق از همسایه‌ها، مشخص شد مرد مواد فروش مدتی قبل با مادر باران آشنا شده  و از دو ماه قبل این مادر و دختر در خانه مرد مواد فروش زندگی می‌کردند. طبق اظهارات همسایه‌ها این زن یک  فرزند بزرگتر هم داشته که پس از طلاق با همسرش زندگی می‌کرده است .
دستنوشته دلتنگی
در بازرسی از خانه، دفترچه یادداشتی  نیز کشف شد که مادر باران نوشته بود: «نبود تو را نمی‌توانم تحمل کنم باران.» تاریخی که در دفترچه یادداشت نوشته شده بود، با زمان تقریبی مرگ باران مطابقت داشت. در ادامه بررسی‌ها مشخص شد مرد مواد فروش دو بار به اتهام مواد مخدر و یکبار به اتهام سرقت بازداشت شده است.تحقیقات از سوی کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت برای دستگیری متهم و مادر باران و برملایی راز این جنایت ادامه دارد.

اجاره آدمکش ۱۰۰ میلیونی برای قتل شریک

مرد میانسال با پرداخت ۱۰۰ میلیون تومان یک آدمکش اجیر کرد تا شریک افغانستانی‌اش را به قتل برساند.
به گزارش  «ایران»، در پی کشف جسد مرد جوانی که با شلیک یک گلوله پشت فرمان خودروی پژو ۲۰۷ کشته شده بود موضوع از سوی مأموران پلیس به بازپرس محمدرضا صاحب جمعی اعلام شد و تحقیقات در ساعت ۹ صبح سه‌شنبه ۱۹ مهر، آغاز شد. بررسی‌ها نشان می‌داد مقتول مردی افغانستانی بوده که عصر روز قبل از کشف جسد کشته شده بود.در تحقیقات از خانواده مقتول آنها مدعی شدند وی پیمانکار ساختمان بود و از آنجایی که تبعه خارجی بوده و مجوز خرید و فروش نداشته به همین دلیل یکی از دوستانش به نام بهزاد، کارهای خرید و فروش او را انجام می‌داده و ملک و دارایی‌های مقتول به نام بهزاد بود. روز قبل از کشف جسد، مقتول مقدار زیادی پول همراه داشته و قرار بود به همراه بهزاد برای خرید یک خودروی لوکس و گرانقیمت بروند اما دیگر خبری از او نشد.
با اطلاعاتی که خانواده مرد افغانستانی در اختیار تیم تحقیق قرار دادند، بهزاد بازداشت اما منکر ملاقات با مقتول شد تا اینکه در ادامه بازجویی‌ها در نهایت مرد میانسال روز گذشته لب به اعتراف گشود و گفت: ۱۵ سال با مقتول دوست بودم و تقریباً شراکت داشتیم.
در این داد و ستدهای کاری ۲ میلیارد تومان پول او دست من بود. او مدتی قبل پولش را خواست اما من با اینکه وضع مالی خوبی دارم، در آن زمان توانایی پرداخت بدهی‌ام را نداشتم. به همین دلیل تصمیم گرفتم که او را از سر راه بردارم. کارگری را می‌شناختم که در ساختمانی اطراف تهران کار می‌کرد. یک هفته قبل به او پیشنهاد دادم که ۱۰۰ میلیون تومان بگیرد و شریکم را به قتل برساند. او هم قبول کرد سپس اسلحه‌ای تهیه کردیم و نقشه قتل او را کشیدیم. با اعتراف مرد ثروتمند، کارآگاهان جنایی وارد عمل شده و کارگر اجیر شده را دستگیر کردند. بهزاد نیز در تحقیقات اولیه باتوجه به مدارک و شواهد پلیسی به قتل اعتراف کرد.
به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران، متهمان در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شدند و تحقیقات ادامه دارد.

پیرمرد غارنشین دژگاه جان باخت

پیرمرد تنهایی که سال‌ها حمام نرفته و به همین خاطر لقب کثیف‌ترین مرد ایران را به او داده بودند درگذشت.
این مرد تنومند و کهنسال معروف به عمو حاجی ساکن  روستای دژگاه از توابع بخش دهرم شهرستان فراشبند استان فارس بود و به گفته روستاییان بهداشت فردی را رعایت نمی‌کرد. او پیرمردی با شمایل انسان‌های غارنشین بود که در مکانی غیربهداشتی و بدون سرپناه  سکونت داشت.
وی از خوردن هر نوع خوراکی سالم و تازه پرهیز می‌کرد و معتقد بود که لذیذترین غذا، حیوانات مرده و گندیده است و «اگر تمیز شود، مریض می‌شود».او بر این باور بود که حمام رفتن و تمیزی، بدنش را از سلامتی دور می‌کند.
با این حال مردم منطقه احترام خاصی برای او قائل بودند و رعایت حالش را می‌کردند.وی دلیل دوری خود از آب را ترس از مریض شدن عنوان می‌کرد. تا اینکه چند ماه قبل، اهالی روستا او را برای شستشو به حمام بردند اما دیری نپایید او دچار بیماری شد و سرانجام روز یکشنبه اول آبان‌ در سن ۹۴ سالگی درحالی که هرگز ازدواج نکرده بود جان به جان آفرین تسلیم کرد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*