حوادث/ سرقت نیم میلیاردی مرد رمال به بهانه طلسم زبان بند

سرقت نیم میلیاردی مرد رمال به بهانه طلسم زبان بند

دفن طلاها کنار قبر شماره ۱۷ در گورستان قدیمی شهر، ترفند مرد رمال برای سرقت طلاهای دختر نوجوانی بود که می‌خواست برای مادرش طلسم بگیرد.
به گزارش «ایران»، چند روز قبل دختر ۱۶ ساله‌ای به همراه خانواده‌اش به پلیس مراجعه کرده و از سرقت ۵۰۰ میلیون تومان طلا توسط مردی رمال خبر دادند.
دختر نوجوان در تحقیقات گفت: من بیشتر اوقات با دوستانم در اینستاگرام و واتس‌اپ صحبت می‌کردم اما مدتی بود که مادرم مدام غر می‌زد و می‌گفت چرا اینقدر با گوشی تلفن همراهت در حال چت کردن هستی و تمام وقتت را با گوشی تلف می‌کنی. گلایه‌های مادرم تمامی نداشت و من که از رفتارهای مادرم خسته شده بودم، موضوع را برای یکی از دوستانم تعریف کردم و او پیشنهاد داد برای رهایی از این رفتارها و پایان غر زدن‌های مادرم به یک رمال مراجعه کنم.
او ادامه داد: به پیشنهاد دوستم در اینستاگرام به‌دنبال پیدا کردن یک رمال بودیم تا بتواند طلسمی بدهد و زبان مادرم بسته شود. بالاخره پس از چند هفته جست و جو درنهایت موفق شدم مردی را پیدا کنم که به قول خودش می‌توانست طلسمی به من بدهد که زبان مادرم را ببندم و دیگر او به من گیر ندهد و با رفتارهایش اذیتم نکند.
دفن طلا در گورستان
دختر نوجوان گفت: مرد رمال پیشنهاد داد که به یکی از روستاهای اطراف تهران بروم و در کنار قبر شماره ۱۷ گورستانی که اسمش را هم به من گفته بود، طلاهایم را دفن کنم. او حتی از من خواست که از این کار فیلم و عکس تهیه کنم و برایش بفرستم و حدود ۲۴ ساعت بعد، به گورستان برگردم و طلاها را بردارم.
او ادامه داد: با تصور اینکه طلسم مرد رمال کارساز است، خودرویی را دربست کرایه کرده و راهی گورستان موردنظر شدم و همانطور که گفته بود، طلاها را در مکان مورد نظر دفن کردم، اما فردای آن روز وقتی برای برداشتن طلاها رفتم از طلاها خبری نبود. موضوع را با مرد رمال در میان گذاشتم که به من گفت نگران نباش اموات طلاها را با خودشان برده‌اند تا طلسمش کنند. حالا باید مرحله دوم را اجرا کنی. این بار باید ۱۷ قطعه طلا را در کنار قبری دیگر دفن کنی. بعد طلاها را پیش من بیاوری تا ورد و طلسم روی آنها بخوانم. چون بیشتر طلاها را قبلاً دفن کرده بودم، از دوست و فامیل مقداری طلا قرض گرفتم و دوباره در قبرستان دفن کردم. اما روز بعد وقتی برای برداشتن طلا‌ها رفتم، باز هم از آنها خبری نبود. دوباره با مرد رمال تماس گرفتم اما تلفن همراهش خاموش و صفحه اینستاگرامش نیز غیرفعال شده بود. تازه آن موقع متوجه شدم چه کلاهی سرم رفته و ماجرا را با خانواده‌ام در میان گذاشتم.
با شکایت دختر نوجوان، تحقیقات به دستور بازپرس کشیک دادسرای ویژه سرقت برای دستگیری مرد رمال آغاز شد.

ربودن طلبکار به خاطر بدهی ۱۰ میلیارد تومانی

مرد جوان که برای وصول طلب ۱۰ میلیارد تومانی‌اش به هرمزگان آمده بود از سوی بدهکاران ربوده شد.
به گزارش «ایران»، چندی قبل مرد جوانی که ساکن یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس است برای وصول طلب خود به مبلغ ۱۰ میلیارد تومان به بندرعباس آمد و در خانه یکی از دوستانش میهمان شد. اما وقتی برای پس گرفتن طلبش با بدهکاران قرار گذاشته بود از سوی آنها ربوده شد. با اعلام این آدم‌ربایی به پلیس پیگیری موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
سردار غلامرضا جعفری فرمانده انتظامی هرمزگان در این باره گفت: کارآگاهان پلیس آگاهی در گام اول خودروی یکی از متهمان را شناسایی و آن را توقیف و متهم را دستگیر کردند. در ادامه با تلاش همه جانبه پلیس، آدم ربایان عرصه را بر خود تنگ دیده و فرد ربوده شده را صحیح و سالم آزاد کردند. سپس با اقدامات پلیسی محل اختفای دو متهم دیگر نیز شناسایی و در یک عملیات ضربتی دستگیر و با تشکیل پرونده به مرجع قضایی معرفی شدند.

همدستی با پسرخاله برای قتل شوهر

زن جوانی که با همدستی پسر خاله‌اش نقشه قتل شوهرش را اجرا کرده بودند از سوی پلیس دستگیر شدند.
سردار غلامرضا جعفری فرمانده انتظامی هرمزگان در تشریح این خبر گفت: چند روز قبل با اعلام خبر قتل مردی جوان در یکی از روستاهای تابعه بخش رویدر شهرستان خمیر، بلافاصله کارآگاهان پلیس آگاهی این شهرستان در محل حاضر شدند. نخستین تحقیقات نشان می‌داد مقتول با اصابت بلوک سیمانی به سرش به قتل رسیده است.
در ادامه بررسی‌ها مشخص و محرز شد قتل  از سوی پسرخاله همسر مقتول رخ داده است. بنابراین ضمن هماهنگی با مرجع قضایی مرد جوان و همسر مقتول  شناسایی و دستگیر و به پلیس آگاهی شهرستان منتقل شدند و مورد تحقیق و بازجویی قرار گرفتند. اما متهمان  در ابتدا سعی در گمراه کردن مأموران و نسبت دادن قتل به افراد غریبه و خارج از منطقه  داشتند که با بازجویی‌های فنی و تخصصی و ارائه مدارک مستدل در نهایت لب به اعتراف گشوده و به جرم ارتکابی و قتل  اعتراف کردند.
سردار جعفری بیان داشت: متهمان با تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی به مرجع قضایی معرفی شدند.

معمای مرموز آدم‌ربایی ۳۰ میلیاردی

تحقیقات پلیسی برای دستگیری ۴ مرد ناشناس که پس از ربودن پسری نوجوان از خانواده‌اش ۳۰ میلیارد تومان پول خواسته بودند، آغاز شد.

به گزارش ایران، چند روز قبل مرد جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از ربوده شدن پسر ۱۷ ساله‌اش خبر داد و گفت: پسرم پدرام برای رفتن به آموزشگاه زبان سوار بر خودروی مدل بالایم خانه را ترک کرد، اما بعد از آن دیگر از او خبری نشد. تلفن همراهش نیز خاموش بود و در حالی که نگران سرنوشت پسرم بودم، شخصی ناشناس با تلفن همراهم به صورت اینترنتی تماس گرفت.

او مدعی بود که پسرم نزد آنها است و برای آزادی او ۳۰ میلیارد تومان باید پرداخت کنم. صدای فریادهای پسرم را هم می‌شنیدم که کمک می‌‌خواست و التماس می‌‌کرد کتکش نزنند. مرد ناشناس مرا تهدید کرد که از این موضوع به پلیس حرفی نزنم اما من با اینکه می‌‌ترسم بلایی سر پسرم بیاورند، با این حال ترجیح دادم موضوع را به پلیس خبر دهم.

با شکایت مرد ثروتمند به دستور بازپرس عظیم سهرابی تحقیقات پلیسی آغاز شد. در حالی که بررسی‌ها برای رازگشایی از این آدم‌ربایی ادامه داشت، مرد جوان همان شب همراه پسرش به پلیس مراجعه کرد و مدعی شد که آدم‌ربایان پسرش را رها کرده‌اند.

پسر ۱۷ ساله زمانی که در مقابل افسر پرونده‌اش قرار گرفت، از ماجرای آدم‌ربایی گفت: در بزرگراه امام علی در حال حرکت بودم و می‌‌خواستم به کلاس زبان بروم که ناگهان خودروی پژویی با چهار سرنشین مقابل ماشینم پیچید و تصادف کردیم. پیاده شدم و خواستم به پلیس زنگ بزنم که آنها مدعی شدند خودشان پلیس هستند.

بعد به بهانه اینکه من گواهینامه ندارم و تخلف کرده‌ام، گفتند باید مرا به اداره پلیس ببرند. هرچه گفتم با پلیس ۱۱۰ تماس می‌‌گیرم آنها اجازه ندادند و من همراه سه مرد سوار خودروی پژو شده و یکی از آنها سوار خودروی من شد. اما ناگهان سر مرا زیر صندلی کرده و به خانه‌ای که نمی‌دانم کجای تهران بود، بردند.

در آنجا مرا شکنجه داده و کتک زدند و با پدرم تماس گرفته و درخواست ۳۰ میلیارد تومان برای آزادی کردند. ساعاتی بعد از این آدم‌ربایی آنها متوجه شدند که پدرم به پلیس گزارش داده و پلیس در جست‌وجوی آنها است، به همین دلیل مرا سوار خودرویشان کرده و به محلی خلوت برده و کنار خودروام رها کردند.

به دستور بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران، تحقیقات برای دستگیری آدم‌ربایان و روشن شدن واقعیت ماجرا ادامه دارد.

 

 

ماجرای عاشق گم شده!

حدود سه سال قبل بود که روزی همسرم بدون هیچ بهانه ای از خانه بیرون رفت و دیگر هیچ خبری از او نداشتم. روزهای سختی را می گذراندم و به زحمت مخارج فرزندانم را تامین می کردم تا این که یک روز وقتی در حیاط را گشودم ناگهان شوهرم را مقابلم دیدم و از شدت خوشحالی جیغ بلندی کشیدم اما …

به گزارش تابناک، زن ۳۷ ساله با بیان این که فقط می خواهم از شر همسرم رها شوم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که عاشق مسعود شدم. او شاگرد خواربار فروشی محله بود و من هم که گاهی برای خرید به آن فروشگاه می رفتم با مسعود ارتباط برقرار کردم به طوری که دیگر به هر بهانه ای با او تماس می گرفتم یا به دیدارش می رفتم مسعود به تازگی از خدمت سربازی بازگشته بود و در آن خواربار فروشی به صورت روزمزدی کار می کرد.

خانواده او در شهرستان سکونت داشتند و مسعود هم برای آن که اجاره منزل ندهد نزد عمویش زندگی می کرد خلاصه مدتی بعد از این آشنایی و ارتباط پنهانی مسعود تصمیم گرفت با من ازدواج کند اما وقتی پدر و مادرم در جریان رابطه پنهانی ما قرار گرفتند به شدت با این ازدواج مخالفت کردند ولی من که عاشق شده بودم نه تنها به این ازدواج پافشاری می کردم بلکه پدر و مادرم را با تهدید به خودکشی و فرار از منزل در تنگنای رسوایی و بی آبرویی قرار دادم این گونه بود که به ناچار پدر و مادرم مراسم عقدکنان را برگزار کردند و ما زندگی مشترکمان را در یکی از اتاق های منزل پدرم شروع کردیم این درحالی بود که خانواده مسعود هم او را طرد کردند و هیچ گونه حمایت مالی از ما نداشتند.

آن ها معتقد بودند حالا که پسرشان سر خود ازدواج کرده است باید خودش نیز مخارج زندگی را تامین کند در حالی که روزهای سختی را می گذراندیم مسعود به عنوان نگهبان در یک شرکت استخدام شد. در همین روزها دخترم زهره نیز به دنیا آمد. اگرچه درآمد همسرم کافی نبود ولی من با قناعت بیشتر سعی می کردم این زندگی عاشقانه را حفظ کنم از سوی دیگر هنوز زهره به دو سالگی نرسیده بود که دوباره باردار شدم زمانی به خود آمدم که یک خانواده چهار نفره بودیم و همسرم نیز مدیر دفتر مالک شرکت شد.

حالا دیگر اوضاع اقتصادی ما بهتر شده بود به گونه ای که خیلی زود صاحب خانه و خودرو شدیم. زندگی شیرین ما ادامه داشت و فرزندانم روز به روز قد می کشیدند و من هم از این اوضاع رضایت خاطر داشتم حدود سه سال قبل و در حالی که روزگارمان به خوبی سپری می شد یک روز مسعود هنگام خروج از منزل به من گفت شماره کارت بانکی ات را بده تا مبلغی پول به حسابت واریز کنم! ولی من خیلی خونسرد به او گفتم فعلا پولی لازم ندارم! بعد از این گفت وگوی کوتاه همسرم از خانه خارج شد و دیگر هیچ گاه به منزل بازنگشت.

آن روزها خیلی نگران بودم و سراسیمه به هر مکانی سر می زدم تا خبری از شوهرم به دست بیاورم ولی تلاش های من بی نتیجه بود و هیچ کس از او خبری نداشت دوباره به روزهای سخت آغاز زندگی مشترک بازگشته بودم و نمی توانستم مخارج زندگی را تامین کنم از سوی دیگر نیز سرزنش های اطرافیانم قابل تحمل نبود چرا که آن ها مسعود را مردی هوسران می خواندند که در پی لبخندی خیابانی عاشقم شده و حالا با دو فرزند رهایم کرده است!

با وجود این چاره ای جز تحمل نداشتم و برای تامین هزینه های زندگی تلاش می کردم که دست نیاز نزد دیگران دراز نکنم چند سال به همین ترتیب گذشت تا این که چند روز قبل زنگ خانه به صدا درآمد وقتی در حیاط را گشودم ناگهان مسعود را در برابر خودم دیدم و از شدت خوشحالی جیغ کشیدم به طوری که دختر و پسرم نیز وحشت زده خودشان را به من رساندند ولی باور نمی کردند که پدرشان به خانه بازگشته است بالاخره دقایقی بعد و در میان اشک های خوشحالی مسعود روی مبل دراز کشید و من برایش چند نوع شربت درست کردم. آن قدر حرف های نگفته و سوالات پیچیده داشتم که نمی دانستم صحبت هایم را از کجا آغاز کنم فقط از او پرسیدم این همه سال کجا بودی و چرا رفتی؟!

اما پاسخ همسرم نه تنها روح و روانم را به هم ریخت بلکه زندگی مرا دگرگون کرد او گفت: به گذشته کاری نداشته باش من آن زمان عاشق زن دیگری شدم و او را به عقد موقت خودم درآوردم ولی بعد از مدتی و در حالی که پسرم به دنیا آمده بود اختلافات من و هدی نیز شروع شد چرا که او توقعات زیادی داشت و من نمی توانستم خواسته هایش را برآورده کنم اکنون تصمیم گرفته ام او را طلاق بدهم اما نزد تو بازگشته ام تا سرپرستی فرزندم را قبول کنی! و …

مسعود این جملات را در حالی بر زبان می راند که من با هر کلمه ای از او نفرت پیدا می کردم که چگونه بعد از سه سال رنج و سختی و در کمال بی شرمی چنین خواسته ای از من دارد. فرزندانم نیز هنگامی که در جریان ماجرای ازدواج پدرشان قرار گرفتند به شدت ناراحت شدند به طوری که پسرم تهدید کرد از این خانه می رود! من هم به کلانتری آمدم تا از شر این مرد بی مسئولیت و حقه باز رها شوم چرا که دیگر تحمل این وضعیت را ندارم و …

با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) رسیدگی کارشناسی و بررسی های روان شناختی این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*