تهدیـــدهای زن خشن برای ازدواج با مرد متأهل
به گزارش «ایران»، صبح روز گذشته مرد جوانی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از زنی شکایت کرد که با تهدید از او تقاضای ازدواج دارد. مرد جوان زمانی که در مقابل بازپرس محمد امین تقویان قرار گرفت، گفت: من کارشناس هستم و گاهی در برنامههای تلویزیونی شرکت میکنم. بواسطه شغلم افراد زیادی مرا میشناسند. مدتی قبل سوار بر خودروی پرایدم در حال عبور از خیابان بودم که خانم میانسالی را کنار خیابان دیدم. وی به تصور اینکه من مسافربر هستم مقابل خودروام دست بلند کرد. من هم با توجه به اینکه هوا گرم بود و در آن ساعت از روز تاکسی کم پیدا میشد او را سوار کردم.
او ادامه داد: چند دقیقهای که گذشت، زن میانسال نگاهی به من کرد و گفت شما همان کارشناس تلویزیونی هستید؟ وقتی تأیید کردم با خوشحالی خودش را معرفی کرد و گفت من در یک انجمن و گروه نیکوکاری فعالیت میکنم.بعد از من خواست که عضو خیریه آنها شوم و کمک کنم. من هم موافقت کردم و شماره تماس بین مان رد و بدل شد. فردای آن روز همان خانم با من تماس گرفت و خواست تا برای ملاقات او به یک رستوران بروم. مدتی که از این ماجرا گذشت وی به من ابراز علاقه کرد و بعد هم گفت با من ازدواج کن، اما از آنجا که من متأهل بودم و زن و بچه داشتم به او گفتم که من به همسر و زندگی مشترکم متعهد هستم و پیشنهادش را رد کردم.
کودکربایی
شاکی ادامه داد: بعد از آن روز ناگهان تهدیدهای زن میانسال شروع شد، او به من گفت یک نفر را اجیر کرده بود تا روزی که به رستوران رفته بودیم از من و خودش پنهانی عکس بگیرد و حتی صدایم را نیز ضبط کرده بود، بعد مرا تهدید کرد که اگر با او ازدواج نکنم صدا و عکس هایم را برای همسرم میفرستد. ابتدا به تهدیدهای او توجه نکردم اما زن میانسال در ادامه برای رسیدن به اهدافش این بار فردی را اجیر کرد تا پسر ۱۲ سالهام را از مقابل مدرسه برباید. او عکسی از بچهام گرفت و برایم در فضای مجازی ارسال کرد و شرط آزادی بچهام را ازدواج با خودش اعلام کرد، البته قبل از شکایت به پلیس با تلاش فراوان و صحبت و خواهشهای من بعد از چند ساعت بچهام را رها کرد اما تهدیدهایش تمامی نداشت.
مرد جوان ادامه داد: مدتی بعد متوجه شدم روی خودروهایم اسید ریخته است. کارها و تهدیدهای این زن باعث شده که آبرویم پیش دوست و آشنا و خانوادهام برود و همسرم هم از این ماجرا باخبر شود، اما برای او کافی نیست و همچنان به کارهایش ادامه میدهد.
وی در رابطه با اینکه چرا بعد از مدتها اعلام شکایت کرده به بازپرس جنایی گفت: شکایت نکردم چون میترسیدم بلایی سر خودم و خانوادهام بیاورد. از طرفی چون من آدم معروفی هستم اگر تصاویرم با این زن در فضای مجازی منتشر میشد، آبرویم میرفت. من به قدری از او و افراد اجیر شده توسط او میترسیدم که حتی ربوده شدن فرزندم و آسیبهایی را که به من زده بود نیز گزارش نکردم تا بلایی سرم نیاورد. تا اینکه چند روز قبل برادرم از من پرسید چرا شکایت نمیکنم و وقتی علت را فهمید مرا تشویق کرد که راز تهدیدهای او را برملا کنم.با شکایت مرد جوان، بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران دستور احضار زن میانسال و ادامه تحقیقات در این خصوص را صادر کرد.
جنــایت با حلوا، شال و داروی بی هوشی
بهگزارش «ایران»، شامگاه ۱۷ اردیبهشت سال ۹۹ دختر جوانی به نام سحر با پلیس تماس گرفت و گفت: ۲ روز قبل تلفنی در حال صحبت با نامزدم مهران بودم که او به یکباره گفت بعداً با من تماس میگیرد و تلفن را بدون خداحافظی قطع کرد. بعد از آن دیگر به تلفنهایم جواب نداد به خانهاش رفتم اما با اینکه خودرواش در پارکینگ است در را باز نمیکند نگرانش هستم.
با اظهارات دختر جوان مأموران کلانتری ۱۴۶ حکیمیه به خانه مهران رفتند و با هماهنگی قضایی وارد آپارتمان شدند، اما به محض ورود با جسد مهران در حالی مواجه شدند که دستهایش از پشت بسته شده و شالی دور گردنش گره خورده بود و به نظر میرسید که از خانه او سرقت هم شده است.
با اعلام خبر این جنایت به بازپرس جنایی و شروع تحقیقات برای دستگیری عاملان جنایت کارآگاهان به سراغ دوربینهای مداربسته محدوده خانه مقتول رفتند و پس از بررسی مشخص شد که ۳ مرد جوان به همراه یک زن وارد خانه مقتول شدهاند. پس از مدتی هم هراسان از خانه خارج شده و سوار خودروشان محل را ترک کردهاند.
در ادامه تیم جنایی دریافتند مدتی است که مهران با مرد جوانی به نام سعید آشنا شده و باهم مشارکت کاری داشتهاند.
بدین ترتیب به دستور بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی پایتخت، سعید بازداشت شد. او ابتدا منکر جنایت بود اما وقتی در مقابل مستندات قرار گرفت لب به اعتراف گشود و گفت قصدش کشتن مهران نبوده و قصد داشته با گرفتن سفته از او طلبش را پس بگیرد.
با دستگیری سایر متهمان و صدور کیفرخواست آنها در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه دادگاه، مادر مقتول به جایگاه رفت و از قضات درخواست کرد تا متهمان به اشد مجازات محکوم شوند. او تأکید کرد که به هیچ عنوان حاضر به گذشت نیست.
در ادامه رضا ۲۷ ساله به عنوان متهم ردیف اول که به اتهام مشارکت در قتل، مشارکت در اخذ سند به عنف، سرقت و حمل شوکر محاکمه میشد به جایگاه رفت و در دفاع از خودش گفت: من دانشجو هستم و فقط برای کمک به برادرم سعید با او همراه شدم. برادرم چندین میلیارد پول به مرحوم داده بود و مدرکی هم نداشت. بنابراین نمیتوانست پولش را پس بگیرد من قبول کردم تا با ورود به خانه مهران ابتدا دوستانه و اگر نشد با زور سفته را از او بگیرم. من اتهام قتل و صدمه بدنی به او را قبول ندارم و مرگ او تنها یک اتفاق و حادثه بود.
وی در ادامه افزود: من تنها کاری که انجام دادم این بود که وقتی دیدم مهران مقاومت و سروصدا میکند با شال دهانش را بستم و دو گره کور زدم و بعد هم با شال دیگری دستهایش را از پشت بستم و با کریم که پرستار یکی از بیمارستانها بود از او اثر انگشت گرفتیم. اما پس از دقایقی متوجه شدم که او دیگر مقاومت نمیکند و همان موقع به کریم گفتم که چرا حرکت نمیکند که پس از معاینه او گفت فکر میکنم فوت کرده است حتی اقدام به احیای قلبی تنفسی هم کرد اما فایده نداشت.
قاضی از رضا پرسید: شال را از کجا آورده بودی؟ چرا شوکر همراهت بود؟ اگر قصدتان گرفتن اثرانگشت برای سفته بوده چرا اموالش را سرقت کردید؟
متهم جواب داد: شالها را برادرم به من داد تا در صورت مقاومت از آن استفاده کنم. شوکر همراهم بود اما از آن استفاده نکردم. بعد از اینکه متوجه شدیم مهران فوت کرده احتمال دادیم که مدارکی از برادرم در داخل لپ تاپش باشد که لپ تاپ را برداشتم و تلفن همراهش را هم به این خاطر بردم که اگر زنده ماند نتواند با پلیس تماس بگیرد، که وقتی از خانهاش دور شدیم همه وسایل را به مسیل ابوذر انداختم.
پس از آن کریم -متهم ردیف دوم- به جایگاه رفت و گفت: من فقط اتهام مشارکت در اخذ سند به عنف را قبول دارم. قبل از ورود به آن خانه یک سرنگ داروی بیهوشی با خودم برده بودم تا در صورت مقاومت به او تزریق کنم. برای ورود به خانه مقتول خانم جوانی که همراه ما بود در خانه او را زد و به بهانه اینکه حلوای خیراتی آورده از مهران خواست در را باز کند وقتی در باز شد همدستمان قاسم که قوی هیکل بود در را فشار داد و ما وارد خانه شدیم. مقاومت اولیه مهران هم باعث شد که من در همان لحظات اولیه دارو را تزریق کردم. بعد از آن هم قاسم دستهایش را گرفت و رضا هم با شال دستهایش را بست و ما هم شروع به گرفتن اثر انگشت کردیم اما چون سروصدا میکرد رضا دهانش را با شال بست تا اینکه متوجه شدیم او حالش بد شده من هرکاری که میتوانستم برای احیای او انجام دادم اما فوت کرد.
قاضی در ادامه گفت: پزشکی قانونی اعلام کرده که مقتول بر اثر فشار بر شریان های حیاتی فوت کرده و شما آنقدر بر بدن او فشار وارد کرده اید که باعث شکستگی استخوان گردن او شده بود.پس از آن قاسم به عنوان متهم ردیف سوم به جایگاه رفت و گفت: من با موتور کار میکردم و فقط برای آن به خانه مهران رفتم که اجازه درگیری ندهم. برای این کارم هم ۶ عدد ربع سکه طلا گرفته بودم.
به من گفته بودند که قرار است از کسی که پول گرفته و پس نمیدهد، سفته بگیریم واقعاً نمیدانستم که قرار است چه اتفاقی بیفتد. من فقط دستهای مهران را از پشت گرفتم که حرکت نکند.
بعد از آن سعید متهم بعدی به جایگاه رفت و عنوان کرد: مقتول در کار واردات و خرید و فروش تجهیزات پزشکی بود. من به او ۶ میلیارد تومان پول نقد و ۱۸ میلیارد تومان چک داده بودم تا با هم کار کنیم و فقط میخواستم پولم را پس بگیرم. من اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم. من کلینیک پزشکی دارم و در چند بیمارستان هم به عنوان مشاور مالی مشغول به کار هستم. قصدمان کشتن مهران نبود. او از دوستانم بود. وقتی موضوع را با وکیلم مینا در میان گذاشتم، به این نتیجه رسیدیم که به بهانهای وارد خانهاش بشویم و با تهدید از او سفته بگیریم.
اظهارات خانم وکیل
در ادامه مینا به جایگاه رفت و گفت: من هیچ کدام از اتهامها را قبول ندارم و فقط برای بستن یک قرارداد حقوقی به آنجا رفتم و اصلاً هم در جریان ظرف حلوا نبودم و سعید در آخرین لحظه ظرف را به من داد و گفت که تنها راهی که میتوانیم وارد خانه مهران شویم، این است که او را به بهانه بردن ظرف حلوا فریب دهیم. قرار هم بود که پس از بسته شدن قرارداد ۱۵ میلیون تومان بگیرم.
متهم بعدی هم به جایگاه رفت و اظهار کرد: اتهام من دادن پلاک خودرو به دوستانم بوده که آن پلاکها را ۳ سال قبل از ماجرا در یک انبار ضایعاتی پیدا کردم. از پلاکها هیچ استفادهای نشد و اما من از کاری که داشتم، تعلیق شدم. من از ابتدا با صداقت رفتار کردم در حالی که میتوانستم منکر دادن پلاک خودرو بشوم.
پس از پایان اظهارات متهمان و وکلای آنها قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
قاضی گیلانی مشروب متهم را پس داد!
تصویر یک رای از یکی از محاکم استان گیلان چندی است در فضای مجازی دست به دست میشود؛ حکمی که برای یک هموطن زرتشتی و به جرم حمل ۱۳۵ لیتر مشروب دستساز صادر شده است.
به گزارش ایسنا، در حکم این قاضی آمده است: «در خصوص اتهام…………فرزند………۳۸ ساله، ایرانی، مجرد، زرتشتی، ساکن…….. متاهل، فاقد سابقه محکومیت کیفری، آزاد با قرار کفالت، با وکالت……….دائر بر: حمل ۱۲۵ لیتر مشروبات الکلی از نوع دستساز، موضوع گزارش مرجع نظامی، حسب کیفرخواست صادره از دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان رودبار، با بررسی اوراق و محتویات پرونده، این دادگاه بزه مذکور را متوجه متهم نمیداند زیرا اولا حسب اوراق هویتی اخذ شده، متهم از اقلیتهای دینی پذیرفته شده در اصل ۱۳ قانون اساسی (دین زرتشت) بوده و مطابق دین وی حرمتی برای نوشیدن مسکرات در نظر گرفته نشده است، چنانکه مطابق نظر شریف مرحوم امام (ره) بدین شرح که “الکافر اذا تظاهر بشربه یحد، و اذا استتر لم یحد و اذا شرب فی کنائسهم و بیعهم لم یحد”.
ترجمه: غیر مسلمان اگر شراب را علنا بنوشد، حد دارد و اما اگر پنهانی بنوشد، حد ندارد. همچنان که اگر در کلیساها و معابد خود بنوشد حد ندارد. (کتاب تحریرالوسیله، جلد چهارم صفحه۵۵۴، مساله ۹) این موضوع صراحتا بیان شده است مضافاً آنکه از مفهوم مخالف ماده ۲۶۶ قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲ کتاب حدود و تبصره آن (ماده ۲۶۶: غیر مسلمان تنها در صورت تظاهر به مصرف مسکر، محکوم به حد میشود. تبصره ـ اگر مصرف مسکر توسط غیر مسلمان علنی نباشد لکن مرتکب در حال مستی در معابر یا اماکن عمومی ظاهر شود به مجازات مقرر برای تظاهر به عمل حرام محکوم میگردد) این گونه اثبات میگردد که در صورت عدم تظاهر به مصرف مسکر و عدم حضور در معابر و اماکن در حالت مستی از سوی غیر مسلمان، مجازاتی برای عمل وی در نظر گرفته نشده است. ثانیا حسب دفاعیات متهم در دادسرا و دادگاه وی این مقدار مشروبات را جهت مصرف شخصی خود و خانواده زرتشتی خود تهیه نموده و دلیلی نیز دال بر کذب اظهارات وی یافت نگردیده است و اصولا خرید، حمل یا نگهداری مشروبات مقدمه لازم نوشیدن آن میباشد فلذا با عنایت به موارد مذکور در ما نحن فیه وقوع جرمی از ناحیه متهم احراز نگردید، نتیجتا نظر به جرم نبودن عمل ارتکابی و حاکمیت اصل کلی برائت مستندا به اصول ۳۷ و ۱۶۷ قانون اساسی و مواد ۴ و ۲۶۵ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۹۲ قرار منع تعقیب متهم صادر و اعلام میگردد. ضمنا وفق نظر مرحوم امام (ره) بدین شرح که “الاول: لو اتلف علی الذمی خمرا اواله من اللهو و نحو مما یملکه الذمی فی مذهبه ضمنها المتلف و لو کان مسلمانا و …” ترجمه: اگر کسی چیزی از اموال ذمی که مسلمان مالک آن میشود، نظیر خمر و آلات لهو را تلف کند ضامن است؛ هرچند که تلف کننده مسلمان باشد. (کتاب تحریرالوسیله، جلد چهارم، صفحه ۸۳۹) و احترام مال کشف شده نسبت به غیر مسلمان و در راستای اعمال ماده ۲۱۵ از قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲ حکم براسترداد مشروبات مکشوفه به متهم صادر میگردد. رای صادره حضوری بوده و ظرف مهلت ۲۰ روز پس از ابلاغ قابل تجدید نظرخواهی در محاکم محترم تجدید نظر استان گیلان میباشد.»
جریمه ۱۹ میلیاردی برای جایگاه سوخت متخلف در زاهدان
مدیرکل تعزیرات حکومتی سیستان و بلوچستان گفت: یک جایگاه سوخت متخلف در منطقه نفتی زاهدان به پرداخت ۱۹۱ میلیارد و ۴۵۰ میلیون ریال محکوم شد.
وی بیان کرد: شعبه رسیدگی کننده با توجه به ارائه نکردن مدارک قانونی از سوی متهم، وی را به پرداخت ۱۹۱ میلیارد و ۴۵۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم کرد که حکم صادره قطعی و لازم الاجرا است.
این زن با انحصار چقدر در فوتبال ایران به جیب زده؟
چرا باید یک مرکز پزشکی – که به صورت خصوصی اداره میشود و قاعدتا به دنبال منافع اقتصادی خود است – انحصار انجام تستهای پزشکی تیمهای فوتبال را در اختیار بگیرد
گزارش تازهای که در ایسنا منتشر شده است، نشان میدهد که یک زن با ایجاد انحصار در سازمان لیگ و فدراسیون فوتبال، پول هنگفتی از باشگاهها به جیب میزند.
به گزارش تابناک ورزشی؛ مرکز پزشکی ایفمارک با در انحصار گرفتن تستهای پیشفصل بازیکنان لیگ برتر، لیگ دسته اول و دسته دوم فوتبال، سود میلیاردی به جیب میزند.
ایسنا نوشت؛ هر سال پیش از آغاز مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران، باشگاههای ایرانی، بازیکنان و اعضای کادر فنی خود را به مرکز ایفمارک میبرند تا در آنجا تستهای پزشکی روی اعضای تیمها انجام شود. در این مرکز اعضا از نظر ارتوپدی، بررسیهای قلبی و آزمایشهای مربوط به خون مورد آزمایش قرار میگیرند اما نکته مهم این است که این بررسیها “منحصرا” باید در ایفمارک انجام شوند که در مالکیت زهره هراتیان همسر هومن افاضلی مربی معمولا ناکام تیم های سقوط کرده فوتبال ایران است!
“ایفمارک” یک مرکز پزشکی مورد تایید فیفاست که در سال ۹۵، پس از جنجالهایی که بر سر ساختمان آن ایجاد شد، در مرکز ملی فوتبال ایران مورد بهره برداری قرار گرفت و از آن به بعد مطابق بند ۱ ماده ۳۴ آییننامه مسابقات لیگ برتر، باشگاهها ملزم شدند که پیش از آغاز بازیها تمام اعضای تیم خود را به این مرکز ببرند تا تستهای پزشکی را انجام دهند.
بررسیها نشان میدهد که ایفمارک در فصل گذشته بابت هر بازیکن حدود ۵ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و بابت هر یک از اعضای کادر فنی، ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان از باشگاههای لیگ برتری دریافت کرده است. البته این مبلغ بعد از ارسال مدارک از سوی ایفمارک به سازمان لیگ، از درآمدهای باشگاهها در این سازمان پرداخت شده و ماهها بعد از انجام تست، فاکتور کارهای انجام شده برای باشگاهها ارسال شده است.
اگر هر باشگاه به طور میانگین ۳۰ بازیکن و ۱۰ عضو کادر فنی را برای فصل گذشته به این مرکز برده باشد، یک حساب و کتاب ساده نشان میدهد، ایفمارک در فصل گذشته چیزی حدود ۲ میلیارد و ۹۹۲ میلیون تومان صرفا از تیمهای لیگ برتری درآمد داشته است. این در حالی است که قطعا امسال به این هزینهها درصد قابل توجهی اضافه شده است. نکته جالب اینجاست که علاوه بر تیمهای لیگ برتری، سایر تیمهای ردههای پایینتر هم ملزم هستند که در این مرکز تستهای پزشکی را پشت سر بگذارند.
درباره این موضوع نکته مهم اینجاست که ایفمارک به صورت انحصاری انجام این تستهای پزشکی را در اختیار گرفته و اجازه نمیدهد باشگاهها در مراکز پزشکی دیگر، تستهای مربوطه را پشت سر بگذارند. به عبارت دیگر اگر یک باشگاه شهرستانی بخواهد بر اساس الزام آییننامه مسابقات تستهای پزشکی را انجام دهد، باید هزینه پرواز و هتل را تامین کند و به تهران سفر کند تا اعضای تیمش تستهای پزشکی را پشت سر بگذارند.
حال سوال اینجاست که چرا باید یک مرکز پزشکی – که به صورت خصوصی اداره میشود و قاعدتا به دنبال منافع اقتصادی خود است – انحصار انجام تستهای پزشکی تیمهای فوتبال را در اختیار بگیرد و باشگاه نتوانند به مرکزی که خود برمیگزینند، مراجعه کنند؟
اگر صرفا بحث تاییدیه فیفا مطرح است، آیا اساسا از سوی فیفا نظارتی روی عملکرد این مرکز صورت میگیرد؟ در کشورهایی که مراکز پزشکی مورد تایید فیفا ندارند، چه اقدامی انجام میشود؟ به راستی نمیشود باشگاهها در مراکز مورد تایید خود، آزمایشهای پزشکی را انجام دهند؟
مادربزرگ؛ سرکرده باند نوههای سارق در مشهد
در عین حال مادربزرگم همه پولهای سرقتی را برای عمویم در بابل کارت به کارت میکرد و هیچ چیزی برای ما نمیخرید و … من و خواهران کوچکم هرچه پول و لوازم از مسافران و گردشگران سرقت میکردیم بلافاصله مادربزرگم آنها را برای عمویم کارت به کارت میکرد و …
به گزارش تابناک، اینها بخشی از اظهارات دختر ۱۳ سالهای است که با پوششی کثیف و مندرس مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد نشسته بود در حالی که برادر هشت ساله نجمه پس از گریهای کوتاه در آغوش خواهرش به خواب عمیقی فرو رفت او درباره سرگذشت خود و ماجرای سرقت از مسافران و گردشگران به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدرم مردی معتاد و کارتن خواب بود و مخارج زندگی را به مادرم نمیداد و ما به سختی زندگی میکردیم او ما را رها کرده بود و گاهی چندین ماه از پدرم بی خبر میماندیم مادرم نیز نمیتوانست از من و خواهر و برادر دیگرم نگهداری کند به همین دلیل تقاضای طلاق داد و با رها کردن ما به دنبال زندگی خودش رفت.
ما هم به ناچار نزد مادر بزرگمان رفتیم آن زمان در بابل زندگی میکردیم و همین برادرم که در آغوشم خوابیده است دو سال بیشتر نداشت، ولی مادربزرگم نمیتوانست مخارج زندگی ما را بپردازد چرا که او با کمکهای کمیته امداد و خیرین امرار معاش میکرد و درآمد دیگری نداشت.
با این حال ما را از خانه بیرون نکرد و با هر سختی بود نزد او ماندیم این درحالی بود که از پدرم نیز خبری نداشتیم. خلاصه روزگارمان به سختی میگذشت تا این که دو سال قبل مادربزرگم از ما خواست برای جمع کردن پول به او کمک کنیم.
او هر یک یا دوماه من و خواهر و برادرم را به مشهد میآورد تا در مکانهای تردد مسافران و گردشگران گدایی کنیم وقتی پول زیادی جمع میشد همه ما به بابل بازمی گشتیم و بعد از مدتی دوباره به مشهد میآمدیم، اما از یک سال قبل مادربزرگ و عمویم نقشه دیگری کشیدند تا پول بیشتری به دست بیاوریم این بار مادر بزرگم ما را به مشهد میآورد تا با شگردی خاص از مسافران و به ویژه کسانی که پوشش عربی داشتند سرقت کنیم.
ابتدا چند بار شیوه سرقت را تمرین میکردیم و سپس به هسته مرکزی شهر میآمدیم تا در اطراف بازارهای خرید طعمههای خود را شناسایی کنیم.
ابتدا برادر هشت ساله ام در حالی که لباسهای کثیف به تن داشت خود را به فردی میرساند که او را از دور شناسایی کرده بودیم سپس پای آن فرد را محکم در آغوش میگرفت و التماس میکرد تا به او پولی بدهد در این هنگام آن فرد با توجه به کثیفی «ارشیا» و بوی بد لباس هایش خم میشد تا به هر طریق ممکن او را از خود دور کند در این لحظه و با اشاره مادربزرگم من و خواهرم نیز اطراف آن فرد حلقه میزدیم و جیب هایش را خالی میکردیم پس از آن ارشیا از پای آن فرد مسافر جدا میشد و ما هرکدام به سمتی میرفتیم و در محل قرار یکدیگر را میدیدیم، ولی حدود ۲۰ روز قبل یکی از طعمهها متوجه سرقت شد و خواهرم را دستگیر کردند.
در حالی که من و برادرم از آن جا فرار کردیم، ولی بعد فهمیدم که خواهرم را به بهزیستی برده اند با وجود این به بابل بازنگشتیم و با درخواست مادربزرگم به جیب بریها ادامه دادیم تا این که وقتی از یک گردشگر خارجی مبلغ زیادی دینار با همین شگرد سرقت کردیم او در یک لحظه متوجه ماجرا شد و با فریادهایش از ماموران گشت موتوری کلانتری امام رضا (ع) کمک خواست ماموران هم با دیدن این صحنه من و برادرم را به کلانتری آوردند در عین حال مادربزرگم همه پولهای سرقتی را برای عمویم در بابل کارت به کارت میکرد و هیچ چیزی برای ما نمیخرید و …
با دستور سرهنگ عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) دقایقی بعد و با هماهنگیهای قضایی مادر بزرگ ۷۰ ساله کودکان در یک عملیات پلیسی دستگیر و روانه زندان شد در ادامه این ماجرا کودکان سارق نیز در حالی با دستور مقام قضایی تحویل بهزیستی شدند که سه تن از مال باختگان با مراجعه به کلانتری آنها را شناسایی کردند.