گزارش/ اعتراف وحشتناک پزشک ایرانی بعد از ۴۰ سال/

راز سر به مهر ۳۸ ساله سرقت ابوالفضل در بیمارستان پایتخت

اعتراف وحشتناک پزشک ایرانی بعد از ۴۰ سال

یک دکتر ماما که به ونکوور کانادا مهاجرت کرده بود، پیش از مرگش در حضور دخترش اعتراف کرده بود ۱۱ نوزاد را از بیمارستانی در تهران ربوده و به خانواده‌های بی‌فرزند سپرده است. دکتر مامایی که به دلیل کهولت سن هیچ نشانی از کودکان به سرقت رفته نداشت و حتی نمی‌دانست کدام نوزاد را به چه خانواده‌ای فروخته است. ۱۱ راز بزرگی که با خود به گور می‌برد.

 اعتراف وحشتناک پزشک ایرانی بعد از ۴۰ سال به گزارش شهروند، از ۲۷ سال پیش دنبال ردی از پسرش می‌گردد. باوجودی که پرونده ناپدیدشدن نوزاد سه روزه‌اش مختومه شده است، همچنان کورسوی امیدی دارد. پسری که حالا باید ۳۸ساله باشد. شاید شبیه به پدر یا برادر کوچک‌ترش. در فضای مجازی هر روز عکس و نوشته‌ای درج می‌کند تا پلی شود برای دیدار با پسر ناپدیدشده‌اش. می‌گوید تنها سه روز شاهد نفس‌کشیدن پسرش در بیمارستان بود.

همانجایی که مرگ کودکش را به دلیل نارسایی قلبی و مغزی اعلام کردند. باور کردند و بدون اینکه جسدی تحویل بگیرند در غم از دست دادن نخستین کودک‌شان سال‌هاست که در رنج‌اند. تنها نشانی که داشتند گور شماره ۳۹ قطعه ۹۳ بود. جایی که ابوالفضل در آن برای همیشه آرام گرفته بود.

نبش قبر

فاضل هاشمی پدر همین نوزادی است که در دی‌ماه سال ۶۳ کودکش را از دست داد. حالا ۳۸ سال از آن روز‌ها می‌گذرد. روز‌های سخت جدایی برایش هنوز مثل روز‌های اول است. دست از جست‌وجو نکشیده است. بار‌ها شکایت کرد تا توانست دستور نبش قبر شماره ۳۹ ردیف ۱۲۱ از قطعه ۹۳ بهشت زهرا را بگیرد.

یک نوزاد در آن گور دفن شده بود، اما نه آن نوزاد متعلق به خانواده آقای هاشمی بود و نه آن گور. آقای هاشمی می‌گوید: «پس از نبش قبر و آزمایش‌های دی‌ان‌ای مشخص شد اندازه استخوان‌هایی که از قبر به دست آمده از اندازه استخوان‌های نوزادم بزرگ‌تر است، همچنین آزمایشگاه ژنتیک ثابت کرد که آن استخوان‌ها مربوط به نوزادم نیست.

در ضمن در آن قبر هیچ‌گونه بقایای استخوان مربوط به نوزاد دیگری پیدا نشد که این امر به تایید پزشکی‌قانونی هم رسید و سرقت نوزاد از نظر دادگاه محرز شد.»

پرونده مختومه شد

پیگیری‌ها انجام شد، اما هیچ مدرک دیگری به دست نیامد تا اینکه پرونده برای بار دوم مختومه شد. خانواده آقای هاشمی، اما همچنان به دنبال ردی از ابوالفضل بودند. بار‌ها برای پیدا کردن تنها یک نشان به همان بیمارستانی رفتند که نوزادشان را از دست داده بودند.

تناقضات در مرگ ابوالفضل

سال‌ها گذشت تا اینکه متوجه شدند دکتر مامای پسرشان به کانادا سفر کرده است. پزشکی که مرگ ابوالفضل را اعلام کرد؛ بدون هیچ گواهی فوتی.

علت مرگ نارسایی مغزی و قلبی نوزاد بود، اما هیچ مدرکی نه وجود دارد و نه به خانواده آقای هاشمی ارائه کردند. این پدر که ۳۸سال چشم انتظار پسر گمشده‌اش است، می‌گوید: «جسدی به ما تحویل ندادند و خود بیمارستان اقدام به تدفین جسد پسرم کرد. تاریخ اعلامیه فوت ١۴ دی ماه یعنی هشت روز پس از تولد ابوالفضل صادر شد. اعلامیه‌ای که نه اسم پدر و مادر و نه جنسیت بچه در آن دیده نمی‌شود.»

تناقضات زیاد بود، اما پدر و مادر در شوک مرگ نوزادشان بودند. بیمارستان به بهانه بدترشدن اوضاع روحی خانواده آقای هاشمی، جسدی تحویل نمی‌دهد. کار‌های کفن و دفن را خود بیمارستان انجام می‌دهد. این درحالی است که ابوالفضل پس از به دنیا آمدنش هیچ مشکلی نداشت.

روز‌های تلخ سال ۶۳

این پدر که حالا در امارات ساکن است، دوباره خاطرات تلخ آن روز‌ها را مرور می‌کند: «همسرم بعد از زایمان دور از نوزادش و در طبقه دیگری بستری شد. در همان روز تولد به توصیه دکتر و قبل از معاینه نوزادش توسط دکتر از بیمارستان مرخص شد.

هنگام ترخیص اجازه ندادند فرزندمان را ملاقات کنیم، در حالی که به ما گفتند او سالم است و همانند دیگر نوزادان در اتاق نوزادان نگهداری می‌شود. دو روز متوالی به ملاقات نوزادم رفتم و پرستار‌های بخش هم سلامتی او را تایید کردند. اما روز سوم دکتر به ما اعلام کرد که نوزادتان فوت شده است. در حالی که مدارک بیمارستانی و امضای دکتر برخلاف این اظهارات بود. پس از مرگ نوزادمان کاملا شوکه بودیم. مادرش روز‌های سختی را گذرانده بود. درد و رنج آن روز‌ها کم نبود.»

خانواده آقای هاشمی وقتی متوجه این تناقضات شدند که دیر شده بود. بیمارستان نه هزینه‌ای برای بستری سه روزه نوزاد گرفته بود و نه گواهی فوتی برای ابوالفضل صادر کردند. بدون نشان دادن جسد او را به گور سپرده بودند. حتی مدارک بهشت زهرا نیز نشان می‌دهد که دو نوزاد در یک مزار مربوط به آن اعلامیه دفن شده است.

جست‌وجو پس از ۱۱ سال

پس از ۱۱ سال اخبار سرقت نوزاد از بیمارستان شد کلید معمای مرگ ابوالفضل. نوزاد دیگری که در خاموشی مطلق به سرقت رفته بود. اما همه پیگیری‌ها به بن‌بست رسید و پرونده با وجود محرزشدن سرقت نوزاد سه روزه به در بسته خورد.

آقای هاشمی از امارات، اما همچنان در جست‌وجوی ابوالفضل گمشده‌اش بود. تا اینکه در بیمارستان راز سر به مهری فاش شد.

راز تلخ

یک دکتر ماما که به ونکوور کانادا مهاجرت کرده بود، پیش از مرگش در حضور دخترش اعتراف کرده بود ۱۱ نوزاد را از همان بیمارستان تهران ربوده و به خانواده‌های بی‌فرزند سپرده است. راز بزرگ و تلخی که خانواده هاشمی را پیش از پیش رنجورتر کرد. دکتر مامایی که به دلیل کهولت سن هیچ نشانی از کودکان به سرقت رفته نداشت و حتی نمی‌دانست کدام نوزاد را به چه خانواده‌ای فروخته است. ۱۱ راز بزرگی که با خود به گور می‌برد. تنها اصل ماجرا فاش می‌شود و به مسئولان بیمارستان انتقال می‌یابد.

خانواده‌های بی‌نشان

با برملا شدن این راز تلخ کلاف سردرگم ناپدیدشدن ابوالفضل پیچیده‌تر شد. هیچ نشانی از خانواده‌های تحویل‌گیرنده وجود نداشت. به همین خاطر آقای هاشمی بار دیگر خود به تنهایی دست به کار می‌شود. با کمک رئیس دفتر اسناد متوفیان بهشت زهرا لیستی از نوزادان فوت‌شده تهیه کرد. نوزادانی که در مدت ۶ ماه دوم سال ۶۳ در همان بیمارستان به دلایل مختلف جان باخته بودند.

او با موارد مشابه سرنوشت ابوالفضل برخورد می‌کند. مواردی که نشان می‌داد کودکان دیگری هم قربانی سرقت هولناک خانم دکتر ماما شده‌اند.

آقای هاشمی در بین این موارد به نوزادی برخورد می‌کند که تاریخ تولدش هشت روز پیش از ابوالفضل بوده است. این نوزاد که ابوالحسنی نام دارد، در قبر شماره ۳۸ دفن است. اما پس از اعلام مرگ این کودک هیچ نشانی از این خانواده نیست. نه آدرسی از آن‌ها وجود دارد و نه شماره کدملی درج شده در پرونده بیمارستانی صحیح است. نه ردی است و نه نشانی. آقای هاشمی تصور می‌کند نوزادش را به خانواده آقای ابوالحسنی سپرده‌اند و ابوالفضل ۳۸ سال است که پسرخوانده این خانواده بی‌نام و نشان شده است.

 

این پدر همچنان دست از جست‌وجو نکشیده و با وجود دو فرزند دیگر تنها آرزویش دیدار با بزرگ‌ترین فرزندش ابوالفضل است.

 

 

 

 

 

شعار امسال هفته فراجا
«پلیس خادم مردم، مردم حامی پلیس»

رئیس پلیس پیشگیری فراجا پایه و اساس مأموریت پلیس پیشگیری را ارتباط مستمر و نزدیک با مردم دانست.
سردار «مهدی معصوم بیگی» در دهمین جلسه هماهنگی برنامه‌های پلیس پیشگیری برای هفته فراجا گفت: تحقق شعار هفته فراجای امسال «پلیس خادم مردم، مردم حامی پلیس» با توسعه تعامل و مشارکت مردم با پلیس امکان پذیر است.
وی با اشاره به اینکه پایه و اساس مأموریت پلیس پیشگیری، ارتباط مستمر و نزدیک با مردم برای خدمت‌رسانی است، افزود: بدیهی است دستیابی به چنین رابطه‌ای منجر به موفقیت روز افزون مأموریت‌های این پلیس و تأمین مطلوب نظم و امنیت عمومی خواهد شد.
سردار معصوم بیگی لزوم تکریم از دو قشر «خانواده کارکنان» و «کارکنان کلانتری و پاسگاه» را یادآوری کرد و ادامه داد: شأن و منزلت خانواده صبور و همراه کارکنان و عوامل پرتلاش به‌کارگیری شده در کلانتری‌ها و پاسگاه‎ها ایجاب می‌نماید نه تنها در هفته فراجا بلکه در طول سال و در مناسبت‌های مختلف به مجموعه بزرگ انتظامی کشور خصوصاً اعضای خانواده کارکنان و کارکنان کوپ توجه ویژه‌ای صورت بگیرد و با قدردانی از زحمات این عزیزان مسیر موفقیت در اجرای مأموریت‌ها بیش از پیش هموار شود.این مقام ارشد انتظامی خاطرنشان کرد: مقابله با بی‌نظمی اجتماعی نیازمند مشارکت و همدلی همه اقشار جامعه است و اگر ارتباط و تعامل و همگرایی دو سویه مردم و پلیس تقویت شود به مرحله پیشگیری تعاملی یا مشارکتی که امروز مؤثرترین نوع پیشگیری است، دست خواهیم یافت.
سردار معصوم بیگی در پایان با تأکید بر اینکه تعامل مردم با پلیس، پیشران تأمین نظم و امنیت عمومی است از هفته فراجا به عنوان فرصتی مناسب برای دستیابی به هدف غایی پلیس در پیشگیری از وقوع جرم یاد کرد و گفت: هفته مبارک فراجا ظرفیتی است که می‌توان با همراهی سرمایه‌های اجتماعی پلیس با محوریت مردم به اهداف متعالی پلیس در ترسیم جامعه بدون جرم، امنیت پایدار و تأمین امنیت، آسایش و آرامش عمومی روحی دوباره بخشید.

 

 

دردسر وام ۱۲۰ میلیون تومانی برای مرد تنباکو فروش

 مرد تنباکو فروش که برای رسیدن به وام ۱۲۰ میلیون تومانی سارق اجیر کرده بود، تصور نمی‌کرد از آنها رو‌دست بخورد.
به گزارش «ایران»، اواخر تیر امسال مرد میانسالی هراسان با پلیس تماس گرفت و گفت:  همراه مادر و همسر و سه فرزندم در خانه نشسته بودیم که ناگهان متوجه شدیم کسی در حال باز کردن در ورودی خانه با کلید است قبل از اینکه به طرف در بروم ناگهان در باز شد و سه مرد نقابدار وارد خانه شدند. آنها با تهدید چاقو و سلاحی که به دست داشتند، دست و پای من و اعضای خانواده‌ام را بستند و اموال با ارزشی که داخل خانه بود را با خود بردند. مادر پیرم با دیدن این صحنه در جا سکته کرد و ما بعد از رفتن سارقان خشن  به سختی دست‌هایمان را باز کردیم و مادرم را به بیمارستان انتقال دادیم.
رد پای یک زن
با شکایت مرد میانسال تحقیقات برای شناسایی سه سارق نقابدار آغاز شد. در نخستین گام، کارآگاهان به سراغ دوربین‌های مداربسته خانه شاکی رفته و با بازبینی دوربین‌ها مشخص شد که سه مرد نقابدار از یک خودروی پژو پیاده شده و راننده در خودرو منتظر مانده و بعد از اجرای نقشه سرقت دوباره سوار بر همان خودرو از محل فرار کردند.
از آنجا که شماره پلاک خودرو مخدوش شده و سارقان نیز با کلید وارد خانه شده بودند، این احتمال مطرح شد که سرقت از سوی فردی آشنا صورت گرفته است. با این فرضیه تحقیقات از شاکی از سر گرفته شد که وی گفت: زنی به نام بلقیس، مدتی است که به عنوان خدمتکار در خانه ما کار می‌‌کند. او دو روز در هفته به خانه‌مان می‌‌آمد اما این هفته نیامد و بدون اطلاع ناگهان ناپدید شد  و هر چه با تلفن همراهش تماس گرفتیم خاموش بود.
با این احتمال که خدمتکار خانه در این سرقت نقش داشته باشد، به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، بلقیس شناسایی و بازداشت شد.
زن جوان ابتدا منکر سرقت بود، اما وقتی با مدارک و مستندات پلیسی روبه‌رو شد به سرقت اعتراف کرد: سال‌هاست که از شوهرم جدا شده‌ام و بچه‌ام نیز با من زندگی می‌‌کند. برای گذراندن زندگی مجبور بودم کار کنم.
مدتی  در  مغازه توتون و تنباکوفروشی مردی به نام‌ هاشم مشغول به کار شدم. اما بعد از مدتی از آنجا بیرون آمدم و در جست‌وجوی کار بودم که با آگهی استخدام  خدمتکار خانه روبه‌رو شدم وقتی به خانه این مرد آمدم مرا استخدام کردند و قرار شد دو روز در هفته به آنجا بروم و نظافت کنم.
او ادامه داد: بعد از مدتی متوجه شدم مرد صاحبخانه در کار فراهم کردن وام است حتی برای من هم یک وام گرفت. از آنجا که با‌ هاشم، صاحبکار قبلی‌ام در ارتباط بودم وقتی متوجه شدم او نیاز به وام دارد به این مرد – شاکی – معرفی‌اش کردم.
‌هاشم هم  مدارک، ضامن و ودیعه‌ای که برای دریافت وام ۱۲۰ میلیون تومانی نیاز بود را به این مرد داد اما او وقتی وام را گرفت آن را برای خودش برداشت. ‌هاشم مرا مقصر این ماجرا می‌‌دانست و می‌‌گفت تو این مرد کلاهبردار را به من معرفی کردی و حالا باید وام را خودت بدهی اما من توانایی پرداخت چنین وامی را نداشتم.
او مرا تهدید کرد که اگر کلید خانه شاکی را به او ندهم به بچه‌ام آسیب می‌‌رساند. به ناچار خواسته او را که در اختیار قرار دادن کلید خانه بود، قبول کردم.
با اطلاعاتی که بلقیس در اختیار مأموران قرار داد، ‌هاشم بازداشت شد، اما او در تحقیقات گفت: من با سختی توانستم برای وام، ضامن و ودیعه  فراهم کنم، از طرفی بشدت به این پول نیاز داشتم. کاری که این مرد با من کرد  درست نبود به همین خاطر کینه او را به دل گرفتم.
او ادامه داد: برای تلافی، به یکی از مشتری‌های مغازه‌ام به نام پدرام  که می‌‌دانستم کار خلاف می‌‌کند،  گفتم از خانه این مرد سرقت کند.
قرار بر این شد که ۱۲۰ میلیون تومان از اموال سرقتی را به من بدهد و مابقی را برای خودش بردارد. من از ماجرای گروگانگیری خانواده  و سکته مادرش بی‌خبر بودم.
اطلاعاتی که صاحب مغازه تنباکوفروشی در اختیار مأموران قرار داد آنها را به پدرام رساند. پدرام که بررسی‌ها نشان می‌‌داد، راننده پژو در زمان سرقت بوده، گفت: پیشنهاد ‌هاشم خوب بود، او کلید را در اختیارم قرار داد و با سه نفر از دوستانم نقشه سرقت را طراحی کردیم. بدین ترتیب آنها را سوار بر خودروام کرده و به محل سرقت رفته و بعد از اجرای نقشه سرقت هم، دوستانم را به مخفیگاه‌شان رساندم. قرار بر این شد که بعد از سرقت، اموال را تقسیم کنیم اما زمانی که به سراغ آنها رفتم تا سهم خودم را بگیرم، متوجه شدم که دو میلیارد تومان از خانه سرقت و فرار کرده‌اند و سر من کلاه گذاشته‌اند. من نه تنها از این سرقت سهمی نبردم، بلکه ۱۲۰ میلیون تومان هم باید به‌ هاشم می‌‌دادم.
به دنبال اعترافات متهمان پرونده، به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت، متهمان در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شدند و تحقیقات برای دستگیری سه دزد دیگر ادامه دارد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*