یادداشت
فقرِ انصاف، نابودی آرامش
امروز خراسان جنوبی – دانش
درد امروز جامعه را فقر انصاف می دانم. این سخت ترین و عذاب آور ترین و شکننده ترین نوع فقر است که بسترساز دیگر شقوق فقر هم می شود. تا برای این فقر چاره ای پیدا نکنیم، دنیا را هم به ما بدهند باز دچار مصائب خواهیم بود. گرفتار شبکه مصائب که اگر بتوانیم از گیر هرکدام، دامن به در بریم، دیگری به دامن مان خواهد آویخت و یقه مان را هم جر خواهد داد. قدیم ها اگر آرامش بود. اگر قرار و سکینه و سلامت بود. اگر سعادت در خانه مردمان را می زد به این خاطر بود که مردم بر مدار انصاف با هم رفتار می کردند. چون این درخت مثمر را می کاشتند، شهد کام می شدند از میوه های آن. این را دیروز دریافتم وقتی ماجرایی چنین خواندم؛ شیخ در گرفتن اجرت برای کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازهای که سوزن میزد و به اندازه کاری که میکرد مزد میگرفت. به هیچوجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتری چیزی دریافت کند. یکی از روحانیون نقل میکند که عبا و قبا و لبادهای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟
گفت: دو روز کار میبرد، چهل تومان. روزی که رفتم لباس ها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان میشود.!
گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟
گفت: فکر کردم دو روز کار میبرد ولی یک روز کار برد…. چون یک روز کار برد، اجرت همان را گرفت. نگفت که طی کردیم. کار را لفت نداد تا به دو روز بکشد. کار یک روزه تمام شد مزد همان را گرفت اما امروزه قصه خیلی فرق کرده است کم اند مثل این خیاط. کم نیستند، کیمیایند، خیلی خیلی کم. جایشان را افرادی گرفته اند که از انصاف بهره ای نبرده اند. یادم هست کسی می گفت، دوستی داشتم که کارش تعمیر تلویزیون بود. تعریف می کرد که روزی بنده خدایی، تلویزیونش را آورد و گفت خراب است. گفت و گذاشت و رفت. من وقتی تلویزیون را روشن کردم دیدم درست است. احتمالا تکان خورده و درست شده، وقتی که صاحب کالا آمد، گفت چقدر می شود گفتم فلان مقدار. اعتراضش را که دیدم معترضانه تر پاسخ دادم که دو روز رویش کار کرده ام و باید این مبلغ را بدهی. نرخ نامه را هم جلویش گذاشتم و پول را گرفتم. او می پنداشت شاهکار کرده، از رندی و زرنگی اش تعریف می کرد و کیف هم می کرد از این کار که اگر نگوئیم نوعی دزدی است حد اقل، می شود “اکل مال به باطل” می شود حرام بین. از منظر اخلاقی هم می شود بی انصافی مطلق. کار نکرده و مزد گرفته. مثل این فرد زیاد داریم متاسفانه. اگر آن خیاط کیمیا بود از این نوع افراد زیادند و خدا سر و کار کافر را هم به آنان نیاندازد. نمی داند که او نگرفته است بلکه باری را به دوش خود نهاده که قیامت به سختی زمین خواهد گذاشت و در همین دنیا هم جا به جای زندگی، تاوانش را پس خواهد داد. کسی که از “برترین فضیلت ها” بی بهره باشد،سهمی از سعادت هم نخواهد یافت. به یاد داشته باشیم کلام سراسر سعادت مولا علی را که فرمود: الانصاف افضل الفضائل، “انصاف برترین فضیلتها است” کاش ما را از آن بهره ای باشد…..
یادداشت: آب رفته و جویباری که خشکیده است
امروز خراسان جنوبی – دانش
زندگی خالی نیست. یک خط ممتد تنها هم نیست. زندگی هر نفسش که فرو می رود حساب دارد و چون برمی آید نیز. این حساب را می توان در سخن شیرین حضرت سعدی چنین ارتقا بخشید که ؛ منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممد حیاتست و چون برمی آید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب؛
از دست و زبان که برآید/ کز عهده شکرش بدرآید
و راستی ماجرا چنین است و آنان که به درک این ظرایف می رسند، می توانند زندگی را چونان فرش های نفیس ببافند که هر گره آن، ارزش افزا شود. برای رسیدن به مرحله ای چنین هم حتما و حتما و حتما باید حواس مان باشد که؛ زندگی حساب دارد و چون حساب دارد، هرچیز سنجیده می شود حتی اگر به کوچکی ذره باشد. خیر یا شر هم فرق نمی کند. خیر نمره را بالا می برد و شر، نمره را پایین می آورد و این یعنی که از ذرات هم نباید غفلت کرد. این را هم خداوند در آیات فراوانی به تصیح و کنایه فرموده است. روایات در این باره هم پرشمارند پس وقتی زندگی علاوه بر حساب، کتاب هم دارد، باید به خوانش و نوفهمی مدام در آن پرداخت و زیستن را بدان، تراز داد. کتاب هم که به میان آید، چون دوستی صادق و ساکت، فراز ها و فرودها را روشن خواهد کرد تا با کمترین هزینه به فراز ها برسیم و با کمترین آسیب از فرودها، پایگاهی برای فراز بسازیم. با کتاب می توانیم ورقه های زندگی را جوری بنویسیم که هر روز بهتر از دیروز باشد و به فردا هم امید برتر از امروز داشته باشیم. با نگاه به قله و جهت دادن به حرکت، از این هم نباید غفلت کنیم که زندگی خوب دارد. به این خوب ها باید خو، کرد تا خوبی عادت همیشه مان شود و این را هم باید در نظر داشته باشیم که زندگی بد هم دارد. از این بدها هم می توان عبرت ساخت و در درس آموزی از آن به سمتی رفت که آمار بدی ها را در زندگی بر منحنی کاهش گذاشت. این کاهش و آن افزایش، ما را به کلاس بندگی نزدیک تر می کند. به نظر این قلم، افزایش نابسامانی ها از این روست که کتاب را به طاقچه ها تبعید کرده ایم و دفتر حساب را هم به پستو انداخته ایم و خوبی را به غفلت برگزار می کنیم و از کنارش می گذریم و از رویدادهای بد عبرت نمی گیریم بلکه همان اول به دنبال انداختن گناه به گردن دیگران و تبرئه خود هستیم غافل از این که خود گرفتار بدی ها می شویم و این متهم تراشی، دردی دوا نمی کند. باید که عبرت گیریم و دست به زانو گیریم و به یاعلی برخیزیم برای جبران و اصلاح مسیر. این اگر چه آب رفته را به جوی باز نمی گرداند اما از هدر رفتن آب تازه در بیراهه و خشکیدن زندگی، جلوگیری می کند و همین آغاز مبارکی است برای بهزیستن…..